حیات ِ اجتهاد، به سَرَیان است، سَرَیان، به شَرَیانهای جامعه و جویبارهای زندگی.
اجتهاد، بیسَرَیانیابی، میفُسرد و از چرخۀ حیات، برکنار میماند و از شکوفانی، بالندگی و نسیمافشانی باز.
اجتهاد، پویایی، پویندگی، رخشندگی و گرمایی خود را از جامعه میگیرد، با ساریشدن در رگها، جویبارها و راهیابی پیدرپی در راهآبهای آن.
اجتهاد، خون را مانَد، همهگاه در گردش، گردشی که آنرا از رسوبزدگی، در امان میدارد و زمینههای نوشدگی و زلالی را در آن مهیّا میسازد و نمیگذارد از گردونۀ حیات بیرون افتد و در زیر ارابۀ زمان، از نفس بیفتد و از اوجگیری و اثرگذاری و نقشآفرینی.
جامعه، بدن است و اجتهاد، خون.
حیات یکی، به دیگری بسته است. نه بدن را یارای ماندن است، بیگردش خون و شرّیدن آن از قلب به رگها و مویرگهای آن و نه خون را بقایی، بیشریانها و رگهایی که دَمادَم در آنها سَرَیان یابد.
در جامعهسازی دینی _ وحیانی، اجتهاد، نقشآفرین است و پایه و رکن حرکت. در پرتو اجتهاد، میتوان پایهها و ارکان جامعۀ دینی را افراشت و هدفهای بنیادین دین را پیاده کرد و با شریعۀ اجتهاد، مردمان تشنه را به شریعۀ دین فرود آورد.
انسان مسلمان، ناگزیر از جامعهسازی دینی است. او، بایستی با تمام توان، در سرّا و ضرّا، بهپاخیزد و پایههای جامعۀ دینی را خود برافرازد و به دینداری خود جامۀ عمل دَرپوشاند.
رسالت عالمان دینی و اهل اجتهاد است که انسان مسلمان را در این امر دشوار، یاری و طلایهداری کنند، راه را هموار سازند و در آنان شوق انگیزند و کار دشوار و توانفرسای جامعهسازی دینی و عمل به تکلیف را در ذائقهشان شیرین سازند.
اجتهاد، اگر در مسیر روشن خود قرار بگیرد و کبّادۀ کارهای تکراری، ناکارمد و ناراهگشا بر دوش آن گذارده نشود یا بر دوش نگیرد، و از زیر بار گران مسائل بارهابار گفته شده و دربارۀ آنها بحث گردیده، خود را وارهاند و گام در راهِ راههای نارفته بگذارد و آنچه که در جامعهسازی و برافراشتن پایههای آن، بهکار میآید، انقلابی سترگ و فراخیزی همهسویه رخ خواهد داد.
اجتهاد، گسترۀ گستردهای دارد.
کاستن از دامنه و گسترۀ آن، آسیبزاست و آنرا از کارامدی و میانداری و نقشآفرینیهای بهنگام، راهگشا و اوجآفرین، باز میدارد.
این نیروی به حرکت درآورنده و چرخانندۀ ارّایههای سنگین جامعه، آنگاه میتواند در این آوردگاه، میانداری کند و رسالت سنگین و دشوار خود را به سرانجام برساند که تمام نیرو و توان آن، به میدان آورده شود، نه پارهای آورده و دیگر پارهها رها گردد.
این نیروی فراخیزاننده و شعاعگستر، آنگاه یارایی مییابد که در پیریزی و پیگذاری جامعۀ نمونۀ وَحیانی و فرودآوری مردمان به شریعۀ نابِ شریعت اسلام، قد افرازد، موج آفریند و نهضت جامعهسازی دینی را در جان مردم نهادینه سازد که همۀ تواناییها و گنجاییها، بهکار گرفته شود.
بهکار بستن و بهرهگرفتن از بخشی اندک و فروگذاردن بخشها و گنجاییهای مهم آن، کار را به تباهی میکشد.
با بهکارگیری اندکی از توان این اهرُم توانمند، و بهرهنگرفتن از تواناییهای زیروزبرکنندهتر و شتابدهندهتر آن، آن حرکت و جنبش بنیادین و پایهگذار جامعۀ نوین، به حقیقت نمیپیوندد.
بخشینگری و یک زاویه را فرادید آوردن و دیگر زاویهها را فروهشتن و نادیده انگاشتن، کژزخمهزنی است و خارج از آهنگ، تارها را نوازیدن. و اینسان زخمهزدن، رماننده است، با روحها و جانها، ناسازوار و تشنگان را از فرودآیی به آبشخورهای زلال وَحیانی باز میدارد.
اجتهاد یکسونگرانه، اجتهادی که فرد مسلمان را در کانون دقیقهشناسیها و باریکاندیشیهای خود قرار میدهد و احکام فردی او را کالبدشکافانه مینمایاند و موضوعهایی که به تکلیف فرد مسلمان پیوند میخورد، فرا مینماید و حکم دین را بر انها بار میکند، دیر، یا زود کارامدی خود را از دست میدهند.
اجتهادی، اجتهاد است و ترازمند، رخشنده و رخشانند، در حرکت و حرکتدهنده، که هم فرد و هم جامعه را در کانون نگاه خود قرار بدهد.
وظیفۀ انسان مسلمان را در کانون رویدادها، اوج و فرودهای اجتماعی، دگردیسیهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، واقعیتها و بود و هستهای زندگی، روشن سازد.