
مجله اینترنتی موضوعنامک، شماره چهاردهم/ شنبه ۷ اسفند ۱۳۹۵
سخن نخست:
مدرسۀ اجتهاد، مدرسۀ شناختهاست، شناختهایی که چشم را بینا، دل را بیدار و خرد را فروزان میسازد.
دانشآموخته و پرورشیافتۀ این مدرسه، با چشم بینا، دل بیدار و خرد افروخته، به پدیدهها مینگرد و گام در ساحَتِ رویدادها میگذارد و هشیارانه، آگاهانه و قدرتمندانه با دگرگونیها، پنجه در پنجه میافکند و از دل گردبادهای پیچنده و در هم پیچاننده، راهی به روشنایی میگشاید.
مدرسۀ اجتهاد، تنها مدرسۀ دانشها و فنها نیست که دانشآموختۀ خود را با یک سری اصطلاحها، دانشها، فنها، شیوهها و قاعدههای خشک، بیروح و برکنار از جاری زندگی و جامعه آشنا سازد، سربار ِ بر جامعه، رها کند؛ بلکه مدرسۀ شناختهاست، شناختهای برکَشاننده، اوجدهنده، دگرگونساز و سپیدهگشا.
باریافتۀ به این مدرسه، ابتدا، در آغازین گام، به خویشتنشناسی میپردازد. به یاری راهبلدان نَفس، بَر آن میشود، با زیر و بم و زوایای دل و جان خویش آشنایی یابد؛ پاکنگهدارندهها و آلودهگرهای آن. و از آموزگاران بوتهدیده، میآموزد جوهر دل، در بوتۀ مجاهدت، چون باید نهاد و اخلاقِ نکوهیده را، که خُبث و کدورتِ دل، از آن است، از آن، چون باید زدود.
با این شناخت، به تلاش و مجاهدت برمیخیزد، تا دژها و برج و باروهای «دل» را استوار سازد و قلمرو آنرا از ناپاکیها بپالاید و از ساحَتِ آن بیگانهزدایی کند و چنان توانایی آنرا بالا برد، که در رویارویی با آفتها، تاریکیها و دهلیزهای هراسانگیز هواها و هوسها، قد افرازد و بیهراس به پیش تازد.
شناخت «نَفس» از پیچیدهترین شناختهاست.
گذر از «خان»های دشوارگذر و تارهای درهم تنیدۀ نَفس و پاکسازی آلایشها، فروبستن رخنهها و رخنهگاههای جورواجور آن که در هر گاهی، به جوری خود را مینمایانند و دامهای خود را میگسترانند، کاری است کارستان.
کسانی میتوانند در این کارزار، از نَفَس نیفتند، پیاپیوسته تکوپوی داشته باشند و رخنهگاههای نَفس و ورودگاهِ هواهای زهرآگین و هوسهای هوشربا را، هشیارانه رصد کنند و فرو بندند، که بوتههای گوناگون را از سر گذرانده باشند.
در مدرسۀ اجتهاد، این بوتهها، همهگاه، روی آتشدانها و کانونهاند، تا نَفسها، از آلایشها، غشها و ناپاکیها، پیراسته گردند، و شایستگی یابند به آستانِ شناختی مهم و والا، بار یابند:
«من عرف نَفسَه فقد عَرَفَ ربّه»
خدای خویش، آن کس شناخت که خود را شناخت.
نَفس آدمی، چون آیینه است. هر که در آن بنگرد، حق را بیند؛ درنگریستن از روی شناخت. و با جلوهگر شدن حق در آیینۀ جاناش، به این شناخت دقیق برسد که کانِ اصلی نَفس ، حضرت الوهیت است، از آنجا آمده، بدان جای، باز خواهد رفت؛ اینجا به تجارت و حراثت آمده است.
جام حقنمای نَفس، به هر درنِگرندهای، حق را نمینمایاند. بسیارند درنگَرندِگان نفس، حق را نمیبینند که درنگریستن آنان از روی شناخت نیست.
