نمونهای از عمدهترین اصول ثابت که منشأ احکام اولیّه میباشند، به قرار زیر است:
۱. ثابتها در ارتباط انسان با خویشتن
۱.۱ ثابتها در ارتباط انسان با خویشتن «آنچنانکه هست»
انسان در هر حال که باشد، دارای ثابتهایی است. خواه به آنها آگاهی داشته باشد یا نه، البته در صورت آگاهی به آنها، در تنظیم «حیات معقول» خود موفقتر میگردد.
اصول عمدهٔ این ثابتها به قرار زیر است:
۱.۱.۱. اصل صیانت ذات. ریشهدارترین ثابتها، صیانت ذات است که با سه اصطلاح معروف: حبّ ذات، حبّ بقاء و حبّ حیات) مورد بررسی قرار میگیرد. این حقیقت یا اصل ثابت، بر سه قسم عمده تقسیم میگردد:
قسم یکم، صیانت ذات در حیات طبیعی….
قسم دوم، صیانت ذات در حیات مطلوب در زندگی جمعی…
قسم سوم، صیانت تکاملی ذات است….
۱.۱.۲. انسان، جانداری است دارای دو بعد: مادّی و معنوی…. این یک حقیقت و اصل ثابت است. هر مکتب فلسفی و هر روش علمی و طرز تفکّری این حقیقت را نادیده بگیرد، انسان را ناقص مطرح نموده و هر سخنی را که بر مبنای تک بعدی مادی فقط، یا معنوی فقط مطرح نماید، مستند به اساس علمی و واقعی نخواهد بود….
۱.۱.۳. اصل حیات شایسته. با دقّت در دو اصل یکم و چهارم (اصالت صیانت ذات و اصالت کرامت و شرف انسانی) این اصل اثبات میشود که اصل حیات شایسته از اصیلترین و پایدارترین اصول است که میتواند منشأ احکام اولیّه ثابت بوده باشد. معنای این اصل چنین است که حیاتی که مطلوب ذاتی انسانها است، حیات مقرون به شرف و کرامت و حیثیت است، نه حیات ذلیلانه و خوار و پست.
۱.۱.۴. انسان دارای کرامت و شرف ذاتی است؛ یعنی خداوند انسان را موجودیآفریده است که دارای شرف و حیثیت ذاتی است، هرگز قابل تغییر نیست، مگر اینکه خود انسان بهجهت ارتکاب جرم، شرف و حیثیت ذاتی خود را از دستبدهد، یا با کسب اخلاق فاضلهٔ انسانی، به کرامت و شرف اکتسابی نیز نائل آید….
۱.۱.۵. اصل آزادی مسؤولانه. بر خلاف کسانی که آزادی را بهطور مطلق از اصول ثابته میدانند، با نظر به همهٔ ابعاد شخصیت انسانی و انواع ارتباطات انسانها با یکدیگر، این پدیده (آزادی) حتماً باید مقیّد به قید مسؤولانه باشد؛ زیرا آزادی به مفهوم مطلق، نه تنها قابل تحقّق نیست، بلکه از یک جهت، خود موجب از بین رفتن خود میباشد؛ زیرا اگر آزادی، مربوط به هوی و هوس و اشباع غرایز حیوانی باشد، هم آزادی شخصیت را که آزادی معقول و ارزشی است از بین میبرد و هم مزاحم آزادی دیگر افراد جامعه میباشد.
۱.۱.۶. اصل ضرورت تعلم و تربیتپذیری. منشأ این اصل ثابت و نیاز پایدار، یک امر بدیهی است و آن این است که همهٔ افراد انسانی وقتی که گام به این دنیا میگذارند، هیچ شکل و کیفیت خاصی که غیرقابل تغییر باشد با خود نمیآورند. در صورتیکه اصول و اهداف حیات فردی و اجتماعی انسانها دارای ماهیت و مختصات معینی میباشند؛ لذا برای آماده شدن به تطبیق حیات بر آن اصول و مسیر و اهداف، تعلیم و تربیت ضرورت ثابت دارد.
