ره‌یافتموضوع‌نامک

قوانین مداری و مرحله‌‏ای‏ اسلام*

… اگر این اصل کلی ثابت شد که واقعاً زندگی بشر، یک جنبه‌های ثابت و کلی دارد که حکم مدار حرکت را دارد و یک جنبه‌های متغیر که حکم مراحل حرکت را دارد[۱]، آن شرایطی که مدار یعنی مسیر حرکت را در زندگی بشر تعیین می‌کند باید ثابت بماند؛ اما اگر شرایطی است مربوط به مرحله زندگی، باید تغییر کند.

ما راجع به اسلام باید ببینیم که آیا توجه اسلام به مسیر و مدار زندگی بشر و به کادر زندگی و کادر حرکت است یا به مرحله‌ها؟

می‌بینیم یک سلسله از قوانین معمولی ما، قوانین مداری است، نه قوانین‌ مرحله‌ای. گفتیم که مقررات اسلام، یا به روابط انسان با خدا مربوط است، یا به روابط انسان با خودش، یا به روابط انسان با طبیعت و یا به روابط انسان با افراد اجتماع.

در روابط انسان با خدا، از آن جهت که مربوط به خدا می‌شود، هیچ‌گونه تغییری پیدا نمی‌شود، و در آن‌چه هم که مربوط به انسان است، آن‌چه که روح این مطلب را تشکیل می‌دهد، باز تغییر نمی‌کند. بله، در شکل‌اش تغییراتی پیدا می‌شود که تابع شرایط است و ما می‌بینیم خود اسلام هم این تغییرات را قائل شده است، مثل نماز.

می‌گوید: نماز بخوانید، ولی بعد می‌گوید: نماز ایستاده بخوانید؛ اگر نمی‌توانید، نشسته بخوانید؛ نمی‌توانید، به پهلوی راست بخوانید؛ نمی‌توانید، به پهلوی چپ بخوانید؛ نمی‌توانید، مستلقیاً بخوانید؛ آن‌را هم نمی‌توانید، با اشاره بخوانید. هرچه که شرایط تغییر می‌کند، هیکل نماز هم تغییر می‌کند.

فقها معتقدند، نماز «غرقی‌» واقعاً نماز است، نه چیزی به‌جای نماز؛ یعنی آدمی که در حال غرق شدن است و تلاش می‌کند خودش را نجات بدهد و نمازش فقط صورت اشاره دارد ـ نه رکوع دارد، نه سجود، نه قراءت و نه چیز دیگر ـ نمازش واقعاً نماز است. اصلًا نماز، یک ماهیتی است که افرادش این‌قدر تغییر پیدا می‌کند، شکل فردش این‌قدر عوض می‌شود؛ یعنی رکوع و سجود و غیره، شکل نماز است، نه روح نماز. نماز دو رکعتی واقعاً نماز است، نه جانشین نماز چهار رکعتی، چنان‌که نماز چهار رکعتی واقعاً نماز است؛ یعنی برای یک کسی نماز چهار رکعت است، برای یک کسی دو رکعت؛ برای یک کسی نماز، ایستاده است، برای یک کسی نشسته؛ برای یک کسی نماز با وضو است، برای یک کسی نماز با تیمّم است.

فقها، مسأله‌ای دارند به نام «اِجزاء» و آن این است که آیا نمازی که ما به‌صورت اضطرار می‌خوانیم، جانشین نمازی که به صورت اختیار باید بخوانیم، هست یا نه؟ اگر خواندیم، بار دیگر باید اعاده کنیم یا نه؟ می‌گویند نه، چرا اعاده کنیم؟ این نمازی که تو با تیمّم به‌جای آن نماز می‌خوانی، این‌جور نیست که نماز نباشد و عجالتاً چیز دیگری است، بدل آن و خود نماز به گردن‌ات مانده. اصلًا نماز آن آدم، نماز با وضو است، نماز این آدم نماز با تیمّم، این اگر با وضو باشد برایش نماز نیست.

