مجله اینترنتی موضوع‌نامک، شماره هجدهم / شنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۶

سخن نخست:

بشر، آسیمه‌سر در پی راهی برای رهایی است.

زندان تمدن جدید، با باروهای بلند، او را به ستوه آورده، در پی گشایش و رهایشی می‌گردد.

هر آن و هر دَم، هر بامدادان و هر شامگاهان، این‌سوی و آن سوی می‌نگرد، تا مگر راهی به روشنایی گشوده شود و دستی از افق پدید آید و او را از زیر آوار این تمدن بیرون بکشد.

انسان، در پی تمدن انسانی است، تمدنِ سرشتاری، تمدنی که انسانیت او را پاس بدارد و از گزندها در امان و به او یاری برساند، فراز و فرودهای زندگی را بدون آن‌که سرشت او آسیبی ببیند، در نوردد.

تمدنِ دست‌ساختۀ انسان، سربرتافتۀ از آیین‌ها و قانون‌های الهی و سرشتاری و روی‌گردان از حقیقت، پایه‌های خود را بر بی‌هویتی انسان استوار ساخته است.

ساختار این تمدن، به گونه‌ای است که ارّابه‌های آن، جز با توان، نیرو و دستانِ انسان‌های هویت از دست داده و از سرشتار جدا افتاده، به گردش در نمی‌آید.

برپادارنده، جلودار و گردانندۀ این ارّابۀ بزرگ هویت‌سوز و تباهی‌آفرین، سرشت‌مردگان‌اند.

انسان، در این گردونۀ هراس‌انگیز، به‌گونه‌ای راهبری می‌شود که هر آن از سرشتار خود فاصله بگیرد، از آن، روی بگرداند و به رویارویی با آن برخیزد.

واداشتن انسان به رویارویی با سرشتار خود، در این تمدن، نهادینه شده است، به‌سانی که بنیان‌گذاران و گردانندگان آن،  نمی‌توانند برتابند انسان و انسان‌هایی بر مدار سرشتار، در حرکت باشند و زندگی خود را در جهت گردش آن به حرکت در بیاورند؛ چون بر این باورند و به روشنی می‌دانند هر چه انسان به سرشتار خود نزدیک شود و بر این آبشخور فرود آید و صراحی جان خویش را از آن لبالب سازد، از آن‌چه آنان ساخته و پرداخته و به جریان انداخته‌اند، جدا می‌شود و از فرمان‌ها و برنامه‌های آن سر بر می‌تابد و بر سیاست‌ها، برنامه‌ها و قانون‌های ضدسرشتاری می‌شورند و نمی‌گذارند حاکمان برخاسته از لجن‌زار ضدسرشتاری، سرنوشت او را رقم بزنند.

تمدن مغرب‌زمین، از مُرداب ستم، حق‌کتمانی، کشتار، نسل‌کشی، دودمان‌سوزی، یغماگری و زمین‌های سوخته سر برآورده، یعنی از آغاز تاکنون، حرکت بر خلاف جریان فطرت داشته است، از این روی، به‌گونه‌ای برنامه ریخته و به پیش می‌برد که انسان در گام نخست، با سرشت خود زاویه بگیرد و سپس به رویارویی با آن برخیزد و در این چرخه و گردونه، حرکت واپس‌گرایانه و ضدسرشتاری، دانش، فرهنگ، رسانه، صنعت، سیاست، اقتصاد و حکومت و ادارۀ مردم، به سبک و روشی هدایت می‌شود، که انسان‌ها، سرشت خود را از یاد ببرند و نداها، پیام‌ها، هشدارها و خیرخواهی‌های آن‌را نشنوند و به آنها اعتباری ندهند.

در این‌چنین پویه‌ای، انسان از جایگاه خود، به زیر آورده می‌شود، تا آن‌جاکه در برابر ستم‌ها، برتری‌دادن‌های ناروا، بی‌عدالتی‌ها، هیچ‌انگاری‌ها، بی‌نقشی در برافراشتن پایه‌های سرنوشت خویش، واکنش و بازتابی ندارد و چون از سرشتارِ خود جدا افتاده و در برهوت بی‌دردی و بی‌احساسی گرفتار آمده، نه درد خود را احساس می‌کند و نه درد دیگران را.

متن سخن نخست

Untitled6

رزق و اندوخته‌ها

 معاشی که در «حیات معقول » باید تحصیل کرد، جنبۀ الهی دارد؛ زیرا با نظر به کلمۀ رزق که در آیۀ مزبور وجود دارد و همچنین، با نظر به روایت مزبور و بیان ابن‌خلدون، آن‌چه را که خداوند متعال، به عنوان معاش واقعی برای مردم مقدر نموده است، رزق است، که به خداوند رزّاق مستند است و بدیهی است که خداوند حکیم،  با تجویز تجملات و ثروت‌های اندوخته، که حیات معقول را (که هدف آفرینش انسان‎هاست) مختل نمی‌سازد.

متن ره‌یافت

نواقص قوانین عرفی

مقننین عادی، هر قدر مقتدر باشند و قوانین عرفی، هر چه دقیق و به‌ظاهر، کامل باشد، فاقد این شرایط و مزایا هستند:

[۱. اطلاع بر هدف نهایی حیات فرد و اجتماع

۲. احاطه به رموز نفسیات بشر و خواست‌ها و ارزش‌های آن

۳. وارسته بودن شارع از تأثرات محیط و طبقه و هواهای نفسانی

۴. ایمان افراد و طبقات اجتماع به قانون شرعی].

متن انگاره‌ها

 در نگاه فقیهان اهل سنت، صدای خوش، هر چند از دو ویژگی: واگردانی در گلو، و وجدآوری و سرورانگیزی برخوردار باشد، غنای ناپسند به شمار نمی‌آید، بلکه درون‌مایه، یا آن‌چه به همراه آن می‌آید، اگر زشت باشد، سبب نکوهیدگی آن می‌گردد.

نمونه هایی از غناء ناپسند، در نگاه فقیهان اهل سنت

متن دریچه

دکمه بازگشت به بالا