انگاره‌هاموضوع‌نامک

ربا و مفاسد اجتماعی آن

آدمی برای ادامۀ حيات و زندگی خويش به‌طور دائم و مستمر می‌کوشد و برای اين منظور، در جهان خارج، به انحای گوناگون تصرف می‌کند و از هر چيزی به نفع خويش استفاده می‌نمايد، اين حقيقتی است که نمی‌توان آن را انکار نمود؛ زيرا انسان برای زندگی و تکامل و برای ادامۀ حيات، نيازمند به مادۀ خارجی است و بايد اين نيازمندی را با تصرّفی که در آن می‌کند برطرف سازد.

و از اين‌جاست که انسان، خويش را مالک کار و نتيجۀ فعاليت‌ها و تصرّفات خود می‌داند و البته بايد دانست که منظور از کار در اين مورد، به معنای اعم آن است که شامل هر فعل و انفعال می‌شود و منظور از آن همان رابطه‌ای است که در علم‌الاجتماع برای آن، آثار مخصوصی قائل‌اند.

و به‌طور فشرده می‌توان اين سخن را اين‌گونه بيان کرد که انسان هر مقدار از مادّه را که مورد تصرّف و عمل خويش قرار می‌دهد و نتيجه و ثمره‌ای که از اين تصرّف به دست می‌آورد از آن خود دانسته، آن‌را مخصوص و ملک خويش می‌شمارد و هرگونه تصرف در آن را برای خود مُجاز و مُباح می‌داند. و در اجتماع انسانی، برای اين اصل، ارزش و اعتبار قائل‌اند و اين حق را برای وی ثابت می‌دانند بلکه می‌توان گفت اين اصل يکی از پايه‌های استوار زندگی اجتماعی است.

از طرف ديگر ما می‌دانيم که انسان به تنهايی نمی‌تواند همۀ نيازمندی‌های خويش را با کار و فعاليت‌های خود به دست آورد.

دامنۀ زندگی آدمی ميدان وسيعی است که يک نفر نمی‌تواند به همۀ کارهای اين فراخنای وسيع بپردازد. و از اين‌جاست که احتياج به اجتماعِ تعاونی و همکاری‌های اجتماعی را احساس می‌کند و برای جبران کمبود و نقص، به همکاری و هماهنگی با ديگران می‌پردازد و نتيجۀ اين تعاون آن است که هر يک از نتيجۀ زحمات و کار ديگران استفاده کنند و آن‌چه را خود نمی‌توانند به دست آورند از راه مبادله به وسيلۀ افراد ديگر فراهم کنند و اين نيازمندی حتمی، احتياج قطعی به تبادل و معاوضه را پديد می‌آورد تا هر يک از افراد در قسمتی از حوايج زندگی فعاليت کنند و در يک راه، پيشروی نمايند و مقدار نياز خويش را از نتيجۀ کار خود بردارند و آن‌گاه بقيه را با ديگران مبادله نموده، قسمت‌های ديگر احتياج خويش را از اين راه تأمين نمايند.

اين پايۀ اصلی و ريشۀ نخستين معاملات است که روی يک احتياج اجتماعی بنا نهاده و زاييده اصل تعاون و همکاری اجتماعی است، ولی حقيقتی که بايد در اين‌جا بدان توجه کرد اين است که اموال و متاع‌هايی که فرآوردۀ اشخاص و نتيجۀ کار آنان است که در يک رديف و يک پايه نيستند، قسمتی از آن بيش‌تر مورد نياز است و بعضی فراوان‌تر و پاره‌ای کمياب‌ترند و زحمت به دست آوردن همه مساوی نيست و امثال اين‌گونه تفاوت‌ها در اين مورد مشاهده می‌شود.

