پایایی، پویایی و بالندگیِ همهگاهی باورهای راستین و زندگی و رفتار ارزشمدار، به باروهاست، باروهای استوار، گسستناپذیر و سازوارِ با نوشدگی و دگرسانیهای خردورزانه و ترازمند زندگی، در همهٔ روزگاران.
باورهایی میپویند و میپایند و در پویهٔ زندگی میرخشند و میرخشانند و در گسترهٔ گستردهای مُشک میبیزند و چشمههای جان انسان را به جوشش در میآورند و به رفتارها سمتوسوی روشن و هدفمند میدهند، که گردامون آنها، باروها و دژهای دَرهَمتنیده و دَرهَمکلافشده، با رصدگران و باروبانانِ هشیار، در کار دَرهَمتنیدن باورها باشند.
باروهای سالم، گزندندیده، جاری در جویبار زندگی و در کار پرتوافشانی و حیاتبخشی، یارایی و توانایی آنرا دارند که باورهای پراکنده، کمنقش، یا بینقش در زندگی فردی و یا اجتماعی را، یکپارچه و نقشآفرین سازند و در کارزار زندگی فردی و پر جزر و مدّ زندگی اجتماعی، در ساحلی امن قرارشان دهند.
باوَروَرزیها، همانا پیاپیوسته در کار جلادهی، زنگارزدایی، بهژرفابردنِ باور و سریاندادن آنها به جام جانها، آنگاه جلوههای زیبا و دگرگونیهای ژرف میآفرینند، اوج و شتاب میگیرند، هنگامهساز میشوند، فوجفوج انسانها را با این «وَرز» بزرگ، همگام و همراه میسازند که باروهای شکوهمندسازِ دین و شوکتآفرین، آنبهآن، چشماندازهای زیبا برای باوَرمندانِ پرتلاشِ گسترهٔ باور، همانان که باورِ وَحیانی را سفینهٔ نجات خود و همهٔ سفینهنشینان اقیانوس پُرفُرویِش و بَرآیش زندگی میدانند، جلوهگر سازند.
ساختار باوَرهای وَحیانی، باوَرهای لبالبشده از چشمهسارهای همیشهساری وَحی، بهگونهای است که توانمندسازی آنها، از درون انجام میگیرد؛ یعنی همان انگیزانندههایی که انسانها را اوج داده و از نردبان باوَر، بالا برده و از زندگی و خویهای حیوانی جدا ساختهاند، با بهحقیقت پیوستن و روحانگیزیهای پیاپی و اوجدهیها، زمینهها را برای تناوری، برگوباردهی و سایهگستری باورها، فراهم میسازند.
باروها، همان انگیزانندههاند، همانها که انسانِ زیباییخواه و کمالجوی را در برابر شوکت، شکوه و سربهآسمانسودگی خود، ایستاندند و به شگفتی فرو بردند. و در گاه تماشا، درنگ، اندیشه، نیکونگری، باریکبینی و ژرفکاوی، دید چِسان روحاش بر فراز این باروهای روحانگیز به پرواز در آمده و او را، به افراشتن پایههای زندگی ایمانی، در پناه این باروهای جانافزا، فرا میخواند.
انسان، در این هنگامهٔ شگفت، شکوه خویش را نیز به تماشا نشست و بهروشنی دید در پناه و در کهفِ این باروها، و انگیزانندههای روح و روان، چه جایگاهی دارد و از چه وادیهایی بیرون کشیده و به چه بَرینوادیهایی وارد میشود، آستانهایی که آستان ربوبی را با همه جلوهها و روحنوازیها، به او مینمایانند.
انسان، با درک و اندریافت نیازهای روحی خود، شناختِ انگیزانندهها، جهتگیریها و سمتوسویهای آن به شناخت خود، سرنوشتسازترین شناختها، سرآمد و کارامدترین آنها، دست مییابد.
با این دستیابی، شعلهورشدن کانون شناختی جان، پرتوافشانی و گرمابخشی آنبهآنِ آن، راه آستانهایی که با آستان ربوبی میانجامد، یکی پس از دیگری، به روی او گشوده میشود.
