سخن هفتهموضوع‌نامک

سخن هفته ـ ۳۰

جامعهٔ دینی، جامعهٔ تراز قرآن و وَحی، با تفقّه در دین، به حقیقت می‌پیوندد و ارکان آن، افراشته می‌گردد.

تفقّه، فهم و درکِ همه‌سویهٔ دین است، درک و اندریافتی که هیچ‌سویه‌ای را بی‌غوررَسی و کندوکاو، فرونگذارد. همهٔ سوی‌های دین را دیدن، درک و دریافت کردن، کارساز است، دشواری‌زدا، گره‌گشا و هموارکنندهٔ راه‌های زندگی.

دین، با درک و دریافت همه‌سویه، شاداب، سرزنده، میان‌دار و نقش‌آفرین می‌ماند و گَرد کهنگی، از دور خارج‌شدگی و ناکارامدی، بر ساحَت و چهره‌اش فرو‌نمی‌نشیند.

دَرنگریستن و ژرف‌دیدنِ زاویه‌زاویهٔ دین و فهم دقیقِ به‌هم‌پیوستگی دستورها، آیین‌ها، برنامه‌ها، آموزه‌ها و حکم‌ها و رهنمودهای راهبردی آن، دَرهای خوشبختی و کمال انسان را می‌گشاید و او را به جامعه‌سازی وامی‌دارد، و برمی‌انگیزاند که ارزش‌ها و حقیقت‌های ناب را در آن جاری و ساری سازد و جامعهٔ ارزشی و آگنده از حقیقت و راستی را بنیان گذارد.

یک‌سونگری، ندیدن و به‌کار نبستن همهٔ دستورها، حکم‌ها و قانون‌های دینی، یا تحریف آن‌ها به سود جریان فکری، سلیقه و فضای حاکم و چیرهٔ جامعه، و بی‌توجّهی به روح حاکم بر آیین‌ها، دستورها و قانون‌ّهای دینی، جامعهٔ دینی را واپس نگه می‌دارد و آن‌را از بالندگی، شکوفایی و سرزندگی باز می‌دارد و رَخوت، پژمردگی و دل‌مردگی را بر مردمان چیره می‌سازد و سبب رَمیدگی و روی‌گردانی جوانان از دین می‌شود.

زنده بودن و زندگی‌بخشی دین، بسته به قانون‌ها و آیین‌هایی است که از چشمهٔ جوشان آن، به جویبارهای حیات انسانی، همه‌آن، جاری و ساری می‌گردد.

راه‌یابی کم‌ترین آلودگی فکری، بینشی، توجیهی، سلیقه‌ای و زمان‌پسندانه، به‌دور از معیارها و ترازها، به کالبَد این حکم‌ها، دستورها و آیین‌ها و جویبارهای حیات انسانی، جامعه را می‌آلاید و قانون‌ها و حکم‌ها را از کارایی، بُرّایی و نقش‌آفرینی باز می‌دارد.

پس هم باید حکم‌ها و فتواهای بَرکشیده‌شده، خاستگاهِ زلال، بی‌غش، ناآلوده به بیماری‌های فکری، بینشی، کوتاه‌اندیشی داشته باشند و از هرگونه سلیقه و پسند و خوشایند زمانه و رسوب‌های تاریخی به‌دور؛ و هم جویبارهایی که حکم‌ها در آن‌ها جاری و ساری می‌شوند.

با درآمیختن این زلالی‌ها، زلالی کانون اندیشه‌ورزی و نظریه‌پردازی و پاکی و روانی جویبارهایی که حکم‌ها را به حیات انسان جاری می‌سازند، بنیاد زندگی زلال و پاک و سرچشمه‌گرفته از وحی، گذارده می‌شود، گامی بلند به‌سوی تمدن وَحیانی – انسانی.

بَرکشیدن حکم‌ها و دستورهای الهی از سرچشمه، ژرفای کتاب و سنّت را دیدن و از رویه به درون راه‌یافتن و از پوست گذشتن و به مغز رسیدن، تنها و تنها، با ذهن روشن، دقیقه‌شناس، تیز و همه‌سونگر و سینهٔ پاک و خِرد ناب ممکن است.

