ابوريحان، با انواعِ اوهام و خرافات، يعنی عقايد سخيف عاميانه و آنچه بر خلاف عقل و عادت انسانی در کتابها نوشته شده؛ يا در ميان گروه خلق جاهل، مشهور و مقبول افتاده، از هر نژاد و هر کيش که باشد؛ سخت میستيزد و صريح و آشکار آن را ردّ و انکار، يا به وجهی معقول، تأويل میکند.
توضيحاً، از اين قبيل مسائل که دوازده نمونۀ آن را در ذيل اشاره میکنيم؛ شايد بيش از صد فقره در نوشتههای بيرونی يافته میشود که در بعضی، اصل قضيه را به کلّی خرافه و واهی و بیاساس شمرده؛ و در بعضی، که اصل مطلب را پذيرفته است بر خلاف عقيدۀ مشهور، که خرق عادت و کرامت يا سحر و معجزه میپنداشتهاند، آنرا با علل و اسباب طبيعی معقول، که از انظار پوشيده بوده است و عامّۀ ناس از درک آن غافل يا عاجز بودهاند، توجيه کرده و همه را تحت قواعد و ضوابط علمی درآورده است.
- جيهانی در کتاب مسالک و ممالک خود نوشته بود که در مسجد جامع «قيروان» دو ستون است که جوهر و مادۀ ترکيبی آن معلوم نيست؛ و در هر روز جمعه پيش از طلوع آفتاب از آن دو ستون آب تراوش میکند.
ابوريحان میگويد اگر آن امر را مقيّد به روز جمعه نکرده و به طور اجمال و مطلق، در يکی از روزهای هفته گفته بود، امکان داشت که آن را با قواعد علمی تطبيق کنيم؛ امّا به آن صورت که مخصوص روز جمعه باشد، قابل قبول نيست.[۱]
- پس از آنکه علل و اسباب طبيعی فوران و بالاجَستن آب را از بعضی چشمهها بيان کرده است؛ میگويد: بسياری از مردمان که از علوم طبيعی بيگانه و از درک حقايق امور عاجز بودند؛ با من در اين بحث درآويختند و به منازعه برخاستند؛ و حال آنکه اگر اسباب و علل طبيعی را میشناختند؛ يا از آلات و ادوات که زمين را با آن طراز میکنند سررشته داشتند؛ هرگز با من در آن مبحث مجادله نمیکردند و به بطلان عقيدۀ خود پیمیبردند.[۲]
- دربارۀ معادن و کيفيت تکوّن الماس میگويد:
«و امّا الخرافات الجارية علی الالسن فی معادنه و وجوده فکثيرة»[۳]
و بعد از آنکه مبلغی از آن خرافات را نقل و ابطال کرده است، میگويد: «و لا نهاية للهذيان» يعنی ياوهگويی و ژاژدرايی حدّ و حساب ندارد.
- در جزو خواصّ سنگ شَبَه (- سبج) عوام معتقدند که دفع چشم زخم میکند[۴] و چون با کودک چشمزده همراه باشد، میشکند و آفت چشمزدگی از او دفع میشود؛ و بدين سبب آنرا در تعويذ و چشم پَنام، به گردن کودکان میآويزند.
ابوريحان آنرا جزو خرافات میشمارد و میگويد سبب رواج آن عقيدۀ واهی اين است که سنگ شَبَه، بسيار نرم و نازک و زودشکن است و به کمترين آسيب که بدان رسد میشکند؛ اين است که عوام جاهل آنرا بر دفع چشم زخم حمل کردهاند.[۵]
- از روزگاران بسيار قديم، که گويا به عهد ساسانيان و به قول ابوريحان «ايام اکاسره» میپيوسته؛ در روستای رويدشت اصفهان، قطعه سنگی بوده است که آن را سنگ مهره و مهرهٔ تذرگ (- مهره تگرگ)[۶] میگفتند؛ و تازيان آنرا حجر البرد ناميدند.
مردم آن نواحی معتقد بودند که به وسيلۀ آن سنگ آفت تگرگ از باغها و مزارع ايشان رفع میشود؛ و هر وقت ابری سياه، که احتمال تگرگ در آن میرفت، مشاهده میکردند آن سنگ را بر کنگرۀ باروی شهر يا قلعۀ دهکده میآويختند و عقيده داشتند که آن ابر زايل خواهد شد و کشت و کارشان از آن آفت محفوظ خواهد ماند.