۱.۱.۷. اشتیاق جدی انسان برای وصول به کمال…. کمالجوئی در ذات انسانهایی که از مغز و روان معتدل برخوردارند، حقیقتی است ثابت، در نتیجه احکام مربوط به آن مانند وجوب فهم و شناخت معنای کمال و وجوب ارشاد مردم برای دریافت و تحصیل آن، از جهت آماده کردن وسایل و مقدّمات آن، احکامی است اولیّه و ثابت.
۱.۱.۸. فرهنگگرایی…. آن عدّه از احکام اسلامی که زندگی با فرهنگ پویا و هدفدار را در مسیر «حیاتمعقول» مطلوب معرفی میکند، احکام اولیّه و ثابت میباشند؛ زیرا علت گرایش به چنان فرهنگ در انسان کاملاً ریشهدار است و کسانی که چه در گذشته و چه در دوران معاصر، فرهنگگرایی را از انسان منفی میدانند، یا معنای انسان را نمیفهمند و یا با مفهوم فرهنگ آشنایی ندارند.
فرهنگ از دیدگاه اسلام محصول زندگی با حیات شایسته و کرامت و آزادی مسؤولانه و احساس برین تکلیف است، به اضافهٔ اخلاق نیکوی فردی و جمعی و با یکرنگی عقل سلیم و وجدان پاک و معرفتبه آنچه که در زندگی در دو قلمرو مزبور با آن ارتباط داریم. منشأ احکام ثابت فرهنگ مزبور، اشتیاق جدی انسان به داشتن حیات شایسته….
۱.۱.۹. تمایل شدید برای دریافت موقعیّت در جهان هستی…. انسان باید بداند که این کیهان بزرگی که او در گوشهای ناچیز از آن، به نام کرهٔ زمین زندگی میکند بر مبنای حق آفریده شده است. حق در اصطلاح قرآن واقعیت شایستهٔ وجود است….
۱.۱.۱۰. نیاز انسان به پاسخ برای چهار سؤال اساسی که در رویاروی او قرار گرفتهاند:
۱. من کیستم؟
۲. از کجا آمدهام؟
۳. به کجا میروم؟
۴. برای چه آمدهام؟
۱.۲. ثابتها در ارتباط انسان با خویشتن آنچنانکه «بایستگیها و شایستگیها» اقتضاء میکند
…مقصود ما از «بایستگیها» قوانین و مقررّات الزامی است که انسان در قلمرو صیانت ذات خود [در هر سه قلمرو اساسی که متذّکر میشویم] ملزم به عمل به آنها است:
♦ صیانت ذات در حیات طبیعی و ادامهٔ آن.
♦ صیانت ذات در حیات مطلوب در زندگی جمعی…
♦ صیانت تکاملی ذات.
۱.۲.۱. اصول ثابته در صیانت ذات در «بایستگیهای» حیات طبیعی. اکثر این اصول، مستند به مقتضیات و قوانین حاکم بر طبیعت آدمی است. مانند ضرورت غذا و پوشاک و مسکن و بهداشت و غیر ذلک، اگر چه صور و اشکال آنها در جوامع بشری بسیار متنوع است. لذا اگر یک عدّه احکام الزامی از طرف مکتبها و یا مذهب دربارهٔ امور مزبور وارد شود، در حقیقت ارشاد و یا تأکید بر همان الزام و بایستگیها است که از مقتضیات و قوانین حاکمه بر طبیعت انسان ناشی میگردد….
۱.۲.۲. اصول ثابته در صیانت ذات در «بایستگیهای» حیات مطلوب در زندگی جمعی.
۱.۲.۲.۱. نخستین منشأ و ریشهٔ اصول ثابته در این نوع «صیانت ذات» عبارت است از ضرورت قطعی محدودکردن تمایلات و بهطور عموم، همهٔ «میخواهم»های شخصی [که در صورت رهابودن انسانها در اشباع آنها بدون قید، تزاحم و تضاد ویرانگر زندگی دستهجمعی حتمیاست] و تبدیل آنها به تمایلات و «میخواهم»های محدود است [که موجب مرتفع شدن تزاحم و تضاد مخرّب از میان مردم جامعه میباشد] و این جریان ضروری، تنها با وضع حقوق و تکالیف و اجرای آنها تحقّق میپذیرد….
