جامعهٔ بَرین ارادی، در پرتو ارادههای استوار، ساخته میشود.
انسانهای بااراده، ارادهٔ سالم، رشدیافته، در امانمانده از گزندها، شفّاف و صیقلخورده، جهتدار و هدفمند، شکوفانگردیده و بالیده در سرابوستان خرد، توانایی برافراشتن پایهها و ارکان جامعهٔ برین ارادی، سالم و روبهرشد را دارند.
همانان که گزینشگرانه، در پرتو خردِ والا، راه را برگزیده و از کژراههرویها پرهیخته و همدلانه، در کانون ایمانی روشن، به همپیوستهاند، پیوستی ارادی و آسمانی، با این آهنگ که غبار از دل برگیرند، دلهای رخشان و بیغبار را به هم پیوند بزنند، با دلهای بههم گرهخورده، گرهها را بگشایند، بازدارندههای راه کمال را بردارند و هماوا و همانگ، گام در راه هموار، پالوده از آلودگیها و دَنسها بگذارند، تا به چشمهٔ جوشان حیات دست یابند.
این آهنگ ایمانی، سرچشمهگرفته از نَفْسهای پاک و ضمیرهای روشن و هماهنگ با خرد، و سرشتاری است و مایهگرفته از گروهزی بودن انسان.
انسان از بُن جان و سویدای دل، علاقه دارد، هماهنگ با آهنگ جمع باشد و با زخمهٔ جمع بر تارهای وجود خود، آهنگ راه کند و با آن موسیقایی که از نای جاناش میشنود، چرخهای زندگی را سازوار با نیازهای زندگی خود و جمع، به حرکت در بیاورد.
او، بهگونه سرشتاری و در پرتو چراغ خِرَد دریافته که قطره است از آسمان به زمین فروچکیده و راهی فراروی برای بازگشت به اصل خویش، دریا، ندارد، جز با پیوستن به جویبار و در آمیختن با دیگر قطرهها، از این روی، به تلاش برمیخیزد که قطره نماند، تا از گزندها در امان ماند و راه رشد و کمال خود را در پیش بگیرد.
انسان، در این هنگامهٔ سخت که مرگ و حیات را فرادید خود دارد، در جستوجوی راهی است که از مرگ و نابودی برهد و به حیات خود ادامه بدهد و آنبهآن رو به شکوفایی و رشد، در حرکت باشد و بروز و جلوهگرسازی تواناییها در میدانها و گسترههای گوناگون زندگی.
چِسانی پیداکردن این راه و کرانههای روشن حیات و پرهیختن و دامنگرفتن از مرگ سیاه، از دغدغههای انسان است.
انسان، از آغاز آفرینش، همیشه و همهآن، در جستوجوی راه و آیین روشنِ زندگی بوده، تا در پرتو آن، بهآسانی و سلامت، از گذرگاههای دشوارگذر بگذرد و پا به سرزمینی بگذارد که بتواند در آن، با خاطری آسوده و با پشتوانهای استوار، در روشنایی، پایههای زندگی خود را بریزد و باورشهر را پدید آورد، شهر ایمانی، با شور و نشور باورمندانه و باروها و دژهایی از جنس اراده، گسل و گسستناپذیر.
خداوند، برابر و سازوار با کشش و سرشت انسان، راه روشن را، بی هیچ سنگلاخ و ناهمواریهای ناسازوار با روح و روان او، نموده و در هر برهه، واحه و گذرگاهی، منادیانی را از جنس خود او، واداشته که قانونها، آیینها، راه و رسمهای سرشتاری را در برابر آیینه و لوح ضمیرش بنمایانند.
انسان، در جمع معنی مییابد و قطره در دریا. قطره در دریا اوج میگیرد، موج میآفریند و درون خود را از آلودگیها میپالاید و زلال و چشمنواز، پهلو به پهلو و در آغوش دیگر قطرهها، راههای ماندگاری خود را استوار میسازد.
انسان به تنهایی ، همان قطره است و در پلک به هم زدنی، بخار و از ساحَت زمین، برچیده میشود.
