سخن هفتهموضوع‌نامک

سخن هفته ـ ۲۵

اسلام، از عامیانه‌گری به دور است. نه آموزه‌هایی که فراراه کاروان پرشتاب انسان‌ها فرادست می‌گیرد، عامیانه است و نه در تلاش است که انسان‌ها را عامی بار آورد و از این راه بر پیروان کر و کور خود بیفزاید و عِدّه فراهم آورد.

فهم عامیانه از کتاب و سنّت را ناکافی و آن‌را رهزن می‌داند و نه راهبر و ره‌گشا. دَمادَم فرودآمدگان به آبشخور زلال خود را بر می‌انگیزاند، تا ژرف و همه‌سویه، ژرفاها و سوی‌ها را بنگرند و لابرلای آموزه‌های وَحیانی را بکاوند و برای حیات و زیستی وَحیانی، صُراحی جان خود را لبالب سازند.

به پیروان خود می‌آموزاند که به هیچ راه ناشناخته‌ای گام نگذارند، زیر هر عَلَمی گرد نیایند و با هر آن‌که جامهٔ راه‌بلدی درپوشیده همراه نگردند، راه‌بلد و راه را بشناسند، آن‌گاه گام در آن بگذارند. بینادلانه و هوشیارانه، عَلَم‌ها را برگزینند و بر گرد آن‌ها گرد آیند، راه‌بلد و راه‌بلدنما را از هم بازشناسند، آن‌گاه همراه گردند.

فرودآمدگان تیزنگر بر آبشخور دین اسلام، از آغاز که کتاب این دین را فرارویِ خود گشودند، دریافتند، ساده‌اندیشانه، بی‌ساز و برگ ویژه، نمی‌توانند روح و ژرفای آن‌را دریابند و بنای سعادت خود را بر آن استوار سازند و شالودهٔ فردا و فرداها را بریزند. از این روی، به تلاش برخاستند، تا برابر آموزه‌ها و رهنمودهای وَحیانی، پایه‌های دانشی را برافرازند، تا زمینهٔ دستیابی آنان را به ژرفای آموزه‌های دینی فراهم آورد و از گزندهای عامیانه‌گری و فروافتادن در باتلاق جهل، در امان بدارد و برهاند.

ره‌آورد ناب این جست‌وجوگری، دانش «فقه» بود که از مشرق «جان»‌های شیفته بردمید و پایه‌ها و استوانه‌های تمدّن اسلامی را برافراشت.

از آن‌جا که ایمان‌آورندگان به این آیین، برآوردن نیازهای زندگی فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جنگ و صلح، پیوند با دیگر ملّت‌ها و یا بریدن از آن‌ها را بسته به این دانش می‌دانستند، آن‌به‌آن به آستان آن فرود می‌آمدند و از دانندگان آن به پرس‌وجو می‌پرداختند، تا راه را از بی‌راه بازشناسند و دریابند خداوند چه حکم‌هایی را برعهده‌شان گذارده و آنان عهده‌دار انجام چه کارهایی هستند و چِسان باید سعادت خود را در پرتو این حکم‌های نورانی، رقم بزنند.

این پرسش‌گری خردورزانه و تکلیف‌مدارانه، و آن پاسخ‌گویی ژرف‌کاوانه و بینادلانه، سبب گردید دانش فقه، دامن بگستراند و روز‌به‌روز بر ژرفای آن افزوده گردد؛ زیراکه در نگاه پاسخ‌گویان و حکم‌شناسان، غَور و به ژرفا رسیدن می‌توانست به پرسش‌گران، راهِ هموار را بنمایاند و آنان را از فرو افتادنِ در ناهمواری‌ها و سنگلاخ‌ها، بازدارد.

این نگاه، روش و شیوه در بهره‌گیری از دانش فقه، راغب اصفهانی را رهنمون می‌شود که به‌درستی و روشنی در تعریف «فقه» بنویسد:

«الفقه هو التوصل الی علم غائب بعلم شاهد»

دانش فقه، دانشی است که با دانش آشکار  به دانش ناآشکار پی‌برده شود.