درک و باور این معنی که انسان‌ها تشنه‌اند، تشنهٔ حقیقت، و همیشه و در همه‌حال در جست‌وجوی آن، در آیینهٔ هر ذهن و سینه‌ای جلوه‌گر نمی‌شود و بازتاب نمی‌یابد. ذهن‌ها و سینه‌هایی به این درک والا و الهی دست می‌یابند و به‌جاه‌مندی انسان در نزد خدا و آفرینش پی‌می‌برند و به تلاش برمی‌خیزند از این جاه و کرامت پاس بدارند و نگذارند در گرداب تیره‌بختی و دورشدگی از آستان ربوبی گرفتار آیند، که از بوته‌های گوناگون گذرانده شده باشند، زنگارها و ناخالصی‌ها زدوده، آبدیده، جلایافته و آماده برای بازتابیدن نور حق، سیمای حقیقت و درد انسان.

این جلایافتگان و صیقل‌خوردگانِ کوی دوست، همیشه در این اندیشه‌اند و دَمادَم بر این تلاش، که سیمای حق و حقیقت را از آیینهٔ رَخشای جان خویش به دیگر جان‌ها بازتابانند و درد انسان را به‌گوش جان‌ها بنیوشانند، تا جامعه، سراسر، مردمان، یکایک، جلوه‌سرای حق و حقیقت گردند، نیوشندگان درد انسان.

اینان، همه‌آن، در جست‌وجوی سنگ فَسان‌اند، صیقل‌گر و آیینه‌افروز، تا آیینهٔ جان خویش و مردمان را بیفروزند، برخشانند، زنگارها، تاریکی‌ها وسیاهی‌ها را از آن‌ها بزدایند.

این، رسالت عالم دینی است که هم ذهن و سینهٔ خود را برای ورود به ساحَت معارف دین، آموزه‌ها و حکم‌های الهی بپالاید و دَنَس‌ها، هَوس‌ها، خرافه‌ها، کوتاه‌بینی‌ها، سطحی‌نگری‌ها، عادت‌ها و رسوب‌ها را از آن‌ها بپیراید، و هم جویبارِ حیات انسان‌ها را برای به‌جریان افتادن و ساری‌شدن حکم‌های الهی آماده سازد.

عالم دینی، روشن‌گر دین و زوایای پیدا و پنهان آن، و اصلاح‌گر دنیای مردمان است. او نمی‌تواند و نباید به روشن‌گری دین مردم بپردازد و از اصلاح‌گری دنیای آنان، برابر آموزه‌ها و حکم‌های الهی، چشم فرو بندد و بگذارد که در زندگی سیاه و نکبت‌آلود خود بلولند.

او، طلایه‌دار است، هم باید دین و دینداری مردمان را با ارائهٔ حکم‌های بَرکشیده از کتاب و سنّت، از آسیب‌ها، گزندها و واپس‌‌گرایی‌ها در اَمان بدارد و هم با هشدارها، تدبیرها و روشن‌گری‌ها، نگذارد کِشتی زندگی آنان در باتلاق‌های بنیان‌افکن و درهم‌شکننده فرو رود.

اجتهاد راه است. راه به روشنایی، هدف‌های والای دینی، حیاتی و انسانی.

اجتهاد، در دگرگونی‌ها، حالی‌به‌حالی‌شدن‌های انسان و جامعه، آن‌گاه که انسان، دوره‌ای را ترک و به دوره‌ای روی می‌آورد، گذشته را پشت سر می‌گذارد و پایه‌های روزگارِ نُوی را برمی‌افرازد، بَس‌نقش‌آفرین است.

در هنگامه‌ها، حرکت‌های تند، زیر و زَبَر شدن‌های شتابناک، دستخوش دگرگونی شدنِ ارزش‌ها، پایه‌های سنّت‌ها، رسم‌ها و آیین‌ها، فلسفهٔ وجودی اجتهاد اقتضا می‌کند که روش و خطّ سیر حرکت کاروان انسان‌های باورمند را روشن سازد و با پرتوگیری خردمندانه از کتاب و سنّت و به‌کار بستن هشیارانهٔ تجربه‌ها، نگذارد انسان از مدار ارزش‌های الهی خارج شود و زندگی پُراِدبار و نکبت‌آلود را برای خود رقم بزند و یا در اِدبارها و نکبت‌هایی که آلودگان پدید آورده‌اند، فرو رود.

اگر اجتهاد، این سمت‌وسوی را نداشته باشد و از این جهت‌گیری سازوار با فلسفهٔ وجودی خود و سرشتار انسان و نیاز جامعه، نابرخوردار، دین و ارزش‌های دینی از  زندگی انسان مسلمان، رَخت می‌بندند و کرسی‌های فرمانروایی خود را از دست می‌دهند و دستورها و آیین‌های غیردینی و ناسازوار با ساز و رَسمِ وَحیانی و سرشت انسان و نیاز جامعهٔ انسانی، زندگی انسان مسلمان و قلمرو زیست او را در چنگ می‌گیرند و رایَت فرمانروایی خود را می‌افرازند.