او، از درون، با کشش بسیار، بهسوی جویبار کشانده میشود و تن در دادن به قانونها و آیینهایی که او را برای این پیوند بزرگ آماده سازند و بازدارندهها را، یکی پس از دیگری، از گذرگاههای او بردارند، تا بتواند، با جمع درآمیزد و سرای زیست گروهی خود را آذین بندد.
و از برون، در هالهای از بایدها و نبایدها و راهگشاییهاست که راه به سرچشمهٔ حیات را به او مینمایاند. هالهای که رسولان و برانگیختهشدگان الهی، با پیامها و سروشهای دَمادَم آسمانی پدید میآورند و او را در آن قرار میدهند، تا بهروشنی درّههای تاریک و هراسانگیز این سوی و آن سوی را ببیند و کُنامهایی که هر آن ممکن است زندگیها را به کام خود بکشند.
پیامبر درون و پیامبر برون، که همیشه و در همهگاه، در کار به حرکت در آوردن گاهوارهٔ تربیتی و کمالجویی انساناند و گیراندن شعلههای خرد و تواناسازی اراده و جهت و سو دادن شایسته و سراپردهافراز زندگی و تمدّن خردورزانه و انسانی، آنبهآن، او را به سوی باورشهر، ره مینمایند، شهر ایمانی، که ناگزیر بایستی با ارادهٔ جلوهگر و بارورشده در باره و باروی گروه همفکر و همباور و همهدف و در زیستی والا و شایسته، بنیان گذارده شود.
قرآن، آیینه تمامنمای باورشهر است. به زیبایی، شهر ایمانی را در جام گیتینمای خود، بازتابانده است و نقشهٔ آنرا جزء به جزء، شرح داده است.
جامعهسازی قرآن، بر مدار فرد و جامعه است. بر این مدار، همهگاه، میگردد و برنامهٔ حرکت را ارائه میدهد، برنامهای با نگاهی دقیق از درهمآمیختگی فرد و جامعه.
در این نگاه، انسان، آفریدهای است، نه صددرصد، روی پای خود ایستاده، بیهیچ پیوستگی، وابستگی و اتّکای به جامعه، و نه مهرهای است بیاراده، بی چون و چرا پیرو جامعه و بیهیچ اتّکایی به خود، بلکه آمیخته و آمیزهای است از این دو.
![Untitled2 Untitled2](http://mozoomag.ir/farda/wp-content/uploads/elementor/thumbs/Untitled2-ooscw7768z0384bgqx03jsnt8m432klvw9ioirn8uo.jpg)
جامعه، در فرد اثرگذار است. از خود، در اندیشهها و منشها ردّ میگذارد. کَنداگَر و سودهگرِ چیرهدست است و صفحهٔ سینهها را، برابر فراز و فرودها و اندیشههای جاری در جویبار فکری خود، نقش میزند، کندهکاری میکند.
جامعه، توانایی شگفتی دارد. انسان را به رنگ خود درمیآورد. دگردیسی ژرفی در بینش و منش او پدیدار میسازد. خواستههایی را در او بیدار میکند، میانگیزاند و خواستهّهایی را در او فرومیخواباند و به ساحل میراند. ارادهاش را به این سوی و آن سوی میکشاند، جهت میدهد و زمینههایی را برای شکوفانی آن پدید میآورد و یا با زمینهسازیهایی آنرا از کارایی، بُرّایی و میانداری باز میدارد.
با این همه، انسان، در آفرینش، جایگاه بسوالایی دارد و تواناییهایی بسشگفت. این چنین نیست که یک سره پیرو باشد و دستبسته در اختیار جامعه. زورَق ارادهاش، شگفتیآفرین است، موجهای سرکش، کوتاه و بلند، نمیتوانند آنرا به هرسویی که بخواهند، بهحرکت در بیاورند.
