دیده‌وریموضوع‌نامک

رسول اعظم، اسوه امام خمینی (۱)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

این درک از عبادت محمد(ص) است که عارف کامل و شاگرد برجسته و نامور او، امام خمینی را به معماری نفس خود از راه عبادت، ریاضت و شب‌زنده‌داری وا می‌دارد و به آنان این درس بزرگ را می‌آموزاند: وقتی رسول خدا باید این راه را بپیماید و برای نزدیک‌شدن به خدا، شکر نعمت‌های او، دگرگونی روحی، که آن‌به‌آن، به آن نیاز دارد، جز این راه، راهی ندارد و با آن همه رنج و عبادت‌های شاقّ، باز دغدغه ناتمام و ناقص‌بودن عبادت‌هایی را دارد که انجام داده، تکلیف دیگران روشن است.

محمد(ص) از جنس بشر بود، با همان ویژگی‌ها، نیاز‌ها، عشق‌ها، علاقه‌ها، محبت‌ها، دلبستگی‌ها و آروزها.

درد می‌کشید، غمگین می‌شد، دلش از نامردمی‌ها می‌گرفت، در مرگ عزیزان می‌گریست و در شادی‌ها، از هر سوی باران شادی به جان‌اش فرو می‌بارید. تافتهٔ جدابافته نبود. با رنج، تکاپو، تلاش‌های توان‌فرسا، پیمایش وادی‌های سخت و گذرگاه‌‌های هراس‌انگیز و توان‌سوز و گدازیدن و ذوب‌شدن‌های بسیار در بوته بندگی و زندگی، ناب شده و به اوج بندگی حق و زلال زندگی دست یافته بود.

این‌سان نبود که سنگ کان وجود او، یکباره لعل شده باشد و گوهر ناب و آن‌سان پرخریدار و گرانبها و پرتو‌افشان و مایه افتخار عرشیان و بزرگ و پرشکوه در چشم فرشیان.

او، عزیزی را در درگاه ربوبی، با راز و نیازها و ناله‌های شبانه، گریه‌ها، قیام‌ها، سجده‌های طولانی و سر ساییدن‌های عاشقانه و دردمندانه بر آستان ربوبی، فرا چنگ آورده بود.

درهای آسمان، آسان به روی سینه او باز نشد که آن‌قدر زارید و دق‌الباب کرد و ناله‌های جگرسوز سر داد، تا به آن پایه رسید که هیچ آفریده ای، از انسان و فرشته نرسیده بود. پس از راز و نیازهای خالصانه و عاشقانه، آسمان آغوش گشود و زیبایی‌های عرش بَرین را به سینه سینای او فرو ریزاند.

محمد(ص) در بندگی چنان اوج گرفت که خدا از نزدیک با او سخن گفت و سینه او را به فراخنای جهان گستراند و آن‌را مَهبط وحی گرداند و سرچشمه همه روشنایی‌ها، زیبایی‌ها و شکوه‌ها. اگر محمد(ص) این راه را نمی‌پیمود و ناهمواریی‌ها را بر خود هموار نمی‌ساخت و عاشقانه خدا را نمی‌پرستید و خالصانه در این وادی گام نمی‌زد، آن همه روشنایی نمی‌آفرید و به هیچ‌روی نمی‌توانست طلسم و هیمنه شب را بشکند و سپیده را بگشاید و نور دانش و معرفت را به دل‌ها، سینه‌ها بیفشاند و در آن سنگستان، گل محبت برویاند و از سینه‌های همچون سنگ خارا، چشمه‌های گوارا جاری کند.

دیربازی بود که خدا در زمین پرستیده نمی‌شد و بشر به این نیاز اصلی روح خود، توجه نداشت و آن‌را با زلال نیایش و پرستش خدای یکتا و بی همتا، آفرینندهٔ آسمان‌ها و زمین و دریا‌ها و کوه‌ها، صحرا‌ها و دشت‌های زیبا، انسان‌ها و دیگر موجودات شگفت، پدیده‌ها و… شاداب نمی‌ساخت؛ از این روی، از روح لطیف و لبالب از عشق و شیدایی به خدادوستی و دیگردوستی نابهره‌مند بود و خشونت و دیوسیرتی در دیولاخ وجودش حکمروایی می‌کرد و هر چشمه و هر جویبار زلال و گوارا را می‌خشکاند و هر آبشخوری را محو می‌ساخت و هر گیاه و گل خوشبو و عطرافشانی را می‌پژمرد و در پس خود، بیابانی خشک و تفت‌زده و برهوتی هراس‌انگیز به جای می‌گذاشت که از انسانیت هیچ رنگ و نشانی نداشت.

محمد(ص) با راز و نیازها، عبادت‌ها، اعتکاف‌ها، قیام‌ها و سجده‌های طولانی و ناله‌های شبان و روزان خود، به احیای بندگی خدای یکتا پرداخت، احیای چشمه‌ها و جویبارهای جوشان و زلالی که مردمان پیشین از آن‌ها بهره‌مند می‌شدند، تشنگی خود را با زلال آن‌ها فرو می‌نشاندند و اکنون نشانی از آن‌ها نبود و در دل زمین دفن شده بودند و گرد و غبار زمانه، از آن همه سَرزندگی و شادابی و حیات بخشی، اثری بر جای نگذاشته بود.

