مدرسۀ اجتهاد، مدرسۀ شناختهاست، شناختهایی که چشم را بینا، دل را بیدار و خرد را فروزان میسازد.
دانشآموخته و پرورشیافتۀ این مدرسه، با چشم بینا، دل بیدار و خرد افروخته، به پدیدهها مینگرد و گام در ساحَتِ رویدادها میگذارد و هشیارانه، آگاهانه و قدرتمندانه با دگرگونیها، پنجه در پنجه میافکند و از دل گردبادهای پیچنده و در هم پیچاننده، راهی به روشنایی میگشاید.
مدرسۀ اجتهاد، تنها مدرسۀ دانشها و فنها نیست که دانشآموختۀ خود را با یک سری اصطلاحها، دانشها، فنها، شیوهها و قاعدههای خشک، بیروح و برکنار از جاری زندگی و جامعه آشنا سازد، سربار ِ بر جامعه، رها کند؛ بلکه مدرسۀ شناختهاست، شناختهای برکَشاننده، اوجدهنده، دگرگونساز و سپیدهگشا.
باریافتۀ به این مدرسه، ابتدا، در آغازین گام، به خویشتنشناسی میپردازد. به یاری راهبلدان نَفس، بَر آن میشود، با زیر و بم و زوایای دل و جان خویش آشنایی یابد؛ پاکنگهدارندهها و آلودهگرهای آن. و از آموزگاران بوتهدیده، میآموزد جوهر دل، در بوتۀ مجاهدت، چون باید نهاد و اخلاقِ نکوهیده را، که خُبث و کدورتِ دل، از آن است، از آن، چون باید زدود.
با این شناخت، به تلاش و مجاهدت برمیخیزد، تا دژها و برج و باروهای «دل» را استوار سازد و قلمرو آنرا از ناپاکیها بپالاید و از ساحَتِ آن بیگانهزدایی کند و چنان توانایی آنرا بالا برد، که در رویارویی با آفتها، تاریکیها و دهلیزهای هراسانگیز هواها و هوسها، قد افرازد و بیهراس به پیش تازد.
شناخت «نَفس» از پیچیدهترین شناختهاست.
گذر از «خان»های دشوارگذر و تارهای درهم تنیدۀ نَفس و پاکسازی آلایشها، فروبستن رخنهها و رخنهگاههای جورواجور آن که در هر گاهی، به جوری خود را مینمایانند و دامهای خود را میگسترانند، کاری است کارستان.
کسانی میتوانند در این کارزار، از نَفَس نیفتند، پیاپیوسته تکوپوی داشته باشند و رخنهگاههای نَفس و ورودگاهِ هواهای زهرآگین و هوسهای هوشربا را، هشیارانه رصد کنند و فرو بندند، که بوتههای گوناگون را از سر گذرانده باشند.
در مدرسۀ اجتهاد، این بوتهها، همهگاه، روی آتشدانها و کانونهاند، تا نَفسها، از آلایشها، غشها و ناپاکیها، پیراسته گردند، و شایستگی یابند به آستانِ شناختی مهم و والا، بار یابند:
«من عرف نَفسَه فقد عَرَفَ ربّه»
خدای خویش، آن کس شناخت که خود را شناخت.
نَفس آدمی، چون آیینه است. هر که در آن بنگرد، حق را بیند؛ درنگریستن از روی شناخت. و با جلوهگر شدن حق در آیینۀ جاناش، به این شناخت دقیق برسد که کانِ اصلی نَفس ، حضرت الوهیت است، از آنجا آمده، بدان جای، باز خواهد رفت؛ اینجا به تجارت و حراثت آمده است.
جام حقنمای نَفس، به هر درنِگرندهای، حق را نمینمایاند. بسیارند درنگَرندِگان نفس، حق را نمیبینند که درنگریستن آنان از روی شناخت نیست.
