جامعه دینی، جامعهٔ تراز است، برخوردار از درونمایههای نابِ شکوفانی و رخشانی.
خداوند، پیشاهنگی، طلایهداری، شادابی و پیشروی جامعهٔ اسلامی و انسان مسلمان را پایندان کرده است.
خواست و ارادهٔ اوست که انسانِ مسلمان، در تمامی عرصهها، تمامی آوردگاههای عزّتآفرینی، میاندار باشد و همیشه و همهگاه، بدرخشد و بدرخشاند.
ساختار و چگونگی ترکیببندی بنای آیین وَحیانی – قرآنی، بسانی است که هیچگاه، در هیچ برهه و فراز و نشیبی، جامعهٔ اسلامی و انسانِ باورمند و آیینمدار را غبار ذلّت، خوارمایگی، کهنگی، دلمردگی و دورشدگی از اصل خویش، در خود فرو نبَرَد و گرداب زندگی نکبتبار، گردامون آنها را فرا نگیرد.
تمامی آموزههای دینی و راه و رسمی که وَحی فراروی انسانِ پایبند، رسم میکند، در این راستاست که او را از گردنههای سختگذر و هراسانگیز بگذراند و ساحَت زندگی او را از آلودگیها بپالاید و رایَت فطرتاش را برافرازد و زمینهای بسازد و بنیادی پیبریزد و کانونهایی را برافروزد، که خرد او بیدار، انگیخته و در میدانّهای گوناگون، قد افرازد و پرتو افشانَد و هشیاری به او بدهد، تا همهسونگرانه و دقیقاندیشانه از گوهر آزادی و اختیارِ خدادادی، پاس بدارد و با هر گونه زندگی اختیاربرافکن، جبرسالار، باتلاقی، ذلّتآور، عزّتسوز و شوکتبرانداز، به رویارویی برخیزد و راههای نوشدگی جامعه، نهادینهسازی اختیار و آزادی و پرهیز از زندگی و راه و رسم جبرآلود را بگشاید.
نوشدگی، پوستاندازی، دگرشدگی از بد به خوب و از خوب به خوبتر ِ آنبه آنِ جامعه و زمنیهسازی برای میانداری اختیار و دوریگزینی از جبر و جزماندیشی، راهی است که وَحی در پیش گرفته و رسالتی است که خداوند و آفریدگار انسانِ مختار، بر دوش انبیاء گذارده است.
جامعه وقتی به نو آراسته میشود و نوشدگی را راه و رسم خود قرار میدهد و از پوستینهای کهنه به در میآید، پوست میاندازد و از کهنه به نو و از نو به نوتر دگر میگردد و رخشانتر از پیش، گام در راه میگذارد که سازندگان، راهبَرندگان و ارّابهرانان آن، بدنهٔ اصلی جامعه، اختیار در گزینش راه و روش و فکر و اندیشه راهبَرَنده، داشته باشند و هیچ واداشتگی، جبر، اندیشهٔ جبرگرایانهای بر آنان فرمانروایی نکند.
افول جامعه، بویژه جامعهٔ دینی، آنگاه رقم میخورد که انسان باورمند و دینمدار، از قدرتِ ارادهٔ خود، بهره نگیرد و مهار آنرا به دیگران بسپارد، حال، یا به کارگردانان مذهبی، که به پندار او و بنابر آنچه به ذهن او درافکندهاند، با روح و ریحان الهی، سرو کار دارند، و کلید خزانهٔ غیب در دستشان است، یا به زمامداران خودسر و سرکش، با عنوان سایه خدا در زمین، همانسان که ارباب کلیسا، قرنها با پیروان دین مسیح رفتار کردند و آنان را از خود بیخود ساختند و رفتهرفته، جزماندیشیهای کلام مسیحی، علم و آگاهی را در اسارت خود گرفت و انسانها گوسفندوار و بیاراده در چنگ حریمبانان خدای ساخته و پرداختهٔ جزماندیشان کلیسا، قرار گرفتند ، تا این که اومانیسم، قد برافراشت و علیه این خدا، دست به شورش زد.
