
مجله اینترنتی موضوعنامک، شماره بیستم / شنبه ۲ اردیبهشت ۱۳۹۶
سخن نخست:
دانشی ارزشمند است و والا، که گرهی از کار بستهٔ انسان بگشاید.
او را در شبهای دیجور و کرانناپیدا، چراغ راه باشد، در بست و گشاد کارها، نقشآفرین، در وادیهای تاریک و گاهِ سرگردانی، حیرتزدگی و سرگشتگی، جهتیاب، در بیابانهای قفر، خشک و سوزان، چشمهٔ جوشان، در هلاکتگاهها و دامگاهها، راهِ رهایی و در برابر بادهای سموم، نسیم حیاتبخش.
دانشی که کومهای را نیفروزد، به کانونی گرما نبخشد، والاییها را به جویبار زندگی جاری نسازد، دلی را جلا ندهد، تاریکی را از ساحَتِ آن نزداید، شرنگستان را به شهدستان دگر نکند، تاریکی است و تاریکیافزا و گسترانندهٔ جهل و ناآگاهی و آموزاندن و آموزیدن آن، زیانبار و وِزر و وبال.
اسلام، باریکاندیشانه و دقیق، به این ساحَت، ورود پیدا کرده است و از آغاز و گاه برآمدن و سرزدن از مشرق «جان»ها، چنان بنای تربیتی انسان باورمند را ریخته که راه روشن و رخشان را در دانشاندوزی و بهکاربندی آن برگزیند و از کژراههها، دانشهای کژراههآفرین، باتلاقساز و تاریکیافزا، بپرهیزد و بر آبشخورهایی از دانشها فرود آید که به «جان» و زندگیاش، معنی و جهت و روشنایی بخشد و دل تاریکیها را بشکافد و سپیده را بنمایاند.
اسلام، در نگاه و باورِ انسانِ باورمند و در افق دید و چشمانداز او، دانش را بهگونهای رسم کرده، نگاریده، جلوهگر ساخته و به نمایش درآورده که در پی هر بانگ و صیحهای به حرکت درنیاید و هر پندار، تراوش، خیال، افسانه، خرافه، بافته، تنیده، لاف و ادعایی را دانش نینگارد و بداند پندارگرایان، تراوندگان اندیشههای باطل، خیالپردازان، افسانهبافان، خرافهپردازان، تنندگان اوهام، و لافزنان و نادانان عالمنما و رهزنان اندیشه، بسیارند و در کنامها در کمین.
با این چشمانداز و افق نگاه که انسان مسلمان، گزیری ندارد برای ماندن، پوییدن، رهیدن از دامها و تارها و فرارفتن از نردبان ایمان و بر بام گیتی خیمهٔ مجد و سروری افراشتن، جز آن که آنی از این چشماندازِ روشناییافزا و دلگشا، چشم برندارد و از آن افق نگاه، نگاه، جامعهٔ دانشپایه، پا میگیرد، استوار و بهدور از هر کژی، قد میافرازد و انسانِ دانشمحور، پا به عرصه میگذارد و زمام امور را در دست میگیرد.
در جامعهٔ پایاستوار به دانش، همه چیز بر سنجهٔ دانش سنجیده میشود. آنگاه که این سنجه، دقیق برپا گردد و این مِحَک و سنگ زرآزمای، ابزار کار سنجهگران همهسونگر قرار بگیرد و عیار هر اندیشه و سخنی با آن سنجیده شود، جایی برای جولانگری و میانداری وَهمها، پندارها، خرافهها، سخنان و تراوشهای فکری بیعیار و ناکارامد نمیماند، بسان کف روی آب، کنار زده میشوند و فکرها و دانشهای ناب، با عیار بالا، جلاخورده، سودمند، کارا و نقشآفرین در بست و گشادِ کارها میمانند و به میانداری میپردازند. این، سنت الهی است که کف از بین میرود و آبِ صاف، روشن و سودمند میماند:
«أَنزَلَ مِنَ السَّماءِ ماءً فَسالَت أَودِيَةٌ بِقَدَرِها فَاحتَمَلَ السَّيلُ زَبَدًا رابِيًا ۚ وَمِمّا يوقِدونَ عَلَيهِ فِي النّارِ ابتِغاءَ حِليَةٍ أَو مَتاعٍ زَبَدٌ مِثلُهُ ۚ كَذٰلِكَ يَضرِبُ اللَّهُ الحَقَّ وَالباطِلَ ۚ فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذهَبُ جُفاءً ۖ وَأَمّا ما يَنفَعُ النّاسَ فَيَمكُثُ فِي الأَرضِ ۚ كَذٰلِكَ يَضرِبُ اللَّهُ الأَمثالَ.»
