سخن هفتهموضوع‌نامک

سخن هفته – ۱۲

سعادت بشر، بسته به اندیشه‌های ناب و سازونهادهای بَرکشاننده است.

راه‌های روشن، در پرتو اندیشه‌های روشن، بی‌آمیغ و زلال فراروی انسان، قد می‌کشند.

چشمه‌های جوشان، با سازورسم‌های فراخیزاننده، زیر پای انسان، چشم می‌گشایند.

ماندگاری، پایداری و پیوستاری اندیشه‌های رَخشا، در سعادت‌آفرینی و بهروزی‌گستری آنهاست و سَریرهای سعادتی که در دوره‌به‌دوره، فراخور انسانِ هر دوره می‌افرازند.

سعادت‌آفرینی و بهروزی‌گستری، رمز حیات و ماندگاری اندیشه است.

اندیشه‌های راه‌گشا، گره‌خورده و درآمیخته با سرنوشت جامعۀ بشری، طلایه‌داری مردمان در هنگامه‌های سخت، از بین‌برنده و خشکانندۀ باتلاق‌ها و مرداب‌های مرگ‌خیز و زندگی بر باد ده، و پدیدآورندۀ زمینه‌های زندگی سالم و شاداب، می‌مانند روزبه‌روز، بر گستره و ژرفای آنها افزوده می‌شود.

اندیشه‌ای که برای کرامت انسانی، حقوق او، سازمندی زندگی او با ارزش‌های والای انسانی، پایه‌ها و بنیادهای برافرازندۀ جامعه: عدل، قسط، ستم‌ستیزی، فقرزدایی، سلامت جسم، روح و روان، محیط نشو نما، تربیت، معیشت، امنیت، دانش و آگاهی، احکام، بایدها و نبایدهای ویژه، رهنمود، طرح و برنامه دارد و از کنار هیچ پدیده‌ای که به‌گونه‌ای با زندگی او در پیوند است، نمی‌گذرد، ریشه می‌دواند، استوار می‌گردد و در برابر بادها و توفان‌ها، با هر قدرت از زیروزبرکنندگی و توفندگی، در هم نمی‌شکند و بیش از پیش، قد می‌افرازد و سایه می‌گستراند و «جان»‌ها را در خُنُکای خود فرو می‌برد.

درنگ و دقیق‌نگری روی اندیشه‌هایی که ریشه‌دار، پرشاخ‌وبرگ واستوار مانده‌اند و اندیشه‌هایی که مرگ زودرس، دامن‌گیرشان شده و تاروپودشان را از هم گسسته و با همۀ کَرّ و فَرّ، شکوه و دبدبه، در دلِ تاریک روزگار، گم شده‌اند و در تاریخ نیز نام و نشانی از آنها نیست، به این نتیجۀ روشن، دست می‌یابیم که کارگشایی و بن‌بست‌شکنی اندیشه، رمز ریشه‌داری و ماندگاری اندیشه است و گرایش‌های فوج‌فوج.

اندیشه‌ای که در دوره‌ای افرازنده بوده و انسان‌هایی را از فرودستی، بردگی، ادبار و بخت‌برگشتگی رهانیده و افروزه‌های نیک‌بختی را به‌دست‌شان داده تا در جای‌جای سرزمین خود بیفروزند و راه‌های سعادت و نیک‌بختی را بیابند و از فروافتادن در درّه‌های هراس‌انگیزِ شوم‌بختی، در امان بمانند و امّا در دوره‌ها و زمان‌های دیگر از این کارامدی، طلایه‌داری و رهایی‌بخشی بازمانده و از عهدۀ سبب‌سازی برای فرودستان و در راه‌ماندگان برنمی‌آید، بی‌گمان، گوهر ماندگاری و پویایی خود را از دست داده است و با هیچ اهرمی، هرچند قدرت‌مند، نمی‌توان آن‌را سرپا نگه داشت و بر عمر آن افزود.

گذر زمان، ناکارامدی و پاسخ‌گو نبودن این اندیشه به نیازها، آن را به غبار خود آگنده و به شیب تند کهنگی و از دورخارج‌شدگی، فرو افکنده است.

راه بِرون‌شد از تارهای تنیده‌شدۀ این اندیشه بر گرداگرد فکر و ذهن انسان‌های پای‌بند و امیددوختۀ به آن، سخت‌دشوار و چه‌بسا ناممکن است.

