مجله اینترنتی موضوعنامک، شماره سیزدهم/ شنبه ۳۰ بهمن ۱۳۹۵
سخن نخست:
بایایی شناختِ سنتهای تاریخ، روشن است و گزیرناپذیر.
امتها، جامعهها و همۀ گروههای انسانی، برای ادامۀ حیات، گذر از گذرگاههای سخت و هراسانگیز و بنیادگذاری جامعهای سزامند و تراز انسانی، گزیری ندارند جز اینکه سنتهای تاریخی را بشناسند و بدانند که در قلمرویی که آنها، دست بهکار شدهاند تا پایههای زندگی اجتماعی خود را برافرازند، قانونها و سنتهایی حکمروایی دارند که بدون آگاهی از سازوکار و چِسانی حکمروایی آنها در این قلمرو، و جاریسازی آیینها و قانونهای جزمی و برگشتناپذیر، در جاری زمان، نه میتوانند پایههای زندگی را برافرازند، و نه توانایی دارند در فراز و نشیبهای روزگار، آنها را بپایند و از گزندها و آسیبها، زیروزبرشدنهای گاه و بیگاه و رویدادهای بنیادبرافکن، در امان بدارند.
از این روی، خردورزان، تجربتاندوزان، رصدگرانِ فراز و فرودهای بشری، دقیقنگرانِ به برج و باروهایی که از دل خاک، شتابان و خوشنما، سر برآوردند و خوش درخشیدند و سپس به ناگه، بدنما، از درخشش بازماندند و تیره و تار، به دل خاک فرو رفتند، درنگورزانه، به این اندیشه فرو رفتند که آن رویش شگفت و شتابان، چِسان، و این فرو مردن و در خاک شدن، چرا؟
به هر دَرِ فکر و سینهای دقالباب کردند، پاسخی درخور، راهگشا و درسآموز درنیافتند، تا بتوانند منشور زندگی خود قرار دهند و در بلندای شهر بیاویزند و مردمان را به پاسداشت و نگهداشت آن برانگیزانند، تا عزتمندانه بپایند و به خواری در گردابهای سهمگین و درهمشکننده فرو نیفتند.
سنتنشناسی، ناآگاهی از دقیقههای سنتهای تاریخی، آسیبزاست و در دورههای گوناگون، در درازای تاریخ، حتی دستِ خردمندان و چارهگران اجتماعی را، برای چارهگری و پیشگیری از فروپاشی جامعهها و تمدنها، بسته است و با همۀ تلاشِ دلسوزانه و بررسیهای دقیق و درنگ روی برگبرگ تاریخ پیشینیان، نتوانستهاند بهروشنی دریابند، گسلهای اجتماعی و زمینههای فروپاشی، چگونه پدید میآیند و تمدنهای ریشهدار، استوار و پولادین، چرا در اوج قدرت، فرومیپاشند و یا چنان از درون تُهی که با اندک لرزه و تکانی، از هم فرو میریزند. چگونه و از چه رخنهگاهی، گرد مرگ بر لابرلای جامعه راه مییابد و همۀ چهرهها را فرو میپوشاند و عرصه را بر روح، تنگ میکند و روح، از سرای کالبدها میکوچد و کالبدهای بیروحی، بهگونهای هراسانگیز و چندشآور، از این سوی به آن سوی در حرکت و روزگار نکبتآلود خود را میسپرند.
سنتنشناسی، خودرهاپنداری در چرخۀ هستی، ناآشنایی با قانونها و سنتهای جاری در جویبار زمان و حکمروایی بیچون و چرای سنتهای تاریخی بر انسانها و جامعههای انسانی، و بیخبر از جایگاه آنها و نقش زیر و زبرکنندگی که دارند، بینوایان، خوارمایگان و تیپاخوردگان را از هر تلاش، فراخیزی، قدافرازی بازداشته بود و در گرداب ناامیدی فرو، زیرا بر این پندار بودند، دستآویز و ریسمانی نیست که به آن چنگ زنند و از گرداب ناامیدی و قعر نگونبختی برهند، قانونی حکمفرمایی ندارد و اهرمی نیست که آنان را برکَند و بر مرگ سیاه، چیرهشان سازد و غل و زنجیرهای بردگی را بگشاید.
از دیگر سوی، این ناآگاهی و بیخبری از قانونهای حاکم بر انسان و جامعۀ انسانی، گریبانگیر اَریکهنشینان، زَرسالاران و قدرتمندان نیز بود و اینان کوردلانه میپنداشتند با عِدّهوعُدّهداری، از آسیبها به دورند و با بنای استواری که ریخته و پایههای آنرا افراشتهاند، همهگاه، بر سریرند و بر اریکۀ حکمروایی و درفششان، پیشاپیش برافراشته و فرمانشان، نافذ و همگان، بیچون و چرا، فرمانبَر.
نگاهی به حقوق حیوانات در اسلام
… در قوانين حقوقی، که پيش از اسلام در جوامع و ملل رايج بودهاند، حقوقی برای حيوانات ديده نمیشود. اگر هم مقرراتی پيش از اسلام و پس از اسلام در ديگر اقوام و ملل، تا قرن اخير ديده شود، انگيزهای جز احترام به احساسات خود انسانها نداشته است. بهعبارت روشنتر، جنبۀ عاطفی محضِ انسانها بوده و هيچ عاملِ تضمين و تأمینِ الزامی ندارد و در حقيقت، نوعی مقررات احساساتی و غيرالزامی را دربارۀ حيوانات، مراعات نمودهاند.
در اروپای قرن اخير، حرکاتی درباره حمايت از حيوانات، مشاهده میشود که همانطور که اشارهکرديم، مستند به عاطفۀ محض است و از انگيزۀ اصيل حقوقی، برخوردار نمیباشد. در دين اسلام «جان» هر جانداری، مادامی که عامل ضرر بر انسانها نباشد، محترم است. و اين احترام، منشأ وضع قوانين حقوقی درباره حيوانات، گشته است….
پول و مشکلات اقتصادی ناشی از آن
…با این همه مشکلات و نابسامانیها و ستمهایی که رباخواری و تمرکز پول همیشه و در همهجا، پیش آورده که میتوان با دقت نظر گفت که: اصل و ریشۀ بیشتر، یا همۀ مشکلات اقتصادی است، مصلحین خیراندیش و صاحبنظران و قانونگذاران عرفی در دنیای قدیم و جدید، به آن، چنانکه باید، توجه نکردهاند.
…فتوا،برگرداندن هر فرعی به اصل آن، پیوند زدن شاخه به ساقه، شکوه بخشیدن به پایگاهِ سر به آسمان سودۀ آن، پاک نگهداشتن آن از هر دَنَس و آلودگی، کاری است دشوار، که تنها و تنها از عالم ربانی، در هر دورهای ساخته است و این اوست که به انجام این کار سخت توانفرسا، از بُن جان، تن میدهد. همو که مولیالموحدین، امام علی(ع) پس از بیان رسا از ویژگیهای او، از این رسالت والا که عاشقانه و با شیدایی تمام، جان خویش را سازۀ آن میسازد، اینسان سخن میگوید:
«وقد نَصَبَ نَفسَهُ لِله سبحانه فی اَرفَع الامور من اِصدار کُلِّ واردٍ علیه و تصییر کلِّ فرعٍ الی اصله»
نهج البلاغه، خ ۸۸
بر گزاردن برترین وظیفهها، همت گماشت. چنانکه هر مشکلی پیش آید، بازنماید و در آن نمانَد و هر فرعی را به اصل آن بازگردانَد.