جامعهٔ بَرین ارادی، در پرتو ارادههای استوار، ساخته میشود.
انسانهای بااراده، ارادهٔ سالم، رشدیافته، در امانمانده از گزندها، شفّاف و صیقلخورده، جهتدار و هدفمند، شکوفانگردیده و بالیده در سرابوستان خرد، توانایی برافراشتن پایهها و ارکان جامعهٔ برین ارادی، سالم و روبهرشد را دارند.
همانان که گزینشگرانه، در پرتو خردِ والا، راه را برگزیده و از کژراههرویها پرهیخته و همدلانه، در کانون ایمانی روشن، به همپیوستهاند، پیوستی ارادی و آسمانی، با این آهنگ که غبار از دل برگیرند، دلهای رخشان و بیغبار را به هم پیوند بزنند، با دلهای بههم گرهخورده، گرهها را بگشایند، بازدارندههای راه کمال را بردارند و هماوا و همانگ، گام در راه هموار، پالوده از آلودگیها و دَنسها بگذارند، تا به چشمهٔ جوشان حیات دست یابند.
این آهنگ ایمانی، سرچشمهگرفته از نَفْسهای پاک و ضمیرهای روشن و هماهنگ با خرد، و سرشتاری است و مایهگرفته از گروهزی بودن انسان.
انسان از بُن جان و سویدای دل، علاقه دارد، هماهنگ با آهنگ جمع باشد و با زخمهٔ جمع بر تارهای وجود خود، آهنگ راه کند و با آن موسیقایی که از نای جاناش میشنود، چرخهای زندگی را سازوار با نیازهای زندگی خود و جمع، به حرکت در بیاورد.
او، بهگونه سرشتاری و در پرتو چراغ خِرَد دریافته که قطره است از آسمان به زمین فروچکیده و راهی فراروی برای بازگشت به اصل خویش، دریا، ندارد، جز با پیوستن به جویبار و در آمیختن با دیگر قطرهها، از این روی، به تلاش برمیخیزد که قطره نماند، تا از گزندها در امان ماند و راه رشد و کمال خود را در پیش بگیرد.
انسان، در این هنگامهٔ سخت که مرگ و حیات را فرادید خود دارد، در جستوجوی راهی است که از مرگ و نابودی برهد و به حیات خود ادامه بدهد و آنبهآن رو به شکوفایی و رشد، در حرکت باشد و بروز و جلوهگرسازی تواناییها در میدانها و گسترههای گوناگون زندگی.
چِسانی پیداکردن این راه و کرانههای روشن حیات و پرهیختن و دامنگرفتن از مرگ سیاه، از دغدغههای انسان است.
انسان، از آغاز آفرینش، همیشه و همهآن، در جستوجوی راه و آیین روشنِ زندگی بوده، تا در پرتو آن، بهآسانی و سلامت، از گذرگاههای دشوارگذر بگذرد و پا به سرزمینی بگذارد که بتواند در آن، با خاطری آسوده و با پشتوانهای استوار، در روشنایی، پایههای زندگی خود را بریزد و باورشهر را پدید آورد، شهر ایمانی، با شور و نشور باورمندانه و باروها و دژهایی از جنس اراده، گسل و گسستناپذیر.
خداوند، برابر و سازوار با کشش و سرشت انسان، راه روشن را، بی هیچ سنگلاخ و ناهمواریهای ناسازوار با روح و روان او، نموده و در هر برهه، واحه و گذرگاهی، منادیانی را از جنس خود او، واداشته که قانونها، آیینها، راه و رسمهای سرشتاری را در برابر آیینه و لوح ضمیرش بنمایانند.
انسان، در جمع معنی مییابد و قطره در دریا. قطره در دریا اوج میگیرد، موج میآفریند و درون خود را از آلودگیها میپالاید و زلال و چشمنواز، پهلو به پهلو و در آغوش دیگر قطرهها، راههای ماندگاری خود را استوار میسازد.
