مجله اینترنتی موضوعنامک، شماره بیستویکم / شنبه ۹ اردیبهشت ۱۳۹۶
سخن نخست:
در بوم و قاب شمارهٔ پیشین، دقیقههایی در بابِ دانش، رسم گردید، از دانشهای سودمند و ناسودمند، سخن بهمیان آمد و این سخن، با سخن راهگشا و فرازین نبی مکرّم، محمد مصطفی (ص) تراز شد و این قاعده به دست آمد که انسان مسلمان، برای پایهریزی و استوارسازی جامعه و استوانِ استوانههای آن، گزیری ندارد جز اینکه نور دانش را بر ذهن خود بتاباند و لابرلا، و زوایای آنرا روشن بدارد و از تاریکی به در آورد.
این حرکت شورانگیز، و آویختنِ چهلچراغ دانش در جایجای سرای زندگی، باید شتابان انجام بگیرد وگرنه مسلمانی، رخ نمینماید و جامعهٔ اسلامی به معنای واقعی کلمه، پا نمیگیرد و به حقیقت نمیپیوندد.
مسلمانی و باور راستین به وَحی، در تاریکخانهٔ جهل، قد نمیافرازد، گسترهای میباید آگنده از روشنایی دانش، تا قدافرازد، نمو کند و شاخ و برگ بگستراند.
هیچ آموزهای از آموزههای دینی، حکمی از احکام و برنامهای از برنامههای آن، در سنگلاخ بیدانشی و جهلستان، نسیمی بهکوی «جان»ی نمیوَزاند و حیات را به «جان»ها بر نمیدَماند و روحهای خسته و «جان»های جان به لب را از تنگناها و آوارهای پیاپی نمیرهاند.
آموزههای دینی، دستورها و آیینها، آنگاه برمیانگیزانند، شور میآفرینند، فسردگی، خستگی و ناامیدی را میزدایند که در روشنایی دانش قرار بگیرند و با آن در هم بتنند.
آموزههای وَحیانی در سینههای لبالب از آگاهی، دانایی و پرتوهای دانش، جوانه میزنند، رشد میکنند و شاخ و برگ میگسترانند و ریشههای خود را استوار میسازند.
تا صُراحی سینهای از آگاهی لبالب نگردد، آموزههای دینی که از جنس نورند، به آن راه نمییابند و اثر انگشتی از خود به جای نمیگذارند.
آگاهی، دانایی، پرتوگیری آنبهآن از دانش، شرط ورود ایمان، به ساحتِ دل است. ایمان، در دلی صدرنشین است که دانش در آن فرمانروا و نقشآفرین و روشنگر باشد.
قوانین مداری و مرحلهای اسلام
… اگر این اصل کلی ثابت شد که واقعاً زندگی بشر، یک جنبههای ثابت و کلی دارد که حکم مدار حرکت را دارد و یک جنبههای متغیر که حکم مراحل حرکت را دارد[۱]، آن شرایطی که مدار یعنی مسیر حرکت را در زندگی بشر تعیین میکند باید ثابت بماند؛ اما اگر شرایطی است مربوط به مرحله زندگی، باید تغییر کند.
ما راجع به اسلام باید ببینیم که آیا توجه اسلام به مسیر و مدار زندگی بشر و به کادر زندگی و کادر حرکت است یا به مرحلهها؟
میبینیم یک سلسله از قوانین معمولی ما، قوانین مداری است، نه قوانین مرحلهای. گفتیم که مقررات اسلام، یا به روابط انسان با خدا مربوط است، یا به روابط انسان با خودش، یا به روابط انسان با طبیعت و یا به روابط انسان با افراد اجتماع….
ارزش انسانی کار در مکتب اسلام
… بهطور کلی پدیدهٰٔ حیات بشری، به هر معنایی که در نظر بگیریم، از فعالیت طبیعت آغاز میشود و با کار انسانی در مجرای قوانین طبیعی ادامه پیدا میکند، و با اختلال ترکیب وجودی او، که موجب خنثی شدن کار دربارهٔ او میگردد، رخت از سطح طبیعت برمیبندد.
این جریان عمومی، پدیدهٔ حیات آدمی از بدو حرکت او در روی زمین، چه در حال انفرادی و چه در قلمرو جمعی، از آن قانون پایدار ناشی میشود که موجودِ برین، آنرا وضع و تثبیت نموده است. احساس این اهمیت دربارهٔ کار، یک پدیدهٔ تازه نیست، چنانکه توجه به ضرورت حیاتی استنشاق هوا و برخورداری از اشعهٔ خورشید، مساوی عمر آدمی در این کرهٔ خاکی است. توجهات مشروح و آگاهیها و اطلاعات مفصّل دربارهٔ کار و وضع قوانین فراوان دربارهٔ آن و همچنین ارزیابی و کشف اهمیتهای اجتماعی آن، از آغاز صنایع دستهجمعی، نمیتواند تاریخ گذشتهٔ بشری را به بیاعتنائی و چشمپوشی دربارهٔ کار متهم بسازد. انسانی که معنای حیات را درک کند و ضرورت تلاش را در دریاها و خشکیها، در جنگلها و قلههای صعبالعبور کوهها دریافت کند، اهمیت کار را هم شناخته است….
…بدین جهت است که کمتر کسی ویژهکاری و زبردستی بَسنده و بینیازکننده، در دانش فقه مییابد، با همۀ بسیاریِ کسانی که به این دانش ورود کردهاند، برخلاف دیگر دانشها.
و افزون بر این، موضوع فقه، کردار مکلفان است و کردار مکلفان، تمامی امور را دربرمیگیرد و به همۀ پدیدهها، بستگی دارد. پس ذهن فقیه، باید چنان باشد که به آسانی و روانی، اعداد، مساحتها و حساب را بفهمد و تاریخها و سیرهها را دریابد و بتواند به حوزه و قلمرو مردمشناسی ورود کند و اخلاق، خویها و عادتها را بشناسد و به این شناخت برسد که چگونه و چِسان خویها و عادتها، در دگرگونی رویدادها اثرگذارند. و بتواند شناخت پیدا کند به آنچه که بهگونهای به بیماریهای نفسی و خلوص نیت در عبادات، وابستگی دارد.
و از ذهنی برخوردار باشد، که اندریافت دانشِ نحو، صرف و زیباییهای گفتار و لغت، بر آن آسان و روان باشد….