نهضت رنسانس، در دنیای تاریکی که جزماندیشان، به نام دین زیر لوای خدای خودساخته، پدید آورده بودند، چهره گشود.
در این هنگامه، نادیدهانگاشتهشدگان، اختیار و اراده از دستدادگان، قربانیان قربانگاه خدای تحمیلی و ساختهٔ اربابان کلیسا، سراسیمه به نهضت رُنِسانس پیوستند و از کلیسا بریدند و از آموزههای حقارتبار، ارادهکش و خردسوز آن، روی برگرداندند.
نهضت رُنِسانس، شورش علیه خدای تحمیلی و ساختهٔ کلیسا بود، و فراخیزی برای احیای انسان.
اومانیسم، انسانگرایی و انسانمداری، پا گرفت و دامن گستراند و به تلاش برخاست تا انسان را از اسارت آسمان برهاند و به او بباوراند، رانده شدهٔ خدا نیست و نه در ذات به گناه آلوده، که خداوند برای نجات و رهایی او، کسانی را راهی کرده و برگمارده باشد، تا به دامان آنان چنگ زند، و در آویزد.
اما فسوسا، چون با آسمان واقعی، خدای یکتای بیانباز، آفریدگار هستی و مهرورز مهربان، پیوند نداشت، انسان را به مردابی دیگر، فرو بُرد. اندیشه را از جزمگرایی قرون وسطایی، رهایی بخشید، دامنهٔ دانش را گستراند، کانونهای دانش را گیراند، کارخانههای بزرگ را در پرتو دانش، ساخت و به چرخش درآورد، ماشین به حرکت درآمد و دنیای شگفتی چهره نمود، انسان، در فراگیری دانش و نوآوریهای گوناگون، شتاب گرفت و فرسنگها فرسنگ، از گذشته، فاصله گرفت، سرخوشانه به آفریدههای خود مینگریست و به آنها میبالید و هر روز بر گسترهٔ روشناییها میفزود ودامنهٔ تاریکیها را برمیچید، لیک، دیری نپایید، مهار زده شد و ماشین و ارّابههای خشن و بیرحم و به دور از ساحَت مهرورزی و مهربانی، بر او فرمانروا شدند و ماشینیزم،تار و پود زندگی و اندیشهاش را در هم تنید و در تارهای تو در توی خود به بند کشید. بی ارادگی، به شکل دیگر و نوین بر او چیره گردید و دستخوش بادهای صَرصَر و اسارتی دهشتانگیز.
بحران امروز انسان، بحران بیارادگی است، که مُذاب آن، کیان ، تمدّن، هویّت و تمامی سازههای زندگی سیاسی ، فرهنگی و اقتصادی او را میسوزانَد و به خاکستر دگر میسازد.
بحران امروزِ انسان، درهمکوبنده است. تنش بیارادگی، آسیبهای بسیاری به مغز و روان انسان وارد میسازد، اندیشه و خرد او را از کارایی میاندازد، دستبسته در گرداباش فرو میبرَد و از هرگونه سالمسازی، هویّتآفرینی و خِردانگیزی بازش میدارد.
جامعهٔ انسانی، وقتی آسیبپذیر میشود و از هر سویی بیماریها به آن یورش میآورند و موریانهها از درون به جاناش میافتند که ارادهٔ گردانندگان و تدبیرگران آن، آسیب دیده باشد، چه خَلقان، چه راهبران فکری و چه حکومتگران.
جامعه، با ارادهٔ سالم و بُرّای این سه گروه ساخته میشود، از درون، به کار سالمسازی خود میپردازد و با آسیبها، خورهها و موریانهها، به ستیز و رویارویی برمیخیزد.