محمد(ص) نیازمند عبادت و راز و نیاز بود. ناگزیر بود که از آن سنگستان و خارستانی که روح‌ها و جان‌های خشن پدید آورده بودند، روح خویش را با عبادت و نیایش بیرون بکشد و در سَرابُستان الهی به گردش در بیاورد، تا پذیرای حق گردد و چنان توانایی بیابد که بر جسم حکومت کند و آن‌را در اختیار بگیرد و به سرسپردن به آستان حق وا دارد.

او، به روشنی دریافته بود که اگر بتواند روح خویش را با عبادت‌ها و نیایش‌های خالصانه و ناب، از دیولاخ جاهلیت بیرون بکشد و به پرواز واداردش و از هر چه پستی و دناءت، آن‌را دور کند، خواهد توانست، قوم خویش و همه انسان‌ها را، از چنگ جاهلیت برهاند و آنان را به بهشت جاویدان توحید وارد سازد.

امام خمینی، شیفته این اوج بود. به قلّه با شکوه بندگی محمد(ص) با عظمت می‌نگریست و از آن شکوه، چشم برنمی‌داشت و در هر محفل و مجلس از آن یاد می‌کرد:

«حضرت ختمی مرتبت به قدری ریاضت کشید و قیام در مقابل حق کرد که قدم‌های مبارک‌اش ورم کرد و از طرف ذات مقدس حق، جل ّ جلاله، آیه نازل شد: طه، ما انزلنا علیک القرآن لتشقی.»[۱]

امام، این اوج را می‌ستاید و بر آستان این بندگی بوسه می‌زند و پیشانی می‌ساید و این پرستش عاشقانه را که آرام و قرار را از حضرت گرفته بود، سزاوار حق می‌داند که باید سرمشق قرار بگیرد و هر جان شیفته و باورمند راستینی به آن سمت به حرکت دربیاید و بارقه‌هایی از آن‌گونه بندگی و پرستش را به جان‌اش فرو افشاند، تا کمال یابد و سینه‌اش مهبط ریزش رحمت حق شود و سرچشمه روشنایی، نه عبادت عبید و اُجرا که این‌گونه عبادت‌ها، درهای دانش و رحمت حق را به روی سینه‌ها نمی‌گشاید و آن‌چه از این سینه‌ها می‌تراود، اثربخش نمی‌سازد که چه بسیار عبادت‌گرانی که نتوانستند درون خویش را روشن کنند و بر بلندای آن مشعلی افروزند، چه برسد به بیرون و وَرای درون خویش.

در این نگاه زلال، پیامبر بنده بود، بنده‌ای که خدا را می‌پرستید و عبادت خدا می‌کرد و خود را به رنج می‌افکند، نه از روی ترس و برای مزد و آمرزش گناهان که شماری از ناآگاهان می‌پنداشتند، بلکه عظمت پروردگار و شکر نعمت‌های بی پایان، آرام و قرار را از او گرفته بود و همیشه و در همه حال، این دغدغه را داشت که مبادا کوتاهی کرده باشد و عبادت خدای را، آن‌گونه که سزاوار آن ذات بی‌همتاست، به جای نیاورده باشد، از این رو، شعله‌های سخن‌اش در دیگر سینه‌ها در نگرفته و آن‌گونه که باید در آن‌ها شعله نیفروخته است.

امام خمینی می‌گوید:

«شیخ عارف کامل، شاه آبادی، دام ظله، می‌فرمود: پس از آن‌که آن وجود مبارک، مدتی دعوت فرمود و مؤثر نشد، آن طوری که حضرت مایل بود، آن سرور احتمال داد که شاید نقص در دعوت او باشد. پس اشتغال به ریاضت پیدا کرد، مدت ده سال تا آن که قدم‌های مبارکش ورم کرد. آیه شریفه نازل شد که خود را مشقّت مده، تو طاهر و هادی هستی و نقص در تو نیست، بلکه نقص در مردم است. إنک لا تهدی من احببت»[۲]

این درک از عبادت محمد(ص) است که عارف کامل و شاگرد برجسته و نامور او، امام خمینی را به معماری نفس خود از راه عبادت، ریاضت و شب‌زنده‌داری وا می‌دارد و به آنان این درس بزرگ را می‌آموزاند: وقتی رسول خدا باید این راه را بپیماید و برای نزدیک‌شدن به خدا، شکر نعمت‌های او، دگرگونی روحی، که آن‌به‌آن، به آن نیاز دارد، جز این راه، راهی ندارد و با آن همه رنج و عبادت‌های شاقّ، باز دغدغه ناتمام و ناقص‌بودن عبادت‌هایی را دارد که انجام داده، تکلیف دیگران روشن است.

