سخن نخست ۳۲

سخن نخست ۳۲

در سخن نخست، سخن از چِسانی جامعه‌سازی ایمانی

و پی‌ریزی خردمندانه  و وحی‌مدارانه زندگی مؤمنانه و وحیانی است،

با رایَت‌بانی عالمان ربّانی، آفتاب‌های شهر دین.

بایسته‌ها و پیامدهای پذیرش حقیقت

بایسته‌ها و پیامدهای پذیرش حقیقت

شَهدی است برگرفته از اندیشهٔ شهدآگین شهید مطهری، ‌

بیان‌گر چگونگی رابطهٔ جامعهٔ اسلامی با غیراسلامی،

با پرهیز از وجدانی و سلیقه‌ای‌انگاشتن روابط دینی و رَویهٔ «صلح کل»ی پیش‌گرفتن.

اصول انقلابی حکومت امام علی (ع)

اصول انقلابی حکومت امام علی (ع)

چشم‌اندازی دلگشا، به خامهٔ انقلابیِ تمام‌عیار، آیت‌الله طالقانی،

از پایه‌ها و نهادهای انقلابیِ حکومت علوی،‌که در هر دوره و سرزمینی،

انسان مسلمان، ناگزیر برای ماندن و دوییدن، بایستی آن‌ها را برافرازد.

چرایی شهرشناسی

چرایی شهرشناسی

رویکرد فراروی به شهر، رویکردی است انسان‌شناختی به شهر،

که در آن، شهر به مثابه واقعیتی انسانی در کانون نگاه و بررسی‌های دامنه‌دار قرار می‌گیرد.

دریچه ۳۲

دریچه ۳۲

بهداشت اجباری چگونه است؟

وقتی دولتی احساس خطر می‌کندکه یک بیماری شیوع پیدا کند،‌بالاجبار، به مردم واکسن می‌زند؛

نمی‌گوید آیا اجازه می‌دهید…

نفحه‌های ربانی

نفحه‌های ربانی

خدا را نفحه‌هایی است که گه‌گاه می‌وزند و مُشک می‌بیزند.

این نفحه‌ها، به لطف و اشارت او، هر صباحان از کوی زندگی‌ها می‌گذرند

و آنها را در خُنُکای خود فرومی‌برند،

هر دل بیدارتر، بهره‌مندتر و هر سینه گشاده‌تر، در خُنُکای بیش‌تر.

