پیوند علم و دین و جداییناپذیری آنها، از دقیقهها و آموزههای وَحیانی است. و مسلمانی بیدرک و اندریافت این دقیقههای دقیق و پایبندی به آنها، به حقیقت نمیپیوندد.
به بیرونکشیدهشدگانِ از وادی هراسانگیز شب، با بُراق علم، ندا در میداد:
هان ای بُراقسواران شبشکن و روبهسپیدهایستادگان، جهان از آنِ شماست، قدافرازید، به اینسوی و آنسوی آن توسن تازید، چراغِ دانش را بیفروزید، تا هیچ ظلمتی فرارویتان قد نیفرازد و کین ندوزد.
بپاخیزید، هنگامه آفرینید، دل لشکر ظلمت را با تیغ بُرّای دانش بشکافید که راهی جز این ندارید، اگر سربلندی و سریرنشینی میجویید و از خواری و پستی و دریوزگی و بردگی میپرهیزید.
مسلمانی، به درک و فهم و اندریافتِ دقیق دقیقهها، آموزهها و پایبندی به آنهاست.
پیوند علم و دین و جداییناپذیری آنها، از دقیقهها و آموزههای وَحیانی است. و مسلمانی بیدرک و اندریافت این دقیقههای دقیق و پایبندی به آنها، به حقیقت نمیپیوندد.
چگونه میتوان مسلمان بود و مشعلدارِ علم نبود و در جهان به طلایهداری عالمانه و هنگامهآفرینی و میانداری دانشمدارانه نپرداخت و به زیر پوستین انزوا خزید و نابخردانه به دامن اوراد آویخت و این تیغ برّا و شبشکافنده را به دست زنگیان مست و بادهپیما و شبآفرین و نابودگرِ حَرث و نسل سپرد، تا بهجای آبادانی، ویرانی بهبار آورند و بهجای زندگانی، شرنگِ مرگ نوشانند.
چِسان میتوان در جرگه اسلامیان درآمد و در جهل و ناآگاهی و به دور از دانشهای عزتآفرین و اعتلابخش، زندگی را سپرد.
از آموزههای حیاتبخش اسلام، جامعهسازی انسانی_وَحیانی است، جامعهای با باروهای بلند و سر به آسمان سوده و رخنهناپذیر که به هیچروی، لشکریان جهل و آگاهی و اوباش خرافهگستر را به آن راهی نباشد و مردمان آن از بلندای دانش و عزت و اعتلا، با جهانیان دادوستد و در آوردگاههای گوناگون هماوردی کنند.
پیوند علم و دین، ناگسستنی است. هرگونه گسست و خدشهای به این باروی درهمپیوسته و درهم کلافشده، وارد کردن، خدشه و گسست به باروی راستین آموزههای حیاتبخش وَحیانی است.
دین از راه روشنِ علم، نسیم دلاویز خود را میوزاند، میگذرد و از منزلی حرکت و به منزلی فرود میآید و پیروان خود را به پاکیزهمنزلی که ساخته و پرداخته و بیرقهای عزتمندی آنرا افراشته، ره مینماید.