میان‌داری اجتهاد در آوردگاه‌ها و در گرماگرم رویارویی حقّ و باطل، ارزش‌ها و ضدارزش‌ها، اوج‌ها و پستی‌ها، کارساز، ارزش‌مند، اوج‌دهنده، عزّت‌آفرین و تعالی‌بخش است، نه در عُزلت‌گاه‌ها، حصار مدرسه‌ها، تمرین‌گاه‌ها و میدان‌های مشق اجتهاد که سالیان سال بوده و نه‌تنها گرهی را نگشوده، بن‌بستی را برنداشته، که گره بر گره افزوده و بن‌بست‌های بسیاری فراراه انسان‌ها پدید آورده است.

اجتهاد، راه و مجتهد، راهبر است، راه‌بلدی که با اندیشه‌ توانا، ذوق سلیم، دانش ژرف و گسترده، نگاه نافذ و بُرّا، جام وجود پاک و پیراسته، ذهن وقّاد، تیز، روشن‌گر، فروزنده و فروزان، آن‌به‌آن، به رصدگری می‌پردازد و در پرتو «تفقّه» درک دقیق و همه‌سویهٔ ناب دین، رایَت حکم‌ها، آیین‌ها و دستورهای بن‌بست‌گشا، هنگامه‌آفرین و رستاخیزی را می‌افرازد. لَمحه‌لَمحه، در کار آگاهاندنِ رهروان است و کُنام ‌آلودگان و پلیدان را می‌شناساند و ناهمواری‌های راه را نشان می‌دهد و دستان پلیدی را که در کار کُنام‌سازی برای درنده‌خویان‌اند، رو می‌کند و به انسان مسلمان و رهرو راه حقیقت می‌آموزاند: این راه، آن‌گاه به حقیقت می‌پیوندد و چشمهٔ خورشید را می‌نمایاند، که گسترهٔ حکم‌ها و دستورهای الهی را گسترده ببیند و به آن‌ها جامهٔ عمل بپوشاند و در جویبار زندگی‌اش جاری سازد و بداند سعادت با انجام چند دستور و حکم عبادی، آن هم خشک و بی‌روح، به روی او و زندگی‌اش و اجتماعی که در آن به‌سر می‌برد، چهره نمی‌گشاید.

عالم دینی، مجتهدِ همایون‌رأی، ترازاَندیش، سره ‌از ناسره‌شناس، آشنای به‌گره‌های کور و چِسانی بازگشایی آن‌ها، جایگاهی در نزد یکتای بی‌همتا و در آستان ربوبی دارد، و شایستگی‌ای که خداوند از او پیمان گرفته است:

«وَ مَا أَخَذَ اَللَّهُ عَلَى اَلْعُلَمَاءِ أَلاَّ يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لاَ سَغَبِ مَظْلُومٍ»

                    نهج البلاغه، خطبه شِقشِقیه

خداوند از عالمان، پیمان گرفته است که نه پرخوری ستم‌پیشه‌ را برتابد و نه گرسنگی ستمدیده را.

چِسان برنتابد؟ برنتابیدن پرخوری ستم‌پیشگان، دست‌اندازی آنان به مال‌های عمومی، منابع طبیعی، ثروت و دارایی مردمان، با ستم، روش‌های ناشایست، فریب‌کاری و دور زدن قانون‌ها و… چگونه به حقیقت می‌پیوندد.

آیا جز این است که از عالم دینی و مجتهد، انتظار می‌رود با دیدگاه‌های راه‌گشا، برنامه‌ریزی‌ها و روشن‌گری‌های پیاپی، با اندیشه‌های لجن‌زارآفرین، زمینه‌ساز پرخوری‌ها و جاده‌صاف‌کن خون مکندگان بی‌رحم و آزمندان، معده‌ها، گوارنده‌ و هاضمه‌های سیری‌ناپذیر و… به رویارویی برخیزد.