ابوريحان آن را بالمرّه باطل و واهی میداند؛ و میگويد که پيشينگان در کتب فلاحت، مطالبی بسرکيکتر و رسواتر از «سنگ مهره» نوشتهاند؛ از اين قبيل که چون دختری دوشيزه برهنه و با خروسی سپيد به صحرا آيد؛ يا سنگپشتی را بر پشت خوابانيده در پشتهای دفن کنند آفت تگرگ به مزارع ايشان نرسد.
و هندوان برای اين مقصود، به افسون و طلسمات برهمنان پناه برند؛ و از اين روی در آن مواقع، بازار افسونگران و طلسمنويسان گرم گردد و از اين راه ارتزاق کنند.
و اين همه، منبعث از ضعف نفس و درماندگی و بيچارگی بشر در مقابل حوادث طبيعت؛ و گريختن او از پیجويی اسرار طبيعی و علل برهانی به جای قبول افکار خرافی و اوهام هذيانی است.
آنگاه میگويد که ظاهراً، سبب رسوخ آن عقيدۀ باطل در اذهان عوام اين است که اتفاقاً، خاصيت ابر تگرگبار اين است که گاهی در رگبار، در يک بخش از مزارع میبارد و در بخش مجاورش نمیبارد؛ اين است که آن بخش را که تگرگ نرسيده است بهحساب اثر «سنگ مهره» میگذاردند؛ و برای بخش آفتخورده علل و اسباب عاميانۀ خرافی میتراشيدند؛ و اين امر شبيه است به کار منجمّان حَشوی و مردمان عامی؛ که به محض اينکه از منجّمی به تصادف، يک سخن راست شنيده شد، همهٔ عمر دروغ او را باور میدارند.[۷]
- چوبی بود که از ميان آن هر سال يکبار آب برون میجوشيد و مردم جرجان (- گرگان) آن را بر معجزه و خرق عادت حمل میکردند و بدين سبب آن چوب را مقدّس و محترم میشمردند.
ابوريحان، علّت طبيعی معقول برای آن ذکر میکند که هيچ ارتباط با کرامت و اعجاز ندارد.[۸]
- داستانی را که از ستون آهن هفتاد ذراعی قندهار در کتب متقدّمان و افواه مردمان شيوع داشته است تکذيب میکند و آن را شبيه خرافه میشمارد.[۹]
- در کيفيّت غوص و عمل غوّاصی برای استخراج مرواريد و مرجان، داستانهای خرافهآميز را که ما بين عوام شهرت داشته؛ و حتّی در مؤلّفات فضلای قديم از قبيل يعقوب بن اسحاق کندی و نصر بن يعقوب دينوری نيز سرايت کرده بوده است، همه را ابطال میکند و طريق صحيح معقول آنرا نشان میدهد. [۱۰]
- چنانکه در صفحات قبل هم اشاره کرديم ابوريحان، به طور کلّی امور غيرعادّی مخالف عقل را از قبيل افسون و رقیه و عوذه و اَحراز و طلسمات و نِيرَنجات [نیرنگات] و احکام نجوم و زجر و فال و عيافت و کهانت و سحر و جادو و امثال آن، همه را خرافۀ ياوه و معتقدان آن را عامی جاهل میخواند؛ و علّت ظهور و رواج آن امور و آن عقايد را، همان ضعف و عجز نفوس و اضطرار انسانی را در مقابل پيشآمدهای ناگوار زندگانی و بلاهای آسمانی میداند.[۱۱]
اوهام و خرافات در جزو خصوصيات ايّام ماههای رومی گفتهاند که در ششم کانون الآخر، ساعتی است که همۀ آبهای شور که در کرۀ زمين باشد، شيرين و گوارا گردد.
ابوريحان میگويد: دليل علمی طبيعی و تجربه بطلان آن عقيده و کذب آن دعوی را اثبات میکند؛
آنگاه بر تحقيق خود اين مطلب را میافزايد که اگر چندين رطل موم مصفّای نازک در چاه آب شور بيندازند ممکن است که از شوری آن بکاهد.[۱۲]
- باز در جزو خواص ايّام ماههای رومی گفتهاند که در هفدهم ماه ايلول نگريستن به ابر، بدن را لاغر و روح را ضعيف و رنجور میکند.
ابوريحان میگويد: گويا ظهور اين حالت در اثر ترس از سرما و ادبار طبيعت است.