و نیز آموزاند: رسول خدا، چون عظمت خدا را درک کرده و به ژرفای این عظمت پی برده بود، آن‌سان در شیدایی و والهی نسبت به ذات حق به سر می‌برد و در عبادت هر گونه سختی را به جان می‌خرید که در راه رسیدن به محبوب و رفیق اعلی، هر سختی آسان می‌نمود:

«آنی که آن‌ها فهمیدند از عظمت خدا، آن‌ها را وادار کرده است، آن طور راز و نیاز کنند و اعتراف به تقصیر. شما در ادعیه امیرالمؤمنین، خود رسول خدا، حضرت سجاد و سایر ائمه(ع) ملاحظه کنید، چه جملاتی هست و ما چطور بعیدیم از این معانی. چه معارفی در این ادعیه هست که ما محرومیم از آن معارف، چه سوزی در قلب این خالصان خدا بوده است که برای فراق خدا می‌سوختند و آتش جهنم را می‌گفتند: اگر صبر کنیم، صبر در فراق را چه کنیم.

این‌ها برای ما مثل یک افسانه است، لیکن واقعیت است، واقعیتی که آن‌ها فهمیدند، ما نفهمیدیم.»[۳]

 

 

 

 

 

 

 

از دل‌ها و قلب‌های سالم، سلامت و شادابی جامعه سرچشمه می‌گیرد. جامعه سالم، در پرتو دل‌ها و قلب‌های صاف و رخشان قد می‌افرازد و می‌شکوفد و از بدی‌ها و زشتی‌ها دامن برمی‌چیند و به سوی تعالی به حرکت درمی‌آید.

از دل‌ها و قلب‌های سالم، سلامت و شادابی جامعه سرچشمه می‌گیرد. جامعه سالم، در پرتو دل‌ها و قلب‌های صاف و رخشان قد می‌افرازد و می‌شکوفد و از بدی‌ها و زشتی‌ها دامن برمی‌چیند و به سوی تعالی به حرکت درمی‌آید.

در گردباد و غوغای قلب‌های ناسالم، غبارگرفته و زنگاربسته، نمی‌توان انتظار داشت که جامعه سالم سربرآورد که انتظار و چشمداشتی نابخردانه است و بر خلاف سنت الهی.

برای ساختن جامعه و مردمان شایسته، قانون‌مند، منطقی، حق‌گرا، به دور از هرج و مرج، دروغ و دغل، نامردمی‌ها، ناعدالتی‌ها، زشت‌خویی‌ها، خشن‌رفتاری‌ها، در وهله نخست، قلب‌ها را باید ساخت و از لجن‌زارهای بویناک به دور کرد و آن‌به‌آن، از چهره آن‌ها، غبار‌ها و تیرگی‌ها را زدود.

این که رسول خدا، هماره از قلب خود نگهداری می‌کند و تیرهای زهرآگینِ تیرگی‌ها را از آن بازمی‌دارد و غبار از آن می‌سترد و با اشک برخاسته و سرچشمه گرفته از کوثر استغفار، چهره آن‌را می‌شوید و دبگران را نیز به این وادی مقدس فرا می‌خواند، چون می‌بیند جامعه بر پایه‌های خود استوار نمی‌ماند، ارّابه‌های آن به سلامت نمی‌گردند، مگر این که بُنلاد و بنیاد آن، که قلب‌های یکایک مردمان و طلایه داران و پیشوایان آنان است، زنگار نگرفته باشند.

«ان للقلوب صَداءً کصداء النُّحاس فاجلوها بالاستغفار و تلاوة القرآن.»[۶]

همانا، دل‌ها زنگ می‌زنند، همان‌گونه که فلزات رنگ می‌زنند. شما، با طلب آمرزش از خدا و تلاوت قرآن، دل‌هایتان را جلا دهید.

امام خمینی، که در برهه‌برهه زندگی‌اش، کنجکاوانه، باریک‌اندیشانه و بصیرانه، روی رفتار و گفتار رسول خدا درنگ ورزیده و رفتار و گفتار خود را بر آن پایه استوار، گسست‌ناپذیر و جاودانه، بنیاد نهاده است، این زخمه نبوی، سخت تارهای وجودش را به صدا درآورده بود که می‌شد آهنگ دل‌انگیز آن‌را از زیر گنبد وجودش به جان شنید و نیوشید و لذت برد و بهره‌مند شد.

امام با تأسّی به پیامبر عظیم‌الشأن، قلب را کانونی می‌دانست که آن‌به‌آن، آن‌را باید باغبانی کرد، علف هرزهای آن‌را چید، از سرازیر شدن گنداب‌ها به سوی آن جلوگیری کرد و از هر آسیب و آفتی به دورش داشت که سرسبزی آن، سرسبزی و شادابی جامعه را در پی دارد. امام، به دقیقه‌های رفتار و سلوک و منش پیامبر دقیق شده بود که بازتاب روشن آن، در نقطه‌نقطه رفتار و گفتار او دیده می‌شد و عطر نبوی از رفتار و گفتارش به مشام می‌رسید و هر جانِ شیفته، شیدا و علاقه‌مند به محمد(ص) سخن خمینی را می‌شنید و رفتار او را به تماشا می‌ایستاد، خود را کنار پیامبر می‌انگاشت در آوردگاه‌های گوناگون، در کوچه‌های مدینه، کنار خانه گلین و کوچک او، و بر آستان خانه‌ای که قلب جهان شد و سرچشمه روشنایی و بنیاد و بُنلاد تمدن بزرگ اسلامی.