این کندوکاو، تلاش و جست‌وجوگری، پی‌بردن از دانش آشکار به دانش ناآشکار، «اجتهاد» نام گرفت: استفراغ وسع:

«افرغ جهده او مجهوده او طاقته او وسعه»

تمامی سعی  خود را به‌کار برد. هر چه در توان داشت انجام داد. از هیچ کوششی دریغ نورزید.

اجتهاد، نمایان‌گر این معناست که «مجتهد» همهٔ توان علمی و جسمی خود را به‌کار می‌گیرد تا به فهم و اندریافت احکام از کتاب و سنّت، دست یابد. کار فهم و اندریافت احکام از کتاب و سنّت، چنان گسترده و ژرف بوده که نخستین واردشدگان به این آوردگاه ، به روشنی دیده و دریافته‌اند که به ‌آسانی و با به‌کارگیری بخشی از توان و نیروی خود، نمی‌توانند از عهدهٔ این مهم برآیند، بلکه باید با تمام نیرو، پای کار باشند، تا به آستان فهم احکام، راه یابند. از این روی، نام کار توان‌فرسای خود را «اجتهاد» گذارده‌اند، تا به‌روشنی این معنی را به ذهن‌ها جاری سازند که این کار، جهادی است. همان‌سان که در پیکار با دشمن و برای به‌زانو در آوردن آن، بایستی همه توانایی‌ها و آموخته‌های کلیدی  و رزمی را به‌کار گرفت و آنی نیاسود، در بَرکشیدن حکم‌های الهی از کتاب و سنّت ، پس از استادی و زَبَردَستی در دانش‌های اجتهادی، که اجتهاد بدان‌ها وابسته است و ورود به ساحَتِ اجتهاد، بدون خبرگی در آن‌ها ممکن نیست، به کار جهادی نیاز است و بهره‌گیری از همهٔ توان‌ها و نیروها.

Untitled2

از واژهٔ «استنباط» که در دانش فقه، پرکاربرد است، به‌روشنی می‌توان به‌دست آورد که دانش فقه، آن دانشی نیست که این‌سان لقلقهٔ زبان‌ها گردیده است.

ورود به این ساحَتِ بس‌دشوار، کاری است کارستان و تنهاو تنها از زَبَردَستان و چیرگان بر دانش‌های گوناگون، آشنایان به روح دین، هدف‌ها، برنامه‌ها، جایگاه انسان و جامعهٔ انسانی، در چشم‌انداز آن، برمی‌آید که به آستان این دانش انسان‌ساز و جامعه‌افراز ، فرود آیند و کار هر عامی نیست که به صحن و سرای این دانش وارد شود. دَرها از هر سویی به سوی او بسته است. هر دَری را کلیدی باید که او در اختیار ندارد. با همهٔ این ناتوانی‌ها و بی‌برگی‌ها، گام  در راه ناهموار و دشوار گذاردن، جز فرو افتادن در واحه‌های سرگردانی، چیزی در پی ندارد. کشاندن مردمان را به  وادی سرگردانی ، بی‌تکلیفی، پایین‌کشیدن رایَت خردها و خاموش‌کردن زبانه‌های سرکش آن، پیامدی است که عامیانه‌اندیشی در کتاب و سنّت، و در گاه بیان احکام از آن‌ها، گریبان‌گیر انسان باورمند و جامعه دینی می‌شود. و در این بی‌راهه‌روی و کژاندیشی، دانش دانایی‌افزا و خردافروز فقه، به دانشی جهل‌افزا و خردسوز، دگر می‌شود و جامعهٔ انسانی به جای بهره‌مندی از نسیم روح‌افزای آن، گرفتار بادهای سَموم می‌شود و از پای در ‌می‌آید.

فقیه، استنباط می‌کند. استنباط، بیرون‌کشیدن آب است از لایه‌های زیرین زمین. او از رویهٔ ظاهر الفاظ می‌گذرد، به لایه‌های زیرین نَقْب می‌زند، تا به جریان زلال دست‌یابد و با صُراحی اندیشه‌اش برگیرد و به جامِ جانِ باورمندان بریزد.