در کانون ارادهٔ هر یک از این سه دسته، آشفتگی و پریشانی پدید آید، از هم گسستگیِ تار و پود جامعه را در پی دارد.
راه سالمسازی جامعه و قراردادن آن در مسیر روشنایی و برونرفت از باتلاقهای گوناگون و جلوگیری از به گِل نشستن کشتی جامعه، تواناسازی ارادههاست، رسالتی که انبیای الهی، دورهبهدوره، بر دوش داشته و بر آن پای فشرده و و دشواریهای راه را به جان پذیرفتهاند.
رسولان الهی، در درازای تاریخ، رسالت داشتهاند، در کانون ارادهها شعله افروزند و پیامهای الهی را از جمله: انسان آزاد آفریده شده و هیچ باری از سوی باری، به زور، بر گُرده او نیست، انتخابگر است و انتخابگری رمز انسانیت اوست، به او ابلاغ کنند و به او بباورانند انتخابگری، بار امانتِ الهی است، همان باری که آسمانها، زمین و کوهها یارای پذیرش آن را نداشته که از شایستگی باریابی به این مقام، بیبهره بودند.
چون اراده، قلب و مرکز خیزش است، مردمانی میتوانند قامت افرازند و جامعهٔ تراز و انسانی بنیان بگذارند و پیامهای راهگشای الهی را فراراه قرار دهند، که کانون ارادهشان، همیشه فروزان باشد.
انبیای الهی، پیش از هر حرکت، خیزش و فراخیزی، به تلاش برخاستند، با همهٔ دشواریهای راه، تا ارادهها را برخیزانند، فرمان الهی را که ارادهها را باز میساختند، آسیبها را از ساحَت آنها میزدودند، موبهمو، بیکم و کاست، به فطرتها، عرضه کنند.
انسان، آنگاه که خود را بشناسد، به «خودی» خود برگردد، به سرشت سرشته به دست و ارادهٔ خداوند، درمییابد آزاد آفریده شده است و در تمامی انگیزهها و عرصههای سرشتاری، چه آنها که از سرشت مادّی سرچشمه میگیرند و چه آنها که از سرشت ِ ملکوتی و روح الهی، زمام کار در دست خود اوست.
کششها، انگیزهها و گرایشهای سرشتاری، با همهٔ توانایی که دارند و در باطن، جسم و روح انسان، جولانگری و میانداری و جاذبهآفرینی میکنند و انسان را به سوی خود میکشند، فرمانبر ارادهاند و انسان، دستبسته اسیر آنها نیست و این اراده است که اگر سالم باشد و بهدور از آسیبها و آفتها، سرزنده در حال خیزش، تکاپوگری و درنوردیدن میدانهای زندگی و پیمودن فراز و نشیبها و خطرکردنها، میتواند تمامی گرایشها، انگیزهها و سائقههای انسانی را راهبری کند و در راهی که حیات انسان را پایندانی میکند و ارکان آنرا به پا میدارد، به جریان بیندازد؛ زیرا هر کشش و انگیزهٔ سرچشمه گرفته از سرشتار انسان، وظیفهای دارد و رسالتی که بایستی آنرا به درستی و ترازمند، انجام دهد تا ارکان حیات انسان افراشته مانَد و انسان، با ارادهٔ خدادادی و دهش بزرگی که آفریدگار به او داده، راه درست و یا نادرست را برای گرایشهای جسمی و روحی خود، هموار سازد.
انسان، در پرتو پیامهایی که از وحی دریافت میکند، بایستی به این درک و اندریافت برسد: اختیار و آزادی عمل که به او ارزانی شده و او را در آفرینش، در برترین جای، جای داده، رسالتی است بزرگ بر عهدهٔ او. تنها او، از میان همهٔ آفریدهها، به این جایگاه باریافته، تا در گردونهٔ جبر، روزگار را نسپرد و با اختیار و میدان بَسفراخ آزادی عمل، از میان همهٔ راهها، راهی را برگزیند که ارکان حیات او، از گزندها در امان مانَد.