این شناخت، بهرۀ هر کسی نمیشود، نه به آموختن است و از این حلقۀ درسی به آن حلقه، رهسپار شدن و رحلافکندن، و نه در کنج عزلت و در عالَم بیدردی به مطالعه و پژوهش نشستن، و نه به بحثهای باریکاندیشانه و موشکافانه پرداختن، که به هدایت الهی است، هدایتی سرچشمه گرفته از تلاش سخت و توانفرسا، در راه خدا و افراشتن رایَتهای الهی و افروزندههای ربوبی، بر سر راه کاروانهای انسانی و رهنمودن آنها، بهسوی سرچشمههای روشنایی:
«والذین جاهدوا فینا لنَهدینَّهُم سُبُلَنا.»
سورۀ عنکبوت، آیه ۶۹
و ایشان که میکوشند از بهر ما، بهراستی که ایشان را راه نماییم راههای خویش.
دل، شهریار تن است. ایمان و باور به این شهریاری و پاس قلمرو آن داشتن، یعنی شناختن و پاسداشتن و آشنایی با سپاهیان و لشکریان آن و دشمنانی که دَمادَم به آن شبیخون میزنند، راه را برای شناخت خدا، هموار و روشن میسازد.
مدرسۀ اجتهاد، مدرسۀ مجاهدت است، تکاپوگری، تلاش و تواناسازی بنیههای علمی و گستراندن دایره و قلمرو شناخت، آنهم نه در عزلت که در میدان، میانداریهای سخت و آوردگاههای نَفَسگیر، هراسانگیز و با انبوهانبوه بازدارندههای درهمشکننده.
در این مدرسه، جهادگر، او که برای ساختن خود، مردم و آینده، بر اساس آموزههای وَحیانی، پای کار آمده و تمام توان خود را بهکار گرفته است، تا خود را بسازد، مردم و آینده را، میآموزد در این میدان، شناخت بهکار میآید، بنایی که تا استوار نگردد و بُنلاد آن دقیق ریخته نشود، هیچ بنایی، پا نخواهد گرفت.
خودشناسی، که زیرساخت دیگر شناختهاست، درک و فرایافت انسان از جایگاه واقعی خود، در عالَم وجود است. و دریابیدن این نکتۀ محوری که خاکیِ محض نیست، پرتوی از «روح الهی» در او هست و برخوردار از چنان توانایی که میتواند در معرفت، از فرشتگان پیشی بگیرد.
هم آزاد است، هم مختار و هم مسؤول، مسؤول خویشتن و دیگر مردمان و آبادانی جهان و بِهسازی آن:
«هو انشأکم من الارض و استعمرکم فیها»
سوره هود، آیه ۱۶
او، شما را از زمین بیافرید و آبادانی آنرا از شما خواست.
در مکتب قرآن، همۀ باورمندان و گامگذارندگان در راه حق، باید خود را به این پایه برسانند و بر چَکاد این جایگاه خیمه افرازند. پیمودن این راه، بر عهدۀ گروهی، دون گروهی نیست، بر همگان است که آن را دَرنوردند، خود را به اوج برسانند و از فرودینجایها وارهانند.
امّا فرودآمدگان به آبشخورهای ناب مدرسۀ اجتهاد، بیش از همه وظیفه دارند که در این راه استوار گام بردارند، خود را بشناسند و راههای خودشناسی را به دیگران بنمایانند؛ انقلابی که اگر رخ بدهد، دَری بسته نمیماند، همه گشوده میشود؛ زیرا انسان در این سیر، با شناخت «خود» آنچنان که هست و درک جایگاه خویشتن در عالَم وجود و مقام والایی که دارد، احساس شرافت، کرامت و تعالی میکند و از تندادن به پستیها میپرهیزد و به قداست خود پیمیبرد و پاکیها و ارزشهای والای اخلاقی و اجتماعی در نزد او ارزش مییابند.
در چنین حالتی میتوان او را به میدان آورد و علاقه و گرایشهای فطری را در او انگیزاند و برای پیریزی جامعۀ برین و سعادتمند از توان، خرد و دل و جان او بهره گرفت.