انسان به تنهایی ، همان قطره است و در پلک به هم زدنی، بخار و از ساحَت زمین، برچیده میشود.
او، از درون، با کشش بسیار، بهسوی جویبار کشانده میشود و تن در دادن به قانونها و آیینهایی که او را برای این پیوند بزرگ آماده سازند و بازدارندهها را، یکی پس از دیگری، از گذرگاههای او بردارند، تا بتواند، با جمع درآمیزد و سرای زیست گروهی خود را آذین بندد.
و از برون، در هالهای از بایدها و نبایدها و راهگشاییهاست که راه به سرچشمهٔ حیات را به او مینمایاند. هالهای که رسولان و برانگیختهشدگان الهی، با پیامها و سروشهای دَمادَم آسمانی پدید میآورند و او را در آن قرار میدهند، تا بهروشنی درّههای تاریک و هراسانگیز این سوی و آن سوی را ببیند و کُنامهایی که هر آن ممکن است زندگیها را به کام خود بکشند.
پیامبر درون و پیامبر برون، که همیشه و در همهگاه، در کار به حرکت در آوردن گاهوارهٔ تربیتی و کمالجویی انساناند و گیراندن شعلههای خرد و تواناسازی اراده و جهت و سو دادن شایسته و سراپردهافراز زندگی و تمدّن خردورزانه و انسانی، آنبهآن، او را به سوی باورشهر، ره مینمایند، شهر ایمانی، که ناگزیر بایستی با ارادهٔ جلوهگر و بارورشده در باره و باروی گروه همفکر و همباور و همهدف و در زیستی والا و شایسته، بنیان گذارده شود.
قرآن، آیینه تمامنمای باورشهر است. به زیبایی، شهر ایمانی را در جام گیتینمای خود، بازتابانده است و نقشهٔ آنرا جزء به جزء، شرح داده است.
جامعهسازی قرآن، بر مدار فرد و جامعه است. بر این مدار، همهگاه، میگردد و برنامهٔ حرکت را ارائه میدهد، برنامهای با نگاهی دقیق از درهمآمیختگی فرد و جامعه.
در این نگاه، انسان، آفریدهای است، نه صددرصد، روی پای خود ایستاده، بیهیچ پیوستگی، وابستگی و اتّکای به جامعه، و نه مهرهای است بیاراده، بی چون و چرا پیرو جامعه و بیهیچ اتّکایی به خود، بلکه آمیخته و آمیزهای است از این دو.
جامعه، در فرد اثرگذار است. از خود، در اندیشهها و منشها ردّ میگذارد. کَنداگَر و سودهگرِ چیرهدست است و صفحهٔ سینهها را، برابر فراز و فرودها و اندیشههای جاری در جویبار فکری خود، نقش میزند، کندهکاری میکند.
جامعه، توانایی شگفتی دارد. انسان را به رنگ خود درمیآورد. دگردیسی ژرفی در بینش و منش او پدیدار میسازد. خواستههایی را در او بیدار میکند، میانگیزاند و خواستهّهایی را در او فرومیخواباند و به ساحل میراند. ارادهاش را به این سوی و آن سوی میکشاند، جهت میدهد و زمینههایی را برای شکوفانی آن پدید میآورد و یا با زمینهسازیهایی آنرا از کارایی، بُرّایی و میانداری باز میدارد.
با این همه، انسان، در آفرینش، جایگاه بسوالایی دارد و تواناییهایی بسشگفت. این چنین نیست که یک سره پیرو باشد و دستبسته در اختیار جامعه. زورَق ارادهاش، شگفتیآفرین است، موجهای سرکش، کوتاه و بلند، نمیتوانند آنرا به هرسویی که بخواهند، بهحرکت در بیاورند.
