در شهر دین، اندیشیدن و اندیشه را شکوفاندن، خرد ورزیدن و فراهمآوری زمینههای خردورزی، از کسب و کار، زندگی عادی و روزمره مردمان، جداییناپذیر است
شهر، باید ادامه پیدا میکرد، در درازای تاریخ، با همۀ زیباییها، جلوهها، اوجها و مردمانی که پاکبازانه، آن را از پلشتی و زشتی، پاک نگه داشتهاند. شهر، باید سرزمینها را در مینوردید، اقلیم به اقلیم، شهر به شهر و روح خود را بَرمیدَماند، تا شهر دین، نه یک جای، که در جای جای زمین پابگیرد و ستونهای خود را برافرازد.
شهر دین، قاعدهمند بود. هر چیز در جای خود قرار داشت و بر مدار خود میگردید. اندیشیدن و خرد ورزیدن، قاعده بود و مدار حرکت. همه باید میاندیشیدند و خرد میورزیدند. اندیشیدن و خرد ورزیدن، ویژۀ گروهی نبود. همگان باید به این صحن و سرای مقدس وارد میشدند و به نیایش میپرداختند؛ یعنی میاندیشیدند و خرد میورزیدند و هیچگاه خود را از این نیایش و پیشانی بر آستان ربوبی ساییدن، محروم نمیکردند.
در شهر دین، اندیشیدن و اندیشه را شکوفاندن، خرد ورزیدن و فراهمآوری زمینههای خردورزی، از کسب و کار، زندگی عادی و روزمره مردمان، جداییناپذیر است. شهروندان این شهر، به هیچروی میدان فکر و خرد را ترک نمیگویند و به گروهی ویژه واگذارند و خود سرگرم زندگی شوند؛ زیرا بهروشنی میدانند و آموختهاند که خرد و اندیشه در بده بستان، در گفتوگو و هماندیشی و درهم آمیختگی خردها رشد میکنند، میبالند و سایه میگسترانند و تیزهوشانه دریافتهاند، اگر گروه اندکی به کار اندیشیدن بپردازند و خرد ورزند، و کرور کرور مردم، از این ساحت بهدور باشند، آموزههای دینی و هشدارهای پیاپی خداوند را به اندیشیدن و خرد ورزیدن، نادیده انگاشته و از آنها سر برتافتهاند که خسرانی است بزرگ و خروج از زیّ شهروندی شهر دین.
یکایک مردمان این شهر، بدون استثناء، به سُرادقهایی که دین، اینجا و آنجا و اینسوی و آنسوی شهر، برای رشد فکر و خرد و گستراندن دامنۀ آنها، برافراشته بایستی وارد شوند، تا دین پرتوهای خود را بهروی آنان و جامعهای که در آن زندگی را میسِپُرَند، بیفشاند.
اینکه قرآن، آن به آن، نیوشای سخن خود را به پرسیدن و پاسخ شنیدن، به کندوکاو و نگاههای ژرف و دقیق فرا میخواند و در این فراخوانی، گروه ویژهای را در نظر نمیگیرد و نه زمان ویژهای را، از آن روست که خردورزیِ همگانی و همهگاهی، دگرگونآفرین است و سعادت و بهروزی را رقم میزند و جامعه را از ظلمات، گذر میدهد، نه اینکه شماری بیندیشند و خرد ورزند و تودههای مردم از آن برکنار باشند که این خردورزی و اندیشگی، ره به جایی نمیبرد و به مردمان، بهرهای نمیرساند و اعتلای کلمۀ حق را در پی ندارد.
دوران خاتمیت، در شهر دین، جلوهای خاص دارد. پیامبر(ص) نیست، چشم از جهان فروبسته امّا گوییا، حضور دارد و همگان او را میبینند، بوی خوش و روحافزای وجود او را میبویند و سخنان دلسِتان او را لمحه لمحه، مینیوشند و در شعاع نگاه مهرورزانۀ او قرار دارند و از سُکر وجود او، شادمانه و سرخوشانه میزیند.
ارکان باشکوه خاتمیت، برپاند، جلوهگر و چشمنواز، بی آنکه غبار زمانه و گردش روزگار، بر بلندای آنها نشیند و کهنه و دیرینهسال بنماند.