پس شناخت انسان و جایگاه والا و بَرینی که او در آفرینش دارد، هم برای خود او و هم برای کسانی که طلایهداری او را برعهده دارند، حیاتی و سرنوشتساز است.
خود او وقتی بهروشنی و از بُن جان دریابد چه والاجایگاهی دارد، و رهبران خردورز دینی هم بهدرستی به جاهمندی او در آفرینش پی ببرند، جامعه عزتمند و خردسالار، با شهریاری دل، بر «تن»ها، پا میگیرد.
در چنین جامعهای که ترازمند، با معیارهای دقیق و روشن، سه شناخت گسستناپذیر: خود، خدا و انسان، بنیان آن را سامان و شکل دادهاند، هر چیزی در جای خود قرار میگیرد و معنی مییابد.
با این سه شناخت راهبردی، دانشآموختۀ مدرسۀ اجتهاد، مدرسۀ شناخت و مجاهدت، برداشتهای راهبردی خود را از کتاب و سنت، خردورزانه و سازوار با نیازهای فطری، انسان و جامعۀ انسانی، با شناختهای بنیادین دیگری که همیشه فراروی دارد و به آنها پایبند است، ارائه میدهد.
ارائۀ اینسان برداشتهای فقهی، برداشتهایی که با شناختهای دقیق درآمیختهاند، در حقیقت کتاب و سنت را به سخن درآوردن، کارساز است و حرکت در مسیری که انسان بایستی بهطور سرشتاری در آن حرکت کند.
فقه، وقتی با نیازها، علاقهها و رویکردهای فطری و سرشتاری انسان، همراه باشد و فقیه، همیشه، نیازهای فطری و سرشتاری انسان را سرلوحۀ تلاشها و مجاهدتهای فکری و فقهی خود قرار بدهد، این دانش سررشته با سرشتار، در هر دورهای، توانایی دارد طرح نو درافکند و انسان آن دوره را از گذرگاههای سخت گذر دهد و با این گذردادنهای خردمندانه و هشیارانه، از تنگناها و راههای پرسنگلاخ و زمینگیرکننده، نه تنها به دینداری و باورمندی او، آسیبی نرسد و رمیدگی از دین در او پدید نیاید، که به بنیۀ دینداری او بیفزاید.
این مهم، ساختن انسان برابر آموزههای وَحیانی و راهبردن او، با برانگیزاندن خرد و آشناسازی وی با آموزهها و احکام فطری کتاب و سنت و ساماندهی رفتار او با این ترازها، در هنگامی به حقیقت میپیوندد که فقیه در پرتو آن شناختهای یادشده و راهبردی، به منظومۀ شناختها وارد شود:
شناخت مردمان:
امام علی (ع):
«یا بُنَیَّ انَّه لابد للعاقل انینظُر فی شأنه، فَلیَحفَظ لسانه، ولیَعرف اهل زمانه»
الحیاة، ترجمه، ج۱ / ۴۹، امالی طوسی، ج۱ / ۱۴۶
خردمند، ناگزیر است که در کار خود بیندیشد و زبان خود را نگاه دارد و مردمان زمان خود را بشناسد.
شناخت دشمن، تواناییها، نیروها، حیله او:
رسول خدا (ص):
«… الا و انّ اعقل الناس، عبدٌ عرف ربّه فاطاعه و عرف عدوّه فعصاه …»
الحیاة، ج۱ / ۲۵۷، بحارالانوار، ج ۷۴ / ۱۷۹
بدانید فرزانهترین مردمان، بندهای است که پروردگار خود را بشناسد و فرمان او برد، و دشمن خود را بشناسد و سر از فرمان او برتابد.
