«… وَ وَضَعَ لَكَ اَريكةَ الرّئاسةِ العامةِ على الأفئِدةِ و النُّهى، اقامةً لِدِعامةِ العدل، و اِنارةً لِمَحَجَّةِ الهُدى… اِنَّ الأمَّةَ الإيرانية، بما دَهِمَها مِن عَراقيلِ الحوادثِ التي آذَنَت بِاستيلاءِ الضَّلالِ على بيتِ الدّينِ، و تطاوُلِ الأجانبِ على حقوق المسلمين، و وُجومِ الحُجَّةِ الحقّ (إياك أعني) عنِ القيامِ بناصرِها، و هو حاملُ الاَمانةِ و المسؤول عنها يومَ القيامة، قد طارَت نُفوسُها شُعاعاً، و طاشَت عقولُها و تاهَت اَفكارُها، و وَقَفَت موقفَ الحيرة و هي بينَ انكارٍ و إذعان، و جُحودٍ و ايقان، لا تَهتَدي سبيلاً … و أخَذَ القُنوطُ بمجامعِ قلوبِها، و سدَّ دونها أبوابِ رجائِها و كادَت تَختارُ- يأساً منها- الضلالةَ على الهُدى، و تُعرِضَ عن مَحَجَّةِ الحق و تَتَبعَ الهَوى …»[۱]
این مرجعیت عام که خداوند به شما داده و دلها را مسخّرتان کرده است، برای آن است که ستون عدالت را بر پای دارید، و راه روشن هدایت الهی را، هرچه بیشتر، نشان دهید….
ملت ایران، اکنون در زندگی، دچار حوادثی بازدارنده گشته است، که در نتیجۀ آنها، دین نابود خواهد گشت، و بیگانگان بر حقوق مسلمانان استیلا خواهند یافت. در این اوضاع، لب فرو بستن مرجع بر حق (مقصودم شمایید!)، که حامل امانت حفظ دین است و در روز قیامت در برابر خدا مسؤول است، باعث شده است تا دلها از هم جدا شوند، و افکار سرگردان و حیران گردند، برخی در صدد انکار دین برآیند و برخی مؤمن بمانند، برخی به بیاعتقادی گرایند و برخی دیگر ایمان خود را پاس دارند، امّا راه نجاتی (برای مشکلات) نیابند … و اندکاندک سرخورده گردند و (از توان اصلاحی قدرتهای دینی) ناامید شوند، و به دلیل یأس و سرخوردگی، گمراهی (و کنار گذاشتن دین) را بر هدایت دینی ترجیح دهند، و از راه روشن حق، چشم بربندند، و در پی هواهای نفسانی روان گردند…