انسان، همانسان که طبیعت را مهار زده و در درازای زندگی چیرگی خود را بر آن به رخ کشیده و جان و جسم خود را از خوان گستردهٔ آن بهرهمند ساخته، و به آن، برابر اراده و خواست خود شکل داده، میتواند، جامعه را برابر اندیشهها و باورهای خود بسازد و دژها و باروهای آنرا استوار سازد.
قرآن، ژرف، بین فرد و جامعه را میپیونداند. از یکسوی، در فرد از درون، دگردیسی پدید میآورد و با دستورها و آیینها و راهورسمهای تربیتی – اصلاحی که میتراواند، گامبهگام، روح او را میپرورد و میپردازد و خرد او را میشکوفاند؛ و از دیگر سوی، به همهٔ اصلاحپذیرفتگان و آبدیدهشدگان در کارگاه ذوب و گداخت الهی، فرمان میدهد سنگ بنای جامعه روحپرور و خردافزا را دقیقهشناسانه و همهسونگرانه، بگذارند و برابر نقشهای که فراروی دارند، جایجای آنرا برای زیست شرافتمندانهٔ خود و همه آدمیانی که ناگزیر بایستی گوهر جانشان در صدف جامعه پرورده شود، تا راه از بیراه، بازشناسند و راه سعادت و خوشبختی را در پیش بگیرند، آماده سازند.
پیوند فرد و جامعه، دوسویه است؛ هم فرد با زلال اندیشه، خردِ همیشه تابان و شعلهور، جامعه و زیستجای آدمیان را زلال و رخشان میسازد و آلودگیها را میپالاید و بناهای سست، کهنه و رخوتگرفته را سامانی نو میبخشد و غبار دیرینگی را از آنها میسترد و کویکوی و کومهکومهٔ جامعه را با عطر ناب وجود خود، عطرآگین میسازد؛ و هم جامعهٔ ساختهشده و از دَنَسها پیراسته، گوهر جان انسانها را برای روشناییبخشی به باشندگان و آیندگان، به مهر میپرود.
قرآن، کتاب زندگی است. به انسان میآموزد که چِسان در جزر و مدها، زورق زندگی را به پیش ببرد و هدایت کند، تا از خشم امواج در امان بماند در گل فرو نرود و زمینگیر شود.
قرآن، با انسان سخن میگوید، اگر انسان بیاموزد چِسان باید آنرا به سخن درآورْد، گویا ساخت و راهها از بیراههها را از آن پرسید و بازشناخت.
خداوند، در قرآن، برای استوارسازی و جهتدهی ارادههای پیافکن جامعهٔ بَرین ارادی، تنها به بازتاباندن سخنان رهگشا، اثرگذار و دگرگونآفرین خود در جام جانها، بسنده نمیکند، بلکه شناساندن «اسوهٔ» جاودان را، که همانا آورندهٔ کتاب باشد، سرلوحهٔ برنامههای سپیدهگشای خود قرار میدهد.
در کنار قرآن و سریاندادن آموزههای زندگیسازِ وَحیانی، رایَت روشنگری، جلوداری و ارادهبانی را به دست پرقدرت برانگیختهٔ خود میسپارد، تا همیشه افراشته نگه دارد و با تاریکیها، سیاهیهای تودرتو، و لایهبهلایه، شناخته و ناشناخته، بستیزد و قوم خود را طلایهداری کند و ارادهها را، که رکن حرکت و خیزشاند، پاس بدارد و در جهتگیری و بهرهگیری درست و ترازمند از آنها بکوشد.
خداوند، با همهٔ پرتوافشانیها، هشدارها و برخیزاندن سرشتارها، راههای رفته را به انسان مینمایاند و میشناساند و آنان که این راهها را در پرتو ارادههای پولادین، پیموده و به مقصد رسیدهاند، تا همّت ورزد و با توسن ارادهٔ خود و در شعاع خرد، راههای نارفته را با همان نَسَق بپیماید، تا به خورگاه زندگی و سرچشمه حیات، دست یابد.