اين اختلاف و تفاوت، مسئلۀ معاوضه را دچار اشکال نمود و برای حل مشکل و از پيش برداشتن آن، اصل ارزش به وجود آمد، ولی تعيين حدود ارزش اشياء نيازمند به مقياسی است که اساس و پايۀ اين کار قرار گيرد و ارزش اشياء بدان مقياس اندازه‌گيری شود و از اين‌جاست که چهرۀ پول نمودار می‌شود و انسان برای اندازه‌گيری ارزش اشياء به اختراع پول می‌پردازد؛ زيرا اين تنها وسيله‌ای بود که با آن می‌توانستند حدود ارزش اشياء را معلوم کرده، مشکل اساسی معاوضات را از پيش پا بردارند. برای اين منظور پاره‌ای از اشياء غريزالوجود و کمياب مانند طلا را اساس و پايۀ کار قرارداده، اشياء ديگر را با معيار آن سنجيدند و برای انواع متاع نيز واحدی از قبيل وزن و کِيل قرار دادند و آن‌گاه واحد جنس را با واحد پول سنجيده، بر اساس آن معاملات را انجام دادند. اين پايه نخستين اختراع پول به‌شمار می‌رود و به‌دنبال آن، انواع گوناگون پول مانند: نقره و مس و برنز و کاغذ و امثال آن‌ها پديد آمد که در کتاب‌های اقتصادی مشروحاً بيان شده است.

پس از آن‌که خريد و فروش رواج پيدا کرد، شغل تجارت پديد آمد؛ يعنی دسته‌ای از مردم کار خويش را به معاوضه اختصاص دادند و برای به دست آوردن سود به مبادلهٔ انواع متاع‌ها پرداختند.

اين‌ها کارهايی است که انسان برای رفع نيازمندی زندگی خود بدان دست زده است و بالاخره پول و نقد، مدار نيازمندی‌های انسان شمرده شده و جانشين همۀ متاع‌ها و احتياجات زندگی انسان گشت؛ چون آدمی به وسيلۀ به‌دست آوردن پول، همه چيز را می‌تواند به‌دست آورد و بر همۀ حوايج و لذايذ زندگی دست يابد.

از آن‌چه تاکنون گذشت می‌توانيم نتيجه بگيريم که اساس معاوضه و مبادله بر تبديل هر جنس با جنس مغاير آن پی‌ريزی شده است و احتياج به عوض و يا به سود معامله، انسان را به اين کار وامی‌دارد و مغايرت و دوگانگی دو جنس مورد معامله، پايه‌ای است که حيات اجتماعی انسان روی آن نهاده شده است.

اکنون که از بحث‌های گذشته نتيجۀ فوق را گرفتيم، به مسألۀ مورد بحث می‌پردازيم:

ربا چيست؟

اگر دو جنس مشابه را معامله کنند و اگر مقدار مورد معاوضه در دو طرف معامله (ثمن و مثمن) مساوی و برابر باشند؛ يعنی به صورت معاوضۀ به مثل درآيد، بَسا ممکن است که در اجتماعات انسانی چنين معامله‌ای را معتبر بدانند و برای منظورهايی انجام دهند و اين کار يک خوش‌بينی و محبتی در اجتماع پديد می‌آورد و سبب برآوردن حوايج نيازمندان می‌شود و هيچ‌گونه فسادی بر آن مترتب نيست، ولی اگر در اين معاوضه (مبادلۀ دو جنس مشابه) از يک طرف اضافه‌ای به عنوان رِبح گرفته شود، معامله رَبَوی خواهد بود و سود اضافه را به نام ربا می‌نامند. پس ربا، مبادلۀ دو جنس مشابه است که در يک طرف معامله، زياده‌ای به عنوان سود و ربح در نظر گرفته شود؛ مثلاً ده کيلو گندم را به دوازده کيلو گندم بفروشند و يا مَتاعی را به ده درهم فروخته و آن‌گاه پس از مدتی دوازده درهم بگيرند.

