مجله اینترنتی موضوع‌نامک، شماره نوزدهم / شنبه ۲۶ فروردین ۱۳۹۶

سخن نخست:

قانون، قلب زندگی است.

قانون، حیات را به کالبَد زندگی برمی‌دَماند و خون را به شریان‌های آن، جاری می‌سازد.

زندگی که از این قلب دَمانندۀ حیات، بی‌بهره باشد، راهی به جز نیستی و از هم فروپاشیدگی، فراپیش ندارد و زودا که در تاریکی فرونشیند، باتلاق شب، زندگی بی‌روزَن، رو به شب.

البته بشر، در درازای تاریخ، در شعاع خرد و سرشت، به تلاش برخاسته، تا از این کوی جان، نسیمی به جان خود بوزاند و زندگی‌اش را با قلب تپنده، که همانا قانون است، به تپش و حرکت درآورد و نگذارد، بی‌سامانی، آن‌را از هم بگسلاند و مرگ سیاه را برای آن رقم بزند. حتی دورترین مردمان از تمدن بشری، با کورسویی از فهم و درک قانون، ارکان زندگی خود را بر آن پایه افراشته و نگذارده‌اند، بوستان زندگی‌شان را خزان بی‌قانونی درهم بپیچد.

امّا آن‌چه مهم می‌نماد و سخن بر سر آن است، نارسایی و بیماری این قلب، در کالبَد زندگی‌هاست که فراگیر و بسیاری از زندگی‌ها با آن، دست به گریبان‌اند و از کم‌رمقی حیات، کم‌خونی و ناشادابی شریان‌های حیاتی، رنج می‌برند و نمی‌دانند چرا این‌سان‌اند، چه ساز و رسمی را باید پیشه کنند، تا از این اَلَم، رهایی یابند. درد و اَلَم انسان، از نارسایی حکم‌ها و قانون‌هایی است که ناگزیر باید به آنها تن بدهد و به جبر زندگی، سر بر آستان آنها فرود آورد؛ امّا با روح رمیده، ناآرام، زخم‌خورده و خراش‌برداشته و این، خواه، ناخواه، مرگ انسان را رقم می‌زند؛ زیراکه انسان، هر آن، به آبشخورهایی نیاز دارد تا جانِ زندگی‌اش را با آنها شاداب سازد و از دَنَس‌ها پاک، که با طبیعت‌اش درآمیخته و از یک چشمه، سرچشمه گرفته باشند.

چسان شاید بود انسان را به آبشخوری دست‌ساخته که با روح، جان و سرشتار او ناهمگن است، یا همگنی کمی دارد، فرود آورد و آن‌گاه از او انتظار داشت، بر مدار درستی حرکت کند و هنجارمند بزید و قاعده‌ها را پاس بدارد.

تا سرشت انسان، با قانون‌ها، دستورنامه‌ها و آیین‌های زندگی، در فراز و فرود‌ها، بده‌بستان‌ها، مسائل خانواده، اجتماع، سیاست، اقتصاد، فرهنگ و آن‌چه را انسان برای به گردش درآوردن چرخ‌های زندگی به آنها نیاز دارد و پاسخ‌هایی که به پرسش‌های نوبه‌نو، و گزاره‌های نوپدید داده می‌شود، سازوار نباشد، به هیچ‌روی، نشاید انسان را سالم و تراز، اداره کرد و به نیازهای او برای ادامۀ راه، پاسخ داد و به او در هنگامه‌ها و تکانه‌های زندگی، قانون‌مندانه و خردورزانه، یاری رساند. و به جامعه و بنای سترگ آن، سامان داد و از لرزه‌های گاه و بی‌گاه در امان‌اش نگه داشت و جلوی آوارهای بزرگ را گرفت.

انسان، در پی قانونِ همیشگی است، قانونی که پیاپیوسته با او باشد، راه را برای اعتلا، رشد، بالندگی و شکوفانی او، هموار سازد، سَداد، استواری و راست‌روی او، و جامعه‌ای را که در زیر سقف آن می‌زید و در هوای آن، نفس می‌کشد و به بَست و گشاد کارهای خویش می‌پردازد، پایندان باشد، نه در آنی، دون آنِ دیگر، در برهه‌ای دونِ برهه‌ای دیگر، بلکه همیشه.

همه‌گاه از این آرامش درونی بهره‌مند باشد که در همه‌حال، در سایۀ قانون خواهد بود و از خُنُکای آن، برخوردار.

انسان، در جست‌جوی جاودانگی است.

متن سخن نخست

Untitled6

تفقه:
چیرگی بر منابع فقه
و شناخت موضوع‌ها و آگاهی‌های عصری و محیطی

…مقامات رهبری جامعۀ اسلامی ــــ در صورتی‌که واجد همۀ صلاحیت‌های لازم علمی و عملی باشند ــــ حق دارند برای ادارۀ امور جاری اجتماع ــــ بر اساس قوانین ثابت اسلامی ــــ مقرراتی وضع نمایند و در زمینۀ نحوۀ اجرای قانون و روابط و قراردادها و وظایف و حدود اجتماعی احکامی صادر کنند. این احکام و مقررات، ثابت و دائمی نیست، بلکه تابع مقتضیات عصری و مصالح موسمی و محیطی است. به هر حال از حقوق و شؤون ولایت و حکومت اسلامی است که در صورت استقرار، چنین زعامت و ولایتی، که در انحصار صاحبان این منصب خطیر اسلامی است، نمی‌توان قوانین را به صورت اختیارات پراکندۀ فردی اعمال نمود و موجب هرج و مرج و عدم تمرکز رهبری اصیل اسلامی گردید…

متن ره‌یافت

دخالت حکومت در زندگی اقتصادی

…بخش تحول‌پذیر از دیدگاه اسلام، تنها حوزۀ روابط انسان با طبیعت است، نه حوزه روابط با سایر انسان‌ها. توضیح آن‌که: در زندگی اقتصادی دو نوع رابطه وجود دارد:

یکی رابطه انسان با طبیعت یا ثروت، که این نوع در گونه‌های مختلف تولید، ظهور می‌یابد و دیگری روابط انسان با هم‌نوع خود که در حقوق و امتیازاتی که هر یک از انسان‌ها به آن دست می‌یابند، منعکس می‌شود.

برای نمونه، این اصل تشریعی که:

«حق اختصاصی در منابع طبیعی بر پایۀ کار، استوار است و حق اختصاصی در زمین، با احیای آن ایجاد می‌شود»

یک مشکل عمومی را که هم عصر سادۀ گاوآهن و هم عصر پیچیدۀ ماشین با آن مواجه است، درمان می‌کند؛ زیرا روش توزیع منابع طبیعی میان افراد، مسأله‌ای است که در هر دوی این دوران‌ها وجود دارد….

متن انگاره‌ها

سازواری با بزمگاه‌ها، که در پاره ای از تعریف‌های فقیهان پسین آمده، معیاری است برای بازشناسی مصداق که با توجه به عرف بزمگاه‌ها و عشرت‌کده‌ها می‌توان مصداق را بر آن برابرسازی کرد.

با توجه به این‌که در شماری از تعریف‌ها آمده: همراهی غناء با محتوای زشت و قبیح، کذب، توهین‌آمیز، یا شهوت‌انگیز، نیز موجب حرمت صدای خوش می‌گردد، این نکته نباید نادیده انگاشته شود که کلام با این ویژگیها، به خودی خود ناپسند است.

متن دریچه

دکمه بازگشت به بالا