در این هنگامهٔ شورانگیز و نشورآفرین، که جان، طلایهدار، پیشاهنگ و افرازنده رایَتِ کوی جانان است، و در تلاش و تکاپو، تا از نسیم و شمیم کوی دوست، هر آن، جانی تازه، به جام خود فرو ریزد، «تن» ناگزیر، راهِ جان را در پیش میگیرد و از فربهسازی خود، تنمیزند و دستبهکار میشود تا در پیریزی بنای بزرگ روح، نقش بیافریند و خردورزانه از تناورسازی خود، دست بشوید و به پَر و بال دادن روح و به پروازدرآوردن آن بپردازد.
انسان، در پرتو انگیزانندهها، هدفهای والا، برنامههای انسانی آیین وَحیانی، در شبستانِ روشن و دلآرام روح، واله و شیدا، خردورزانه، به فریضهها و خداینامهها و دستورنامههای الهی، گردن مینهند و خود را برای نیوشیدنِ نغمههای رحمانی و لُبّ وَحی و برافراشتن پایهها و رکنهای شهرِ دلشیفتههای کوی دوست، آماده میسازد.
نیایشها، عبادتها، نَسکهای دلانگیزانه که در شبستان دلآسای روح انجام میگیرد، راه را برای بهحقیقتپیوستن هدفها و والاییهای وَحیانی میگشاید و از دیگرسوی، بهحقیقتپیوستن هدفها و والاییهای وَحیانی و انگیزانندهها، زمینه را برای رشد، پایداری، دامنگستری و ژرفایی باورها، هموار میسازد.
این بدهبستانِ گزیرناپذیر و همیشگی، هم زمینههای رشد و شکوفایی باورها و دلبستگی به خداینامهها را فراهم میآورد و هم، پایههای باورشهر را میافرازد.
پیادهسازی هدفها و والاییها و برنامههای انسانی ـ وَحیانی و بنیادها و بُنلادهایی که دین بر آنها استوار است و انگیزانندهها و بهخیزش و پویش درآورندههای انسان و معنیبخشیهای به زندگی او، راه و رمز ماندگاری و پایداری انسان، به پای دین است و باورها و خداینامههای زندگی.
رسول خدا، محمد مصطفی (ص) برانگیخته شد، تا انسانها را برانگیزاند، روحها را بهپرواز درآورد و خردها را بیدار سازد، و با این هنگامهآفرینی و دگرسانی در انسانها، روحهای پر و بال به پرواز گشوده، قفسهای زمینگیرسازِ تن شکسته، و خردهای بیدار و شعلهورشده، انسانهای فراخاسته به نغمههای وَحیانی و خردهای سپیدهگشا، پایههای پیشبرنده و تمدّنی دین را برافرازد و جامعهای بنیان نهد، خردافروز و ایمانگستر.
جامعهای رخوتزدا، بیدار و بیدارگر، روشن و روشنگر. جامعهای که فراخیزاننده باشد و به هرزگردی، بیهودهکاری و بهباطلگذرانی، ناآگاهی، بیدانشی و جهلزدگی انسان پایان دهد و او را فراخیزاند، تا امروز و فردای خود را بسازد و سنگ بنای آیندهٔ رو به روشنایی را قدرتمندانه بگذارد.
بر آن بود، تا با این انسان نیرومند، با شوق و امیدوار به بَردَمیدن سپیده، هدفهای والای دین را در جویبار زندگی، به جریان اندازد و همگان را از آنها بهرهیاب سازد. و در پرتو این پیادهسازی خردورزانه و شوقانگیزانه و تلاشهای پاکبازانه، و برافرازی باروها، انسانِ باورمند را در دژ ایمانی، همیشه و در همهگاه، از گزندهای ایمانسوز، رهزنان و تاراجگران ایمان، در امان بدارد.