۱.۲.۲.۲. احکام کلی مربوط به کار و ارزش آن.
۱.۲.۲.۳. احکام کلی مربوط به معاملات ضروری در حیات اجتماعی
۱.۲.۲.۴. احکام کلی مربوط به دادرسی و آئینهای آن.
۱.۲.۲.۵. احکام کلی مربوط به مجازاتها با انواعی که دارند.
۱.۲.۲.۶. اصول و احکام کلی مربوط به آزادی مسؤولانهٔ افراد جامعه در انتخاب کار و مسکن و همسر و غیر ذلک.
ملاک کلی این نوع احکام ثابت و اوّلیه، امکانپذیر ساختن زندگی اجتماعی با مراعات حداکثر عدالت ممکن است….
۱.۲.۳. اصول ثابته در صیانت ذات در«بایستگیها»ی حیات معقول تکاملی….
۱.۲.۴. اصول ثابته در صیانت ذات، در «شایستگیها»ی حیات طبیعی….
۱.۲.۵. اصول ثابته در صیانت ذات در «شایستگیها»ی حیات مطلوب در زندگی جمعی….
۱.۲.۶. اصول ثابته در صیانت ذات در «شایستگی»های حیات معقول تکاملی مانند اصول اخلاقی سازنده که بدون تطبیق زندگی بر آنها، حیات معقول تکاملی به شایستگیهای خود نائل نمیگردد.
۲. ثابتها در ارتباط انسان با خدا
…انسان در این ارتباط هم در دو قلمرو قرار میگیرد:
انسان «آنچنانکه هست» در ارتباط با خدا.
انسان «آنچنانکه باید» در ارتباط با خدا.
۲.۱. …انسان «آنچنانکه هست در ارتباط با خدا» دارای اصول ثابتی است، از آن جمله:
۲.۱.۱. خداوند سبحان هیچ نیازی به آفریدن انسان نداشته است….
۲.۱.۲. خداوند متعال انسان را در بهترین وضعِ خلقت آفریده است و برای او استعدادها و قوای گوناگونی عنایت فرموده است.
۲.۱.۳. انسان با اشتیاق به کمالی که در نهاد اوست، اگر تحذیر نشود و اگر به وسیلهٔ عوامل جبری یا خواستههای حیوانی خود، از حرکت باز نایستد، این اشتیاق او را تا لقای خداوندی تحریک مینماید.
۲.۱.۴. انسان با قطع نظر از خدا که خالق او است، روشنایی دنیا را از دست میدهد، زیرا انسان موجودی است دارای روحیه اِشرافطلب….
۲.۱.۵. انسان در هر شرایط ذهنی که باشد، مخصوصاً در حالات اضطراری سخت به خدا متوجّه است و این یک حقیقت روحی است که هر کسی در عمر خود کموبیش آنرا مشاهده نموده است.
۲.۱.۶. انسان از سه راه میتواند رهسپار کوی خداوندی شود:
راه یکم، فطرت پاکی که خداوند در نهاد او قرار داده است.
راه دوم، دریافت نظم و قانونمندی انسان و جهان که همهٔ علوم آنرا تأیید میکنند.
راه سوم، زیبائیها و شکوه خیرهکنندهای که هر عاقلی میتواند آنرا دریابد.
۲.۲. انسان آنچنانکه باید در ارتباط با خدا.
انسان در این ارتباط، محکوم به احکام ثابتیاست که هرگز دگرگون نمیگردد. از آن جمله:
۲.۲.۱. لزوم تحصیل اعتقاد به وجود خداوند و وحدانیّت او و همچنین اعتقاد به همهٔ صفات کمالیهٔ آن ذات اقدس….
۲.۲.۲. لزوم اعتقاد به ضرورت بعثت انبیاء علیهم السلام….
۲.۲.۳. اعتقاد جزمی به روز معاد و مسؤول قرار گرفتن دربارهٔ اعمالی که انجام داده و بروز اعمال او….
۲.۲.۴. ادامهٔ زعامت و ولایت کبری که در اصطلاح علم کلام آنرا امامت و خلافت نیز میگویند….
۲.۲.۵. عدالت مطلقهٔ خداوندی که هیچ تمایلی راه به آن ندارد….