«پیامبر اکرم(ص) در عین حالی که یک موجود الهی بود، به او نسبت می‌دهند که فرمود:

«لَیُغان قلبی و انی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة. »

همین معاشرت‌کردن با اشخاص که ناباب بودند، موجب کدورت می‌شود. یک کسی که دایم‌الحضور باید باشد پیش محبوبش، اگر یک نفر، که خیلی آدم صحیح و خوبی است، پیش او برود و مثلاً بخواهد مسأله بپرسد، لکن این باز می‌دارد او را به همین مقدار، از آن مرتبه‌ای که می‌خواهد باشد.

در عین حال که این هم حضور است. این آدمی که با او صحبت می‌کند، در نظر او از مظاهر است، لکن از آن مرتبه‌ای که می‌خواهد دایم‌الحضور باشد در آن مرتبه، بازش می‌دارد.»[۷]

امام، بارها این جمله شریف رسول خدا را:

«لَیُغان قلبی و انی لاستغفر الله فی کل یوم سبعین مرة»

نقل می‌کند، اما نه از تارها و نای جمله‌هایی که بر زبان جاری می‌سازد و نه از آهنگ آن‌ها، به هیچ روی صدای ناامیدی به گوش نمی‌رسد: ما کجا و آن قلّه کجا، قلب ما کجا، آن قلب پاک و زلال و به دور از هر آلودگی و تیرگی کجا؟ ما قلب‌های آلوده‌ای داریم که نه با کلمه استغفار که به دریای استغفار هم اگر آن‌ها را فرو بریم پاک و شفاف نمی‌شوند. بلکه از زخمه‌ای که او، چیره‌دستانه بر تارهای جمله شریف رسول خدا می‌زند، آهنگ و نغمه‌ای جز امید به گوش جان شیدایان و جان شیفتگان نمی‌رسد. آنان با تمام وجود احساس می‌کنند که بانگ رحیل است که آن‌به‌آن از نای خمینی در فضا می‌پیچد و همگان را به حرکت در مسیری فرا می‌خواند که رسول خدا، با تلاش و رنج شبان و روزان به روی امت خویش گشوده است. با رفتار، گفتار، به یکایک پیروان خویش، آموزانده است: داشتن قلب پاک که لَمحه‌لَمحه بر آن آیه‌های پاک خداوندی فرود آید، ممکن است. اگر داشتن قلب پاک برای غیر پیامبر و اولیا، ممکن نبود، این آیه‌های شریف قرآنی و سخنان ناب رسول خدا و اولیا، بر کدام ساحَت باید فرود می‌آمدند. پس باید قلب‌های پاک، به دور از هرگونه آلودگی باشند و نیز راهی برای پاک و پاکیزه و زلال و شفاف نگه‌داشتن آن‌ها وجود داشته باشد و گرنه همه چیز از هم فرو می‌ریزد و فرو می‌گسلد. اگر خاک‌های پاک و آماده رویشی و بِرکه‌های زلالی در جای‌جای زمین وجود نداشته باشد و قلب‌ها و سینه‌های رخشانی، باران وحی بر کدام عرصه ببارد که حاصلی به بار آورد و مزرعه‌ای پدید آورد؟ رسول خدا، برای این که روزگاری پیش نیاید که قلب‌های پاکی بر صفحه گیتی نباشند و آموزه‌های وحیانی بی‌ثمر و یا کم‌ثمر شوند و نقش‌آفرینی خود را از دست بدهند، بابی را که خدا گشوده است، با رفتار و گفتار خود به امت نشان می‌دهد و از آنان می‌خواهد که آن‌به‌آن از این باب وارد شوند، تا قلب‌شان از هر گناه و آلودگی پاک گردد. او را اسوه خویش قرار دهند و ناامیدی چتر سیاه خود را بر زوایای وجودشان نگستراند که آن که بذر ناامیدی به مزرعه دل‌ها می‌افشاند شیطان است و باید از او پرهیخت.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

اگر داشتن قلب پاک برای غیر پیامبر و اولیا، ممکن نبود، این آیه‌های شریف قرآنی و سخنان ناب رسول خدا و اولیا، بر کدام ساحَت باید فرود می‌آمدند. پس باید قلب‌های پاک، به دور از هرگونه آلودگی باشند و نیز راهی برای پاک و پاکیزه و زلال و شفاف نگه‌داشتن آن‌ها وجود داشته باشد و گرنه همه چیز از هم فرو می‌ریزد و فرو می‌گسلد. 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نباید این فکر شیطانی در ذهن ما پدید آید، راهی را که او پیمود، برای ما که قلب‌های آلوده‌ای داریم و گنداب‌های بسیار به سوی آن سرازیر است، ممکن نیست و یا ما آن توش و توان را هم نداریم که رایَتی را که آن بزرگوار افراشت، برافرازیم و آن‌سان دامنه حق را بگسترانیم و بر دشمن درون و برون، چیره آییم و آن‌ها را از پای درآوریم. 