انسانهایی که به امید فردای سرشار از زیباییها، اوجها، روشناییها، دلآرامیها،راستیها و درستیها، زلالیها وپاکیها، به دین گرویده، آیینهای آن را در آیینهٔ جان و تن خویش، بازتاب داده و در پای رایَت آن، قدافراشتهاند، چشم به راهاند تا آن فردا، فرا برسد، درهای خوشبختی گشوده شود، زیباییها، مهرانگیزیها، اَرجنهیها، و بلندجایگاهی و کرامت انسان را در دنیای دینداری و جامعهٔ دینآگین، ببینند و در سُکر آن فرو روند و در جام جهاننمای جامعهای که برای گذردادن کشتی آن از طوفانهای سرکش و دَرهمشکننده و موجهای بلند و زیر و زَبَرکننده و بَسمهارناپذیر و ناآرام، چه رنجها کشیده، چه دردهایی را تاب آورده و چه خوندلها خوردهاند، بهروشنی ببینند چِسان و با چه مهرانگیزیهایی، آنان و دیگر انسانهای تیپاخورده، ستمدیده، داغ درفشدیده، داغ و درد چشیده را از وادیهای تفتیده و داغمهبستهٔ اندوه و درد، به بهشتِ نظام و ساختار عادلانه وارد میکنند و مأوایشان میدهند.
انسانها، بیشتر، در دورهٔ زندگی در کار جستوجو و رصدگریاند.
در این کار، که سرشتارانه به آن روی میآورند، از جمله به آیینهایی میگروند، راهورسمهایی را برمیگزینند، آموزههایی را میپذیرند، روشنایی زندگی و آیندهٔ خود را در قانونهایی میجویند، که به گمان خود، کارامدند و برابر جستوجو و رصدگری که کردهاند، نیکروزی و بهروزی آنان را رقم میزنند؛ از این روی، از آنِ گردننهادن، پذیرش و گزینش، در این اندیشه و چشمداشتاند که آنچه داعیانِ آن آیینها و راهورسمها، به زبان آوردهاند بهحقیقت بپیوندد، و دگرگونیهای ژرف را در زندگی خود ببینند، جلوهگری زیباییها و برافتادن زشتیها، رویآوری و دامنگستری نیکروزیها به ساحَتهای زندگی و رویبرگردانی و دامنبرچینی نکبتها و ادبارها.
گِرَویدگانِ به آیینهای وَحیانی و رسولانِ الهی، در دورههای گوناگون، افزون بر اینکه در پیروی از این آیینها و دعوتها، در پی حیات جاوید اُخروی بودند، رهاسازی روح از قفس تنگ تن، دستیابی به مقام والای قرب الهی و باریابی به آستان ربوبی، دنیای سرشار از زیباییها، پیراسته از زشتیها را نیز میجستند، دنیای پیریز و سازندهٔ حیات جاوید.
اینان، در پرتو فراخوانیها، روشنگریهای پیاپیوسته، بیدارگر، دلسوزانه و خردورزانهٔ رسولان الهی، به فراخیزیهای دگردیسیآفرین و سپیدهگشا و فراخاستنهای توامندساز و خِرَدپالا، به این درک و اندریافت والا دستیافته بودند که آبادی معنوی اینسویی و آبادان نگهداشتن زیستجای خود، در پرتو عدل و داد و پاس کرامتها، زمینهسازی برای بهرههای درست، عادلانه، دادوَرزانه و خردمندانه از نواختها و بخششهای الهی و دهشهای طبیعت، که خداوند به بشر ارزانی داشته است و… سبب آبادانی حیات اُخروی گِرَویدِگان میشود. دنیای آباد، آخرت آباد را در پی خواهد داشت.
رسول خدا (ص) پس از فراخوانی مردمانِ در بند و اسیر چنگهای خشن جاهلی، به فراخیزی و بنیانبرافکنی نظام، ساختار، آیین و راهورسم خِرَدسوز جاهلی، و شرکزدایی از دلها وسینهها و افق نگاهها، و در افتادنِ با دستها و اندیشههای شبگستر، خیمهافرازان ستم و برتریجوییهای ناروا و نابخردانه و غیرانسانی، به جامعهسازی وَحیانی پرداخت.