۲.۲.۶. به یاد خدا بودن….
۲.۲.۷. انجام دادن تکالیف بهطور کلی (بهجا آوردن واجبات و ترک محرمات)….
۲.۲.۸. لزوم اکتساب اخلاق فاضله. احکام ثابتهٔ ناشی از این معنی، مربوط به شایستگی تخلّق به اخلاق الله و تأدّب به آداب الله است که بدون بهدست آوردن آن، زندگی به هدف خود نخواهد رسید….
۳. ثابتها در ارتباط انسان با جهان هستی.
این ثابتها هم بر دو قسماند:
ثابتها در ارتباط انسان «آنچنانکه هست» با جهان هستی.
ثابتها در ارتباط انسان «آنچنانکه باید» با جهان هستی.
۳.۱. ثابتها در ارتباط انسان «آنچنانکه هست» با جهان هستی:
این جهان هستی برای انسانها نمایشهای مختلف دارد و ملاک اختلاف نمایشها، چگونگی مغزی و روانی انسانها است؛ یعنی هر اندازه مغز انسانی رشیدتر باشد، به واقعیّات بیشتر و همهجانبهتری علم پیدا میکند.
۳.۱.۱. نمایش یکم: برای کسانی است که به رشد مغزی نرسیدهاند، از دنیا جز نمودها و اشکال و اجسامی محدود که در مسیر دید و زندگیاش قرار میگیرند چیز دیگر نمیبینند….
۳.۱.۲. نمایش دوم: برای کسانی است که با آن مقدار از اجزاء عالم هستی که در ارتباط قرار میگیرند، از روابط و قوانین و ارزشهای آن اجزاء نیز آگاهیهایی بهدست میآورند. بدیهی است که دنیا برای این گروه نمایشی اعلیتر دارد….
۳.۱.۳. نمایش سوم: برای کسانی است که با به فعلیت رساندن استعداد گسترشِ من، بر جهان هستی، از راه تهذّب و تصفیهٔ درون، یک اشراف اجمالی به جهان هستی پیدا کرده و فروغ و جمال و عظمتی حیرتانگیز در آن مشاهده میکنند.
۴ .۱ .۳. نمایش چهارم: نمایش محقّر و ناچیز در برابر جهان ماورای طبیعت است….
۲ .۳. ثابتها در ارتباط انسان «آنچنانکه باید» با جهان هستی
این ثابتها بر دونوعاند:
مادی
معنوی.
۱. ۲. ۳. انسان در ارتباط با جهان هستی، عوامل مرتفع شدن نیازهای مادّی خود را در طبیعت میبیند و برای رفع نیازهای مزبور، بایستیهای خود را تشخیص میدهد و آنگاه به فعّالیتهای مناسب در جریان مزبور میپردازد. اصولی که در این جریان به او کمک میکند، هر چند که در گذرگاه تحوّلات و بروز نیازهای جدید و از بین رفتن برخی از نیازهای معمولی، قابل تغییر و دگرگونی میباشد، با اینحال، اصول عمومیتری که فوق اصول متغیّر قرار دارد به بقاء و استمرار خود ادامه میدهند. مانند:
۱. اصل پاکسازی و پاکنگهداشتن محیط از آلودگیها.
۲. اصل کوشش مستمر برای شناخت طبیعت و برخورداری صحیح از آن در زندگی.
۳. اصل لزوم نگرش به این دنیا از دیدگاهِ گذرگاهبودنِ آن و اینکه این دنیا منزلگه نهایی نیست.
۴. اصل ضرورت تولید مناسب استهلاک، اصل عرضه و تقاضای مواد استخراجشده از طبیعت.
۵. اصل ضرورت مصرف در حدود نیاز و اصل تقدّمِ برآوردن نیازهای ضروری بر نیازهای تجمّلی.
۶. اصل زیباسازی محیط طبیعی که انسان در آن زندگی میکند و…
بدیهی است که احکام موضوعه برای محافظت به اصول مزبور، ثابت و اوّلی میباشند.