انسان، همانسان که طبیعت را مهار زده و در درازای زندگی چیرگی خود را بر آن به رخ کشیده و جان و جسم خود را از خوان گستردهٔ آن بهرهمند ساخته، و به آن، برابر اراده و خواست خود شکل داده، میتواند، جامعه را برابر اندیشهها و باورهای خود بسازد و دژها و باروهای آنرا استوار سازد.
قرآن، ژرف، بین فرد و جامعه را میپیونداند. از یکسوی، در فرد از درون، دگردیسی پدید میآورد و با دستورها و آیینها و راهورسمهای تربیتی – اصلاحی که میتراواند، گامبهگام، روح او را میپرورد و میپردازد و خرد او را میشکوفاند؛ و از دیگر سوی، به همهٔ اصلاحپذیرفتگان و آبدیدهشدگان در کارگاه ذوب و گداخت الهی، فرمان میدهد سنگ بنای جامعه روحپرور و خردافزا را دقیقهشناسانه و همهسونگرانه، بگذارند و برابر نقشهای که فراروی دارند، جایجای آنرا برای زیست شرافتمندانهٔ خود و همه آدمیانی که ناگزیر بایستی گوهر جانشان در صدف جامعه پرورده شود، تا راه از بیراه، بازشناسند و راه سعادت و خوشبختی را در پیش بگیرند، آماده سازند.
پیوند فرد و جامعه، دوسویه است؛ هم فرد با زلال اندیشه، خردِ همیشه تابان و شعلهور، جامعه و زیستجای آدمیان را زلال و رخشان میسازد و آلودگیها را میپالاید و بناهای سست، کهنه و رخوتگرفته را سامانی نو میبخشد و غبار دیرینگی را از آنها میسترد و کویکوی و کومهکومهٔ جامعه را با عطر ناب وجود خود، عطرآگین میسازد؛ و هم جامعهٔ ساختهشده و از دَنَسها پیراسته، گوهر جان انسانها را برای روشناییبخشی به باشندگان و آیندگان، به مهر میپرود.
قرآن، کتاب زندگی است. به انسان میآموزد که چِسان در جزر و مدها، زورق زندگی را به پیش ببرد و هدایت کند، تا از خشم امواج در امان بماند در گل فرو نرود و زمینگیر شود.
قرآن، با انسان سخن میگوید، اگر انسان بیاموزد چِسان باید آنرا به سخن درآورْد، گویا ساخت و راهها از بیراههها را از آن پرسید و بازشناخت.
خداوند، در قرآن، برای استوارسازی و جهتدهی ارادههای پیافکن جامعهٔ بَرین ارادی، تنها به بازتاباندن سخنان رهگشا، اثرگذار و دگرگونآفرین خود در جام جانها، بسنده نمیکند، بلکه شناساندن «اسوهٔ» جاودان را، که همانا آورندهٔ کتاب باشد، سرلوحهٔ برنامههای سپیدهگشای خود قرار میدهد.
در کنار قرآن و سریاندادن آموزههای زندگیسازِ وَحیانی، رایَت روشنگری، جلوداری و ارادهبانی را به دست پرقدرت برانگیختهٔ خود میسپارد، تا همیشه افراشته نگه دارد و با تاریکیها، سیاهیهای تودرتو، و لایهبهلایه، شناخته و ناشناخته، بستیزد و قوم خود را طلایهداری کند و ارادهها را، که رکن حرکت و خیزشاند، پاس بدارد و در جهتگیری و بهرهگیری درست و ترازمند از آنها بکوشد.
خداوند، با همهٔ پرتوافشانیها، هشدارها و برخیزاندن سرشتارها، راههای رفته را به انسان مینمایاند و میشناساند و آنان که این راهها را در پرتو ارادههای پولادین، پیموده و به مقصد رسیدهاند، تا همّت ورزد و با توسن ارادهٔ خود و در شعاع خرد، راههای نارفته را با همان نَسَق بپیماید، تا به خورگاه زندگی و سرچشمه حیات، دست یابد.
