مجله اینترنتی موضوعنامک، شماره سیوشش، دی ۱۴۰۰
سخن نخست:
جامعهٔ دینی، جامعهٔ بر شالوده و بنلادِ وَحی و آیینهای وَحیانی، زنده است و لبالب از حیات، شور و نشورِ زندگی.
آنی از نشور، برکنار نیست. همهٔ روزهای سال و ماه، همهٔ برههها، دقیقهها و آنها، همراه و همنَفَس با نشور است، زندهشدن، به آبشخور حیات فرودآمدن، از وادی مرگ و درّههای هراسانگیز آن، خود را بیرونکشیدن، با مرگ سیاه درافتادن، پنجهدرپنجهٔ تاریکیها و سیاهیها درافکندن، بردَمیدنهای پیاپی، از این کران و آن کران و از این قاف و آن قاف و انگیختگیهای شورانگیز.
از درون میجوشد، خودزلالساز، خودبازآفرین و خودزندهنگهدار است و در کار شناخت باعثها، سببها و سرچشمههای خودزندهنگهداری و رَصَدگریِ آنها و شناخت آسیبها و آفتهای در کمین و رخنهگاهها.
ایستایی و سکون را به ساحَت آن، راه نیست، دریاست، پیوسته به اقیانوس، با موجهای بلند، پیدرپی زیر و زَبَرکننده و زلالساز.
این شور و نشور، جنبشوخیزش، فراخیزیهای پیدرپی، بُراقشدنها و قامتافرازیها، علیه آلودهگرانِ جامعه، که جامعهٔ زندهٔ دینی، از آن برخوردار است، از نیروی نامرئی شگرفی سرچشمه میگیرد به نامِ حیات.
جامعه نیز بِسان جانداران، گیاهان، از نیروی بهحرکتدرآورنده، به تلاش و جنبشوادارنده، رویاننده و بالنده و شکوفاننده، به نام حیات برخوردار است.
همانسان که اگر حیات از جانداران و گیاهان، رَخت بندد، آنها خشک و به لاشهای بیحرکت، جنبش، تکاپو و بویناک دگر میشوند، جامعه نیز دچار اینچنین سرنوشتی میشود، به گِل مینشیند و به باتلاق مرگ فرو میرود.
کتمان یا اظهار؟
تحقیق، با آفرینشِ انسان، در هم آمیخته است.
انسان، از آن آنی که پا به فراخنای گیتی گذارد، ناگزیر برای بقا میبایست، راه تحقیق، حقیقتیابی، پردهافکنی از چهرۀ هَستان را پوبگیرد.
ربا و مفاسد آن
آدمی برای ادامۀ حيات و زندگی خويش بهطور دائم و مستمر میکوشد و برای اين منظور، در جهان خارج، به انحای گوناگون تصرف میکند و از هر چيزی به نفع خويش استفاده مینمايد، اين حقيقتی است که نمیتوان آن را انکار نمود؛ زيرا انسان برای زندگی و تکامل و برای ادامۀ حيات، نيازمند به مادۀ خارجی است و بايد اين نيازمندی را با تصرّفی که در آن میکند برطرف سازد.
واژگان فارسی در عربی و چِسانی راهیابی آنها
باید در نظر داشت که در جهان، هیچ زبانی آنگونه که برخی سادهلوحان میپندارند «خالص» به معنی عُرفی این کلمه نیست. حتی زبانهای بسیار کوچکی که مردم جنگلنشین آفریقا و اقیانوسیه با آنها سخن میگویند و میدان گسترش هر یک از آنها از مرزهای یک جنگل فراتر نمیرود، بیگمان الفاظی از همسایگان جنگلنشین خود گرفته است.