بن یاختههای خون بند ناف، یعنی جام جهان نما و آیینۀ تمام نمای ژنوم ملت، امت و مردمان، سرزمینی که از نژادها و قومیتهای گوناگونی به هم کلاف شدهاند و بنای سترگ اجتماع را ساختهاند.
کارسازی گوناگونی نژادی
آمار و ارقام درمانگری با یاختههای بنیادین خونِ بند ناف امیدوارکننده است، بویژه در کشورهای پیشرفته و دارندۀ ذخیرهگاههای بس غنی و سرشار از بنیاختههای نژادهای گوناگون. زیرا هرچه دامنۀ نژادی و گونهگونی خونهای تهیه شده، گستردهتر باشد، دست متخصصان، درمانگران، پزشکان و هماتولوژیستها، برای هماهنگسازی بین دهندگان و گیرندگان باز و بازتر خواهد بود و راههای درمان، آسان و راحتتر پیموده میشود.[۶۴][۶۵]
گونهگونی نژادی، بویژه نژادهای سالم، پرنشاط، قوی و پرخون و دارای خونِ با حجم بالا و لبالب از بنیاختههای حیاتبخش، در هر کجا باشد و از مشرق سرزمین هر قومی برآمده باشد، در حقیقت، چشمههای جوشان آب حیات است که مردمان آن سرزمین و قوم از آنها برخوردارند و در جایجای مرغزارهای زندگیشان، جوشان و در حال فوران و دسترسی به آنها آسان.
این نکته در اینجا درخور یادآوری است که: سرزمینها، قومها، ملتها و جامعههایی که از گونهگونی نژادی برخوردارند و این چشمهها، در نقطهنقطۀ سرزمینشان و بین قومها، ایلها، قبیلهها و گروههای انسانی جاری است، و هیچ رادع و مانعی، از جاری شدن جویبارهای نژادی به برکهها، جویبارها و دشتهای نژادی دیگر، جلوگیری نکرده، نه عقیدۀ واپسگرایانه، نه تعصبهای کور و نابخردانه، نه قومیتگراییهای کوتاهبینانه، نه برتربینی نژادی و . . . از این روی، بیماریهای خونی، فضا و آسمان زندگیشان را با ابرهای تیره و تار خود، نیالاییده و از این سان بیماریها، کمتر رنج میبرند و با آنها دست به گریباناند. امّا نژادها، قومها و قبیلهها و پیروان ادیانی که دیوارهای بلند و حصارهای نفوذناپذیری دور خود کشیده و تارهای نژادی را دور خود تنیدهاند، و دَمادَم و آنبهآن از بلندای برج و باروهای حصارهای نژادی، به رصدگری میپردازند که مباد، گردهای از نژادی، روی شکوفه و گلی از درخت و گیاه نژادشان، که آن را برتر میانگارند، فرو نشیند و آن را بارور سازد و دانۀ نژادی دیگر را در ساحَتِ زمینشان افشاند، به بیماریهای سخت و درمانناپذیر خونی گرفتارند، بسان قوم یهود، بویژه آن گروهی از این قوم که زاد و بوم و خاستگاهشان نواحی مرکزی و شرقی اروپاست (اشکنازی)[۶۶][۶۷]. این بیماری، دشواری بزرگ و کلاف سر در گم قوم یهود است؛[۶۸][۶۹][۷۰][۷۱] از این روی به تلاش برخاستهاند که سر کلاف را پیدا و در دست بگیرند و خود را از چاه ویل، که هر آن و هر دقیقه، آنان را به دل تاریک و قعر ناپیدای خود فرو میکشد، برهانند. این چارجویی و حرکت جارهسازانه، تا بدانجا پیش رفته، که با نگاهی گذرا روی اسامی دانشمندان و متخصصان بزرگ و نامور رشتۀ ژنتیک و دانش بهرهگیری از بنیاختهها، در درمان بیماریهای مزمن خونی، چه از مغز استخوان و چه از خون بند ناف یهودیاند.
یادآور شدیم بهبود یافتگانی که با پیوند بُنیاختههای خون بند ناف، راه درمانشان پیموده شده، درخور توجهاند، با اکسیر حیات، دگرباره پا به ساحتِ حیات گذاردهاند. این که اینان، با پذیرش پیوند، دستکم، در بازۀ زمانی سه ساله، در چنگال بیماری گرفتار نیامدهاند و بیماری بازنگشته و بختکوار خود را بر روی سینۀ این رهاشدگان از بیغولۀ تاریک و هراس انگیز بیماری نیفکنده، بسیار سرورانگیز و شادیافزاست و افقهای جدیدی به روی جهان و جهانیان میگشاید و بارقههایی از امید، کومههای یأسآلود، تاریک و غبارگرفته و بیهیچ روزنی را با پرتو افکنیهای خود روشن میکند.
امّا پرسشی که در اینجا، جا دارد از آن سخن به میان آید و در کانون نگاه قرار گیرد، گذرگاهی است که ناگزیر بایستی از آن گذر کرد، تا به آستان این سرابُستان باریافت.
سرابُستان زیباست، دلگشا، روحافزا، برخوردار از چشمهساران جوشان حیات، حال، چسان میتوان به آن دست یافت و در آن به گلگشت پرداخت و خرامید و از چشمههای آبِ حیات آن، صُراحی صُراحی بر گرفت و به نیازمندان و تشنگان آبِ حیات نوشاند.