زندگی و حیات دنیا، که فراروی انسان قد کشیده و بهپا ایستاده، راهّهای پیموده و راههای ناپیموده دارد. شناخت دقیق و ژرف و همهسویهٔ راههای پیمودهشده و آنان که دلاورانه آنهارا گشودهاند و پیمودهاند، ذهن و فکر انسان را برای شناخت و پیمودن راههای ناپیموده، میگشاید و بر استواری و جهتگیری ترازمند ارادهٔ او میافزاید.
و اینسان چرخهای حیات به چرخش درمیآیند و آدمی با نگاه خردمندانه و عالمانه به گذشته، راه آینده را در پیش میگیرد و همهگاه گذشته را چراغ راه آینده خود قرار میٔهد.
کتاب، قانون است، قانونی نه خشک و بیروح، بلکه پرجاذبه و با موسیقایی روحافزا و دلانگیز. شور میانگیزد و انسان را فرا میپویاند و میآموزاند، چسان لمحهلمحه، از پایهای به پایهای، فرا پوید و پوییدن را سرلوحهٔ کار خویش قرار دهد.
کتاب، قانون است، قانون چِسان ارکان زندگی را افراشتن، آنها را به هم پیوند زدن، از گزندها در امان داشتن و بهرههای ناب را از آن سرای بهپا افراشته، بردن.
درکنار کتاب، پهلو به پهلوی آن، سنّت است. رفتار، گفتار و تقریر رسول اعظم (ص) روشنگر و چراغ راه. همهگاه پرتو میافشاند، راههای بهرهگیری از آبشارهای بلند کتاب را رسم میکند و دقیقِ چِسانی برابرسازی گزارهها و رویدادهای زندگی را با قانونها، دستورها و آیینهای قرآنی، مینمایاند.
این مشعل همیشه شعلهور و نورافشان، از کتاب پرتو میگیرد، به سینهها میافشاند و آنها را میگیراند.
پرتوگیری ناب و بهرهگیری دقیق و راهگشایانه از آیهآیه، فرازفراز و برگبرگ کتاب الهی، در فراز و فرودهای زندگی، در ناهمواریها و سنگلاخها و هنگامههای سخت، بدون طلایهداری، افقگشایی و ژرفانمایی رسول خدا (ص) ممکن نیست.
اوست که مینمایاند کتاب چگونه باید بازگشوده شود، تا سینه ها را بگشاید، خردها را روشن بدارد و ارادهها را برای گذر از گذرگاهّهای دشوار، پولادین و آبدیده بسازد.
رسول خدا (ص) در روشنای قرآن، انسانها را از باتلاق جامعه جاهلی بیرون کشید و در جامعهٔ توحیدی به آنان آرامش بخشید.
آن بزرگوار، فوجفوج انسانها را در صحن و سرای قرآن گرد آورد و قلبهاشان را به هم پیوند زد و جامعهٔ قرآنی ارادی را بنیان گذارد.
او، با تمام توان به بازسازی انسان همّت گمارد و با آلودگیهایی که جان تکتک آدمیان را در چنبرهٔ خود گرفته بودند، به رویارویی برخاست.
برای ماندگاری انسان در خط روشن قرآن و دور شدن از مرداب جامعهٔ جاهلی، سنگ بنای باورشهر را گذارد، گسستناپذیر ، دستنیافتنی، دور از چنگاندازی بدخواهان، رخنهگری رخنهگران دستپروردهٔ فرهنگ و نظام جاهلی.
بازآفرینی روحی، روانی، اخلاقی، فکری و عقیدتی انسان، آنگاه نتیجه میدهد و به حقیقت میپیوندد که از بیغولهٔ جامعهٔ جاهلی دامن بگیرد، جدا شود و در جامعهای به سر برَد و روزگار بگذراند که خِشتخِشت آن، با نگاه ژرف به سرشتار انسان روی هم گذارده شده باشد.
