سخن هفتهموضوع‌نامک

سخن هفته – ۳

در دو برگی که پیش از این، در برابر آینۀ ذهن شما همراهانِ روشن‌اندیش گشودیم، نکته‌هایی در آن دو برگ، بازتاب دادیم، اندکی از بسیار، نَمی از یَمِ خواسته‌ها، انتظارها، دغدغه‌ها و راه‌های برون‌شد از تنگناها، مرداب‌های فکری، سنگستان‌ها و بیغوله‌های نمور و خفقان‌آور.

نمودیم، خواست و آرزوی ما و شماست که تل و خاک‌ریزهای خرافی، برچیده شود، تا بتوانیم کرانه‌های روشنِ اندیشه‌های زلال را به تماشا بنشینیم و از تل‌آفرینی و خاک‌ریزی‌های آن‌به‌آنِ ذهن‌های غبارآلود، خود را وارهانیم.

راه، نفس‌گیر است، با خان‌های بسیار، خارستان‌های انبوه، رهزنانِ فکری این‌سوی و آن‌سوی در کمین.

شناخت راه، خان‌ها، خارستان‌ها، کُنام‌ها و کمین‌گاه‌ها، رهزنانِ در کنام‌ها فرورفته و در کمین‌گاه‌ها کمین‌گرفته، شرط نخستِ گام نهادن است در این راه.

اندیشه‌های زلال، ره‌گشا، روشن‌گر و دگرگون‌آفرین، زودیاب نیستند، به آسانی شهد خود را به کام ذهن‌ها نمی‌چشانند، رنج‌ها باید کشید، راه‌ها باید پیمود تا به این شهدستان‌ها دست یابید.

با تاب‌آوریِ هر رنجی از رنج‌های این رنج‌ستان و تلاش برای برداشتن آن و نه، ماندن در آن، افقی نو، فراراه، گشوده می‌شود و راهی به شهدستان، آغوش می‌گشاید.

این تجربۀ بشری است. دست، هیچ ‌آن و دوره‌ای از این تجربه، خالی نیست و هیچ انسانی، دوران عمر خود را بی‌تجربه‌ای از این دست، نسپرده است.

آیین‌ها و دین‌ها، رهبران و طلایه‌داران، وَحیانی و غیروَحیانی، با این آزمونِ سخت روبه‌رو بوده‌اند: چِسان مردمانِ خود را به سرمنزلی که در نظر داشته‌اند، برسانند.

آیین‌ها و دین‌ها و کسانی که بر آن شده‌اند پیروان خود را به چشمۀ خورشید، جامعۀ برین، بهشت موعود، وادی مقدس، نیروانا، فنای مطلق، کمال و . . . برسانند، راه‌هایی برای بِرون‌شد از دُشخواری‌ها، رسم کرده و فرارویِ رهروان نهاده‌اند.

حال، دشواری‌ها را در چه دیده و برای برون‌شد از آن‌ها، چه نقشه‌ها و نشانه‌هایی رسم کرده و گذارده‌اند، سخنی است دیگر، امّا در این‌جا، سخن از تلاشی است که بشر برای رسیدن به هدف، به فرمان آیین و طلایه‌داران خود، در برهه‌‌برهۀ تاریخ انجام داده است.

آیین‌های وَحیانی و بویژه اسلام امّا، راه شیری و کهکشانی شگفت، در آسمانِ خلقان و پیروان خود نماییده‌اند که در دل شب و ظلمت‌های بی‌پایان، بتوانند خارستان‌ها را درنوردند و تلِ دشواری‌ها را یکی پس از دیگری، پشت سر بگذارند و با چشم دوختن به آن راه شیری، به کنام‌های شرّآفرین، دام درندگان و درنده‌خویان، فرو نیفتند و سر از هاضمۀ سیری‌ناپذیر آن‌ها درنیاورند.

انبازی در زبان، فکر، هدف و چشم دوختن به کرانه‌های دور، و افق‌های روشن و برآمدنگاه‌ خورشید و بهره‌گیری سزامند از سازوکارهای برافرازندۀ جامعۀ برین و نمونه، دگرگون‌آفرین است.

 

هرچه زبان‌ها، فکرها، هدف‌ها، رصدگاه‌های کرانه‌بینی و افرازنده‌های جامعۀ نمونه، به هم نزدیک و نزدیک‌تر باشد، راه بِرون‌رفت از بن‌بست‌ها، تنگناهای خودساخته و دیگرساخته، آسان‌تر می‌شود و برچیدنِ تل‌ها و خاک‌ریزهای فکری.

دنیای هم‌زبانی، هم‌فکری و هم‌هدفی، دنیای شگفتی است، برافرازنده، اوج‌دهنده، گره‌زنندۀ دل‌ها، استوارسازندۀ رشته‌های دوستی و برادری. و به آفرینندگان خود، والایی می‌بخشد و به فکرشان برای ساختنِ حال و آینده، توانایی.