مالکیت‌های بی‌حدّ و حصر، انباشت ثروت، ذخیره‌سازی و گنجینهٔ زر و سیم و خارج‌ساختن آن‌ها از چرخهٔ تولید و بهره‌رسانی، توزیع ناعادلانهٔ ثروت، سرمایه‌سالاری و سرمایه‌محوری و کم‌بهادادن به کارِ کارگر آفریننده و تولیدگر، با دست‌مزد اندک و بخور و نمیر و سرازیر شدن ارزش‌‌افزایی آنان به حلقوم‌ها و معده‌های سیری‌ناپذیر سرمایه‌داران، جاری‌شدن گنداب‌های سرمایه‌داری  عَفِن، به جویبارها زندگی مردمان، احتکار، کم‌فروشی، گران‌فروشی، غشّ در معامله، رشوه، ربا، نرخ‌گذاری‌های ناقاعده‌مند و… علّت‌ها و سبب‌هایی است که پیاپی بین مردم، گسل پدید می‌آورند و دسته‌دسته مردمان را به برهوتِ خانمان‌براندازِ فقر و فاقه می‌کشانند و دسته‌هایی را به وادی ثروت، مکنت، شادخواری و… غوطه‌ور می‌سازند و بی‌لجام و سرمست از ثروت، به جان و مال مردم می‌اندازند و دست‌شان را برای درویدن کشت و زرع و کارکَرد و دسترنج آنان، با داس ستم، باز می‌گذارند.

در این رویداد و طاعون اقتصادی، که دین، فرهنگ، هویّت، سیاست مردمان را در چنبرهٔ خود می‌گیرد، رسالت و وظیفهٔ عالم دینی و مجتهد است که در برابر این فروپاشی سهمگین جامعه بایستد و با فتواها و دیدگاه‌ سرچشمه‌گرفته از  اسلام ناب، مردم را از چنگ فسادگران زمین، برهاند و آنان را بیاگاهاند که بر اساس وظیفهٔ شرعی می‌بایست در برابر مالکیّت‌های بی‌حدّ و حصر، بهره‌وری ناقاعده‌مند و بدون چهارچوب از آن‌چه که مالک است و در اختیار دارد، توزیع ناعادلانهٔ ثروت، سرمایه‌داری‌های برده‌ساز و خانمان‌سوز، بایستد و رایَت اجرای عدالت را برافرازند.

سیّد جمال الدین اسدآبادی که شَهد ناب اسلام را چشیده بود و این شهدچشی او را از خود بی‌خود ساخته بود و ناآرام و دغدغه‌مند و سرشار از درد خدا و خلق ، و این سوی و آن سوی دوان، برای شعله‌ور ساختن مشعل‌های عدالت، رسالت عالمان دین را در نامهٔ خود به میرزای شیرازی، در برافراشتن رایَت عدالت، این‌سان یادآور می‌شود:

«…و وضع لك أريكة الرئاسة العامة على الأفئدة والنُّهى إقامة لدعامة العدل وإثارة لمحجة الهدى…»[۱]

این مرجعیت فراگیر و عام که خداوند به شما داده و دل‌ها را به تسخیر شما درآورده، از برای آن است که ستون عدالت را برپای دارید و راه روشن الهی را، هرچه بیش‌تر، بنمایانید.

 

حیات احکام، حیات جامعهٔ انسانی را پایندان است.

شادابی و سرزندگی حکم‌ها و دستورهای الهی و جاری و ساری بودن دَمادَم آن‌ها در جویبار زندگی‌ها، جامعه را از پژمردگی، زنگارگرفتگی، مرگ و از هم فروپاشیدگی، گسل و گسست، در امان نگه می‌دارد.

این، قانون است و سنّت. سنّت و قانونی که مرگ و حیات امّت‌ها و ملّت‌ها، به آن بستگی دارد.

امّت و ملّتی ، از گردنه‌های هراس‌انگیز مرگ، به آسانی می‌گذرد و رو به حیات، به‌حرکت خود ادامه می‌دهد، که جام جان خویش را همیشه در چشمهٔ جوشان دستورهای حیات‌آفرین الهی، شست‌وشو دهد و از آن لَبالَب سازد.

هر گام دوری و روی‌برتابی از این چشمهٔ حیات، گامی است به سوی پرتگاه و وادی گدازه‌های هویّت‌سوز و بنیان‌برافکن.

با این نقش سرشتاری که دستورها، حکم‌ها و آیین‌های الهی دارند که حیات آن‌ها، حیات جامعهٔ دینی و مرگ و افول آن‌ها، مرگ و افول و از هم فروپاشیدگی جامعهٔ دینی را در پی دارد، بر عالمان دینی فرض است در فراخیزی بزرگ، با بهره‌گیری عالمانه و خردمندانه از نابِ آموزه‌های دینی و تجربه‌ها، به رویارویی با آفت‌ها و آسیب‌هایی برخیزند که حکم‌ها و دستورهای الهی را از رشد، دامن‌گستری، بالندگی و شکوفایی باز می‌دارند و زمینهٔ افول آن‌ها را فراهم می‌آورند.