از این روی، بر اوست که این «رمز انسانیت» را هشیارانه و همهسونگرانه، پاس بدارد و گوهر جان خویش را از هرگونه آسیبی بهدور بدارد و همهگاه به تلاش برخیزد بر گسترهٔ پرتوافشانی آن بیفزاید و با آسیبها و آفتهای تباهکنندهٔ اراده، چه اراده ٔفردی و چه ارادهٔ جمعی دراُفتد که راه رستگاری است.
انبیای الهی، نقشهٔ راه داشتند، نقشهٔ چِسانی سیر در نفس انسان و شناخت زوایای وجودی او.
اینان در کارگاه و بوتهٔ ذوب الهی، پس از صیقلخوردگی و رَخشانی روح و روان، به شناخت کامل و دقیقی از انسان دست یافتند و با جَزر و مَدها، فُرویِش و بَرآیشهای روح او، انس گرفتند و به آگاهیهای راهگشایی دست پیدا کردند و دریابیدند چِسان در این دریای پر جَزر و مَد، به رسالت الهی خود، جامهٔ عمل بپوشانند و گوهر مراد خویش را صید کنند.
در پرتو روشنگرانهٔ شهابهای وَحیانی و نغمههای روحافزای روحانی، که آسمان را به زمین پیوند میزند، به این درک و دریافت روحی رسیده بودند که روحها، جَزر و مَد دارند، اقبال و ادباری شگفت، بایستی از رصدگاه خویش، آنها و لَمحههّای اقبالِ روح را رصد کنند، هرگاه روی آوری روحی را به سوی چشمهٔ فطرت دیدند، همنوای با فطرت، خود را برای صید آماده سازند و گوهر وجود او را که ناشناخته مانده به خود او بنمایاند. حرکتی شکوهمند، هنگامهآفرین، سرنوشتساز و دگردیسیزا.
زندگی رسولان الهی، درمانگران روح و روان و صیقلگران جان، آگنده از این زیباییهاست و نمایانگریهای شورانگیز، راهبریهای خردمندانه و روح و روانشناسانه.
انسان، باید به خویش شناسانده شود، به گوهر وجودی خود پی ببرد و دریابد در آفرینش چه جایگاهی دارد. اختیار و آزادی عمل و توانایی که تمامی غریزهها، کششها و انگیزهها را فرمانبر خود سازد، چه معنایی میدهد و چه دگردیسی در او و جامعه میآفریند.
این مهم، رسالتی بود که انبیای الهی، بر دوش داشتند و در دین خاتم، به اوجِ خود رسید، دامن گسترد، جاودان شد.
در پرده پردهای که نگارگر اَزل، دوره به دوره، از روح انسان، گرایشها، میلها، خواستهها، انگیزهها و اختیارداری او نگاریده، رسم کرده و در نگارستان آفرینش، جلوهگر ساخته و به دست رسولان الهی و پیامرسانان پاکسیرت و رَخشانروح خود، فراروی انسانها، در این سوی و آنسوی جهان نمایانده، پردهٔ آخرین، بَس شگفت است.
این نگاره، تا دنیا دنیاست، گیتی در گردش، روز و شب در پی هم روان، برانگیزاننده، درسآموز، راهگشا برای برنامهریزان، تدبیرگران، معماران و جامعهسازان.
