دین و علم
. . . علماى دینى بر هر علم واقف بودند و همین، موجب كمال یقین مردم آن عهد به مبادى و اصول دین بود، نكتهای است كه بزرگان سلف متوجه آن بودند و ما امروز غافلیم.
. . . علماى دینى بر هر علم واقف بودند و همین، موجب كمال یقین مردم آن عهد به مبادى و اصول دین بود، نكتهای است كه بزرگان سلف متوجه آن بودند و ما امروز غافلیم.
عامۀ مردم، چون علماى دینى را واقف بر اسرار وجود دیدند، به یقین دانند كه قدرت پروردگار در همه چیز ظاهر است و علم عقلى، مخالف دین نیست؛ امّا اگر معلوم شود كه علماى دینى، جز حدیث و خبر نمىدانند و از ادلۀ عقلى بیخبرند، شبهه خواهد شد كه تدین ایشان ـ نعوذ باللّه ـ از جهل به علل اشیاء است و گرنه، آنها كه به اسرار وجود پىبردند، در دین سست گشتند. ایمان مردم قدیم بدان سبب بود كه علماى سلف، از علوم عصر خویش باخبر بودند. خواجه نصیر الدین طوسى كه بزرگترین متكلمان عصر خود بود و مروج دین تشیع بود، بزرگترین فیلسوف جهان و دانشمندترین مردم عصر خود بود و علامه حلى(ره) اعلم علماى اسلام و شاخصِ بزرگ علوم دینى، بزرگترین عالم ریاضى و طبیعى و فلسفه بود. مردم امثال این دو مرد مؤمن را میدیدند، به شبهۀ ملاحده و زنادقه، اعتنا نمىكردند، چون میدانستند، ملحد براى اثبات اعتقاد فاسد خود، به هر دلیلى متمسك شود، اكمل و اتم از آن دلیل، نزد خواجه و علامه موجود است.
در آن عهد و در عهد ما نیز، گروهى از ملاحدۀ مادى و اخباریان سادهلوح و حشویه كه افكارشان مشابه یكدیگر است، ندانسته در هدم دین، یكدیگر را یارى میكردند و میكنند هر دو میگویند: عقل، قادر به استدلال و فهم حقائق نیست و راه تحقیق، منحصر به حس است. هر دو معتقدند: هیچ موجودى غیر جسم نیست و هر دو میگویند علم منافى دین است و دین منافى علم. ملحد گوید: هر كس دین دارد از اسرار جهان بیخبر است، اگر عالم شود دست از دین برمیدارد.