سرمقاله

نفحه‌های ربّانی

خدا را نفحه‌هایی است که گه‌گاه می‌وزند و مُشک می‌بیزند. این نفحه‌ها، به لطف و اشارت او، هر صباحان از کوی زندگی‌ها می‌گذرند و آنها را در خُنُکای خود فرومی‌برند، هر دل بیدارتر، بهره‌مندتر و هر سینه گشاده‌تر، در خُنُکای بیش‌تر. بیداردلان، هشیاران و گشاده‌سینه‌گان، شبان و روزان، در همه‌گاه، چشم به راه‌اند و به سوی این قبله در نماز، تا نفحۀ الهی بوزد و بوی خوش آن، فضا را بیاگند و اینان بهرۀ خود برند و جان تفت‌زدۀ خود را از تَفتِستان زندگی به سوی نسیم صباحان و جان‌افزای کوی دوست بکشند. اینان به‌روشنی می‌دانند، این‌سان نسیم‌ها، نسیم‌های دگرگون‌آفرین و زندگی‌ساز و شورانگیز، گه‌گاه می‌وزند و عطر می‌بیزند و سُکر جان‌بخش خود را به جامِ جان‌ها فرو می‌ریزند و هر فرد، گروه، ملت و امتی که آن، آنِ نشورآفرین را به جان دریافت و با تمام وجود، به تلاش برخاست رایَت‌های آن را برافرازد و تیرک‌های خیمه و خرگاه آن‌را استوار سازد، سعادت و بهروزی را برای خود رقم زده است. و اگر در خواب بماند و دل را برای آن گاه‌ و هنگام، مهیا نکرده باشد، افزون بر آن گاه و هنگام، پیاپی‌گاه‌ها و هنگام‌های به آن پیوسته و وابسته را از دست خواهد داد و شومی‌ها، حِرمان‌ها و سیاه‌بختی‌ها، یکی پس از دیگری بر او آوار خواهد گردید. در درازای تاریخ اسلام، هرگاه نفحه‌شناسان، با شامّه‌های قوی، خود را به آستان نفحۀ الهی، که در برهه‌ای و آنی، خداوند بهره‌شان ساخته بوده رسانده‌اند، با گرفتن و افشاندن، سرنوشت ملتی را با شکوه تمام رقم زده‌اند و در حقیقت، پای‌بندی خود را به این آموزۀ وحیانی که از کوهسار نبوی سرچشمه گرفته، نمایانده‌اند: «ان لربّکم فی ایّام دهرکم نفحاتٍ الا فتعرضوا لها» عوالی اللئالی، ج۴ /۱۱۸ در روزهای زندگی و زمانه‌تان، آنات و هنگام‌هایی فرا می‌رسد که شما با نسیم‌های حیات‌بخش الهی، روبه‌رو می‌گردید، بکوشید از آن بهره بگیرید و خود را در وزش‌گاه آن نسیم‌ها قرار دهید. مولوی، این سخن گهرآگین رسول خدا (ص) را در قابی زیبا می‌گذارد و می‌سراید: گفت پیغمبر که نفحت‌های حق اندر این ایّام می‌آرد سبق گوش هُش دارید این اوقات را در ربایید این‌چنین نفحات را نفحه‌ای آمد شما را دید و رفت هر که را می‌خواست جان بخشید و رفت نفحه‌ای دیگر رسید آگاه باش تا از این هم وا نمانی خواجه‌تاش مثنوی معنوی، دفتر اول/۸۸ این نفحه‌ها، فرصت‌ها و وزش‌های عطرآگین، دیریاب‌اند، زود از دست‌رونده، ابر را مانند، که زود از افق زندگی، ناپدید می‌گردند، به فرمودۀ مولی علی (ع): «الفرصة تَمُرُّ مَرَّ السَّحاب، فانتهزوا فُرَص الخیر.» نهج البلاغة، حکمت ۲۱ فرصت، بسان ابر، از کرانۀ زندگی می‌گذرد، هرگاه مجال خیری پیش آمد و خیری آغوش گشود، آن‌را غنیمت شمارید و از آن بهره برید. بله، نفحه‌های الهی، دَمی می‌دَمند، این دَم اگر درک نشود و در کانون اندیشۀ طلایه‌داران امت و ملتی بازتاب نیابد، چه بسا قرن‌ها آن ملت و امت را از قافلۀ تمدن بشری واپس بیندازد و افول دهشت‌بار را برای آن رقم بزند، همان‌سان که در تاریخ اسلام، با نمونه‌های بسیاری روبه‌رو هستیم، نمونه‌هایی که اگر آن دم و هنگام نفحۀ الهی شناخته می‌شد و درک می‌گردید، این‌سان در عقب‌ماندگی و واپس‌گرایی و چیرگی دشمنان آزمند و کینه‌ورز، نمی‌لولیدیم و دنیا چهرۀ کریه و تهوع‌آور خود را این‌سان، به ما نمی‌نمایاند. باریک‌اندیشانه می‎‌بایست در نفحه‌های الهی که در فراز و نشیب تاریخ وزیده‌اند، درنگ ورزید و خواب‌های بسیار سنگین و نگاه‌ها و سینه‌های پشت به این نسیم‌های الهی را، در هر دوره و برهه‌ای، کالبدشکافی کرد و دریابید که این خواب‌ها و غفلت‌های تباه‌گر و فرصت‌سوز، چرا و چگونه بر رصدبانان آوار گردیده و این‌سان امت اسلامی به خاکستر سیاه نشسته و در لابه‌لای پیلۀ سیاه گرفتار آمده است. چرا شامه‌ها بوی خوش نفحه‌های الهی را که هر صباحان به کوی امت رسول خاتم می‌وزید، احساس نکردند. ناتوانی شامه‌ها از دریافت و احساس بوی خوش نفحه‌های الهی در دوره‌های گوناگون، به چه علت و علت‌هایی بوده است؟ چه شد شامه‌ها و دل‌ها به این ناتوانی درهم شکننده و زمین‌گیر‌کننده، گرفتار آمدند. کجای سازۀ امت اسلامی، بویژه رصدگران و باروبانان، آسیب دیده بود که بدین‌گونه روی به ویرانی نهاد و دهشت‌انگیز آوار گردید و همه چیز را با خود به زیر آوار برد. بر صفحۀ دل‌ها، سینه‌ها و دیدگان، چه غباری فرو نشسته بود که کران تا به کران را تاریک می‌دیدند و شب، و از آن‌همه روشنایی که آن سوتر، پدید آمده بود، بی‌خبر بودند. روشنایی که در پرتو دانش‌، همان دانشی که روزگاری خورشید سرزمین آنان بود و هر بامدادان از مشرق جان‌شان می‌دمید، شعله کشیده بود و مردمان را در خود فرو برده بود. چه شد که اینان از کاروان نور جدا افتادند و به باتلاق شب گرفتار آمدند و گرداب‌های خشماگین، یکی پس از دیگری آنان را به کام خود فرو می‌برد. می‌بایست برای ساختن آینده و برافراشتن بُنلاد و پایه‌های فردا، دقیقه‌شناسانه در لابه‌لا و هزارتوی گذشته به سیر پرداخت و هر لَمحه و آن را کالبدشکافی کرد و ریشه‌یابی و آسیب‌ها را شناخت و آن‌چه که این سازه‌های استوار را فروپاشنده است. بسیاری از سبب‌ها و عامل‌هاست که انسان را از نفحه‌های الهی دور و دورتر می‌کنند و نمی‌گذارند نسیم‌های دل‌انگیز خداوندگاری، جان‌ها را در سُکر خود فرو برند و احساس خوشی در انسان پدید آورند و او را برخیزانند، تا از آن آنات خدادادی و فیض‌های ربانی بهره برد. شرک، با همۀ چهره‌های خود، سُحت‌خواری، فرو رفتن در ناز و نعمت، سرباز زدن از وظیفه‌ای که خداوند بردوش انسان نهاده، بی‌دردی، نه درد انسان و نه درد خدا، انسان را از کاروان نور، دور و دورتر می‌کند و از نسیم‌های روح‌نواز و بوی‌های خوشی که گه‌گاه، لایه لایۀ زندگی‌ها را درمی‌نوردند. بی‌دردیِ سرچشمه گرفته از جدا افتادگی از کاروان نور، در هر کس، گروه و جریان، به گونه‌ای خود را می‌نمایانَد. در حکومت‌گران، سیاست‌مداران، اقتصاددانان، صنعت‌گران، عالمان، روشنفکران و . . . هرکدام به گونه‌ای. از این میان، عالمان بی‌درد، تباه‌گرترین‌اند. چون به سبب جایگاهی که دارند، بی‌دردی را به دیگران و به بدنۀ جامعه سریان می‌دهند. و دیگر این‌که در پی گره‌گشایی برنمی‌آیند و به جست‌و‌جو برنمی‌خیزند، و نه به رصد فرصت‌ها و بهره‌گیری از هنگام‌های پیش‌آمده. ؛ امّا همین اندازه باید دانست که اینان، هرگاه در لایه‌های جامعه رخنه کرده‌اند، پویایی، حرکت، فرصت‌شناسی و رصدگری نفحه‌های الهی را نتابیده و با تمام توان در برابر این حرکت، صف‌آرایی کرده‌اند. اگر بیماری مزمن بی‌دردی عالمان بی‌درد، به بدنۀ کانون‌های علمی و حوزوی رسوخ نمی‌کرد، امروزه، بی‌گمان، حوزه‌های دینی و علمی، با دستاوردهای علمی بیش‌تر و از پایگاه علمی والاتری با موضوع‌های جدید و دگرگون‌یافته روبه‌رو می‌شدند و مجتهدان و فقیهان، شاخه را به ساقه پیوند می‌زدند. با این حال، با از دست رفتن فرصت‌های بسیار و بهره نگرفتن از نفحه‌های الهی در دوران‌های گوناگون، اکنون که نفحۀ دیگر رسیده باید به تلاش بر خاست که از این وانمانیم. نفحۀ انقلاب اسلامی، نفحۀ بزرگ الهی، به لطف و اشارت پروردگار، در این کهن‌بوم وزید و همه چیز را شکوفاند و به همگان جان تازه بخشید. فقه را با دشواری‌های ادارۀ زندگی مردمان، روبه‌رو ساخته و پنجه در پنجه افکنده، این، یعنی حیات، توانایی یافتن، جان گرفتن و از انزوا،