آیا بر انسان رواست راههای پر پیچ و خم را بپیماید و گردنههای دشوارگذر را از سر بگذراند، تا به آستان این باغ دلگشا باریابد و درهای آن را به روی خود بگشاید و خوشخوشان، گام در آن بگذارد و سرمست از این پیروزی، دستِ تطاول بگشاید؟ آیا این حرکت، به نابودی حیات نمیانجامد و به بنای سترگ و سر به آسمان سودۀ حیات، خلل و خدشه وارد نمیسازد.
گیریم اینسان نباشد و بر انسان روا باشد برای زنده نگهداشتن خود و هم نوعان، بر هر آستانی فرود آید و هر دری را دقالباب کند و به هر سرایی ورود یابد، آیا بر پیجو و جستوجوگرِ راههای درمان و داروهای نایابِ شفابخش، رواست از هر راه، گذرگاه، پل و نردبانی بهره گیرد، یا خیر برای رسیدن به هدف، هرچند مقدس و متعالی، و دستیابی به چشمهای از چشمههای حیات، روا نیست گُزیدن هر راه و گذرگاهی، راه و گذرگاهی بایستی برگزیده شود که پاک و مبرا از هر ناشایستگی و به دور از کژیها و ناراستیها باشد و از هرگونه گزندرسانی به حیات، شادابی، سلامتی، خرد، هوش، استعداد و تواناییهای فرد در اکنون و در آینده، در امان. نمیتوان برای گرفتن قبسهایی از شعلههای حیات، حیات دیگران را به خاموشی و تاریکی فرو برد.
دستیابی به بُن یاختههای قَدَر، نیرومند و زیر و زبر کننده و درهم کوبندۀ صفِ به هم پیوستۀ سلولهای یاغی، سرکش و مهارگسیخته، انقلاب و دگردیسی است بزرگ، در درمانِ بیمارانِ دشواردرمان، بیماران خونی و سرطانی، که زندگیشان دژمکشته، توانفرسا و توانسوز، و آنبهآن، شمع وجودشان در حالِ آب شدن و رو به افول و تاریکی.
امّا مقدس بودن هدف، نویدهای کامیابی و پیروزی که نمادها، رایتها، درفشها و بیرقهای آن، این سوی و آن سوی جلوهگر شده، و به اهتزاز در آمده، آنی نبایستی ملتی را به وادی ناهشیاری بکشد و در باتلاق غفلت فرو برد و غافل شود از اینکه برای رسیدن به این هدف، چه سرمایههای بزرگ و برگشتناپذیری را هزینه میکند، به کدام منطقۀ ممنوعه گام میگذارد، چه میمنه ها و میسرههایی را در هم میکوبد و چه چیزی را فرا میبرد و چه چیزهایی را فرومیکشد.
ملتی که به عزّت، شوکت، سربلندی و اقتدار بها میدهد و آنها را از هر سوی پاس میدارد، به هیچروی و به هیچ بها و قیمتی، راضی نمیشود و تن نمی دهد به اینکه خدشهای به این بارهها و باروهای بلند وارد آید و بیگانه به درون قلعه نگاه بیندازد و به اسراری پی ببرد و به رخنهگاههای بنیانبرانداز، شوکتشکن و عزّتسوز.
بن یاختههای خون بند ناف، یعنی جام جهان نما و آیینۀ تمام نمای ژنوم ملت، امت و مردمان، سرزمینی که از نژادها و قومیتهای گوناگونی به هم کلاف شدهاند و بنای سترگ اجتماع را ساختهاند.
بایستی به هوش بود که دشمن تلاش میورزد، شبان و روزان، به قلعۀ بنیاختهها نفوذ کند و این جام جهانبین را در اختیار بگیرد و در پیادهسازی نقشههای شوم و بنیانسوز و بنیادبرانداز خود از آن بهره بگیرد.
نخبگان، هشیارمردان،رصدگران تیزنگر و همیشهبیدار، وظیفه دارند و رسالتی بس بزرگ بر عهده که نگذارند، دشمن، در پوششِ دانش، درمانگری و یاریرسانی در بهرهگیری از سلولهای بنیادی، در درمان بیماران خونی و سرطانی، به درون قلعۀ بنیاختههای سرزمینی ما نفوذ کنند و از دیگر سوی، هستی و بُنمایههای هستیبخش سرزمینی خود را در جام جهاننما، ننمایانند، زیر نگاههای پلید و شیطانی ضحّاکان ماربردوش.
عضویت در شبکۀ جهانی خونِ بند ناف، پرجاذبه است و شاید مورد پذیرش خرد جمعی و از زاویهای به مصلحت؛ زیرا اگر بنا باشد در قلمرو خاص و اقلیمی محدود از بنیاختههای خون بند ناف بهره گرفت و به درمان بیماران برخاست، چه بسا بسنده نباشد و نه پاسخگوی نیازهای روزافزون و اگر بنا بر ضرورت و لازمۀ کار و داشتن بانک سرشار و غنی از بنیاختههای خون بند ناف، به ناگزیر بایستی به عضویت شبکۀ بینالمللی خون بند ناف (نت کورد) در آمد، آیا امنیت جامعه به خطر نمیافتد.
متن مقاله