اندیشۀ کهنه، زنگارگرفته، غبارآگنده، و بی‌دسترس به نیروی شاداب‌ساز، جلادهنده، نوکننده و به چرخۀ حیات برگرداننده، پای‌بندان به خود را به خاک سیاه می‌نشاند، به دریوزگی وامی‌دارد و به قعر ناپیدای تاریخ، فرو می‌افکند.

از این روی، انسان هشیارِ خردورز، با تجربت، آگاه و آشنای به تاریخ اندیشه‌ها، به این اندیشه‌های کهنه، ناکارامد و برکنارمانده از جاری زمان، دگردیسی‌های آن‌به‌آن، پشت به خورگاه رو به تاریکی، بی‌افقی دلگشا فراروی و در چشم‌انداز، نزدیک نمی‌شوند؛ زیرا به‌روشنی می‌بینند فرجام کار خود را که دیری نمی‌پاید به تاریخ می‌پیوندند، آن‌هم به آن برگی که ادبارها و نکبت‌ها نگاشته می‌شود، شوم‌بختان، عبرت‌های تاریخ.

با این سنگِ زرآزمای دقیق، می‌توان عیار اندیشه‌ها را سنجید که هرچه خالصی آنها بیش‌تر، رونق‌افزاتر و در دادوستدها، کارامدتر.

جامعۀ خردورز، سنگِ زرآزماست، مِحَکی دقیق که بهای هر چیزی را در بده و بستان‌ها، روشن می‌کند، بازاری که کالایی در آن، ارزش‌مند است که پذیرش و کارامدی افزون‌تری داشته باشد و در چرخاندن چرخ‌های زندگی، بَس‌نقش‌آفرین.

Untitled2

جامعۀ خردورزان، سنگ زرآزماست، توانایی و شایستگی دارد زر اندیشه را عیارسنجی کند. جامعۀ سره از ناسره‌شناسان، نقدگرانِ دقیق‌اندیش و تیزنگر، نه جامعۀ آگنده از فرومایگان که به پیروی از هر بانگی، آسیمه‌سر برمی‌خیزند:

«… و همج رعاع اتباع کل ناعق .»

مردمان خردورزی که در پی جامعۀ نمونه‌اند، اندیشه‌ها را تیزنگرانه رصد می‌کنند و رایَتِ اندیشه‌ای را برمی‌افرازند و بر گرد اندیشه‌ای می‌گردند و به آن پر و بال می‌دهند و مجال پرواز و زمینۀ جولان، که شمیمی بهشتی داشته باشد و نسیمی دلاویز و برافرازندۀ پایه‌های سعادت و نیک‌بختی، عدل و داد و فروریزنده و درهم‌کوبندۀ بیغوله‌های شوم‌بختی، ستم و بیداد.

مردمان خردورز، در پی و شیدای اندیشۀ خِردافروزند، تعالی‌بخشِ روح و روان و پدیدآورندۀ فراخنایی برای رفتارهای بهنجار، قاعده‌مند، انسانی، مهرورزانه و برادرانه. فراخنایی به دور از جولان‌گاه فرومایگان، با رفتارهای «جان»‌خراش، خردپریش، جهل‌گستر، فرومیرانندۀ چراغ دانش و زمینه‌ساز فرمانروایی اَجامِر.

اسلام، دین خرد است، دین فطرت. در روشنای خرد و مدار فطرت، در حرکت.

انسان‌های خردورز، با فطرت‌های سالم، به این دین گرویدند، چون آن‌را سازوار با خرد خود یافتند و با فطرت انسانی خود هماهنگ و درآمیخته.

اگر به آن نمی‌گرویدند، نابخردی بود و حرکت بر خلاف فطرت و سنّت‌های تاریخ، سنّت‌هایی که خداوند در جهان هستی، نه در عالَم تشریع، وضع کرده است.

سنت‌های تاریخ، بر بشر حاکمیت دارند، چه بر گروه‌هایی که با فراخوان رسول اکرم (ص) به فراخیزی بزرگ و باشکوه او پیوستند و با دین و وحی الهی، پیوند راستین برقرار کردند و چه بر گروه‌هایی که به این فراخیزی نپیوستند و سر ناسازگاری با آن گذاشتند.

پیوند اسلامیان با وحی و سرچشمۀ آن، ربّانی و فوق تاریخ است؛ امّا از آن‌روی که در پهنۀ تاریخ روی داده، و به رویارویی با تلاش‌ها، تکاپوها و میان‌داری‌های شماری دیگر از انسان‌ها قرار گرفته، حرکتی است تاریخی و زیر چتر سنت‌ها و قانون‌هایی جای می‌گیرد که خداوند برای سامان‌دهی به پدیده‌های هستی برنهاده است.