باز گفتهاند که اگر زن نازای در آن وقت به ستارۀ «سها» بنگرد، آنگاه با شوهر همبستری کند آبستن شود، و نيز گفتهاند که در شب آن روز همه آبهای شور درياها شيرين و عذب گردد.
و از جملۀ عيافتها آن است که در آن روز به حالت سجده از خواب بيدار شوند؛ و پيش از آنکه سخنی بگويند چوب گز دود کنند.
ابوريحان جميع آن عقايد را ياوه و باطل؛ و مخصوصا تبديل و استحالۀ بیسبب آب شور را به آب شيرين محال و ممتنع میداند.[۱۳]
- نيز در فصل ماههای رومی، از جملۀ رسوم و آداب عاميانۀ روز هفدهم کانون الاول میگويد که اصحاب نيز نجات گفتهاند که مقتضی عيافت و شکون آن است که در آن روز بر پهلوی راست از بستر خواب برخيزند؛ و در بامداد پيش از آنکه سخنی گفته باشند کندر بخور کنند؛ و همان بهتر که در طلوع آفتاب دوازده قدم به سمت مشرق بروند.[۱۴]
بيرونی دنبالۀ گفتار فوق، بخشی از گفتههای يحيی بن علی کاتب نصرانی انباری و ابو العباس آملی را که مسائل علمی را با اوهام و اباطيل آميخته بودهاند، نقل و در پاياناش اين اندرز حکيمانه را درج میکند که به اعتقاد من شايسته است به آب زر بنويسند و همهکس در هر کار و پيشهای که باشند آنرا پيش چشم بدارند:
«من تکلّف ما لا يحسن افتضح فيه»[۱۵]
يعنی
کسی که خود را در کاری بهرنج دراندازد که از او ساخته نيست او را رسوايی بهبار آيد؛
و به عبارت ديگر کسی که نادانسته بهکاری دست يازد خويشتن را رسوا سازد.
آری کسانی که چيزی را که ندارند به خود میبندند؛ يا به دعوی در کاری مداخله میکنند که از عهدۀ ايشان ساخته نيست سرانجام جز پشيمانی و رسوايی نخواهند برد.
هر که گيرد پيشهيی بی اوستا
ريشخندی شد به شهر و روستا
علاوه میکنم که در کتاب آثار الباقية مخصوصاً در فصول مربوط به گاهشماری و ايّام معروف ماهها و سالهای ملل و اقوام قديم از ايرانی و عرب و رومی و غيره؛ اعمّ از مسلمان و يهود و مسيحی و صابی و مجوسی و امثال آن؛ و نيز در کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر شايد کمتر صفحهای است که يکی يا چند فقره از آن قبيل عقايد و مراسم خرافی عاميانه که نمونههای آنرا ذکر کرديم؛ در آن نقل و نقد و تزييف نشده باشد؛
ما اينجا برای رعايت اختصار بهمين مقدار اکتفا کرديم.
[۱] . آثار الباقیه/۲۶۴
[۲] . آثار الباقیه/۲۶۲
[۳] . كتاب الجماهر فى معرفة الجواهر/۹۹
[۴] . کتاب الجماهر/۱۰۲
[۵] . کتاب الجماهر/۱۷۰
[۶] . كلمۀ «مهرۀ تذرگ» در نوشتههاى ابوريحان در كتاب الجماهر نيست؛ حقير آنرا از روى تواريخ قديم اصفهان علاوه كردم.
[۷] . كتاب الجماهر/۲۲۱
[۸] . تحديد نهايات الاماكن لتصحيح مسافات المساكن.
[۹] . «و مما يشبه الخرافة فى اصل الحديد… الخ» كتاب الجماهر /۲۵۷
[۱۰] . كتاب الجماهر/ ۱۴۵ تا ۱۴۹
[۱۱] . دربارۀ ابطال رقيه و افسونجات و مانند آن: آثار الباقيه ص ۲۳۰ و کتاب الهند ص ۱۵۸.
و در خصوص بطلان احکام نجوم: کتاب التفهيم نسخۀ حاضر ص ۳۹۹ و ۵۳۸ و تحديد نهايات الاماکن ص ۲۹۰ طبع مصر.
[۱۲] . آثار الباقيه ص ۲۵۰.
[۱۳] . آثار الباقيه ص ۲۷۴.
[۱۴] . آثار الباقيه ص ۲۴۹.
[۱۵] . همان صفحه و همان مأخذ قبل.