نتايج ربا

البته پيداست که چنين معامله‌ای در صورتی اتفاق می‌افتد و مشتری هنگامی بدان اقدام می‌کند که دچار اضطرار و احتياج شديد شود و از روی ناگزيری دست به چنين کاری بزند و برای اين‌که خوب به نتايج سوء و عواقب وخيم اين‌گونه معاملات پی ببريد، آن را در ضمن مثال و نمونه‌ای بيان می‌کنيم:

کسی است که درآمد روزانۀ وی صد ريال است، ولی مخارج زندگی او به دويست ريال می‌رسد، در اين صورت او ناگزير است اين کمبود بودجه را از راه استقراض تهيه کند و بقيۀ مورد نياز خويش را از راه دادن سود ربوی به‌دست آورد. اکنون فرض می‌کنيم که او برای مخارج يک روز خويش ده تومان باقيمانده را که با سود دو تومان به دست آورد يعنی صد ريال را به ۱۲۰ ريال استقراض کند. در نتيجه روز بعد، از درآمد او فقط هشت تومان باقی خواهد ماند و دوازده تومان کمبود خواهد داشت و ناگزير است که اين مبلغ را هم با دادن سود و ربا به‌دست آورد و اين کار هم‌چنان رو به بالا می‌رود تا به جايی که ناگزير است تمام درآمد روزانۀ خويش را فقط به عنوان سود پول بپردازد، ولی قضيه به اين‌جا خاتمه پيدا نمی‌کند، بلکه ادامۀ اين وضع کار را به آن‌جا می‌رساند که درآمد يک روز وی حتی برای پرداختن سود قرض‌ها هم کفايت نخواهد کرد.

از طرف ديگر، تمام اين اصل و فرع در يک جا جمع شده، به دست صاحب سرمايه سپرده می‌شود. يکی از دو طرف هيچ ندارد و در طرف ديگر سرمايه‌ها روی هم متراکم می‌گردد و همۀ حاصل کار و فعاليت يک نفر در دست کس ديگری جمع می‌گردد و دو طبقۀ متمايز و مختلف پديد می‌آيد: طبقۀ پولدار که پول را به ربا می‌دهند، و طبقۀ بيچارۀ ديگری که بايد تلاش کنند تا بتوانند شايد فقط ربح پول و قرض‌های خود را تهيه نمايند و بَسا به پرداختن تنها ربح پول خود موفق نمی‌شوند، جز اين‌که از همۀ نيازمندی‌های خويش صرف‌نظر کرده، تا شايد قدری از آن را بپردازند و علت اصلی اين اجتماع يک‌طرفۀ ثروت اين است که مبادله و معاوضه، بدون عوض مالی انجام شده و پول که وسيلۀ آسانی مبادلۀ اموال می‌باشد به عنوان يک جنس و کالا با سود اضافی مورد معامله قرارگيرد و در مقابل ربح و سود اضافی کار و يا کالايی قرار نگرفته است.

بنابراين نتيجۀ ربا نابودی و فنای عده‌ای بيچاره و تمرکز ثروت در دست طبقۀ ديگری است که از مزايای ثروت و سرمايه به حد کافی بهره‌مند می‌باشند. طبقۀ فقير روزبه‌روز بر بارشان افزوده و طبقۀ رباخوار بر قطر و وسعت سرمايه‌هايشان افزوده می‌شود تا آن‌چه بخواهند بکنند و به هر طور که اراده نمايند با اموال حتی و نيروی کار مردم بازی کنند و نيروهای خلاق و قدرت کار و فعاليت افراد را در راه سيرکردن اشتهای سيرناشدنی خويش به کار اندازند و از نتيجۀ طاقت و تحمل طبقۀ وامانده و بيچاره از حدّ گذشته، برای دفاع از خويش و انتفاع به‌پا می‌خيزند و به مبارزه با طبقۀ ديگر اقدام می‌کنند و بالاخره پايان اين کار به هرج و مرج و بی‌نظمی عجيبی خاتمه پيدا می‌کند و اثر نهايی اين دَرهم‌پاشيدگی و هرج و مرج، نابودی تمدن و بَرهم‌ريختن زندگی و نظام اجتماعی است.

علاوه بر اين، بايد يادآور شد که بر اثر فقر و تهی‌دستی، بَسا ممکن است که اصل سرمايه‌ای که به ربا داده شده نابود گردد؛ زيرا همه‌کس، قدرت ادای چنين قرض و سودهای سنگينی را ندارد.