زندگی و حیات دنیا، که فراروی انسان قد کشیده و بهپا ایستاده، راهّهای پیموده و راههای ناپیموده دارد. شناخت دقیق و ژرف و همهسویهٔ راههای پیمودهشده و آنان که دلاورانه آنهارا گشودهاند و پیمودهاند، ذهن و فکر انسان را برای شناخت و پیمودن راههای ناپیموده، میگشاید و بر استواری و جهتگیری ترازمند ارادهٔ او میافزاید.
و اینسان چرخهای حیات به چرخش درمیآیند و آدمی با نگاه خردمندانه و عالمانه به گذشته، راه آینده را در پیش میگیرد و همهگاه گذشته را چراغ راه آینده خود قرار میٔهد.
کتاب، قانون است، قانونی نه خشک و بیروح، بلکه پرجاذبه و با موسیقایی روحافزا و دلانگیز. شور میانگیزد و انسان را فرا میپویاند و میآموزاند، چسان لمحهلمحه، از پایهای به پایهای، فرا پوید و پوییدن را سرلوحهٔ کار خویش قرار دهد.
![Untitled2 Untitled2](http://mozoomag.ir/farda/wp-content/uploads/elementor/thumbs/Untitled2-ooscw7768z0384bgqx03jsnt8m432klvw9ioirn8uo.jpg)
کتاب، قانون است، قانون چِسان ارکان زندگی را افراشتن، آنها را به هم پیوند زدن، از گزندها در امان داشتن و بهرههای ناب را از آن سرای بهپا افراشته، بردن.
درکنار کتاب، پهلو به پهلوی آن، سنّت است. رفتار، گفتار و تقریر رسول اعظم (ص) روشنگر و چراغ راه. همهگاه پرتو میافشاند، راههای بهرهگیری از آبشارهای بلند کتاب را رسم میکند و دقیقِ چِسانی برابرسازی گزارهها و رویدادهای زندگی را با قانونها، دستورها و آیینهای قرآنی، مینمایاند.
این مشعل همیشه شعلهور و نورافشان، از کتاب پرتو میگیرد، به سینهها میافشاند و آنها را میگیراند.
پرتوگیری ناب و بهرهگیری دقیق و راهگشایانه از آیهآیه، فرازفراز و برگبرگ کتاب الهی، در فراز و فرودهای زندگی، در ناهمواریها و سنگلاخها و هنگامههای سخت، بدون طلایهداری، افقگشایی و ژرفانمایی رسول خدا (ص) ممکن نیست.
اوست که مینمایاند کتاب چگونه باید بازگشوده شود، تا سینه ها را بگشاید، خردها را روشن بدارد و ارادهها را برای گذر از گذرگاهّهای دشوار، پولادین و آبدیده بسازد.
رسول خدا (ص) در روشنای قرآن، انسانها را از باتلاق جامعه جاهلی بیرون کشید و در جامعهٔ توحیدی به آنان آرامش بخشید.
آن بزرگوار، فوجفوج انسانها را در صحن و سرای قرآن گرد آورد و قلبهاشان را به هم پیوند زد و جامعهٔ قرآنی ارادی را بنیان گذارد.
او، با تمام توان به بازسازی انسان همّت گمارد و با آلودگیهایی که جان تکتک آدمیان را در چنبرهٔ خود گرفته بودند، به رویارویی برخاست.
برای ماندگاری انسان در خط روشن قرآن و دور شدن از مرداب جامعهٔ جاهلی، سنگ بنای باورشهر را گذارد، گسستناپذیر ، دستنیافتنی، دور از چنگاندازی بدخواهان، رخنهگری رخنهگران دستپروردهٔ فرهنگ و نظام جاهلی.
بازآفرینی روحی، روانی، اخلاقی، فکری و عقیدتی انسان، آنگاه نتیجه میدهد و به حقیقت میپیوندد که از بیغولهٔ جامعهٔ جاهلی دامن بگیرد، جدا شود و در جامعهای به سر برَد و روزگار بگذراند که خِشتخِشت آن، با نگاه ژرف به سرشتار انسان روی هم گذارده شده باشد.