رسول خدا (ص) این هنگامه را آفرید و رستاخیز بزرگی در جانها و جهانها پدید آورد و ارکان جامعهای را برافراشت که برای همیشهٔ تاریخ، پرتو افشانَد و در گاهواره و دامن خود، انسانّهای تراز قرآنی بپرورد.
سنّت، شرح قانونها و دستورهای الهی و پیادهسازی آنهاست. رسول خدا (ص) از سوی باریتعالی برانگیخته شد که نور کتاب او را به سینهها بتاباند و با آن، ذهنها را شعلهور سازد، خردها را بیدار و جامعهٔ قرآنی را بنیان بگذارد، رسالتی که همیشه جاری است و هیچگاه نباید به بوتهٔ فراموشی سپرده شود.
رسول خدا (ص) با تلاش و رنج بسیار، در هنگامهای بسیسخت و توانفرسا، ارکان این رسالت بزرگ و برانگیختگی شگفت را فرا بُرد و مشعلهای آنرا در دلها و سراها، کومهها و کویها، شهرها و صحراها افروخت، زمینهها را هموار ساخت و ناممکنها را ممکن. انسانهای در بند، به زنجیر کشیده شده و گرفتار در غُل و زنجیر جاهلیت را رهاند و یوغِ یوغبانانِ خشن و نگهبانان جهنّم جاهلی را از دوششان برداشت.
این رهایافتگی و خردبیداری، پایان راه نبود که آغاز راه بود. انسان میبایست در این آوردگاهِ بزرگ، که در پرتو بیداری خرد، اراده و طلایهداری و رهنمودهای آنبهآن پیامبر خدا (ص) بر پا گردیده و آذین بسته شده، همهآن، نقش بیافریند و از جلودار پیروی کند، چه جلودار، آن آوردگاهآفرینِ بزرگ و بنیانگذارِ باورشهر باشد و پیامآور روشنی، و چه آنان که پس از آن والاگُهر، از اورنگ رسالت عالمانه، دقیقاندیشانه، آگاهانه و زمانشناسانه پاس داشته و در دورهٔ حیات، تلاش ورزیدهاند، مردمان و جامعه را به رنگ خدا در آورند.
باورمندان، پیوستگانِ به خط رسالت، آذینبندان دیار و سرزمین خود به حقیقت محمّدیه، در هر دوره و سرزمینی، برابر کتاب و سنّت، بایستی بر گِرد این رایَتافرازان و مشعلافروزان، گِرد آیند و با ارادهٔ پولادین و باور راستین، پاکبازانه، گام در راه اصلاح خود و جامعه بگذارند و با ارادهٔ گروهی، جامعهٔ بَرین ارادی را پی بریزند.
شرط مسلمانی و باورمندی به آیین وَحیانی، میانداری است و جامعهسازی. انسان مسلمان، با انزوا و عُزلتگزینی، از راه رسالت، که انسانسازی آن، با میانداری و گروهزی بودن به حقیقت میپیوندد، بر کنار میماند.
اسلام، انسان مسلمان را از تکروی در زندگی، حتّی در بخش عبادی، که به زاویهنشینی، کنارهگیری از مردمان و خانواده بینجامد، پرهیز میدهد.
این آیین همهسونگر، سازوار با سرشتار، نیازهای فردی، گروهی و اجتماعی انسان، بهگونهای برای رشد و تعالی باورمندان به خود برنامهریزی کرده که زندگی فردی و اجتماعی، همیشه و همهگاه، درهمآمیخته باشد و یکی به دیگری بسته.