جامعهای برای پیادهسازی هدفهای والای انسانی ـ الهی که آن حضرت، در گاهِ فراخواندن مردم به فراخیزیها، رَستنها و برخاستنها، نوید آنها را داده بود، نویدهای حیاتبخش، روحافزا که با بهحقیقتپیوستن آنها، باورها استوار میگردید، روح پرستشگری اوج میگرفت و دلها در آستانهٔ بندگی آرامش مییافت و انسانِ در تاریکی فرورفته و پَستانگاشته شده، به روشنایی گام میگذاشت و جایگاه سازوار با شأن خود را باز مییافت.
این خیزش بزرگ و نقشآفرین در روح و روان انسان، سبب فراخیزیها و بعثهای درونی گردید و انسانِ شرکزده و فرورفته در باتلاق شرک و نظام شرکآلود جاهلی را به سرای و نظام رخشان توحیدی، فرا برد، به نیایش و راز و نیاز همهگاهی با رب ودود، ایستاند و روحاش را در عالم معنی به پرواز در آورد و به زندگیاش، معنی بخشید.
سیرهٔ جامعهسازانهٔ رسول خدا (ص) راهگشاست. بهروشنی مینمایاند آن حضرت، با چه سازوکاری به باروَرسازی باورها، افراشتهنگهداشتنِ باروهای انگیزاننده و بهپویشدرآروندهٔ گِرَوندگانِ به آیین وَحیانی، روی آورده و این هنگامه و جوشوخروش درون را در پایهٔ استوار خود، روی به برَمیدنگاه مِهر، ایستانده است، رَخشا و رَخشاننده.
آن مِهر روزگاران، با میانداریهای همهگاهی، رصدگری روحها، اوجها و پروازها، تلاشها و تکاپوهای بهنگام، خردورزانه، وَحیمدارانه و انسان و سرشتارشناسانه، گِروَندگان را در آوردگاه حق، علیه باطل، ناراستیها و نامردمیها، شاداب، شوقمندانه و اوجگیرنده به سوی آستان ربوبی، نگه داشته است.
آن حضرت، در سرّا و ضرّا، در گاه بَرآیِشها و فرویِشها، فرازها و فرودها، سرسختانه، جانفشانانه، از حق به دفاع برخاسته و باروهای پُرکشش، شوقانگیر و توانمندساز ایمانها، فریضهبانیها و فریضهداریها را افراشته است.
به دیگر سخن، به سخن، پند و اندرز، رساندن پیامهای وَحیانی، بسنده نکرده، بلکه پیادهسازی پیامهای قرآنی و وَحیانی را در دستور کار و کانون برنامههای جامعهسازی خود قرار داده و با تمام توان، به جاریسازی دستورهای دینی، خدایفرمانها و قانونهای بنیادین، در مجاری و راههای گردش امرها و کارها، همّت گمارده است، تا باورمندان شهد گوارای ایمان و راهی را که شوقانگیزانه پذیرفتهاند، بچشند و «جان»ی سالم و شاداب، بیابند و توانمندانه و سُرورانگیزانه، در جایجای جامعهٔ ایمانی در حال ساخت و پرداخت، نقش بیافرینند، نقشی ماندگار، سِرشتاری و روحافزا.
با ایمانهای بیپرتو، از حرکت و تکاپوگری و میانداری بازایستاده، بال پرواز از دست داده، ناامید از هر گونه پویش و اوجگیری، نمیتوان ستونهای باورشهر را افرازید، فانوسهای آن را افروزید و آنرا برای امروزیان و آیندگان، آذین بست و جهتنمای راهجویان قرار داد.
رسول خدا (ص) در تلاش بود که ایمانها در سینهها و جانها، پرتوافشان، بالها به پرواز گشوده و در پویهٔ همیشگی باشند، تا دنیا، از تاریکی، رخوت، ایستایی بهدرآید و در گرماگرم این هنگامهآفرینیها، جانی تازه بر آنها دَمانده شود و شاهبالهایی از نور برای پرواز به کویهای دیگر جانها.
اینک، سیرت تابناک رسول خدا (ص) فرادید امّت اسلامی، طلایهداران، عالمان ربّانی و فقیهانِ آگاه و زمانشناس است.