قیام و حرکت

امام، با برداشت هوشیارانه، عالمانه و دقیق از سیره و رویه رسول خدا، تفسیر نابِ جان کلام او، بازدارنده‌ها را از سر راه امت اسلامی ‌برداشت، راه‌ها و بن‌بست‌ها را گشود و اندیشه‌های جاهلی را از صفحه ذهن‌ها زدود و آموزاند که سیره و گفتار رسول خدا، همیشه و همه آن، می‌تواند مشعل راه ما قرار بگیرد و نباید این فکر شیطانی در ذهن ما پدید آید، راهی را که او پیمود، برای ما که قلب‌های آلوده‌ای داریم و گنداب‌های بسیار به سوی آن سرازیر است، ممکن نیست و یا ما آن توش و توان را هم نداریم که رایَتی را که آن بزرگوار افراشت، برافرازیم و آن‌سان دامنه حق را بگسترانیم و بر دشمن درون و برون، چیره آییم و آن‌ها را از پای درآوریم. ما را دشمن درون، هواهای نفسانی، دنیامداری، درگیری بر سر مال و مقام، از پای درآورده و مجالی برای رویارویی با دشمن بیرون و رایَت‌افرازی و حق‌مداری و حق‌گویی در جهانی که تمام زوایای آن‌را لجن گرفته، حق‌گویی و حق‌مداری فسانه شده، نگذاشته است.

امام در رفتار و گفتار و حماسه بزرگی که آفرید- که رگه‌های بسیار ناب از سیرت و سخن رسول اکرم را در آن‌ها می‌توان دید- این پندار پنداربافان را از هم گسست و به زیبایی و شکوه‌مندانه فهماند که بال‌های انسان برای پرواز در آسمان معنی گشوده است و با رنج و تلاش و ریاضت می‌تواند به مقامی برسد، که رایَت محمد مصطفی(ص) را در جهان کنونی بر دوش بگیرد و حق را صَلا بزند و از بِرکه وجود خود لجن‌زدایی کند و جلوی گنداب‌هایی که به سوی آن سرازیر شده بگیرد و آن‌را زلال زلال سازد، تا شایستگی یابد، باران انگیزاننده، رویاننده و شفاف‌کننده الهی بر آن ببارد و زمینه را برای جامعه سالم که بر قلب‌های سالم شناور است، آماده سازد.

آن‌چه در رفتار و گفتار رسول خدا بازتاب یافته و زیبایی و شکوه آفریده و آن هنگامه شگفت را در میان مردم آن دوره پدید آورده، از وحی سرچشمه گرفته است، بی‌گمان، توانایی آن‌را دارد که در هر زمان و مکانی، تا دامنه قیامت، زیبایی و شکوه و هنگامه بیافریند و مردم و جامعه‌ای را برابر آن اسوه جاودانه بازآفرینی کند و به تعمیر، بازسازی و معماری روح‌ها و نفس‌‌هایی بپردازد که هواها آن‌ها را در هم کوبانده است.

امام، به این پدیده باور عمیق داشت، نه از نوع باور بسیاری از مدعیان، بلکه از آن نوع که او را برمی‌انگیزاند، در وجود او رستاخیز پدید می‌آورد و همه رادع‌ها و بازدارنده‌ها، دشمنی‌ها، کینه‌ورزی‌ها، بدگویی‌ها و دشنام‌ها را در چشم او کوچک و ناچیز جلوه می‌داد و هراس و بیم را از دل او می‌زدود و چنان در برابر هر گردن‌کشِ زورگو و زورمداری قامت می‌افراشت و به رویارویی برمی‌خاست که گویی تمامی جهانیان پشتیبان اویند و در جبهه او قرار دارند.

از این روی، به تبلیغات روی نیاورد، تا احساسات مردم را برانگیزاند که به جبهه او بپیوندند. یا برای کشاندن مردم به سوی خود، به خواهش، تمنّا، چاپلوسی و فریب روی نیاورد که این‌سان رفتار را از ساحَتِ جبهه حق به دور می‌دانست، بلکه بر خلاف تمامی رهبران مردمی؛ اما غیرتوحیدی، در وهله نخست، جبهه رویارویی با باطل را گشود و رایَت حق را افراشت و مردم وظیفه داشتند و باید بر اساس نشانه‌های هدایتی که خدا در جای جای وجود آنان و بیرون از آن بر سر هر گذرگاه، افراشته بود، جبهه حق را از باطل، باز می‌شناختند و به جبهه حق می‌پیوستند و به یاری حق برمی‌خاستند، بدون هیچ منّتی و این خدا بود که باید بر آنان منت می‌نهاد که نشانه‌های هدایت را افراشته، جبهه حق را گشوده و راه حق را به روشنی به آنان نمایانده است:

«یمنّون علیک ان اسلموا قل لا تمنّوا علی اسلامکم بل الله یمن ّ علیکم ان هداکم للایمان ان کنتم صادقین»[۸]

[ای محمد] بر تو منّت می‌نهند که اسلام آوردند! بگو: اسلام‌آوردن خود را بر من منّت منهید، بلکه خداوند بر شما منّت گذارد که به ایمان رهبری‌تان کرده است، اگر راست می‌گویید.