خودسازی انسان، پردازشگری روح و روان، ارادهبانی و تواناسازی و جهتدهی بهنگام آن، پرهیز از باتلاقها و مردابهای گناهآلود، زندگیهای دَنَسزده، فرودآیی آنبهآن به آبشخورهای زلال معنوی و شادابیآفرین، از سویی در پایهریزی جامعهٔ تراز قرآنی ـ وحیانی، بسیاثرگذار و نقشآفرین است؛ و از دیگرسوی، دامنهٔ خودسازی و بازآفرینی را میگستراند و بر ژرفای آن میافزاید و چشمانداز بسیروشن، روحافزا و سرورانگیز، فراروی انسان خودساخته میگشاید و انسان را بهگونهای در بوتهٔ ذوب میگذارد که اثری از ناخالصیها در روح و جان او نمیماند، ناب و رَخشا، در آسمان زندگی خود و دیگران، نور میافشاند و دامنهٔ سیاهیها و تاریکیها را بر میچیند.
انسان، ناگزیر به جامعهسازی است. جامعهای که بتواند زمینههای رشد خود را در آن فراهم سازد، سازههای هویّت خویش را افراشته نگه دارد، از گزندها، باتلاقها، گردابها و گردبادهای خانمانسوز و بنیادبرافکن، در امان ماند، ارکان عدالت را فرا بَرَد، شعلههای خرد را بیفروزد، دامنهٔ دانش حیاتبخش را بگستراند.
اسلام، به این گریزناپذیری انسان برای ادامهٔ حیات و برپاداری پایههای آن، قانونمندانه و سرشتاری، پاسخ داده و برای آن برنامه ریخته و نقشه ارائه کرده است.
در چهارچوب این برنامه و برابر این نقشهٔ راه، انسان باورمند و گرویده، رسالت ویژه دارد. به خود وانهاده نیست که به دلخواه برای جامعهسازی دست بهکار شود. او، باید برابر برنامه، طرح و نقشهای که قرآن فرارویاش گشوده است، بُنلاد جامعه و باورشهر را بریزد. جامعهٔ دینی آنگاه جامعهٔ دینی است که با قرآن تراز بشود و آموزههای نبوی. اگر چنین ترازی نباشد و ترازگَرانی به ترازگری جامعه با ترازهای قرآن نپردازند، گسلها و گسستهای پیاپی، روی خواهد داد و ناقاعدهمندیها و ناترازیها، آسیبهای جبرانناپذیری به روح و روان، منش و رفتار انسان وارد خواهند کرد.
جامعهای که روی معیارهای معماری اسلوبمند، ساخته و پایههای آن فرا برده نشود، زندگی در آن بسیدشوار و جانکاه خواهد بود و دینداری و آیینوراهورسمداری را با دشواریهایی روبهرو میکند و انسان مسلمان را خسته، درمانده ، پریشانحال و سرگردان، که چِسان در جامعهٔ ناهموار، خشن و خردسوز، بهآیین، بپوید و از آن، آنبهآن پرتو بگیرد.
با این نگاه، معماری جامعه، معیارهایی دارد که آن معیارها را بایست معماران چیرهدست، از کتاب و سنت برکشند.
معماری جامعه انسانی کاری است دشوار. شناختها، دانشها و آزمودگیهای بسیاری باید که این مهم به سامان رسد و سرانجام نیکی بیابد.
شناخت همهسویهٔ جامعههای بشری، جامعههای پیرامونی، گزندها، آسیبها و آفتهایی که آنها را در چنبره و حلقه خود گرفتهاند، راههای برونشد از این تنگناهای فرساینده، و برخورداری از دانشهای راهگشا، دگردیسیآفرین، روشنکنندهٔ نیازهای سرشتاری انسان و چگونگی برآوردهسازی آنها، با بهرهگیری دقیق از خرد و قانونهای سازوار با روح و روان و نیازهای سرشتاری انسان، و آزمودگیهای بسیار، از جمله شرطها و لازمههای معماری جامعهٔ انسانی است.
این ویژگیها، بسیار دیریاباند، به دشواری در وجود انسان آشیان میگزینند؛ در پرتو ارادههای سخت پولادین و انگیزههای بالا، کاستیناپذیر، همیشه در حال فزونی و فوران و جوشش، جلوهگری میآغازند.