رسول خدا (ص) این هنگامه را آفرید و رستاخیز بزرگی در جانها و جهانها پدید آورد و ارکان جامعهای را برافراشت که برای همیشهٔ تاریخ، پرتو افشانَد و در گاهواره و دامن خود، انسانّهای تراز قرآنی بپرورد.
سنّت، شرح قانونها و دستورهای الهی و پیادهسازی آنهاست. رسول خدا (ص) از سوی باریتعالی برانگیخته شد که نور کتاب او را به سینهها بتاباند و با آن، ذهنها را شعلهور سازد، خردها را بیدار و جامعهٔ قرآنی را بنیان بگذارد، رسالتی که همیشه جاری است و هیچگاه نباید به بوتهٔ فراموشی سپرده شود.
رسول خدا (ص) با تلاش و رنج بسیار، در هنگامهای بسیسخت و توانفرسا، ارکان این رسالت بزرگ و برانگیختگی شگفت را فرا بُرد و مشعلهای آنرا در دلها و سراها، کومهها و کویها، شهرها و صحراها افروخت، زمینهها را هموار ساخت و ناممکنها را ممکن. انسانهای در بند، به زنجیر کشیده شده و گرفتار در غُل و زنجیر جاهلیت را رهاند و یوغِ یوغبانانِ خشن و نگهبانان جهنّم جاهلی را از دوششان برداشت.
این رهایافتگی و خردبیداری، پایان راه نبود که آغاز راه بود. انسان میبایست در این آوردگاهِ بزرگ، که در پرتو بیداری خرد، اراده و طلایهداری و رهنمودهای آنبهآن پیامبر خدا (ص) بر پا گردیده و آذین بسته شده، همهآن، نقش بیافریند و از جلودار پیروی کند، چه جلودار، آن آوردگاهآفرینِ بزرگ و بنیانگذارِ باورشهر باشد و پیامآور روشنی، و چه آنان که پس از آن والاگُهر، از اورنگ رسالت عالمانه، دقیقاندیشانه، آگاهانه و زمانشناسانه پاس داشته و در دورهٔ حیات، تلاش ورزیدهاند، مردمان و جامعه را به رنگ خدا در آورند.
باورمندان، پیوستگانِ به خط رسالت، آذینبندان دیار و سرزمین خود به حقیقت محمّدیه، در هر دوره و سرزمینی، برابر کتاب و سنّت، بایستی بر گِرد این رایَتافرازان و مشعلافروزان، گِرد آیند و با ارادهٔ پولادین و باور راستین، پاکبازانه، گام در راه اصلاح خود و جامعه بگذارند و با ارادهٔ گروهی، جامعهٔ بَرین ارادی را پی بریزند.
شرط مسلمانی و باورمندی به آیین وَحیانی، میانداری است و جامعهسازی. انسان مسلمان، با انزوا و عُزلتگزینی، از راه رسالت، که انسانسازی آن، با میانداری و گروهزی بودن به حقیقت میپیوندد، بر کنار میماند.
اسلام، انسان مسلمان را از تکروی در زندگی، حتّی در بخش عبادی، که به زاویهنشینی، کنارهگیری از مردمان و خانواده بینجامد، پرهیز میدهد.
این آیین همهسونگر، سازوار با سرشتار، نیازهای فردی، گروهی و اجتماعی انسان، بهگونهای برای رشد و تعالی باورمندان به خود برنامهریزی کرده که زندگی فردی و اجتماعی، همیشه و همهگاه، درهمآمیخته باشد و یکی به دیگری بسته.
خودسازی انسان، پردازشگری روح و روان، ارادهبانی و تواناسازی و جهتدهی بهنگام آن، پرهیز از باتلاقها و مردابهای گناهآلود، زندگیهای دَنَسزده، فرودآیی آنبهآن به آبشخورهای زلال معنوی و شادابیآفرین، از سویی در پایهریزی جامعهٔ تراز قرآنی ـ وحیانی، بسیاثرگذار و نقشآفرین است؛ و از دیگرسوی، دامنهٔ خودسازی و بازآفرینی را میگستراند و بر ژرفای آن میافزاید و چشمانداز بسیروشن، روحافزا و سرورانگیز، فراروی انسان خودساخته میگشاید و انسان را بهگونهای در بوتهٔ ذوب میگذارد که اثری از ناخالصیها در روح و جان او نمیماند، ناب و رَخشا، در آسمان زندگی خود و دیگران، نور میافشاند و دامنهٔ سیاهیها و تاریکیها را بر میچیند.