آیین‌ها، دین‌ها، سازونهادها و راه و رسم‌های انسانی و وَحیانی، با این عنصرها، رکن‌ها، گوهرهای گوهرین، دلِ خاک را شکافته، سر برآورده، بالیده و به بار نشسته و دیریاز در صفحۀ گیتی، مانده، ردّ اندیشه و اثر انگشت خود را در آن گذارده‌اند.

نمی‌توان، در زمین، در کرانه‌ها و کناره‌های آن، تمدن، آیین، سازونهاد، ملت، جامعه و مردمانی را جویید و نمایید که چند صباحی، زیسته، مانده، جولان‌گری کرده و پایه‌های زندگی را افراشته باشند، بی‌آن‌که از این عنصرها و گوهرهای حیات، بی‌بهره باشند.

بنیادگذاران، معماران، طلایه‌داران و رائدانِ انقلاب‌ها و فراخیزهای بزرگ و شورانگیز، به زبان و هم‌زبانی برای خیزاندنِ مردمان و به خیزش واداشتن آنان، دمادَم، دمیدن در کورۀ حرکت، و گرم و شعله‌ور نگه داشتن بوتۀ آن، بَس بها داده‌اند، شایسته و بایسته؛ چه‌این‌که به روشنی به این فهم و اندریافت رسیده بودند که مردمان، هیچ‌گاه، قامت نمی‌افرازند و اقیانوس دل‌ها قد نمی‌افرازد، مگر این‌که زبانی یگانه در کانون و میان‌گاه دایرۀ حرکت، رایتِ خود را برافرازد و مردمان، بر گردِ آن به حرکت دربیایند و در رودِ زبانی واحد، شناکنان و یا با زورق خود، پاروزنان به اقیانوس بپیوندند، که هم‌فکری و هم‌هدفی، در این بستر، شکل می‌گیرد.

اسلام، بُنلاد این بنای بزرگ، شکوه‌مند، قویم و استوار را ریخت. در زبان، اعجاز کرد، شگفتی آفرید، روح‌ها و خردها را برخیزاند و چنان هنگامه‌ای به‌پا کرد که مردمان برای شنیدنِ ترنّم‌های نرم آن، نیوشیدن معنی و تماشای قاب‌های آویختۀ آن، در جای‌جای شهر و در سینۀ سپیده‌گشای رسولِ روشنایی، بر یکدیگر پیشی می‌گرفتند و آسیمه‌سر، به هر سوی می‌دویدند، تا زیبایی‌ها، شکوه‌ها و والایی‌های این زبان را ببینند، نسیمِ خوش آن‌را به جان بیفشانند و با آهنگ آن، جانِ خفتۀ خود را برخیزانند.

اسلام، زبان وَحی و زبان قرآن را مدار فراخیزی و رستاخیز معنوی، فکری و اجتماعی خود قرار داد و با این زبان، شهد نابِ آموزه‌های وَحیانی و حیات‌بخش خود را به کام‌های تشنه، تفت‌زده و شرنگ‌چشیده، چشاند و کران تا به کرانِ زمین را درنوردید و شهد خود را سخاوت‌مندانه، افشاند.

امروزه روز، بایستی عالمان، طلایه‌داران و رائدانِ اسلامیان، با نگاهِ ژرف و مطالعۀ دقیق زبانِ قرآن و لایه‌لایۀ روزگارانِ پیشین و رستاخیزها و دگردیسی‌هایی که این زبانِ جان‌فزا، در روح و جان مردمان و ملت‌ها، با گونه‌گون آداب و رسوم و فرهنگ و زبان، پدیدار ساخت و تمدن‌های هماهنگِ با روح، روان و فطرت انسان‌ها، به احیای زبان وَحی بپردازند و روح‌ها و سینه‌ها را با شعله‌های آن برافروزند.

بر فقیهان است، همانان که جایگاه بَس‌والایی در چَکاد سخنانِ معصومان دارند، اکنون و در دلِ غبارانگیزی‌ها و شب‌آفرینی‌های دشمن، برای دور کردنِ مردمان از آستانۀ فقه تمدن‌سازِ اسلام، همت گمارند و افرازنده‌های این زبان را برافرازند و زمینه‌های زبان علم، زندگی، فرهنگ و آداب و رسوم‌شدن آن‌را فراهم آورند، تا جایگاهی که معصوم و در آموزه‌های دینی برای آنان نمایانده شده، به‌روشنی در فرادیده‌ها نهند و رشتۀ پیوند خود را با مردم، بیش از پیش استوار سازد.

به امید آن روز

دکمه بازگشت به بالا