او عالمانه و باریک‌اندیشانه، به ظاهر دین بسنده نمی‌کند، با دانشی که دارد و آشنایی دقیق با رگه‌ها ، به کندوکاو می‌پردازد و ناب احکام را از کانِ کتاب و سنّت، بر می‌کشد.

در چنین سیری دقیق و باریک‌اندیشانه از دانشِ آشکار به دانش ناآشکار، و به‌کارگیری تمام توش و توان در این راه و بَرکشیدن زلال احکام از لایه‌های زیرین، با صُراحی پاکیزهٔ اندیشه و بسنده‌نکردنِ به لایه‌های رویین، عوامی‌گری، شاخ ‌و برگ نمی‌گستراند، پا نمی‌گیرد، پیچک‌وار به‌دست و پاها نمی‌پیچد و بختک‌وار، سینه‌ها را قلمرو حکمروایی خود نمی‌کند و مردمان، از تارهای قشری‌گری که بلای خانمان‌سوز جامعه‌های دینی است، رهایی می‌یابند. و سخن دین، به‌درستی، به‌روشنی و با تمام ژرفاها و گستره‌هایی که دارد، کشف می‌شود و انسان باورمند، با طلایه‌داری ژرف‌نگران و عمق‌کاوان، به زلال دین دست می‌یابد و به زلال‌سازی خود و جامعه می‌پردازد و با دَنَس‌ها به رویارویی برمی‌خیزد و نمی‌گذارد که دَنَس‌ها جامعه را در نوردند و دیهیم انسانیت را درهم کوبند. و با این فراخیزی پیاپیوسته و دمادم زلال‌سازانه و آلودگی‌زداینده، زمینه را برای بردَمیدن تمدّن رخشان اسلامی فراهم می‌آورد.

آلوده‌سازی جامعه، به هرزاندیشی، کوتاه‌فکری، واپس‌گرایی، گریز از نوشدن و نوگرایی خردورزانه، رویارویی با شکل‌گیری جامعهٔ خردسالار، نادیده‌انگاری پیشرفت‌ها، توانایی‌ها، به‌روز بودنِ پاره‌ای از دیگر ملّت‌ها و سرزمین‌ها و پرش‌ها و جهش‌های بزرگ تمدّنی، ریشه در قشری‌نگری به دین دارد، اسلام ناب، اسلام محمّدی و اسلام اعتلابخش.

این قشری‌نگری و عوامی‌گری، هرگاه فضای اندیشه را بیالاید و اجتهاد و استنباط که مایهٔ سرزندگی جامعه و حیات آن است، جای خود را به سطحی‌نگری و رویه‌بسندگی بدهد، باید در انتظار بادهای سَموم و زهرآگین بود که این دَم و آن دَم بتوفند و برای مردمان مرگ خفّت‌بار را رقم زنند و سرزمین شکوفان، آباد و گاهوارهٔ زیستی شایسته و عزّت‌مندانه را، ویران، تباه و غیردرخور زیست سازند.

از میان برداشتن سطحی‌نگری به دین و جاری‌سازی ژرف‌اندیشی به قرآن و سخنان روشن‌گرانهٔ رسول روشنایی‌ها، با پناه‌بردن به کهف اجتهاد و استباط ممکن است، رسم و آیینی که خرد را فرا می‌خیزاند و به میان‌داری وامی‌دارد و هنگامه می‌آفریند و در این هنگامه‌آفرینی‌ها آوردگاه را از قشری‌‌گری می‌پالاید و زمینه‌های جولان‌گری را از این نگرش و نگاه خردسوز می‌گیرد.

آنان که این‌سان  به ساحَت فقه ورود کردند و هیچ‌گاه از مدار «اجتهاد» و «استنباط» خارج نشدند و در آوردگاه‌های گوناگون، با قشری‌گری و راه و آیین‌های خردسوز، به رویارویی پرداختند، به هدایت قرآن بود. قرآن راه را به اینان نشان داد. این‌که قرآن، رهیابان را به اندیشیدن، سنجیدن و درنگ‌ورزیدن در آیات فرامی‌خواند و رسول اعظم، پایان‌ناپذیری کتاب و سنّت را یادآور می‌شود، در حقیقت همین نکتهٔ دقیق و راه‌گشا را فرایاد می‌آورند. یعنی راه هموار، انسان‌ساز و اعتلابخش دین، جز در پرتو ژرف‌اندیشی، ازلایه‌های رویین گذشتن و به لایه‌های زیرین دست‌یافتن، خود را نمی‌نمایاند و فراروی انسانِ راه‌جو، چهره نمی‌گشاید.