شناخت زمان:
خداوند تبارک و تعالی:
«تلک الایّام نداولها بین الناس و لیعلم الله الذین آمنوا و یتّخذ منکم شهداء …»
سوره آل عمران، آیۀ ۱۴۰
این روزهای روزگار را به نوبت [ به اختلاف حالها از پیروزی و شکست] میان مردمان میگردانیم [ و هر چند روزه نوبت کسی، یا کسانی قرار میدهیم] تا خداوند [به آزمایش] مقام آنان که ایمان آورند، معلوم دارد [و بر ایمان و درستکاری آنان از میان شما گواهانی قرار دهد.
امام علی (ع):
«من عرف الایّام، لمیغفل عن الاستعداد»
الحیاة، ج ۱ / ۲۶۳؛ کافی، ج ۸ / ۲۳
هر که روزها (پیشامدها) را بشناسد، از آمادگی، غافل نماند.
امام علی (ع)
«من لمیعرف لُؤمَ ظَفَر الایّام لمیحترس من سطوات الدّهر و لمیتحفظ من فلتات الزّلل و لمیتعاظمه ذنب و ان عظم»
الحیاة، ج ۱ / ۲۶۴؛ بحار الانوار، ج ۶۸ / ۳۴۲.
هر کس فرومایگی روزگار را در گرفتن و انداختن کسان نشناخته باشد، از حملۀ روزگار، خود را حفظ نمیکند و از لغزشها، در امان نمیماند و گناه، هر اندازه هم که بزرگ باشد، در نظر او، اهمیتی ندارد.
شناخت قانونهای تاریخ:
خداوند تبارک و تعالی :
«اولمیسیروا فی الارض فینظروا کیف کان عاقبةُ الذین من قبلهم کانوا اشدّ منهم قوّة و اثاروا الارض و عمروها اکثر مما عمروها و جاءتهم رسلهم بالبینات، فما کان الله لیظلمهم و لکن کانوا انفسهم یظلمون»
سوره روم، آیه ۹۰
آیا در زمین به سیر نمیپردازند، تا از پایان کار کسانی که پیش از ایشان بودند، آگاه شوند، آنان که با نیرومندی بیش از ایشان، زمین را زیر و رو کردند و آباد ساختند و رسولان، با آیات روشن به نزد ایشان آمدند.
آری، خدا بر آنان ستم نکرد، بلکه خود بر خویشتن ستم کردند.
امام صادق (ع)
«ان ابی حدثنی، عن ابیه، عن جده من علی (ع) اَنّ رسول الله قال: … و اغفلُ الناس، من لمیتعّظ بتغیر الدنیا من حالٍ الی حال … و اعلم الناس من جمع علم الناس الی علمه.»
الحیاة، ج ۱ / ۲۶۷؛ بحار، ج ۷۴ / ۱۱۲
پدرم از پدراناش از علی (ع) روایت کرد که رسول خدا (ص) فرمود: غافلترین مردمان کسی است که از دگرگون شدن دنیا از حالی به حالی دیگر، پند نگیرد … و داناترین مردمان کسی است که دانش مردمان را، به دانش خود بیفزاید.
این شناختها و دهها شناخت بایسته و حیاتی دیگر ، که مدرسۀ اجتهاد، باید دانشپژوهان و باشندگان کوی خود را به آبشخورهای نابِ آنها فرود آورد و دمادَم از آب خوشگوار آن صراحی جانشان را لبالب سازد، راه را بر مجتهدِ دورهدیده و آزمودهشدۀ مدرسۀ اجتهاد، روشن میکند و او را به این درک، دریافت و شناخت دقیق میرساند که راههای صدها بار رفته را نرود و خود را برای بازگشودن گرههای بستهای که گرهی از کار بستۀ مردمان نمیگشایند، به زحمت نیندازد، راههایی را برود و گرههایی را بگشاید، که مردمان مانده در راه را، راه مینمایند و گرههایی که در زندگیها افتاده، گره در گره و کلافهای سردرگمی که زندگی مردمان نگونبخت را در هم فروپیچانده، بگشایند.
به امید آن روز