۲. ۲. ۳. [معنوی] انسان، در این ارتباط، به کمک حواس و عقل و وجدان و به راهنمایی پیامبران و صاحبنظران متعهد، باید آن اصول را که به صلاح انسان و بایستگیهای او در بهرهبرداری معنوی از جهان هستی است، بیاموزد، از آن جمله:
۱. ۲. ۲. ۳. اصل ضرورت نگرش به این دنیا از دیدگاه آیات آلهی که با این چهره، هدفداربودن خود را برای انسانها اثبات میکند.
۲. ۲. ۲. ۳. اصل لزوم ذخیرهسازی از این دنیا برای سرای ابدی که سرنوشت همه انسانها بهآن ختم میگردد.
۳.۲.۲.۳. اصل تلقّیکردن این دنیا همانند یک معبد بزرگ که با نیّت عضویت در مجموعهای از موجودات انسانی و غیرانسانی، رو به هدف اعلا پیش میروند.
۴. ۲. ۲. ۳. اصل تلقّیکردن این دنیا به منزله تجارتخانه بسیار سترگ که امروز، روز کار و کوشش است و فردا، سود بردن. یا مزرعه، که امروز، روز کشت و کار است و فردا، روز جمعکردن محصول.
۴. ثابتها در ارتباط انسان با افراد همنوع خود:
[قسم اول]ثابتها در ارتباط انسان آنچنانکه «هست» با افراد همنوع خود
[قسم دوم]ثابتها در ارتباط انسان آنچنانکه «باید» با افراد همنوع
۱. ۴. انسان، در ارتباط قسم اول، اصول ثابت فراوانی دارد که هر اندازه آگاهی فرد و جامعه و گردانندگان جامعه دربارهٔ آنها بیشتر و بهتر بوده باشد، بدیهی است که به همان اندازه از امتیازات آنها بیشتر و بهتر برخوردار خواهند بود:
۱. رابطهٔ نَسَبی، مانند: پدرـ فرزند، مادرـ فرزند، برادری و خواهری.
۲. سببی (روابط ناشی از ازدواج) .
۳. نژادی.
۴. جغرافیایی.
۵. حقوقی.
۶. فرهنگی.
۷. سیاسی.
۸. کشوری.
۹. قارّهای.
۱۰. جهانی (اشتراک در نوع) .
۱۱. مدیریت.
۱۲. تعاون.
۱۳. تعلیم و تربیت.
۱۴. مهر و محبّت نوعی.
۱۵. مهر و محبّت شخصی.
۱۶. انتفاع.
۱۷. رقابت سازنده.
۱۸. رقابت و تضاد ویرانگر.
۱۹. کارگری و کارفرمایی.
۲۰. راهنمایی.
۲. ۴. ثابتها در ارتباط انسان «چنانکه باید» با افراد همنوع خود
اصول ثابته دراین قسم بسیار فراوان است. از آن جمله:
اصول ثابتهٔ مذهبی
اصول ثابتهٔ حقوقی
اصول ثابتهٔ سیاسی
اصول ثابتهٔ اخلاقی.
۱. ۲. ۴. اصول ثابتهٔ مذهبی.
ریشهدارترین اصولی که در ارتباط انسانها با یکدیگر باید مراعات شود:
۱. ۱. ۲. ۴. تعاون و همیاری در همهٔ شئون مادی و معنوی….
۲. ۱. ۲. ۴. احترام انسان و انسانیت….
۳. ۱. ۲. ۴. قوانین و مقرّراتی که برای تنظیم حیات مادی یا تکاملی حیات معنوی انسانی، وضع میگردد، از هر مقام قانونگزاری که باشد، اگر واقعاً برای مصلحت افراد در زندگیجمعی باشد، واجب الاتباع میباشد….
۴. ۱. ۲. ۴. اصل لزوم دفاع از حیات انسانها، مگر در مواردی که خود انسان، حیات خود را از قابلیّت دفاع ساقط [کند] ….
۲. ۲. ۴. اصول ثابتهٔ حقوقی….
حقوق و قوانین فطری یا به اصطلاح دیگر، حقوق طبیعی، از این مقوله است. این قسم ازحقوق و قوانین که مستند به اصول ثابتهٔ فطرت و طبیعت اصلی انسان است، پایدار ثابت بوده و در اغلب جوامع بشری و در اغلب دورانها با اشکال گوناگون مورد تبعیت و اجرا بوده است. مانند:
۱. ۲. ۲. ۴. اصل آزادی مسؤولانه.