انسانهایی گام در راه پیشرفت و تکامل گذارده و از تنگناها، ویلها، باتلاقها و گردابهای جهل، فاقه و تاریکی رهایی یافته و پایهّهای تمدن انسانی خود را افراشتهاند، که این اوجها و والاییها، در طلایهدارانشان، بهگونه چشمنواز و روحافزا، جلوهگر بوده و به جان آن مردمان نیز، آنبهآن، تراویده است، تراوشی که ارادهّها و انگیزههای شبشکن و تاریکیزدا و آبادگر را شاداب نگه داشته و پژمردگی را از ساحَتِ آنها دور داشته است.
اوج این رستاخیز بزرگ، در سیرهٔ رسول خدا (ص) و به یاری یاران آگاه و بااراده، جلوهگر است. او که باشناخت لایهلایهٔ جامعهٔ جاهلی، پایههای جامعه الهی و قرآنی را افراشت.
در گام نخست، بنیان سترگ مسجد را گذارد، جامعه مسجدمحور و بر مدار بندگی خدا. یعنی همه حرکتها و پویهّها، بایستی بر این مدار باشد، تا معنی بیابد و جامعه از گزندها در امان بماند. حرکت و پویش بر این مدار، سامانده جامعهٔ بَرین ارادی است و افرازنده پایهها و ارکان آن.
در این جامعه ، حرکت و پویه بر مدار بندگی، نیایش و سر بر آستان ربوبی ساییدن، هدف است؛ یعنی در هم فشرده شدن روحها و به هم گره خوردن قلبها، نه گردهمایی جسمها. چه بسیار که در گردآیی جسمها، قلبها و دلها از هم جدا و پراکندهاند، بدترین نوع زندگی. زندگی زیر سقف آسیبها و آفتها.
رسول خدا (ص) نمودگار جامعهسازی قرآنی است. نشان راه برای مردمان، در هر دوره و روزگاری. خورشید بیغروب و همیشه و همهگاه در کار بردَمیدن، اشراق جانها و رخشانیدن سرزمینها.
پیامی که بر جانها تاباند، در همهٔ روزگاران، تابنده است، غروب، افول و غبارِ کهنگی را بر آستان آن راه نیست. در همه روزگاران، یارای آن را دارد که شگفتی بیافریند و مردمان را از تاریکیها و نظامهای جاهلیِ تاریکیگستر بیرون بکشد و غبار زبونی را از چهره و جان آنان بسترد و والاجاهی و جاهمندی را در جامعهٔ الهی ـ انسانی بهرهشان سازد.
با چشم فروبستن آن چشمگشای بینادل، و یاران روشناییگستر و رایتافرازش، از شتاب نور، دامنگستری و افقگشایی آن کاسته نمیشود. نور الهی بردَمَنده و برفروزنده از سینهٔ رسول خدا (ص) امروزه و در دوره خاتمیت، ساحَتها ، گسترهها، سینهها و ذهنها را آسانتر و بیشاز پیش، میتاباند، در مینوردد؛ زیرا آن والاجاه، والاگُهر و روشناییگستر، با قدرت و بصیرت، گرهها را گشود، راههای ناهموار را هموار کرد، راههای نارفته را رفت، سنگهای خشن و رخنهناپذیر سینهها را از هم شکافت و چشمهها از آنها جوشاند، نظام جاهلی را از هم فروپاشاند، خردها را بیدار و دلها را به نور حق شعلهور ساخت. سرشت روشناییخواهی و حقجویی انسان را خیزاند و رستاخیزی بزرگ پدید آورد، فروکشناپذیر و خاموشناشدنی.
با برانگیخته شدن محمد مصطفی (ص) به پیامبری، عصر جدید آغاز شد و انسان گام در دوران برانگیختگی گذارد و در درون و برون او دگرگونی ژرفی پدید آمد. دوران خردخیزی بَردَمید. باورمندان خردورز رایَتِ باورمندی و خردورزی را افراشتند و از این سوی و آن سوی، بیپروا و واهمه ، با ارادههای استوار و سستیناپذیر، بر لشکریان تو در توی جهل و تاریکی تاختند.