چون آنچه در این نگارستان پرشکوه، از انسان فرادید خردوَرزان، پدیدهشناسان، نکتهبینان و دقیقاندیشان نمایانده شده است: از گزینشها، کششها و انگیزههای خاکی و ملکوتی انسان و ارادهٔ چیرهٔ بر همهٔ آنها، هدایتگر و جهتدهنده، آنان را به این ره، رهنمون میشوند که ادارهٔ انسان و جامعهٔ انسانی، بدون پیوند به سرچشمه و نگارگر این سیمای پرنقش و نگار از روح و روان و سرشتار انسان و جامی که این جان را در خود قرار داده، هرگز نشاید. هر راهی غیر از این راهِ نگارگریشده نگارگر اَزل، که برای اداره او و جامعهای که او را در خود میپرورد، پیموده شود، بیراههروی است و بیسرانجام. ناگزیر باید به آبشخورهایی فرود آمد و از آنها جامها و صُراحیها را لَبالَب کرد که حیات انسان بدانها بستگی دارد و بیآن جامها و صُراحیها، یارای آنرا ندارد گام از گام بردارد و سَراپردهٔ زندگیِ خود را برافرازد.
در آخرین پرده، که بهدست آخرین رسول، اسوهٔ انسانیت، انسان کامل، از سیمای روح و روان، خویها و کششهای انسان، افراشته شده، نگارگری چنان است که هیچگاه، غبار روزگار، گردش زمین، آمدشُد زمان، شدنهای پیاپی، گَرد دیرینگی بر آن نمیافشانَد و آنرا از گردونهٔ روزگار خارج نمیسازد، بلکه همیشه و همهگاه، در هر دوره و زمانهای نقطه به نقطه را که نگارگر اَزل در نگارگری خود از انسان در نظر گرفته، اراده کرده و از کِلک خویش تراوانده، جاری ساخته، رَخشان و پرتوافشان مانده، خود را همهآن مینمایاند و دَمادَم پیام میدهد و به ذهنها و سینهها راه مییابد.
انسان، اینسان آفریده شده است، بااراده. ارادهٔ اوست که کارساز است؛ آیینی را برمیافرازد و آیینی را برمیاندازد. راهی را بر میگزیند و از راهی روی برمیگرداند، به طلایهداری طلایهداری گردن مینَهد و از جلوداری جلوداری سَر باز میزند.
دستورهای الهی، برنامههای وَحیانی، پیامهای آسمانی که از سوی رسول برگزیده، آنبهآن به سینهها و ذهنها افشانده میشد، همه و همه در راستای استوارسازی پایهها و ارکان توان نهفتهٔ انسان است.
رسول اعظم، در تمامی آنات رسالت، بر آن بود توانهای خدادادی انسان را بر او بنمایاند و عقل او را بگیراند و شعلهور سازد و برانگیزاند که به توانّهای خود پی ببرد، توانهایی که او را از باتلاق گناهان، هوسها، رسمها و آیینهای جاهلی، خردسوزیهای آئینی، فرومیراندن شعلههای فطری و سرشتاری، برهاند.
از آن نیروها و توانهای پرجهش، دگردیسیآفرین و پیشبَرنده، نمایانگر انسانیت انسان، برتری او بر همهٔ آفریدهها، گزینشگری و ارادهٔ راسخ است؛ شهبال حرکت و رکن رکین زندگی.
این شهبال و رکن استوار زندگی و راهبَر انسان از تاریکی به روشنایی و فانوس رهنما و همیشهروشن در دریای طوفانی و پرخروشِ وجود، بایستی در پرتو قانونها، واداشتنها و پرهیزدادنهای پیاپی رفتارها، جوششها و دیدهبانیهای هشیارانه، از گزندها در امان مانَد.
قرآن و سنّت رسول اعظم (ص) راههای در امان ماندن این نیروی راهگشا، شبزدا و سعادتآفرین درون انسان را از گزندها، شبیخونها، خنّاسها، وسوسهگران پیدا و پنهان، کمینگران کینهتوز، شیطانهای انساننما، باتلاقهای روحی و روانی، نمایانده و در برابر خِرَد انسان، روشن و شعلهور، افراشتهاند.
قرآن ، کتابِ انسانسازی است و برافرازندهٔ ارکانِ انسانیت انسان.