۲. ۲. ۲. ۴. اصل مالکیّت محدود.
۳. ۲. ۲. ۴. اصل تلازم کار و مزد.
۴. ۲. ۲. ۴. اصل مساوات در برابر قوانین و دادرسیها.
۵. ۲. ۲. ۴. اصل دفاع از حیات شایسته.
۶. ۲. ۲. ۴. اصل تبعیت از اخلاق به معنای خاص آن که میباید مبنای همهٔ حقوقهای طبیعی و وضعی تلقی شود….
دو دلیل قطعی برای اثبات اصول ثابته حقوقی داریم:
دلیل یکم، انتقال حقوق از جامعهای به جامعه یا جوامع دیگر است که در طول تاریخ به فراوانی دیده میشود.
دلیل دوم، ایدهٔ تدوین حقوق جهانی بشر که از گذشتههای بسیار دور، بهطور متفرقه، در مغزهای متفکّران بزرگ وجود داشته و در دین اسلام تقریباً با صراحت قابل توجّه [اگر چه نه بهطور رسمی و سیستماتیک] و در قرن حاضر در سال ۱۹۴۸ میلادی رسماً به جوامع عرضه شده….
۳. ۲. ۴. اصول ثابتهٔ سیاسی. این اصول نیز بر دو قسم اساسی تقسیم میگردند:
اصول ثابتهٔ سیاسی «آنچنانکه هست» در ارتباط انسانها با یکدیگر.
اصول ثابتهٔ سیاسی «آنچنانکه باید» در ارتباط انسانها با یکدیگر.
۱. ۳. ۲. ۴. قسم اول، اصول ثابتهٔ سیاسی «آنچنانکه هست»:
مدیریت زندگی اجتماعی و توجیه آن به سوی هدف مطلوب، یک تعریف عمومی درباره سیاست است که همهٔ مکتبهای اجتماعی و سیاسی و صاحبنظران علوم انسانی آنرا میپذیرند. ریشهٔ ثابت این اصل، پدیدهٔ بسیار ریشهدار خودخواهی افراد انسانها است که متأسّفانه همواره بر طبیعت معنوی آنان غلبه داشته است….
از جملهٔ اصول ثابته در سیاست آنچنانکه هست:
۱. ۱. ۳. ۲. ۴. معمولاً قدرتها است که روش سیاسی جامعه را تعیین میکنند، اعم از قدرتهای طبیعی یا قدرتهای قراردادی (اوتورتیه).
۲. ۱. ۳. ۲. ۴. در سیاست، به معنای معمولی آن همواره از اصل «وسیله، قربانی هدف» استفاده میشود، همان طرز تفکّری که متأسّفانه در گذرگاه قرون و اعصار، مورد اجرای همهٔ سیاستمداران بوده است، بهجز، اقلیّت اسفانگیز.
۳. ۱. ۳. ۲. ۴. بدان جهت که ارتباطات انسانها با یکدیگر و دولتها با جوامع خود و دیگر جوامع همواره در حال تغیّر و دگرگونی است، لذا قوانین ثابت در تطبیق مکتبهای سیاسی بر ارتباطات مزبور غالباً جنبهٔ تماشاگری به خود میگیرند.
۴. ۱. ۳. ۲. ۴. مذهب و فرهنگ و اخلاق در فعالیتهای سیاسی معمولی، نقش دستدوم را دارند، بلکه گاهی از دیدگاه سیاستمدار بهکلّی ناپدید میگردند؛ زیرا سر و کار او با توجیه آن پدیدههاست که با آنها رویاروی قرار گرفته است و اگر توجیهات او با قضایای مذهبی و فرهنگی و اخلاقی سازش نداشته باشند، بدیهی است که اولویت را به توجیهات مطلوب خود قرار میدهد، و همین اولویّت است که بشر را از زندگی با اصول عالی انسانی محروم نموده است.