خاتمیت آغاز شد، آغازی برای همهٔ آغازها، زیباییها، خردورزیها و اندیشهورزیها و شعلهورسازی مشعل فکرها و اندیشههای ناب.
در این هنگام و برههٔ سخت سرنوشتساز، انسان مسلمان، خردورز و باورمند، باید بیدرنگ و بیآنکه رایَت دینداری و خردافرازی را بر زمین گذارَد و سستی به خود راه دهد، با اسوه قراردادن رسول خدا (ص) وارد کارزار شود، میمنه و میسره را، تیزنگرانه بپاید و از کیان وَحی پاس بدارد و بارهٔ باورشهر را استوار سازد و همهگاه در بهسازی و رخنهگیری آن و پیراستن سینههای باورشهریان از نفاق، ذهنهاشان از کژاندیشی، خردهاشان از افول، ارادههاشان از سستی، به تلاش برخیزد و با رصدگریهای دقیق، همهسونگریها، ژرفکاوی در کردارها، دیدگاهها، نگاهها و موضعگیریهای کَسانِ میاندار، شجاع، تدبیرگر، حماسهآفرین، آگاه به دین و زمان، یکی را برگزیند و زمام امرش را بدو بسپارد تا بارهٔ باورشهر از گزندها در امان مانَد و به باورِ باورشهریان کژی راه نیابد و خردهاشان به گرداب بیخردی و خرافهباوری فرو نیفتد که ارادهها از تکوپوی و خیزشهای پیاپی باز مانند.
دوران خاتمیّت، دوران حماسهآفرینی و دگرگونسازی عالمان ربّانی است، همانان که آگاهانه، عالمانه و با شناخت همهسویه از مردمان جامعهٔ خود و جامعههای بشری، گام در راه میگذارند و مردمان را برای در امان ماندن از شبیخون یورشهای دشمنان بنیانبرافکن و عقیدهسوز، به جامعهسازی وا میدارند و برمیانگیزند آوردگاه را بیارایند و آنی از آن گام بیرون ننهند.
اینان، با آزمودگی، شناخت مردم و جامعه، با زورق دانشهای سازوار با جزر و مدهای روزگار، ژرفایاب و ساحلآشنا، با آگاهیهای دقیق از گرهها، بنبستها، آسیبها، تواناییها، آشنایی همهسویه با کتاب و سنت و قاعدهها و قانونهای چِسان برکشیدن و درک و دریافت حکمهای الهی برای ادارهٔ انسان و ساختن او و جامعهٔ تراز قرآنی، عهدهدار سروسامان دادن به زندگی اجتماعی مردماناند؛ کاری پیامبرانه و رسالتی بزرگ و بیانگر این نکته که انسان، در این آیین وَحیانی، در هر زمان و مکان، چه پیامبر در میانشان باشد، یا نباشد، باید برابر وَحی اداره بشود و ارادهاش چنان صیقل بخورد و زنگارزدایی شود که هیچگاه، از تلاش برای ساختن جامعهٔ وَحیانی، باز نایستد و همیشه و در همهحال، در جستوجوی کسانی باشد آشنای به زبان وَحی و برنامههای همهگاهی آن، برای سعادت و بهروزی انسان. و به این درک و اندریافت برسد که ساختن جامعه انسانی بر تراز وَحی و قرآن و سیرهٔ رسول خدا ، بستگی تمام به تلاش گسترده و ارادههای استوار و طلایهدارن ناباندیش و قانون دانان و قانونگذاران آگاه به زمان و نیازهای مردمان عصر خود دارد و با سطحینگری و نگاههای سادهاندیشانه به دین و آموزههای آن و انسان و نیازهای او، نمیتوان جامعهٔ بَرین ارادی و وحیانی را ساخت.