این شناخت، بهرۀ هر کسی نمیشود، نه به آموختن است و از این حلقۀ درسی به آن حلقه، رهسپار شدن و رحلافکندن، و نه در کنج عزلت و در عالَم بیدردی به مطالعه و پژوهش نشستن، و نه به بحثهای باریکاندیشانه و موشکافانه پرداختن، که به هدایت الهی است، هدایتی سرچشمه گرفته از تلاش سخت و توانفرسا، در راه خدا و افراشتن رایَتهای الهی و افروزندههای ربوبی، بر سر راه کاروانهای انسانی و رهنمودن آنها، بهسوی سرچشمههای روشنایی:
«والذین جاهدوا فینا لنَهدینَّهُم سُبُلَنا.»
سورۀ عنکبوت، آیه ۶۹
و ایشان که میکوشند از بهر ما، بهراستی که ایشان را راه نماییم راههای خویش.
دل، شهریار تن است. ایمان و باور به این شهریاری و پاس قلمرو آن داشتن، یعنی شناختن و پاسداشتن و آشنایی با سپاهیان و لشکریان آن و دشمنانی که دَمادَم به آن شبیخون میزنند، راه را برای شناخت خدا، هموار و روشن میسازد.
مدرسۀ اجتهاد، مدرسۀ مجاهدت است، تکاپوگری، تلاش و تواناسازی بنیههای علمی و گستراندن دایره و قلمرو شناخت، آنهم نه در عزلت که در میدان، میانداریهای سخت و آوردگاههای نَفَسگیر، هراسانگیز و با انبوهانبوه بازدارندههای درهمشکننده.

ترجیح مصلحت دینی بر مصلحت شخصی در فتوا
…من به خوبی میدانم، به محض تمام بودن معیار علمی و دلیل فقهی بر حکمی، لزومی بر تصریح به آن نیست و همچنین میدانم در صورتیکه دلیل شرعی برای فتوایی اقامه شود که با آنچه در اذهان متشرعه نقش بسته، مخالف باشد ممکن است فقیه، به جهت رعایت عواطف جمعی از نیکان و وارستگان و برای پرهیز از ناراحتی و دوریگزیدن آنان از وی، آن فتوا را ابراز نکند. من این امور را میدانم، اما در مقابل، نکات و ملاحظات دیگری هم وجود دارد که باید مورد توجه قرار بگیرد؛ چه اینکه اوضاع شیعیان در نقاط مختلف جهان به اطلاع من میرسد و اثری که ممکن است یک فتوای خاص در از بین رفتن [عسر و] حرج گروهی از آنان در برخی از نقاط دنیا، یا تألیف قلوب اطرافیانشان و رفع آزارها و اذیتها از آنان، داشته باشد به من منعکس میشود….
سود سرمایهٔ درگردش، ریشهٔ تورم و ربا
…آنچه امروز در جامعههای اسلامی عمل میشود و ظالمانه است، و به ظلم اقتصادی و ارزش اضافی ربوده شده یعنی استثمار، منتهی میشود، دو چیز است:
۱. سوددهی سرمایۀ عقیم بازرگانی که خود سرمایه، سود میدهد….
۲. کمبود امکانات سرمایهای و ابزاری، برای صاحبان نیروی کار تولیدی و خدماتی، بهگونهای که صاحبان این نیروها مجبور میشوند به خدمت صاحبان سرمایۀ تولیدی و خدماتی درآیند و به هر فرمولی که این صاحبان سرمایه بپسندند، تن در دهند. این فاجعه است و علاجاش نیز اجرای کامل و سریع بند ۲ از اصل ۱۴۳قانون اساسی جمهوری اسلامی است….
…به دیگر سخن، فضای موجود از فقیه پاسخ شفّاف و پیراسته از هرگونه تقدیر و فرض و تردید را میطلبد و این خود، اقتضای ورود فقیه را در موضوعشناسی میکند که با توجه به گستردگی دامنهٔ آن، برای او چندان ممکن نیست که اگر ممکن باشد بسیار اثرگذار و مفید است و تنها چیزی که این کاستی را جبران میکند، همان «دانش مستقل موضوعشناسی» است.