![Untitled2 Untitled2](http://mozoomag.ir/farda/wp-content/uploads/elementor/thumbs/Untitled2-ooscw7768z0384bgqx03jsnt8m432klvw9ioirn8uo.jpg)
انسان، ناگزیر به جامعهسازی است. جامعهای که بتواند زمینههای رشد خود را در آن فراهم سازد، سازههای هویّت خویش را افراشته نگه دارد، از گزندها، باتلاقها، گردابها و گردبادهای خانمانسوز و بنیادبرافکن، در امان ماند، ارکان عدالت را فرا بَرَد، شعلههای خرد را بیفروزد، دامنهٔ دانش حیاتبخش را بگستراند.
اسلام، به این گریزناپذیری انسان برای ادامهٔ حیات و برپاداری پایههای آن، قانونمندانه و سرشتاری، پاسخ داده و برای آن برنامه ریخته و نقشه ارائه کرده است.
در چهارچوب این برنامه و برابر این نقشهٔ راه، انسان باورمند و گرویده، رسالت ویژه دارد. به خود وانهاده نیست که به دلخواه برای جامعهسازی دست بهکار شود. او، باید برابر برنامه، طرح و نقشهای که قرآن فرارویاش گشوده است، بُنلاد جامعه و باورشهر را بریزد. جامعهٔ دینی آنگاه جامعهٔ دینی است که با قرآن تراز بشود و آموزههای نبوی. اگر چنین ترازی نباشد و ترازگَرانی به ترازگری جامعه با ترازهای قرآن نپردازند، گسلها و گسستهای پیاپی، روی خواهد داد و ناقاعدهمندیها و ناترازیها، آسیبهای جبرانناپذیری به روح و روان، منش و رفتار انسان وارد خواهند کرد.
جامعهای که روی معیارهای معماری اسلوبمند، ساخته و پایههای آن فرا برده نشود، زندگی در آن بسیدشوار و جانکاه خواهد بود و دینداری و آیینوراهورسمداری را با دشواریهایی روبهرو میکند و انسان مسلمان را خسته، درمانده ، پریشانحال و سرگردان، که چِسان در جامعهٔ ناهموار، خشن و خردسوز، بهآیین، بپوید و از آن، آنبهآن پرتو بگیرد.
با این نگاه، معماری جامعه، معیارهایی دارد که آن معیارها را بایست معماران چیرهدست، از کتاب و سنت برکشند.
معماری جامعه انسانی کاری است دشوار. شناختها، دانشها و آزمودگیهای بسیاری باید که این مهم به سامان رسد و سرانجام نیکی بیابد.
شناخت همهسویهٔ جامعههای بشری، جامعههای پیرامونی، گزندها، آسیبها و آفتهایی که آنها را در چنبره و حلقه خود گرفتهاند، راههای برونشد از این تنگناهای فرساینده، و برخورداری از دانشهای راهگشا، دگردیسیآفرین، روشنکنندهٔ نیازهای سرشتاری انسان و چگونگی برآوردهسازی آنها، با بهرهگیری دقیق از خرد و قانونهای سازوار با روح و روان و نیازهای سرشتاری انسان، و آزمودگیهای بسیار، از جمله شرطها و لازمههای معماری جامعهٔ انسانی است.
این ویژگیها، بسیار دیریاباند، به دشواری در وجود انسان آشیان میگزینند؛ در پرتو ارادههای سخت پولادین و انگیزههای بالا، کاستیناپذیر، همیشه در حال فزونی و فوران و جوشش، جلوهگری میآغازند.