مطالعه سرمقاله
مجله آنلاین موضوع‌نامک
مقالات پژوهشی موضوع‌شناسی فقهی

دریچه ۳۶

پژوهش تحقیق، با آفرینشِ انسان، در هم آمیخته است. انسان، از آن آنی که پا به فراخنای گیتی گذارد، ناگزیر برای بقا می‌بایست، راه تحقیق، حقیقت‌یابی، پرده‌افکنی از چهرۀ هَستان را پوبگیرد. در این پوی‌پوی و پیاپیوسته راه سپردن، زبانه‌های خرد، او را به شاهراه تحقیق، ره نمودند و می‌نمایاندند زیست در این زیست‌گاهِ فراخ، برافرازاندنِ افرازنده‌های زندگی و خیمه و خرگاه، در امان ماندن از گزندها و استوارسازی پایه‌های رشد و تعالی، بی‌چون و چرا، در پرتو کشف‌ها و پرده‌افکنی‌ها، به سرانجام خود می‌رسد. تحقیق، با آفرینشِ انسان، در هم آمیخته است. انسان، از آن آنی که پا به

واژگان فارسی در عربی
و
چِسانی راه‌یابی آن‌ها

سال‌ها بود، زمانی‌که به مطالعهٔ کتاب‌های عربی می‌پرداختم، فراوانی واژه‌های فارسی که در زبان عربی راه یافته و در این زبان آمیخته شده است، نظر مرا جلب می‌کرد. گاه‌گاه، از این‌گونه واژه‌ها یادداشت‌هایی برمی‌داشتم. لیکن این یادداشت‌برداشتن‌ها، جنبه تفنّنی داشت و از دیدگاه مقصود خاصی انجام نمی‌گرفت. تا آن زمان، هنوز بر آن نشده بودم پی‌گیرانه در این زمینه بررسی کنم و در فراخنای مطلب از هر سو جست‌وجو نمایم. تا این‌که، قضا را، سه سال پیش، روزی در محضر یکی از دوستان دانشمند، درباره دادوستدهای معنوی که میان دو قوم ایرانی و عرب، بویژه در زمینه زبان، در طول

کتمان یا اظهار؟*

در این مسأله [عدم وجوب سَترِ وجه و کَفَّین] عملًا دو جریان مخالف به‌وجود آمده است: یکی این‌که: صاحبان فتوا در عصر اخیر، با مشاهدهٔ اوضاع و احوال موجود، سخت در عمق وجدان خود می‌ترسند که فتوا به عدم وجوب سَتر وجه و کفّین و عدم حرمت نظر بر وجه و کفّین بدهند، لهذا، طریق سلامت می‌پویند و با یک «الْاحْوَط» خود را نجات می‌دهند. جریان دوم این است که: بعضی دیگر را عقیده این شده که هرچند از نظر حقیقت و واقع، مطلب همین است، ولی با ملاحظات عصر و زمان، که مردم دنبال بهانه می‌گردند که قیود عفاف

ربا و مفاسد اجتماعی آن

آدمی برای ادامۀ حيات و زندگی خويش به‌طور دائم و مستمر می‌کوشد و برای اين منظور، در جهان خارج، به انحای گوناگون تصرف می‌کند و از هر چيزی به نفع خويش استفاده می‌نمايد، اين حقيقتی است که نمی‌توان آن را انکار نمود؛ زيرا انسان برای زندگی و تکامل و برای ادامۀ حيات، نيازمند به مادۀ خارجی است و بايد اين نيازمندی را با تصرّفی که در آن می‌کند برطرف سازد. و از اين‌جاست که انسان، خويش را مالک کار و نتيجۀ فعاليت‌ها و تصرّفات خود می‌داند و البته بايد دانست که منظور از کار در اين مورد، به معنای اعم