در روابط انسان با خدا، هرچه شرایط تغییر کند، بعضی قسمت‌ها که مربوط به بشر است، تغییر می‌کند که یک مثال عرض کردیم. مثال دیگر سفر است. در قدیم، می‌گفتند سفر چهار فرسخی، سفر است. ولی ‌امروز که شرایط تغییر کرده، این شبهه پیش می‌آید که چرا سفر چهار فرسخ باشد؟ البته این یک مسألهٔ صددرصد قطعی نیست که مسافتی که سفر انسان را به حدی می‌رساند که روزه را باید افطار کرد و نماز را باید [شکسته خواند] حتماً چهار فرسخ است. این یک مسألهٔ اجتهادی است و در فقه شیعه (احادیث شیعه) به سه عنوان بیان شده است‌[۲]. پرسیده‌اند: انسان چه مقدار مسافرت کند نمازش شکسته می‌شود؟ گاهی جواب داده‌اند: چهار فرسخ (که رفت و آمد هر کدام چهار فرسخ و در واقع هشت فرسخ می‌شود). گاهی جواب داده‌اند: مسیر یک بَرید[۳]، مسافتی که یک برید در یک روز می‌رود، که همین قدر بوده است. در بعضی روایات دیگر گفته‌اند: مَسیرةُ یوْمٍ‌ مسافرتی که یک روز وقت را اشغال می‌کند.

[فقها] گفته‌اند یکی از این سه تا ملاک است: یا چهار فرسخ ملاک است یا مسیر یک برید و یا مَسیرةُ یوْمٍ. احتمال برید خیلی ضعیف است. یا یک روز مسافرت ملاک است یا هشت فرسخ رفت وآمد، و هشت فرسخ، مساوی بوده با مسیر یک روز.

حال اگر تغییری رخ داد؛ یعنی مسیر یک روز، دیگر هشت فرسخ نیست، صد فرسخ است، دویست فرسخ است. این احتمال هست که آن‌چه در سفر ملاک اصلی است «مَسیرةُ یَومٍ» باشد. در آن روز که گفته‌اند هشت فرسخ، به این جهت بوده که هشت فرسخ مصداق «مسیرة یوم» بوده است. پس اگر وسایل مسافرت تغییر کرد و «مسیرة یوم» از هشت فرسخ به هشتاد فرسخ و هشتصد فرسخ و هشت هزار فرسخ رسید، ما باید تابع «مسیرة یوم» باشیم. اگر کسی چنین حرفی بزند، این حرف ضد اسلام نیست، یک حرف اجتهادی است.

Untitled1

بله، یک مطلب این‌جا هست که به موجب آن، فقها روی این اجتهاد اصرار زیادی نمی‌کنند و آن این است که در مسائلی که اسلام بنایش بر تسهیل و سهولت و گذشت است، این احتمال در کار می‌آید که چیزی که ولو برای عده‌ای از مردم در یک زمانی ملاک بوده، این تسهیل را برای همهٔ مردم در همه زمان‌ها تعمیم بدهند، چون بنا بر سخت‌گیری نیست. اگر بنا بر سخت‌گیری می‌بود می‌گفتیم برویم دنبالش‌،ولی وقتی که بنا بر تسهیل است این احتمال هست که نظر اسلام به این باشد که همان مسافتی که برای مردمی که با پای پیاده مسافرت می‌کنند «مسیرة یوم» است، ملاک قرار بگیرد برای مردمی که با جمّازه حرکت می‌کردند و روزی پنجاه فرسخ طی می‌کردند، یا با کشتی حرکت می‌کردند و مسلّم، بیش از پیاده‌روی طی می‌کردند، یا گاهی با اسب‌های تندرو که مبادله می‌کردند[۴] [راه می‌پیمودند] و باز مسافت طی شده بیش از این حرف‌ها بوده است، یا مردمی که امروز با هواپیما و اتومبیل مسافرت می‌کنند.

قسمت دیگر مربوط می‌شود به روابط انسان با طبیعت که آن هم چندان تغییر نمی‌کند؛ گاهی تغییر می‌کند، گاهی نمی‌کند.

بخش دیگر قوانین اسلام مربوط است به روابط انسان با انسان که این از همه مهم‌تر است. مسائلی که اسلام در روابط انسان با انسان در نظر گرفته است، مسائل «مسیری» است نه «مرحله‌ای». فرض کنید شرایطی در باب بیع ذکر کرده است، مثلًا گفته:

«لایحِلُّ مالُ امْرِئٍ الّا عَنْ طیبِ نَفْسِهِ‌»[۵]

معامله باید با رضایت انجام بگیرد. این دیگر فرق نمی‌کند که مرحله زندگی بشر چه باشد. گفته: نباید در بیع «غَرَر» باشد، یعنی به اصطلاح امروز نباید معامله‌ای چکی صورت بگیرد؛ یعنی مقدار، وزن و دیگر مشخصات مبیع که در قیمت اثر می‌گذارد، باید مشخص باشد. این هم باز شرایط مرحله‌ای نیست، شرایط کلی است. یا گفته است که در معامله نباید «ربا» باشد. ربا چیزی است که اگر درست نیست، در هیچ زمان درست نیست و اگر درست است، در همه زمان‌ها درست است. شرایط مرحله‌ای در سرنوشت ربا تأثیر نمی‌گذارد و آن را تغییر نمی‌دهد.