از آسمان، آب فرستاد، پس رودهایی، هر یک بر اندازهٔ خود، روان شدند و آب، کفی برآمده، با خود آورد. آنچه در آتشاش گدازند، تا زیوری و کالایی کنند، خود کفی است، همانندش. خداوند، برای راست و ناراست، چنین مَثَل زند. امّا کف از میان برود، و امّا آنچه کسان را سود دهد، از زمین بر جای ماند. خداوند، مَثَلها را اینچنین زند.
با الهام از این شریفه و مَثَل راهگشا و خردافروز الهی، به این نکته رهنمون میشویم که دانشهای ناسودمند، ناکارامد، گرهافزا، خرافهآگند، خردسوز، بازدارنده از شکوفانی و بالندگی اندیشه و نوآوریهای سازنده و دگرگونآفرین و فراخیزانندهٔ جامعه به سوی روشنایی، کف روی آب و ناماندگارند و دلبستن و تکیهٔ بدانها نابخردانه و ایمانسوز و کشانندهٔ جامعه به باتلاق هرزگردی.

اصول و عوامل ایجاد اعتدال اجتماعی
۱. برابری انسانها
دانستیم که اعتدال آن است که هر چیزی بهجای اصلی خود قرار گیرد. در اسلام، برای افراد مختلف جامعه، اصوﻻً، موضع خاصی در نظر گرفته نشده، چون مردم از نظر بنیادی، دارای تفاوت نیستند، همه از نیای واحدی پیدا شدهاند و سرشت مشترك دارند. پس اختلاف حقوقی که در بین برخی ملتها، به تناسبِ نژاد، طبقه، وابستگیهای قبیلگی و غیره وجود داشت، از ریشه در اسلام منتفی است. این بینش اسلامی، در شرایطی عنوان شد که در عظیمترین کشورهای متمدن و معروف آن روز جهان، مسألهٔ گروهبندیهای اجتماعی و تبعیض موضع و موقف اجتماعی و در نتیجه، اختلاف حقوق، شیوهای طبیعی و منطقی شمرده میشد؛ امّا در اسلام، هیچ گروهی، اصوﻻً، برای بردگی آفریده نشده و گروههای دیگر برای سروری. هیچ دستهای نجس آفریده نشده و دیگران پاك، هیچ طبقهای محکوم کار بدنی و عضلانی آفریده نشده و دیگران برای مسائل اداری و فرمانروایی، هیچ گروهی در حد حیوان به وجود نیامده و دیگران دارای شرافت انسانی به همان ترتیب که در فرهنگ دینی و حقوقی و اجتماعی نظامات کهن آن عصر وجود داشت….
منابع طبیعی ثروت
اقسام مهم منابع طبیعی ثروت به این قرار است:
۱. زمین و آنچه دربر دارد، از قبیل جنگلها، زمینهای قابل کشت، زمینهایی که آماده کشت نیستند و آمادهسازی آنها برای کشت، نیازمند کار انسانی روی آنهاست.
۲. معادن، که عبارتاند از هرگونه ثروت مادی موجود در درون زمین، یا اعماق دریاها، مانند: معادن نفت، طلا، نقره، آهن، نمک و ….
۳. منابع مختلف آب، از قبیل رودها، دریاها، دریاچهها و چشمههای آب.
قسم اول و دوم منابع طبیعی ثروت در حوزهٔ بخش عمومی قرار دارد که حکومت اسلامی، مالک آن است؛ امّا قسم سوم، از زمرهٔ مباحات عمومی است.
از نظر اسلام، هیچگونه مالکیت خصوصی نسبت به رقبهٔ مال در تمامی اقسام فوق، یعنی نسبت به اصل مال آنها، مُجاز نیست، بلکه رقبهٔ مال یا در مالکیت عمومی حکومت اسلامی است و یا در حوزهٔ مباحات عمومی است و انحصار و امتیازی در آنها نیست.
در مقالی که فرادید اهل پژوهش و نظر گذارده شد، در نگاه نخست، پردهای از چرایی سخن و بحث از غناء، در این روزگار، به نمایش در آمد و به اثرگذاری شگفت این کهنسرگرمساز و شادیانگیز و دگرگون کنندۀ انسان از حالی به حالی، اشاره شد و اینکه چسان روح و روان آدمی را در چنگ میگیرد و از او هویتی دیگر میسازد.
و در جایجای مقال، مدار بحث بر این قرار گرفته که پرتوهایی به روی موضوع غناء، افکنده شود ابهامزدا، روشنگر و هموارکنندۀ راهِ دریافت و شناختِ بهتر از مقولۀ پیچیده و مجمل غناء که از دیرین روزگار تاکنون، فقیهان و اصولیان، آنرا در ردیفِ مسائل آکنده از اجمال و گزارههایی که حدود ناروشنی دارند، قرار دادهاند.