سخن نخست ۳۶

رسم و آیین جامعهٔ دینی، زنده‌پروری است. با زنده‌پروری، زنده است و شادابی را به کالبَد خود، ساری می‌سازد و به شوق و امید این‌که زنده‌ها را در گاهوارهٔ خود بپرورد و قَدکشیدن آنان را به تماشا بایستد، وادی‌های دهشت‌انگیز مرگ را در می‌نوردد، بر مرگ نهیب می‌زند و آن‌را از خود دور می‌سازد. جامعهٔ دینی، جامعهٔ بر شالوده و بنلادِ وَحی و آیین‌های وَحیانی، زنده است و لبالب از حیات، شور و نشورِ زندگی. آنی از نشور، برکنار نیست. همهٔ روزهای سال و ماه،‌ همهٔ برهه‌ها، دقیقه‌ها و آن‌ها، همراه و هم‌نَفَس با نشور است، زنده‌شدن، به آبشخور حیات

دریچه ۳۵

علم و دین پیوند علم و دین و جدایی‌ناپذیری آنها، از دقیقه‌ها و آموزه‌های وَحیانی است. و مسلمانی بی‌درک و اندریافت این دقیقه‌های دقیق و پای‌بندی به آنها، به حقیقت نمی‌پیوندد. به بیرون‌کشیده‌شدگانِ از وادی هراس‌انگیز شب، با بُراق علم، ندا در می‌داد: هان ای بُراق‌سواران شب‌شکن و روبه‌سپیده‌ایستادگان، جهان از آنِ شماست، قدافرازید، به این‌سوی و آن‌سوی آن توسن تازید، چراغِ دانش را بیفروزید، تا هیچ ظلمتی فراروی‌تان قد نیفرازد و کین ندوزد. بپاخیزید، هنگامه آفرینید، دل لشکر ظلمت را با تیغ بُرّای دانش بشکافید که راهی جز این ندارید، اگر سربلندی و سریرنشینی می‌جویید و از خواری و

ارتباط ذهن با موضوع در پدیده شناخت

با اهمیت‌ترین مسأله شناخت، که بدون درک آن، هویت‌ شناخت ‌قابل فهم نخواهد بود، دو بُعدی بودن پدیده شناخت است: بُعد یکم، تأثّر ذهن از صورت منعکس. بُعد دوم- فعالیت ‌خاص ذهنی…پس از انعکاس موضوع،‌ در جریان شناخت تعریف شناخت ما در آغاز مباحث ‌شناخت، دیدیم که این پدیده نه نمود فیزیکی دارد و نه نمود فیزیولوژیک. اگر هم در موقع حصول شناخت در ذهن تحریکات‌ و پدیده‌های فیزیولوژیک در نتیجه حصول شناخت‌ به‌وجود می‌آید، باز خود آن پدیده، نمود مستقیمی ندارد تا در مقولات کیفی و کمی وارد شود. برای توضیح تعریف شناخت، مسائل زیر را باید در نظر

رسول اعظم، اسوهٔ امام خمینی (۲)

رَشحه‌هایی از روح محمّد بر هر قلبی که باریده و بر هر روحی که فروچکیده، در آن نیرو، شادابی و جهشی پدید آورده که توانسته در زمانی کوتاه، راه‌های دشوارگذر را بپیماید و از مُرداب‌ها و لجن‌زارها خود را بیرون بکشد، حصار گناه را در هم بشکند و از بیغوله‌های شرک خود را برهاند و به آستان بندگی حق راه یابد، آستانی که در آن مَلالی نیست، اندوهی به آن‌ راه ندارد و عشق در آن فرمانرواست و بَس و خدا عاشقانه پرستیده و بندگی می‌شود و انسان راه یافته به این آستان، به عبادت عشق می‌ورزد خداوند به محمّد(ص)

دکمه بازگشت به بالا