یا در باب «ضِمان» اگر گفته:

«مَنْ اتْلَفَ مالَ الْغَیرِ فَهُوَ لَهُ ضامِنٌ‌»[۶]

هرکه مال دیگری را تلف کند ضامن است

این با تغییر مراحل فرق نمی‌کند، باز مربوط به مسیر است. یا گفته: یَدِ امین ید مُسْتَأمنِه است؛ یعنی اگر کسی امین مال کسی شد (مثل این‌که مالی را به ودیعه نزد کسی گذاشتند یا یک کسی مستأجر کسی شد، چون ید مستأجر هم ید اِسْتیمانی است) آدم امین اگر مال در دست‌اش تلف شد، دوجور است:یا مقصّر است یا مقصر نیست. اگر مقصر است ضامن است، اگر مقصر نیست ضامن نیست. اگر شما مستأجر خانه‌ای هستید و خسارتی به آن وارد می‌شود، یک وقت هست که شما در آن‌چه که وظیفه یک مستأجر است تقصیر کرده‌اید، مثلًا شیرآب را باید ببندید نبستید و آن‌قدر آب آمد که زیرزمین را گرفت و خانه را خراب کرد، این‌جا ضامن‌اید. یک وقت سیلی می‌آید که از اختیار شما بیرون است. در این‌جا ضامن نیستید. این مربوط به عصر الاغ و این حرف‌ها نیست، در همه زمان‌ها همین جور است. حتی مسأله ارث هم همین‌طور است. قدر مسلّم این است که بیش‌ترین مسائل اسلام ـ چه فقهی، چه اخلاقی، چه اعتقادی، چه اجتماعی ـ مسائل مسیری است؛ یعنی مثل علامت‌هایی است که جاده را مشخص می‌کند، می‌گوید تو که حرکت می‌کنی در این جاده حرکت کن. این با تغییر زندگی [متغیر] نیست.

البته ممکن است در روابط انسان با خدا، یا با خودش، یا با اجتماع و یا با طبیعت، مسائلی پیدا کنید که بگویید این‌ها مسائل مداری نیست، مرحله‌ای است. بررسی این مطلب بخش دوم بحث ماست.

Untitled1

[۱] . همان‏طور که هر ستاره‏ای، هم متحرک است هم ثابت. «متحرک است»؛ یعنی در دو لحظه در یک نقطه نیست، و «ثابت است»؛ یعنی مدارش (مسیرش) ثابت است، از مدار خودش یک میلی‌متر هم تخلف نمی‌‏کند و در مدار خودش حرکت می‌‏کند.

[۲] . در فقه اهل تسنن، چهار فرسخ نمی‌‏گویند، جور دیگر می‏‌گویند.

[۳] . نامه‌رسان‏

[۴] . اشاره به زمانی است که برای ارسال نامه، در فواصل معین، اسب‌های تندروی آماده بود و پیغام‌رسان با کم‌ترین اتلاف وقت به مقصد می‌‏رسید.

[۵] . نورى، حسين بن محمد تقى‏، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل، ج ۳ / ۳۳۱:

«عَوَالِي اللآَّلِي، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ (ص) قَالَ: الْمُسْلِمُ أَخُو الْمُسْلِمِ لَا يَحِلُّ مَالُهُ إِلَّا عَنْ‏ طِيبِ‏ نَفْسِه‏»

[۶] . موسوی بجنوردی، محمد، قواعد فقهیه، ج ۱ / ۳:

«یکی از مشهورترین قواعد فقهی قاعده اتلاف است و فقها بسیار از آن استفاده کرده‌اند. مفاد این قاعده همان معنای «من أتلف مال الغیر فهو له ضامن» است؛ و معنای این قاعده این است که اگر کسی مال غیر را از بین ببرد یا مصرف کند و یا از آن استفاده کند و از صاحب مال اجازه نداشته باشد، ضامن است.»

Untitled1

*شهید مرتضی مطهری

دکمه بازگشت به بالا