دیرگهانی است که کاروانهای انسانی از فراز و فرودها، گذرگاهها و گردنههای دشوارگذرِ آن روزگار، گذر کرده و اکنون، با آهنگی دیگر و حُدیخوانیها و نغمهها و آواهای انگیزاننده از جنس روزگار نو، در کار دَرنَوردیدن دشتها، صحراها، کوهها، گردنهها و وادیهاند و رَحلافکندنها و کوچیدنها، خیمهبرافراختنها و برچیدنها.
این دگردیسیها و از حالیبهحالیشدنها، شاید رَهزَن اندیشه باشد، و شماری را به این گمان بیندارد، به نسنجیدهاندیشی وادارد، به بازتابی پندارهایی در ذهن که: انسان، با بازدارندهها، گذرگاهها، دشواریها، نیازها و پُرسمانهای جدید و نوپدید روبهروست؛ از این روی سیرهٔ رسول خدا (ص) و سازوکارهای جامعهافرازی، جامعهپردازی و جامعهداری آن روزگاران، امروزه به کار نیاید؛ امّا با بررسیهای دقیق، همهسویه و کالبدشکافانه روی نیازهای واقعی دیروز و امروز بشر، و ژرفکاوی در برگبرگ کتابِ سرشتار انسان، این دستاورد روشن و بیآمیغ، در آیینهٔ ذهن، بازتاب مییابد: نیازهای بشر و راههایی که باید در درازای زندگی بپیماید، از یک جنساند و به آسانی در قاب کلی قانونها و آیینهای برکشیدهشده از کتاب و سنّت میگنجند و قانونها، آیینها و خداینامههای وَحیانی فراگیرند، همگان را از پرتوهای خود بهرهمند میسازند، هم انسانهایی که از زندگی ساده و ابتدایی برخوردارند، کوچَنده و واحهنشیناند، و هم انسانهایی که از زندگی بسیارپیچیده، پیشرفته و متمدّنانه برخوردارند و به ظاهر نیازها و پیوندها و پیوستگیها، از رنگ دیگرند.
از سرچشمههای همیشه ساری و جوشان فقه، که فقیه، همهگاه بایستی بر آن فرود آید و جام اندیشهٔ خود را از زُلال آن لَبالَب سازد، سیرت رسول الله (ص) است.
سیرت رسول الله (ص) چراغ راه است، ستاره راهنما، بل راه شیری است، با بیلیونها ستاره، خطهای سفید اَبرآسا، که آغوش راه را در شبهای دَیجور به روی کاروانیان میگشاید و آنان را از باتلاق شب میرهاند و رو به سپیده، ره مینماید.
راهشیریشناسان، راهبلدان و راهآشنایاناند. ایناناند که در گاه و زمانهٔ یورش و شبیخون ظلمتها، تاریکیها و شبهای هراسانگیز، یارای رویارویی با ظلمتها را دارند و میتوانند دلیرانه در برابر تاریکیها قد افرازند، سدّهای ظلمانی را دَر هم شکنند، افقها و کرانههای روشن دیدارگاهها و سرزمین آرزوها را بنمایانند.
شناختنِ راه شیری و گذردادن کاروانیان و گمگشتهراهان از تاریکیها به روشناییها و برابرسازی راههای زمینی، راههای زندگی، با راههای شیری، از عهدهٔ هر کسی بر نمیآید.
آشنایانِ با راههای آسمان، یارای آنرا دارند که به این عرصه وارد شوند و برابر نقشه آن راهها، راههای زمین را رسم کنند و مردمان را از رهگمکردگی و سرگردانی برهانند.
رسول خدا (ص) راههای آسمان را میشناخت و زاویههایی از آنها را، تا آنجا که به کار زمینیان میآمد و در ذهن آنان میگنجید، شناساند و در عمل، آموزاند، چِسان راههای زمین را با راههای آسمان، برابر سازند و با پرتوگیری از راههای آسمان، حرکت خود را در راههای زمین، سامان دهند.
سنّت رسول خدا (ص) در سامان و ساختار جامعه و تربیت انسان اجتماعی، روانسازی همگرایی و همسلکی آیینی بین آنان و پدیدآوری ساحَتها و کانونهای گسترنده و افرازنده پایههای ایمانی، همیشه فراروی امّت اسلامی است، و افروزندهٔ کانونها و مشعلهای باورشهرها و اقلیمهایی که روی بر آن بَردَمیدنگاه، دارند.