امام، باور عمیق داشت، باوری که هیچ تیرگی و تردیدی در آسمان آن دیده نمی‌شد و به روشنی دریافته بود و می‌دید، اگر به راستی و درستی از کوثر زلال سیرت و سخن رسول خدا، بنوشد و بنوشاند، بنیوشد و بنیوشاند، رایَت‌های حق و مشعل‌های الهی، در کوی‌کوی جان‌ها افراشته و افروخته می‌شوند و خدا به برکت سینه همیشه شعله‌افروز نبوی، راه‌های سخت و دشوارگذر را هموار می‌سازد و سینه‌های سخت و صخره‌وش را در برابر نسیم دل‌انگیز حق، نرم و رام می‌سازد و از آن چشمه‌های گوارا می‌جوشاند.

شعله‌های این باور در وجود او، آن‌گاه از زبانه‌کشی باز می‌ماندند و فرو می‌نشستند که آن جان شعله‌ور، به لب برکه همیشه زلال و گوارا و حیات‌بخش سیرت و سخن آن والاگهر، فرود آید و جام‌جام برگیرد، هم خود را لبالب سازد و هم دیگر جام‌های لب‌تشنه را و جان‌های آفتاب‌سوخته و کویرزده را.

امام، در پرتوی رخشان این باور، از وادی ظلمت گذشت و دست‌ها گرفت و ظلمت‌ها شکست، دیو‌ها به بند کرد و بند‌ها گسست، جغد‌ها به قفس افکند و ویرانه‌‌ها آباد کرد، ذهن‌های بسته را گشود و نای‌های جهل‌پراکن را فرو بست.

 

 

 

 

 

 

 

 

آن‌چه در رفتار و گفتار رسول خدا بازتاب یافته و زیبایی و شکوه آفریده و آن هنگامه شگفت را در میان مردم آن دوره پدید آورده، از وحی سرچشمه گرفته است، بی‌گمان، توانایی آن‌را دارد که در هر زمان و مکانی، تا دامنه قیامت، زیبایی و شکوه و هنگامه بیافریند و مردم و جامعه‌ای را برابر آن اسوه جاودانه بازآفرینی کند و به تعمیر، بازسازی و معماری روح‌ها و نفس‌‌هایی بپردازد که هواها آن‌ها را در هم کوبانده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نفس‌گیرترین بُعد حرکت امام، در عین حال، شعله‌افروزترین و باشکوه‌ترین آن، در افتادن با سنگستان‌بانانی بود که به نام دین و سخن و سیرت معصومان، ذهن‌های نوخاسته، زلال و آماده برای نفحه رحمانی را به بند می‌کشیدند و به سنگستان ذهن خود می‌بردند و از آن ذهن‌های نرم، سنگ‌های سخت و خارا و غیر درخور نفوذ می‌ساختند و بر راه حق و حق باوران روشن‌اندیش می‌افکندند.

درافتادن با تحجرگرایان

نفس‌گیرترین بُعد حرکت امام، در عین حال، شعله‌افروزترین و باشکوه‌ترین آن، در افتادن با سنگستان‌بانانی بود که به نام دین و سخن و سیرت معصومان، ذهن‌های نوخاسته، زلال و آماده برای نفحه رحمانی را به بند می‌کشیدند و به سنگستان ذهن خود می‌بردند و از آن ذهن‌های نرم، سنگ‌های سخت و خارا و غیر درخور نفوذ می‌ساختند و بر راه حق و حق باوران روشن‌اندیش می‌افکندند. اینان به پندار خدمت به دین به این چاه ویل در افتاده بودند و به راه برون‌رفتی نمی‌اندیشیدند، که آن‌را کمال مطلوب می‌انگاشتند. با حرکت، قیام علیه زشتی‌ها، قیام برای آفریدن فجر و سیپده رهایی و نجات مردم از جهنم سوزانی که قدرت‌های اهریمنی و استبدادگران خون‌آشام پدید آورده بودند، سر ناسازگاری داشتند و آموزه‌های دینی را به‌گونه‌ای تفسیر و تأویل می‌کردند که رکود، سکون، سکوت و ایستایی بار دهند، نه خیزش و حرکت، فریاد و رویارویی با ستمِ ستم‌بارگان، اهریمن‌صفتی اهریمن‌صفتان، کژروی کژراهگان، بدسیرتی بدسیرتان و نامردمی نامردمان.

امام در برابر این موج ایستاد و رنج‌ها و بدگویی‌ها و تکفیر‌ها را به جان خرید و همه این آزار‌ها و اذیت‌ها را در برابر آزار و اذیتی که رسول خدا از مردم نادان و کژاندیش زمان خود دید، هیچ انگاشت که فرموده رسول خداست:

«ما اوذی نبی ّ مثل ما اوذیت.»