و بر کسانی که وارد بحث در مسائل اقتصادی می‌شوند پوشيده نيست که تنها سبب شيوع کمونيسم و انتشار افکار گمراه‌کننده و پيشروی مرام‌های اشتراکی، همان تراکم فاحش و خارج از اندازۀ سرمايه و ثروت است که نزد پاره‌ای از افراد متمرکز می‌شود و آنان را در مظاهر زندگی و استفاده از مزايای حيات بر ديگران مقدم می‌دارد و در ميان طبقات فاصله‌های بزرگی ايجاد می‌کند و در مقابل، دستۀ ديگر از دردست‌داشتنِ احتياجات زندگی و اوّليات ادامۀ بقا محروم می‌شوند. آنان همه‌چيز دارند و اينان فاقد همه‌چيزند. اين محروميت‌ها، عقدۀ بزرگی در دل‌ها ايجاد می‌کند و سينه‌ها را از کينه و عداوت مملو می‌نمايد که در نتيجه به دنبال هر آهنگی که (ولو به دروغ) به نام طبقۀ رنج‌کشيده برخيزد روانه می‌شوند، به اميد اين‌که دردی از دردهای آنان را علاج کنند و مشکلی از مشکلات‌شان را بگشايند.

کمونيست‌ها از اين‌گونه محروميت‌ها استفادۀ شايانی می‌برند و اصولاً ميکروب کمونيسم، جز در محيط تنگدستی و فضای فقر جای ديگری رشد و توليد مثل نمی‌کند. در جوّ و فضای اختلاف طبقاتی است که آنان الفاظ زيبا و فريبندۀ تمدن و آزادی و عدالت اجتماعی و تساوی و برابری را می‌توانند بهانه کرده، در سايۀ آن افکار خويش را در مغز افراد رنج‌کشيده جای دهند، ولی حقيقت کار برخلاف گفته‌های آنان است. آنان از اين الفاظ استفاده می‌کنند، ولی تمام ارتباط آن‌ها با اين الفاظ و معانی آن، فقط همان استفادۀ تبليغاتی است و بس.

طبقات فقير با شنيدن اين آهنگ که از حلقوم کمونيسم بيرون می‌آيد می‌پندارند دريچۀ نجاتی گشوده شده و راه سعادتی باز گشته، ولی چيزی نمی‌گذرد که می‌فهمند اين صدا، لالايی بود که می‌خواستند به وسيلۀ آن اعصاب فرسودۀ آن‌ها را در خواب عميقی فروبرند و خود از نتيجۀ نيروی عظيم آن استفاده کنند. آن بيچارگان، يک بار ديگر بيدار می‌شوند که زنجير اسارت به صورت ديگری دست و پای آنان را بسته، هرگونه حرکت و جنبش آزاد را از آن‌ها گرفته است.

آری، خداوند جهان، که بر همۀ اسرار هستی آگاه است و نتايج سوء و زندگی‌بَر‌باددِه ربا و تراکم غلط و نابه‌جای سرمايه را می‌داند که چگونه به جمع‌شدن ميليون‌ها ثروت در دست عده‌ای منجر شده و در بانک‌ها از جريان افتاده و از اثر آن عده‌ای بيکار بر اريکۀ راحتی تکيه زده، به عياشی و تن‌پروری می‌پردازند و در مقابل، گروهی از همه‌چيز محروم خواهند شد و از حق مشروع خود يعنی استفاده از نتيجۀ کار خويش که فطرت انسانی آن را اصلی مسلم می‌شمارد محروم می‌شوند.

عده‌ای برخلاف فطرت از اثر اِتراف و تمرکز ثروت بدون کار زندگی می‌کنند و گروهی از اثر محروميت حتی با نيروی کار و فعاليت خود قادر به ادامۀ زندگی نخواهند بود.

از اين روست که قرآن مقدس، به‌شدت با ربا مبارزه کرده و با اساس اين مبادلۀ ظالمانه جنگيده، آن را جنگ با خداوند دانسته است.

دکمه بازگشت به بالا