تنها رویآوریای به بَردَمیدنگاه سنّت، روشناییبخش است و تاریکیزدا، که نظامسازانه باشد و برای بهرهگیری از چِسانی و سازوکار نظامسازی وَحیانی رسول خدا (ص) و گستراندن هدفهای بنیادین، انسانساز و باورافزا.
در نظامسازی، زیباییهای سنّت رسول خدا (ص) جلوهگر میشوند و تلاشها، رنجها، روشنگریها، جهلزداییها و از همه مهمتر، شرکستردنهای پیاپی آن حضرت از روح مردمان و جایجای و زاویهزاویه جامعه، خود را مینمایانند و در کانون دلها شعله میافروزند.
شعلهافروزی سنّت، گفتار، رفتار و پذیرش کارها و رفتارهای سازنده و خردورزانه در کانون دلها، پدیدهای است جاودانه که در گاهِ برافراشتن پایههای نظام عادلانه و ساریسازی خداینامهها در روحها و جانها و در جویجوی جامعهٔ انسانی، رُخ مینماید، چهره میگشاید، جلوهگری میآغازد وپرتوهای خود را میافشاند.
از این روی، فقیه، دمادَم بایستی بر آن آتشِ شبشکن و جهتدهنده، که همهآن، زبانه میکشد، روشنایی میافشاند و زَمهَریرزُداست، فرود آید و اَخگری گیرانه برگیرد.
رسالت فقیه، افروخته و شعلهور نگهداشتن کانونهای زندگی است.
سردی و خاموشی کانونهای زندگی، سرددینی و خاموشباوری را در پی دارد.
افروخته و شعلهور نگهداشتن کانونهای زندگی و پایاندادن به تاریکیهایِ افسردگی و دلمردگیآور و زمینگیرساز و زَمهَریرهای استخوانسوز و توانفرسا، نیاز به افروزهٔ پایانناپذیر و خاموشناشدنی دارد.
افروزهای که قَبَس و گیرانهگیری از آن، دقیق، ماهرانه و بیشتر انجام بگیرد، دامنهٔ شعلهوری و زبانهکشی آن، گستردهتر میشود.
افروزهٔ سیره و سنّت رسول خدا (ص) اینسان است.
فقیه، اگر با شناخت دقیق و باریکاندیشانه، از آن اخگر، گیرانه برگیرد، به این درک و اندریافت خواهد رسید که: با افروزهای روبهروست و سروکار دارد، همهآن گیراننده، شعلهافروز و گرمابخش و روشناییده زندگیهاو کانونها، از اینروی، پیگیرانه و شوقانگیزانه، دست بهکار میشود، تا با اسوهقراردادن رسول خدا (ص) و بهرهگیری از راهکارها وسازورسمهایی که آن حضرت، فراروی امّت اسلامی قراداده، از سردی و خاموشی کانونهای زندگی، که به سرددینی و خاموشباوری و رویگردانی از ارزشها میانجامد، پیشگیری کند.
رسول خدا (ص) با تلاش و پیگیریها و پیجوییهای دقیق، و همهسویی، پیهای زندگی سالم را ریخت، زندگی که گردانندهٔ چرخها و ارّابههای آن، بهدور از آزمندیها، پستشدگیها، بیرونزدن از مدار رَواها، حقکشیها، بهآسانی، آرامش خاطر، بتواند آنها را به گردش در آورَد و دغدغهٔ نان، او را از پای در نیاورد و یا به ورطههای گناهآلود ژرفناپیدا، در نیفکند.
چهبسیار کَسان که به خاطر نان و دغدغههای گریبانگیر، نفسبُر، خردکننده، آوارشدگی ستمها، بیدادیها، بیعدالتیها، استعدادسوزیها، برترینشاندنهای ناروا، تیپاخوردگیهای پیاپی، بیپناهیها و… به ورطهٔ سرددینی، و خاموشباوری، فرو افتادهاند.