امام با نقل این سخن پیامبر و جاری‌کردن گاه‌گاهی آن بر زبان، در حقیقت، به خود و یاران تسلی می‌داد که راه، دشوار است و دشنام‌ها و دشمنی‌ها بسیار، باید با پیروی از رسول اکرم، که این اذیت‌ها و آزارها، در برابر آن‌چه او چشید و دید، بسیار بی‌اهمیت است، راه را ادامه داد و به بیدارگری پرداخت و نقطه‌‌ها و زمینه‌هایی که تحجّر از آن‌ها نشأت می‌گیرد، کور کرد و نگذاشت تحجّر دامن بگسترد و سدّ راه انقلاب و حرکت حق‌باوران روشن‌اندیش بشود.

امام، با بندبند اندیشه سخیف متحجران، هشیارانه به رویارویی برخاست و با استدلال و استناد دقیق و فنی به سیره نبوی، به شبهه‌افکنی‌های جریان تحجرگرا و بسته‌ذهن و بی‌بصیرت، پاسخ گفت و در مناسبت‌های گوناگون، اندیشه‌‌ها و پندارهای این جریان رکود و جمودآفرین را بازگو کرد و پیامدهای شوم آن‌را برشمرد و با به میان آوردن شاهد از کارنامه درخشان نبی اکرم(ص) دست این خدعه‌گران و اغواگرانِ تحریف‌گر را رو کرد و جوانان را از زندان مخوف و هراس‌انگیز اندیشه این مُرده‌ذهنان رهاند و راه روشن اسلام ناب را فراروی آنان نمایاند و با این حال، به حوزه‌‌ها هشدار می‌داد:

«البته هنوز حوزه‌‌ها به دو تفکر آمیخته‌اند و باید مراقب بود که تفکر جدایی دین از سیاست، از لایه‌های تفکر اهل جمود، به طلاب جوان سرایت نکند و یکی از مسائلی که باید برای طلاب جوان ترسیم شود، همین قضیه است که چگونه در دوران وانفسای نفوذ مقدسین نافهم و ساده‌لوحان بی‌سواد، عده‌ای کمر همت بسته‌اند و برای نجات اسلام و حوزه و روحانیت، از جان و آبرو و سرمایه گذشته‌اند.

وضع مثل امروز نبود. هر کس صد در صد معتقد به مبارزه نبود، زیر فشار‌ها و تهدیدهای مقدس‌نماها، از میدان به در می‌رفت. ترویج تفکر (شاه سایه خداست) یا با گوشت و پوست نمی‌توان در مقابل توپ و تانک ایستاد و این که ما مکلف به جهاد و مبارزه نیستیم و یا جواب خون مقتولین را چه کسی می‌دهد و از همه کشنده‌تر، شعار گمراه‌کنندهٔ حکومت قبل از ظهور امام زمان، علیه السلام، باطل است و هزاران «ان قلت» دیگر، مشکلات بزرگ و جان‌فرسایی بودند.»[۹]

امروز این خطر بیخ گوش حوزه‌هاست. حوزه‌هایی که با تلاش خمینی بزرگ و یاران آگاه، روشن‌اندیش و حق‌باور او از باتلاق سیاه تحجر رهایی یافته‌اند، مبادا که با سهل‌انگاری‌ها، ناآگاهی‌‌ها و نشناختن اندیشه‌های واپس‌گرا، دوباره گنداب‌های خود را به روی بِرکه زلال حوزه‌‌ها جاری سازد که این بار، بسیار ویران‌گرتر خواهد بود و دشمن داخلی و خارجی نظام و روحانیت و تشیع ناب، بی‌گمان، این جریان را از هر حیث تجهیز خواهد کرد. حوزه‌‌ها و فرهیختگان حوزوی، با برگیری ساز و برگ فکری و بهره‌مندی علمی و فنی از سیره و سخن رسول گرامی اسلام در باب مسائل سیاسی و حکومتی، با همان روشی که امام خمینی در پیش گرفت، باید به رویارویی با این جریان فکری ویران‌گر برخیزند و هوشیاری، بیداری و آگاهی اسلامی را در حوزه‌‌ها و بین طلاب جوان بگسترانند، تحجرگرایان و تحجرپراکنان و آنان که نغمه شوم جدایی دین از سیاست را سر می‌دهند، شناسایی و به طلاب جوان بشناسانند و هشیار باشند:

«شیوه مقدس‌مآبی و دین‌فروشی عوض شده است. شکست‌خوردگان دیروز، سیاست‌بازان امروز شده‌اند. آن‌ها که به خود اجازه ورود در امور سیاست را نمی‌دادند، پشتیبان کسانی شدند که تا براندازی نظام و کودتا جلو رفته بودند.»[۱۰]

مبارزه با تحجّرگرایی و اندیشه‌های بازدارنده از طرح اسلام ناب، بستگی تامّ به الهام‌گیری آن‌به‌آن حوزه‌‌ها و فضلای حوزوی از سیره و سخن نبی‌اکرم دارد.

سیره و سخن نبوی، اگر در حوزه‌های گوناگون فکری، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مجال طرح یابد، بسیار روشن‌گر و آگاهی‌بخش است و دژی استوار در برابر شبیخون تحجّر به حوزه‌های علمیه.