Untitled2

قرآن، آکنده از معناهای تازه است. برای هر روزگاری و هر مردمانی ، سخن تازه و نو دارد و هیچ‌گاه غبار کهنگی بر چهره و سیمای آن فرو نمی‌نشیند.

این نکتهٔ ناب را عالمان از قرآن و سخنان ره‌گشای رسول خدا (ص) دریافتند و به اجتهاد و استنباط پرداختند.

همیشه و در همه‌حال، در گاه میان‌داری و جهاد برای کشف حقیقت و بَرکشیدن زلال وحی از ژرفای کتاب و سنّت، این سخن روشن رسول اعظم را درباره قرآن، به گوش جان نیوشیدند که فرمود:

«…ظاهره‏ أنيق‏ و باطنه عميق له تُخوم و على تُخومه تخومٌ لا تُحصى عجائبه و لا تُبلى غرائبه‏»[۱]

قرآن، روی آن نیکو و درون آن، ژرف است. او را مرزی است و بالای مرز، مرزی دیگر. شگفتی‌های آن ناشمردنی و تازگی‌های آن کهنه‌ناشدنی.

برگزینی این رسم و آیین، شادابی ویژه‌ای به‌کارها و تکاپوهای فقهی بخشید. پرسش‌ها، عرضه و پاسخ‌ها، به‌روشنی و نوبه‌نو، دریافت می‌گردید. این پاسخ‌گویی و عرصه‌داری، نقش فقه و فقیهان را برجسته کرد و فقه را سرآمد دانش‌ها قرار داد و مهبط دیگر دانش‌ها و زمینه‌ساز و مایهٔ رشد و کمال آن‌ها. پاسخ‌گویان به نیازها و پرسش‌ها، برابر کتاب و سنّت، از فن و هنر اجتهاد و استنباط، بهره‌های بسیار داشتند، بهنگام، زمان و مکان‌شناسانه و با رگه‌یابی‌های دقیق و باریک‌اندیشانه، به لایه‌های زیرین و ژرفاهای کتاب و سنّت، راه یافتند و در حد توان و بهره‌های علمی و هوشی خود، به کاووش پرداختند و استادانه، لایه‌‌لایهٔ آن‌را ورق زدند، تا به شهد ناب و زلال دستورهای الهی دست یابند و ره‌آورد کار و تلاش جهادی خود را، چراغ راه ِ جان‌شیفتگان دستورهای رحمانی و وحیانی قرار دهند.

قرآن، هیچ‌گاه کهنه نمی‌شود و نمی‌گذارد سیمای جامعه قرآن‌مدار و پویه‌گر در جادهٔ روشن آن، آنی در غبار زمانه فرو رود و به بوتهٔ فراموشی سپرده شود.

قرآن، سرچشمهٔ پایان‌ناپذیر است. تازه‌به‌تازه، نوبه‌نو، زلال ناب خود را به کام‌ها فرو می‌ریزد. فقه ناب،  فقه پاسخ‌گو، برآورندهٔ نیازها، وبیان‌کنندهٔ حکم گزاره‌های نوپدید، فقهی است که از این سرچشمه، با ساز و کار اجتهاد و استنباط، آن‌به‌آن، و پیاپیوسته، به جویبار زندگی فرو می‌ریزد.

چرا قرآن همیشه نو است، شاداب، سرزنده، پایان‌ناپذیر، نشیب نمی‌پذیرد و همه‌گاه رو به فراز است و جامعهٔ انسانی، با هر پیشرفت، تکامل، نوشدگی، اوج‌گیری تمدّنی، خردپایه‌ای و خردپیشه‌گی، به فرودآیی بر این چشمه‌سار نیازمند و قرآن، برآورندهٔ نیازهای نوبه‌نو آن‌ها به‌روشنی در سخن امام رضا(ع) به نقل از جدّ بزرگوارشان امام صادق (ع) در پاسخ پرسش‌گر، بازتاب یافته است.