فقیه و عالم بینای به رویدادها و پدیدهها و آشنای با نیازهای طبیعی و سِرشتاری انسان، و انگیزهها و سببهای رویآوری او به معنویت و هماهنگسازی خود با دستورها و آیینهای الهی، و رویگردانی او از دین و ارزشهای والای آن، با نگاه دقیق به جام جامعهنمای نبوی و بنیانهایی که آن عزیز، برای تعالی روح انسان و پیشرفت علمی و مادی او ریخت و استوار ساخت، نوبهنو، طرحی نو در میافکند، طرحی که هم روحِ انسان، تعالی یابد، اوج بگیرد و هم دنیای او در پرتو علم و خرد و آموزههای وَحیانی، باتلاقها، وادیهای هراسانگیز و گردنههای دشوارگذر را، یکی پس از دیگری، بگذراند و در وادی سعادت و بهروزی، اَیمنگاهِ جان و روح انسان، رحل افکند.
طرح نو، در پرتو اجتهاد و بَرکشیدنهای خردورزانهٔ ناب وَحی، از کتاب و سنّت نبوی، بهحقیقت میپیوندد و گستره و ساحَتی نو، پدید میآورد که انسان در آن ساحَت و گستره، خوشبختی و نیکروزگاری خود و همگناناش را بهروشنی، در چشمانداز زندگی، میبیند و آیندهٔ زیبا و پُر راز و کرشمهای که در حال رقمخوردن و شکوفانی است.
تلاشِ پیاپیوستهٔ فقیه و مجتهد ترازاندیش، برای گستراندن جامعهٔ نبوی به همهٔ اقلیمها و سرزمینها و وزاندن نسیم و شمیم حیاتبخش آن، و برافراشتن قدرتمندانه رایَت حقخواهانهٔ گِرَوندگان به آیین وَحیانی، چه به آن چَکاد دست یابد و چه نیابد، امیدآفرین است و شوقانگیز و باوراَفزا و ایمانگستر.
در آیین وَحیانی، مهم، تلاش پیاپیوسته برای گذراندن انسان، از گردنههاو وادیهای خردسوز و ایمانبرافکن است؛ زیرا که خودِ این تلاشِ خردورزانه و وَحیمدارانه، سازنده است و هموارکنندهٔ راههای پرسنگلاخِ دستیابی به فردا و فرداهای روشن و باورشهر، شهری با باروهای افراشته، نورگستر، مُشکبیز، و دژهای استوار، و سدّ راهِ رهزنان و تباهگرانِ باور و اندیشه و تاراجگرانِ مایهها و سرمایههای حیات.
این تکاپوگریها و جستوجوگریهای ناب و دَمادَم و همهگاهی، در پرتو اجتهادهای زنده، پویا و جهتدار، خیزشآفرین و باروساز، و فتواهای زیر و زبرکننده، غربالگر، عزّتآفرین، برافکنندهٔ رَویّههای تباهگرانه در حوزه و ساحَتهای گوناگون، انسانِ فرداآفرین، جامعهپرداز و تراز قرآنی را تربیت میکند، میپروراند و بهعرصه میکشاند.
و با به عرصهآمدن انسانهای رشدیافته و فراخاسته در پرتو اجتهادها و فتواهای فراخیزاننده، تراز وَحی و خِرَد، بَردَمیدن سپیدههای بسیاری را انسان از افق به تماشا خواهد نشست.
هز یک از این بَردَمیدنها، فوجفوج انسانها را بهسوی صبح صادق بهحرکت درمیآورد، حرکتی پایانناپذیر، انقلاب در انقلاب، فراخیزی در فراخیزی، شعلهورشدن روحها، بیقرار و ناآرامی تنها، آن هنگامهای که در بعثت رسول خدا (ص) پیش آمد و در فراخیزی و رستاخیزآفرینی روح خدا، خمینی کبیر، در روزگار ما.
نابِ وَحی، در هر روزگاری و در هر سرزمینی، اشرابکننده و انگیزاننده و امیدآفرین است.
اجتهادها و فتواهایی که به ناب وَحی نزدیکاند و از نسیم و شمیم و مُشکبیزیهای آن بهرهمند، روح را جلا میدهند، باورها را آیینهسان و دلها را پذیرای حق میسازند.