قرآن، با دگردیسیهایی که در انسان پدید میآورد، آن هم نه به جبر، که با گزینشگری و ارادهٔ خود او، راه را هموار میسازد، تا انسان خود را بیابد و گامبهگام، در حرکت به سوی خودسازی و جامعهافرازی، شهد گزینشگریهای خود و ارادهای که او را همهگاه، به میانداری برمیانگیزاند و از سستی، خمودگی، خستهفکری و خستهجانی بهدر میآورد، بچشد.
قرآن، در هر گامی که انسان را به سوی کمال میبرد، بنا را بر این میگذارد که رهرو راه کمال، شهد گزینشگری و اراده را بچشد و باور کند گزینش و ارادهٔ اوست که هدایتگریهای قرآن را به ثمر مینشاند و به حقیقت میپیونداند.
قرآن، رشد انسان را سرلوحهٔ برنامهها، دستورها و آیینهای خود قرار داده است. توانمندسازی تواناییهای نهفته، بُرّا، زیر و زَبَرکننده و دگردیسیآفرین انسان، در این بوته و کارگاه صیقلگری و زنگزدایی، ممکن است.
خداوند، سرشت انسان را با گزینشگری و اراده، سرشته و درآمیخته و خود، با پیامهای پیاپی وَحیانی، راههای رشد، دامنگستری و در اَمانماندگی آنها را از گزندها، فرا نموده است. این راههای روشن، همیشه و همهگاه، باید روشن بمانند، تا رهروان، به دور از هرگونه آسیبی بتوانند گزینشگرانه، نقشهٔ راه زندگی خود را به دست آورند و برابر آن، ره بپیمایند و در فراز و نشیبها و کمینگاهها، گوهر وجود خود را از گزندها در اَمان بدارند.
روشن ماندن این راه، در همهٔ دورانها، بسته به چراغدارانی است که جانفشانانه چراغداری کنند و انسان و کاروانهای انسانی را از گزندگاهها، گذر دهند.
نَیّر اعظم، در تاریکترین دورانها، به دهلیز تاریک سینههای سیاه، راهیافت و چراغی که در سینهاش افروخته شده بود، افراخت.
آنگاه، گاهِ تَک، هجوم و شبیخون تاریکیها بود و گاه توفش توفانها و توفیدن و غریو تندبادها و سرگردانی، بیارادگی و بیاختیاری انسانها.
او که طبیب دوّار بود، بیماری انسانِ خوگرفته به نظام جاهلی را خیلی زود، بازشناخت.
با دریچهای که وحی به روی آن مهربان دردمندِ انسان، از شناخت انسان و از آسیبپذیریهای روح و روان او ، بازگشود، دریافت: تا آسیبِ بیارادگی انسان، که از نابرخورداری و نابهرهمندی او از حقّ گزینشگری سرچشمه میگیرد، درمان نگردد، رهایی او از چنگ نظام ویرانگر جاهلی، ممکن نیست و نمیتوان او را به بازسازی خود و جامعه، برانگیزاند.
از این روی، برابر آموزههای وَحیانی، او را به اندیشیدن فرا میخواند و برمیانگیزاند، تا روی آنچه از برگبرگ و آیهآیهٔ کتاب خدا، به سینهاش بر میتاباند، دقیق و همهسویه بیندیشد، آنگاه برگزیند.
چون بهروشنی میدانست، انسان در اندیشیدن و برگزیدن، به ارادهٔ استوار دست مییابد و از دام بیارادگی، میرهد وهیچگاه کوکورانه، بیاندیشیدن و برگزیدن، دنبالهرو این و آن، نمیشود، بلکه بر مَدار ارادهٔ آگاهانه و برخاسته از اندیشیدن و برگزیدن، حرکتِ خود را میآغازد و در این فرایند، انسانِ تراز اسلام، پا به عرصه میگذارد، میشکوفد و میشکوفاند و تمدّن انسانی – اسلامی را بنیان میگذارد.