راوی از امام می‌پرسد:

«مَا بَالُ‏ الْقُرْآنِ‏ لَا يَزْدَادُ عِنْدَ النَّشْرِ وَ الدِّرَاسَةِ [علی النّشر و الدَّرس]  إِلَّا غَضَاضَة»[۲]

چرا، قرآن هرچه بیش‌تر دامن می‌گسترد و نشر می‌یابد و در کانون بحث‌ها و درس‌ها قرار می‌گیرد، نه تنها کهنه نمی‌گردد که روزبه‌روز بر شادابی و تازگی آن افزوده می‌گردد.

امام پاسخ می‌فرماید:

«لِأَنَّ اللَّهَ لَمْ يُنْزِلْهُ لِزَمَانٍ دُونَ زَمَانٍ وَ لَا لِنَاسٍ دُونَ نَاسٍ فَهُوَ فِي كُلِّ زَمَانٍ جَدِيدٌ وَ عِنْدَ كُلِّ قَوْمٍ غَضٌّ إِلَى يَوْمِ الْقِيَام»[۳]

از آن روست که قرآن برای دوره‌ای غیر دوره‌ای و برای مردمی غیر مردم دیگر، فرود نیامده است، بدین جهت، برای همهٔ دوره‌ها و همهٔ مردمان جدید است.

قرآن، به‌روی کسانی چهره می‌گشاید که پرهیزگارانه، زلال، بی‌آمیغ، به‌دور از کژدلی و ناراست‌اندیشی و کژراهه‌روی،  در آن و سخنان روشن‌گرانهٔ آورندهٔ آن، به اجتهاد و استنباط بپردازند.

اهل بیت (ع) این راه و روش را به همگان، بویژه پیروان راست‌اندیش خود آموزانده و با بیانی روشن، دانش گستردهٔ خود را از چشمهٔ جوشان قرآن دانسته‌اند. روی این گزارش درنگ ورزید:

راوی وقتی در برابر دانش شگفت‌انگیز علی(ع) قرار می‌گیرد، می‌پرسد:

«هل عندکم شیء من الوحی؟

آیا بر شما اهل بیت، وحی نازل می‌شود.

امام می‌فرماید:

«لا والّذی فَلَق الحَبَّة و برأ النَّسْمةَ الّا ان یُعطی‌ الله عبداً فهماً فی کتابه.»

نه، سوگند به آن که دانه را شکافت و آدمی را آفرید.

مگر آن‌که خداوند، فهم و درک قرآن را بهرهٔ بنده‌ای سازد.

علی (ع) دانش گسترده و جوشان خود را از فرورَوی به ژرفای دریای قرآن می‌داند و گوهرهایی که در این فرو رَوی‌های پیاپی چیده و اندیشه‌اش را بدان‌ها آراییده.

این درس بزرگی است که علی (ع) اسوهٔ جاودانه، به پیروان آیین محمّدی (ص) و طلایه‌داران فکری و اندیشه‌ای امّت اسلامی می‌دهد. آن‌چه را که خداوند از درک و فهم قرآن، بهرهٔ بندهٔ خود می‌سازد در حرکت جهادی و فرو رَوی‌های دَمادَم به دریای کتاب خداست، در طلب گوهرهای ناب.

این پویهٔ مقدس، و افراشتن رایَت باشکوه اجتهاد و استنباط، بر قلمرو خردورزی و جامعه‌سازی خردورزانه می‌افزاید و دامنهٔ عوامی‌گری و قشری‌گری را که آفت دهشت‌انگیز جامعهٔ دینی است، برمی‌چیند.

به امید آن روز خجسته

Untitled2

 

[۱]. فيض كاشانى، محمد محسن بن شاه مرتضى، الوافی/ اصفهان، چاپ: اول، ۱۴۰۶ ق.

[۲] ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق.

[۳] ابن بابويه، محمد بن على، عيون أخبار الرضا عليه السلام – تهران، چاپ: اول، ۱۳۷۸ق.

دکمه بازگشت به بالا