برگ‌برگ آموزه‌های دینی و پیچ و خمِ تجربه‌های تاریخی، آگنده از درس‌ها و عبرت‌هاست، از جمله در آیینهٔ آموزه‌ها و تجربه‌ها، امّت‌ها و ملّت‌ها و قوم‌هایی دیده می‌شوند، که با همهٔ قدرت، هیمنه و جایگاه‌ها و پایگاه‌های استوار، از هم فرو پاشیده و به تلّی از خاک دگر شده‌‌اند.

شناختِ دقیق این آموزه‌ها و غوررَسی در لایه‌لایهٔ تجربه‌ها، بهره‌های نابی را در اختیار عالمان و مجتهدان می‌گذارد، همانان که رسالت شکوفا نگه‌داشتن احکام الهی را بر عهده دارند.

با این سیر آگاهانه، خردمندانه و از روی دغدغه و برای درمانِ درد انسان‌ها، بی‌گمان، به این شناخت روشن دست می‌یابند و آن را با تمام وجود می‌نیوشند، که شکوفایی حکم‌ها و دستورهای الهی، بسته به پای‌بندی و برپایی هدف‌های دین و روح حاکم بر آن‌هاست.

خداوند متعال ، برپایی و عمل به دستورها و حکم‌های خود را ، از آن روی خواسته و آن را بر فردفرد باورمندان واجب ساخته، تا هدف‌های روح‌افزا و تعالی‌بخشی که در نظر دارد به حقیقت بپیوندند. اگر آن هدف‌ها، سمت‌‌وسوی عمل به حکم‌ها و استنباط و بَرکشیدن فرع‌ها از اصل‌ها و از کتاب و سنّت نباشند، پیوند حکم‌های الهی از سرچشمه بریده می‌شود و از شکوفایی باز می‌مانند و خزان بر آن‌ها چیره می‌گردد

مهم‌ترین، پرنقش‌ترین و بنیانی‌ترین عامل و سببی که حکم‌های الهی را می‌پژمراند، آن‌ها را راکد نگه می‌دارد و از ساری‌شدن به جویبار زندگی‌ها باز می‌دارد و مرگ آن‌ها را رقم می‌زند، بی‌عدالتی است.

بی‌عدالتی است که ویرانی به‌بار می‌آورد و تمدن‌ها را از بیخ و بن بَرمی‌کند؛ از این روی والامرد گسترهٔ روشنایی، لَبالَب‌شده از چشمهٔ زلال و ناب وَحی، آشنای با تاریخ پرفراز و نشیب تمدّن‌ها، امّت‌ها و ملّت‌ها امام علی ع عدل را سبب و عامل حیات، شکوفایی و بالندگی احکام اعلام می‌فرماید:

«اَلْعَدْلُ حَيَاةُ اَلْأَحْكَامِ»[۲]

این سخن که چکیده و عصارهٔ اندریافت آن حضرت از آموزه‌های وحیانی و مطالعه در فراز و فرود امّت‌ها و ملّت‌هاست، بایستی حاکم بر دینداری، رایَت‌بانی فتوا و طلایه‌داری باورمندان باشد.

آنان که دغدغهٔ شکوفایی احکام را دارند و دامن‌گستری آموزه‌های دین و لَبالَب‌شدنِ جامِ جان‌ها و جویبار زندگی از ناب شریعت، راهی جز این ندارند که در نظر و رفتار ، عدالت را محور قرار بدهند و بدانند هر سمت‌وسویی بدون آن، گمراهی است و گام گذاردن در جادهٔ مرگ که هیچ‌گاه چنین مباد.

از خداوند بزرگ می‌خواهیم که اندیشهٔ همهٔ اندیشه‌ورزان مسلمان، اجتهاد همهٔ اجتهادگران، طلایه‌داری همه طلایه‌داران ، با عدالت در آمیزد، تا حکم‌ها و دستورهای دینی بشکفند و شکوفا بمانند.

آمین یا ربّ العالمین.

[۱] . مجلة المنار، رشيد رضا، محمد، ج۱۰ / ۸۲۰

اعیان الشیعة، محسن امین، دارالتعارف للمطبوعات، بیروت، ۱۴۰۳، ج ۴ / ۲۱۳.

[۲] . غررالحکم و دررالکلم، ج ۱ / ۳۱

دکمه بازگشت به بالا