۵. ۱. ۳. ۲. ۴. از ریشهدارترین و مؤثّرترین اصول در سیاست، درک صحیح موقعیتهاست که معمولاً در معرض تغییر میباشند.
۲. ۳. ۲. ۴. اصول ثابتهٔ سیاسی «آنچنانکه باید» در ارتباط انسانها با یکدیگر
متأسفانه هر چه که زمان پیشتر میرود از تبعیت سیاستمداران از اصول ثابته سیاسی «آنچنانکه باید» کاسته میشود و به بُعد انتخاب طبیعی داروین و اصالت قدرت نیچه و مکتب لذتگرایی اپیکوری و خودپرستی هابس که طبیعت سیاست معمولی اقتضاء میکند، افزوده میشود!! با این حال، هنوز صاحبنظران شریف و انسانشناسانِ انساندوست در شرق و غرب زمین نه بهطور استثنائی، بلکه بهطور اقلیّت هستند که نجات بشر را از بلای نابودکنندهٔ لذّتپرستی (هدونیسم) و منفعتگرایی (یتیلیتاریانیسم) که انسانِ امروز را به بدتر از دندانههای ماشین ناآگاه در آورده است، در آن اصول ثابته میبینند. به طور کلی باید گفت: از آن هنگام که اصول ثابتهٔ سیاسی «آنچنانکه باید» مواجه با بیاعتنایی وشکست شده است، عقبگرد بشر از نظر اصول عالی انسانی به دوران ما قبل غارنشینی شروع شده است….
۴. ۲. ۴. اصول ثابته اخلاق در دو قلمرو:
«آنچنانکه هست»
«آنچنانکه باید»
۱. ۴. ۲. ۴. اصول ثابتهٔ اخلاق، در قلمرو «انسان آنچنانکه هست». البته منظور ما از اخلاق در این مبحث آن عادات و ملکات و فعالیتهای درونی نیست که بهطور طبیعی و با قطع نظر از تعلیم و تربیت و ارشادهای سازنده از خودخواهی سر میکشند و به خودسوزی منتهیمیشوند، بلکه مقصود ما از اخلاق همان حقائق است که انسان را از حیوان جدا میکند و بدون آن انسان یک حیوان پست است که چه بسا به سبب طغیان خودخواهیهایش به خطرناکترین موجود تبدیل میگردد.
…برخی از اصول ثابته اخلاق در قلمرو «انسان آنچنانکه هست»:
۱. ۱. ۴. ۲. ۴. اشتیاق به صیانت تکاملی ذات….
۲. ۱. ۴. ۲. ۴. وجدان اخلاقی….
۳. ۱. ۴. ۲. ۴. دریافت حقیقی وحدت یا اشتراک همهٔ افراد مردم در اصول و مختصات جسمانی، روانی و روحانی، مانند: اندیشه، تعقّل، لذّت و الم، محبّت و کینه، صیانت ذات، اراده، حبّ شهرت و نیکنامی و…
۴. ۱. ۴. ۲. ۴. احساس و انجام تکلیف مستند به مطلوبیت ذاتی آن، نه در مجرای سوداگریهای خودخواهانه.
۵. ۱. ۴. ۲. ۴. مراعات جدی ارزش هدف و وسیله. به این معنی، هر هدفی که مقتضی استخدام وسیله یا وسایلی است، باید دارای ارزشی عالیتر از ارزش آن وسیله یا وسائل بوده باشد که هم ارزش از دست رفتهٔ وسیله جبران شود و هم خود هدف، قابل وصول باشد.
۲. ۴. ۲. ۴. اصول ثابته اخلاق در قلمرو انسان «آنچنانکه باید و شاید». ادیان آلهی و وجدان فرهنگهای سازنده انسانی که بهوسیلهٔ علما و حکمای صاحبنظر در قلمرو انسان «آنچنانکه باید» به وجود آمدهاند، بر لزوم مراعات یک عدّه قضایای کلی بهعنوان اصول ثابتهٔ اخلاق والای انسانی تأکید میورزند.
نخستین ریشه ثابت و اساسی اخلاق، از دین کلی آلهی بر میآید….
دومین ریشهٔ ثابت و اساسی اخلاق از وجدان ناب بشری سرچشمه میگیرد….