از این روی، با حسابگری دقیق، خردمندانه و برابر شناخت روح و روان انسان، آیینها و حکمها و قانونهای فردی و اجتماعی اسلام، برنهاده و از کتاب و سنّت برکشیده شده است. رسالتی که همیشه و همهگاه، بایستی پاس داشته شود و هیچگاه به زمین نمانَد، که کوچکترین سهلانگاری و کمکاری در بَرکشیدن قانونها، آیینها و حکمهای انسانساز و توانمندساز ارادهها و فراهمکنندهٔ زمینههای رشد گزینشگری و اختیار، انسان و جامعه انسانی را از مَدار خارج میسازد.
پاس این رسالت، در گام نخست بر عهده عالمان ربّانی است:
♦ فقیهان شهد اسلام ناب چشیده.
♦ آگاه به دقیقههای کتاب و سنّت و برنامههای تعالیبخشِ آنها برای انسان و جامعه انسانی
♦ باورمندی به همیشه نو و شاداب بودن قرآن. از بُن جان و سویدای دل ، باور داشته باشد، باور خدشهناپذیر و استوار، که هیچ دست آلوده و واژگونهسازی به چَکاد قرآن، نرسیده است.
قرآن، سرشار از معارف و آیینهای نو است، بی آنکه گردش روزگار، طلوع و غروب تمدّنها، میانداری اندیشههای نو، در رَخشانی، همیشه و همهگاه پرتوافشانی آن اثر بگذارد و کهنگی و اندراس، به بلندای آن راه یابد.
این سخن رسول خدا (ص) را درباره ژرفای باطن قرآن، هستههای تودرتوی سخنان قرآن، شگفتیهای بیشمارِ آن و نوآوریهایی که هیچگاه کهنه نمیشوند و از دور خارج، باورمندانه سرلوحهٔ کار، پژوهش و فتواهای راهگشای خود قرار دهد:
«ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ لَهُ تُخُومٌ وَ عَلَى تُخُومِهِ تُخُومٌ لاَ تُحْصَى عَجَائِبُهُ وَ لاَ تُبْلَى غَرَائِبُهُ…»
…. ظاهرش زیبا و باطناش ژرف و هر سخناش، برخوردار از هستهای در درون و همان هسته را هستهای دیگر. شگفتیهایش، بیشمار ونوآوریهایش، کهنهناشدنی.
نیز این سخن امام صادق (ع) در پاسخ راوی که میپرسد:
«… مَا بَالُ اَلْقُرْآنِ لاَ يَزْدَادُ عَلَى اَلنَّشْرِ وَ اَلدَّرْسِ إِلاَّ غَضَاضَةً…»
چرا قرآن با این همه نشر و تدریس، همیشه شاداب و تازه است؟
امام میفرماید:
«… لِأَنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يَجْعَلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لاَ لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ…»
چون قرآن، نه برای زمان خاصی، نازل شده و نه برای مرمانی ویژه، از این روی قرآن برای هر زمان و دورهای تازه است و پیش هر قوم و ملّتی، شاداب.
♦ آشنای با زمانه، دگرگونیها و زیر و زَبَر شدگیها و مردمان آن.
♦ عالم به قانونها و آیینهای ثابت و همیشهجاری در جویبار زمان، بیکاست و فزود و بهکارگیری خردورزانه، همهسونگرانه و کارشناسانهٔ آنها در زندگی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی مردمان.
♦ خُبره در بَرکشیدن قانونهای نیازهای نوبهنو انسان و جامعهٔ انسانی، دگرگونشونده، غیرثابت و برای دوره و زمانهای کوتاه و مکانی ویژه، از سرچشمهٔ اصلی و حکمهای ثابت و دگرگونناپذیر.