انسانهایی گام در راه پیشرفت و تکامل گذارده و از تنگناها، ویلها، باتلاقها و گردابهای جهل، فاقه و تاریکی رهایی یافته و پایهّهای تمدن انسانی خود را افراشتهاند، که این اوجها و والاییها، در طلایهدارانشان، بهگونه چشمنواز و روحافزا، جلوهگر بوده و به جان آن مردمان نیز، آنبهآن، تراویده است، تراوشی که ارادهّها و انگیزههای شبشکن و تاریکیزدا و آبادگر را شاداب نگه داشته و پژمردگی را از ساحَتِ آنها دور داشته است.
اوج این رستاخیز بزرگ، در سیرهٔ رسول خدا (ص) و به یاری یاران آگاه و بااراده، جلوهگر است. او که باشناخت لایهلایهٔ جامعهٔ جاهلی، پایههای جامعه الهی و قرآنی را افراشت.
در گام نخست، بنیان سترگ مسجد را گذارد، جامعه مسجدمحور و بر مدار بندگی خدا. یعنی همه حرکتها و پویهّها، بایستی بر این مدار باشد، تا معنی بیابد و جامعه از گزندها در امان بماند. حرکت و پویش بر این مدار، سامانده جامعهٔ بَرین ارادی است و افرازنده پایهها و ارکان آن.
در این جامعه ، حرکت و پویه بر مدار بندگی، نیایش و سر بر آستان ربوبی ساییدن، هدف است؛ یعنی در هم فشرده شدن روحها و به هم گره خوردن قلبها، نه گردهمایی جسمها. چه بسیار که در گردآیی جسمها، قلبها و دلها از هم جدا و پراکندهاند، بدترین نوع زندگی. زندگی زیر سقف آسیبها و آفتها.
![Untitled2 Untitled2](http://mozoomag.ir/farda/wp-content/uploads/elementor/thumbs/Untitled2-ooscw7768z0384bgqx03jsnt8m432klvw9ioirn8uo.jpg)
رسول خدا (ص) نمودگار جامعهسازی قرآنی است. نشان راه برای مردمان، در هر دوره و روزگاری. خورشید بیغروب و همیشه و همهگاه در کار بردَمیدن، اشراق جانها و رخشانیدن سرزمینها.
پیامی که بر جانها تاباند، در همهٔ روزگاران، تابنده است، غروب، افول و غبارِ کهنگی را بر آستان آن راه نیست. در همه روزگاران، یارای آن را دارد که شگفتی بیافریند و مردمان را از تاریکیها و نظامهای جاهلیِ تاریکیگستر بیرون بکشد و غبار زبونی را از چهره و جان آنان بسترد و والاجاهی و جاهمندی را در جامعهٔ الهی ـ انسانی بهرهشان سازد.
با چشم فروبستن آن چشمگشای بینادل، و یاران روشناییگستر و رایتافرازش، از شتاب نور، دامنگستری و افقگشایی آن کاسته نمیشود. نور الهی بردَمَنده و برفروزنده از سینهٔ رسول خدا (ص) امروزه و در دوره خاتمیت، ساحَتها ، گسترهها، سینهها و ذهنها را آسانتر و بیشاز پیش، میتاباند، در مینوردد؛ زیرا آن والاجاه، والاگُهر و روشناییگستر، با قدرت و بصیرت، گرهها را گشود، راههای ناهموار را هموار کرد، راههای نارفته را رفت، سنگهای خشن و رخنهناپذیر سینهها را از هم شکافت و چشمهها از آنها جوشاند، نظام جاهلی را از هم فروپاشاند، خردها را بیدار و دلها را به نور حق شعلهور ساخت. سرشت روشناییخواهی و حقجویی انسان را خیزاند و رستاخیزی بزرگ پدید آورد، فروکشناپذیر و خاموشناشدنی.