حوزه‌های علمیه برای در امان ماندن از شبیخون تحجّر، باید به سیره و سخن رسول خدا، به قراءت دقیق، کالبدشکافانه و سنجیده امام خمینی چنگ بزنند و تمسّک بجویند و فراموش نکنند، مبارزه با تحجّر، نگاه جامعی می‌خواهد که امام از آن برخوردار بود. امام هم آشنایی دقیق و همه‌سویه به سیره رسول خدا، حتی نکته‌های ریز، اما بسیار درس‌آموز آن داشت، نکته‌هایی که از چشم بسیاری از تحلیل‌گران تاریخ و سیره نبوی به دور مانده است و هم عالم به اسلام و آموزه‌های راه‌گشا، زندگی‌بخش و فجرآفرین آن بود. همه زوایای اسلام را زیر نگاه خود داشت، بصیرانه، متفکرانه، و به‌گونه فراگیر.

امام، هم در عمل و هم در نظر، تمامی مسائل اسلامی را با هم می‌دید، یکی از آن‌ها سبب نمی‌گردید دیگری را به بوته فراموشی بسپارد. در مسائل سیاسی چنان غور می‌کرد که در مسائل عرفانی، فلسفی و فقهی. در عبادت، دعا و نیایش، چنان بود که اگر کسی ابعاد دیگر شخصیتی ایشان را نمی‌شناخت، می‌انگاشت که عابدی است زاویه‌نشین و گوشه‌گیر و از دنیا بریده و بی‌خبر. اگر در گاه بیان نکته‌‌ها و دقیقه‌های سیاسی و خیز علیه استکبار و استعمار و به سُخره‌گرفتن قدرت‌های بزرگ و تهدید و تشر به آن‌ها، کسی ایشان را می‌دید، گمان نمی‌کرد که در میدان عبادت و دعا و شکستن خود در محضر حق، چنان ید طولایی داشته باشد. یا اگر کسی ایشان را بر کرسی تدریس می‌دید که آن‌سان کالبدشکافانه بحث می‌کند و با استدلال و برهان سخن خود را به کرسی می‌نشاند و سخن و نظریه رقیب را از میدان به در می‌برد، هیچ‌گاه تصور نمی‌کرد که وی بتواند از میدان تحقیق و بحث و مناظره گام بیرون بگذارد، آن هم به میدان سیاست و کارزار با استکبار جهانی.

در میدانی که امام در چشم‌انداز خود داشت، تحجر از هر گوشه‌ای که وارد میدان می‌شد و به رجزخوانی می‌پرداخت، آن‌را می‌شناخت، از توان آن با خبر بود و در می‌یافت که از چه اهرمی بناست بهره ببرد و اهداف خود را پیش ببرد. چون این شناخت را از تحجر، در هر آوردگاهی که وارد می‌شد، داشت، و در گاه رویارویی، به نقطه ضعف‌ها و قوت‌های آن آگاه بود، برگ برنده را همیشه در دست داشت و خیلی زود طومارش را برمی‌چید.

این که تحجرگرایان، با همه تلاشی که علیه نظام اسلامی‌کردند، نتوانستند ره به جایی ببرند، از آن روی بود که میان‌دار، سخت به فنونی که تحجر در میدان کارزار به کار می‌برد، آشنا بود.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

امروز این خطر بیخ گوش حوزه‌هاست. حوزه‌هایی که با تلاش خمینی بزرگ و یاران آگاه، روشن‌اندیش و حق‌باور او از باتلاق سیاه تحجر رهایی یافته‌اند، مبادا که با سهل‌انگاری‌ها، ناآگاهی‌‌ها و نشناختن اندیشه‌های واپس‌گرا، دوباره گنداب‌های خود را به روی بِرکه زلال حوزه‌‌ها جاری سازد که این بار، بسیار ویران‌گرتر خواهد بود و دشمن داخلی و خارجی نظام و روحانیت و تشیع ناب، بی‌گمان، این جریان را از هر حیث تجهیز خواهد کرد

[۱] . اربعین حدیث، امام خمینی، ج۱/۱۷۴، طه.

[۲] . همان، ج۲/۲۴.

[۳] . صحیفهٔ امام، ج۲۰/۵۴-۵۵.

[۴] . مکارم الاخلاق، حسن‌بن‌فضل طبرسی، با مقدمه و تعلیق محمد حسین علمی/۳۱۳، مؤسسه اعلمی، بیروت.

[۵] . مسترک الوسائل، محدث نوری، ج۵/۳۲۰، مؤسسهٔ آل‌البیت، قم.

[۶] . سفینة البحار، محدث قمی، ج۲/۳۲۲.

[۷] . تفسیر سوره حمد، امام خمینی، تهیه و تنظیم از علی‌اصغر ربانی خلخالی/۷۶، پیام آزادی،‌تهران ۱۳۶۸.

[۸] . سورهٔ حجرات، ایه ۱۷.

[۹] . صحیفهٔ امام، ج۲۱/۲۷۹.

[۱۰] . همان/۲۸۰.

دکمه بازگشت به بالا