♦ برخوردار از دانش غربالگری و بازشناسی روایتهای صحیح، برابر کتاب از روایتهای ساخته و پرداختهٔ آلودهگران فضای فکری و عقیدتی انسانها و فروبَرندگان جامعه در باتلاق خرافههاو کهنهاندیشیها.
♦ چیره بر سیرهٔ رسول خدا ( ص) و امامان معصوم (ع). چون سیرهشناسی راه را برای مجتهد که در اندیشهٔ راهگشایی است و ساختن انسان و جامعهٔ تراز، به کار میآيد و چگونگی فرورفتن در دشواریها و به سلامت از آنها بیرون آمدن را به او میآموزاند و میآموزاند چِسان از کتاب بهره بگیرد و مردمان را به راههای نوپیدا رهنمون شود.
اینان در دورهٔ خاتمیت، که دوران شکوفاشدگی خردهاست و اوجگیری درکها و فهمها و دریافتها و توانمندی بهرهگیری از قرآن، پس از تربیت و علمآموزی در مکتب فکری–وَحیانی امامان (ع) و آشنایی دقیق به راه و روش غُوررَسی در کتاب و سنّت و فراچنگآوری گوهرهای ناب، به استنباط و اجتهاد، مکتب اجتهادی را، بینان گذاردند.
و این مکتب اجتهادی که پایههای آن در دوران امامان (ع) استوار گردیده بود، آمادگی یافت جامعهٔ خردورز شیعی را خردورزانه، برابر کتاب و سنّت پیش ببرد.
این تربیتشدگان مکتب اجتهادی امامان (ع) در دورهٔ غیبت، که باریابی به آستان مقدس معصوم، ممکن نبود، دست به کار شدند و به برکشیدن فروع از اصول بَرآمدند و دوره به دوره هوشمندانه، همهسونگرانه، با درک نیازها و تشنگیها، خردورزانه به شریعههای شریعت فرو رفتند و با برهانهای سَخته و پرداخته، نگذارد کاروانهای پرخروش و استوارقامت، بااراده و همهگاه پیشاهنگ در رایَتبانی، ستمستیزی، عدالتخواهی، دگردیسیآفرینی، در گرداب زمانه، و بازدارندههای از پادرآورنده و زمینگیرکننده، از پای در بیایند و ارادهٔ خود را از دست بدهند و از موجآفرینی بازمانند و حکمها و دستورها و برنامههای انسانسازی را به بوتهٔ فراموشی بسپارند و از آرمانخواهی دست بکشند و اندیشهٔ بنیانگذاری جامعه و حکومت تراز قرآنی را به کناری نهند، انزوا پیشه کنند و از خلق، کناره بگیرند و خرقهپوش شوند و بیثمر.
درمکتب اجتهادی اهل بیت، شیعیان، پیروان راستینِ اهل بیت، چنان بار آمدند و تربیت شدند که آنی از اندیشهٔ بنیانگذاری نظام عادلهٔ قرآنی، دست نکشیدند و برای رسیدن به این باروی بلند، باورمندانه خود را به آب و آتش زدند و جان فشاندند و دار بر دوش، با اردهٔ پولادین و در سایهسار گزینشگری خردورزانه، به ابلاغ پیام دین پرداختند.
با این همه تلاش، تکاپوگری، از جانگذشتگی، مکتبداران و طلایهداران اجتهاد ناب و فراخیزانه، یارا و مجال آنرا نیافتند نظام عادلانه قرآنی را پی بریزند و بر اریکهٔ فرمانروایی آن فرا روند و مردمان را به عرصهٔ گزینشگریهای ناب، برای چگونگی ادارهٔ دینی جامعهٔ خود وارد سازند؛ تا این که این چشم به راهی در عصر حضرت روح الله، امام خمینی، معمار بزرگ انقلاب اسلامی به حقیقت پیوست و گزینشگری سرچشمهگرفته از توحیدناب، فضای جامعه و روح و روانها را مُشکبیز کرد.