در این‌جا و گاهِ رویارویی‌ها، حاکمیت سنت‌ها، یک‌سان جاری است، هم بر آنان که رسالت  آسمانی دارند و هم بر آنان که علیه رسالت آسمانی قد افراشته‌اند.

برابر این قاعده، تراز و معیار، اسلامیان نباید این پندار را بر ذهن و فکر خود بِتَنند، که چون پاکیزه‌ترین‌اند و بهترین انسان‌ها در گسترۀ تاریخ، اگر به نقش تاریخی خود جامۀ عمل نپوشند و بر سنت‌های الهی، یا بر بخشی از آنها در آوردگاه‌های بشری، گردن ننهند، به‌جای می‌مانند و بر سریر و عزیز، خیر، سنت‌های تاریخی، بر آنان جاری می‌شود و تخت و دیهیم‌شان برچیده.

پیروزی در آوردگاه‌های فکری، سیاسی، اقتصادی، نظامی و … حق طبیعی انسانِ باورمند و مسلمان نیست، بلکه پیروزی در ساحَت‌های یادشده و ده‌‌ها ساحَتِ دیگر، به میزان حق طبیعی است که زمینه‌اش در عالَم واقع، بر اساسِ سنت‌های تاریخ چیده شده باشد.

«تلک الایام نداولها بین الناس»

سورۀ آل عمران، آیۀ ۱۴۰

ما این روزها را بین مردم، دست‌به‌دست می‌گردانیم.

روزها، قرن‌ها و دوره‌های فرمانروایی، سریرنشینی، چیرگی، تخت و دیهیم‌داری و عزت‌مندی، بین مردم، با هر عقیده، فکر، نزدیک به رسول الله و فدایی آن بزرگوار، یا دور از آن بزرگوار و دشمن او، بر اساس سنت‌های تاریخ، دست‌به‌دست می‌شود.

هر گروه از انسان‌ها که به تلاش برخیزند و برای رویارویی با دشواری‌ها و گذر از گردنه‌ها و وادی‌های سخت‌هراس‌انگیز و درهم‌کوفتن دژها و برج‌وباروهای دشمن خود، با طرح و مهندسی دقیق، همت گمارند، بی‌گمان بر دشواری‌ها چیره می‌شوند، این سنت الهی است.

در برابر، هر قوم و گروه، هرچند بر سریر، قدرت‌مند، باشکوه و جلال، با برج‌وباروهای استوار و اندیشه‌های روشن و افق‌گشا، اما خواب، خواب‌زده و بی‌خبر از گذر شتابان زمان، دگرگونی‌های آن‌به‌آن، اقلیم‌های فکری که یکی پس از دیگری از دست می‌رود، تکه‌تکه و پاره‌پاره شدنِ هول‌انگیز هویت‌ها، بی‌گمان، زودا که ناقوس مرگ تلخ‌اش به صدا دربیاید.

پاییدنِ اقلیم‌های فکری و جلوگیری از هم‌پاشیدگی آنها، فروبستن رخنه‌گاه‌ها به روی اندیشه‌های واپس‌گرا، رَخوت‌زا، شنوایی و بینایی‌زدا، غفلت‌آفرین و بی‌خبرنگه‌دارنده و دورکنندۀ از گذر شتابان زمان، دگرگونی‌های شگفت و پدیده‌های افرازنده و فرودآورنده، پاییدن مرزهای سنت‌های الهی است.

هرچه اقلیم‌های فکری از یک‌پارچگی و به‌هم‌تنیدگی برخوردار باشند، سنت‌های تاریخ از گزندها، شبیخون‌ها و نادیده‌انگاری‌ها در امان‌تر خواهند بود.

بر همگان است، بر همۀ دانشوران، آگاهان، بصیرمردمان، عالمان ربانی، بویژه فقیهان طلایه‌دار، که زمینه‌ها را در عالم واقع، بر اساس سنت‌های تاریخ، مهیّا سازند و با برداشت‌های ناب از کتاب و سنّت، تاریکی‌ها را بزدایند، عدل و داد را بگسترانند، قسط را برپا دارند، ستم را از بُن بَرکنند با هر چهره و سیما، بنیاد برتری‌دادن‌های ناروا را برچینند و بُنداد و بنلادِ سعادت‌مندی امت اسلامی را برافرازند که این رسالت فقیهان است و پایش هشیارانه و تیزنگرانۀ سنّت‌های الهی.

دکمه بازگشت به بالا