با برانگیخته شدن محمد مصطفی (ص) به پیامبری، عصر جدید آغاز شد و انسان گام در دوران برانگیختگی گذارد و در درون و برون او دگرگونی ژرفی پدید آمد. دوران خردخیزی بَردَمید. باورمندان خردورز رایَتِ باورمندی و خردورزی را افراشتند و از این سوی و آن سوی، بیپروا و واهمه ، با ارادههای استوار و سستیناپذیر، بر لشکریان تو در توی جهل و تاریکی تاختند.
خاتمیت آغاز شد، آغازی برای همهٔ آغازها، زیباییها، خردورزیها و اندیشهورزیها و شعلهورسازی مشعل فکرها و اندیشههای ناب.
در این هنگام و برههٔ سخت سرنوشتساز، انسان مسلمان، خردورز و باورمند، باید بیدرنگ و بیآنکه رایَت دینداری و خردافرازی را بر زمین گذارَد و سستی به خود راه دهد، با اسوه قراردادن رسول خدا (ص) وارد کارزار شود، میمنه و میسره را، تیزنگرانه بپاید و از کیان وَحی پاس بدارد و بارهٔ باورشهر را استوار سازد و همهگاه در بهسازی و رخنهگیری آن و پیراستن سینههای باورشهریان از نفاق، ذهنهاشان از کژاندیشی، خردهاشان از افول، ارادههاشان از سستی، به تلاش برخیزد و با رصدگریهای دقیق، همهسونگریها، ژرفکاوی در کردارها، دیدگاهها، نگاهها و موضعگیریهای کَسانِ میاندار، شجاع، تدبیرگر، حماسهآفرین، آگاه به دین و زمان، یکی را برگزیند و زمام امرش را بدو بسپارد تا بارهٔ باورشهر از گزندها در امان مانَد و به باورِ باورشهریان کژی راه نیابد و خردهاشان به گرداب بیخردی و خرافهباوری فرو نیفتد که ارادهها از تکوپوی و خیزشهای پیاپی باز مانند.
دوران خاتمیّت، دوران حماسهآفرینی و دگرگونسازی عالمان ربّانی است، همانان که آگاهانه، عالمانه و با شناخت همهسویه از مردمان جامعهٔ خود و جامعههای بشری، گام در راه میگذارند و مردمان را برای در امان ماندن از شبیخون یورشهای دشمنان بنیانبرافکن و عقیدهسوز، به جامعهسازی وا میدارند و برمیانگیزند آوردگاه را بیارایند و آنی از آن گام بیرون ننهند.
اینان، با آزمودگی، شناخت مردم و جامعه، با زورق دانشهای سازوار با جزر و مدهای روزگار، ژرفایاب و ساحلآشنا، با آگاهیهای دقیق از گرهها، بنبستها، آسیبها، تواناییها، آشنایی همهسویه با کتاب و سنت و قاعدهها و قانونهای چِسان برکشیدن و درک و دریافت حکمهای الهی برای ادارهٔ انسان و ساختن او و جامعهٔ تراز قرآنی، عهدهدار سروسامان دادن به زندگی اجتماعی مردماناند؛ کاری پیامبرانه و رسالتی بزرگ و بیانگر این نکته که انسان، در این آیین وَحیانی، در هر زمان و مکان، چه پیامبر در میانشان باشد، یا نباشد، باید برابر وَحی اداره بشود و ارادهاش چنان صیقل بخورد و زنگارزدایی شود که هیچگاه، از تلاش برای ساختن جامعهٔ وَحیانی، باز نایستد و همیشه و در همهحال، در جستوجوی کسانی باشد آشنای به زبان وَحی و برنامههای همهگاهی آن، برای سعادت و بهروزی انسان. و به این درک و اندریافت برسد که ساختن جامعه انسانی بر تراز وَحی و قرآن و سیرهٔ رسول خدا ، بستگی تمام به تلاش گسترده و ارادههای استوار و طلایهدارن ناباندیش و قانون دانان و قانونگذاران آگاه به زمان و نیازهای مردمان عصر خود دارد و با سطحینگری و نگاههای سادهاندیشانه به دین و آموزههای آن و انسان و نیازهای او، نمیتوان جامعهٔ بَرین ارادی و وحیانی را ساخت.