غنا در پویهٔ تاریخ

 

روح الله حاجی اسماعیلی

بازپژوهی: مجتبی احمدی

چکیده

غنا با این‌که دوره‌ به دوره، در کانون بحث قرار گرفته است و صاحب‌نظران و فقه‌پژوهان، از زوایای گوناگون به آن پرداخته‌اند، باز همچنان نو می‌نماد و جامعه دینی خواهان کالبد‌شکافی اصل و شاخ و برگ‌های آن است که روزبه‌روز، و برهه‌به‌برهه، دامن می‌گستراند و انسان مکلف را با شاخه‌های نورُسته از این تَنه، رو‌به‌رو می‌سازد که نیاز دارد بداند و به رفتار دینی خود در برابر این نورُسته‌ها، سامان دهد و از فرو افتادن به درّۀ گناه، دامن گیرد و در پرتو درنگ و دقت فقیه آگاه به زمان و موضوع‌شناس، دریابد، آواها و موسیقی‌های رایج در این روزگار، چه حکمی دارند و چسان بایستی با آنها روبه‌رو شد.
در این راستا، در نوشتار فراروی، موضوع‌شناسی غناء از نگاه اهل لغت و فقیهان به بوتۀ بحث گذارده می‌شود و معنی و مفهوم آن از دو چشم‌انداز: لغت و فقه.
در این مقال، بحث بر مدارسلسلۀ زمانی است، بدین معنی که نزدیک‌ترین منابع به عصر اهل‌بیت، از حیث زمانی آغاز و به منابع معاصر پایان می‌پذیرد.
فصل نخست، کلیات و مبانی نظری تحقیق.
فصل دوم، واژه‌شناسی غناء از نگاه اهل لغت و نیز واژه‌های پیوسته با غناء: (ترجیع ، طرب و لهو).
فصل سوم، مفهوم‌شناسی غناء از نگاه فقیهان شیعه و اهل سنت.
فصل چهارم نتیجه‌گیری.
در بین فقیهان، شماری، غناء را به ترجیع در صدا و طرب‌انگیزی آن تعریف کرده و شماری آن‌را به عرف، بازگشت داده‌اند. این بازگشت، یا در مفهوم غناست که هرچیز را عرف غناء بداند، مصداق غناست، گرچه ترجیع، یا طرب نداشته باشد، و یا در مصداق طرب و شأنیت مطرب بودن است که اطراب شأنی را در صدق مطرب بودن شرط می‌دانند.
شماری هم مفاهیم دیگری را برای غنائی شدن صوت ذکر می‌کنند که به‌شرح، در این نوشتار به آن پرداخته خواهد شد.
کلیدواژگان: غناء، مفهوم غناء، ترجیع، طرب، لهو، عرف، موسیقی، فقیهان شیعه، فقیهان اهل سنت

مفهوم الغناء في البحث التاريخي

روح الله حاجی اسمعیلی

مع أن موضوع الغناء تم البحث فيه خلال دورات متعددة ومن خلال زوايا مختلفة واظهر فيه أصحاب الرأي والفقهاء آرائهم ونظرياتهم، إلا أنه يبقى بحثاً متجدداً وتبقى المجتمعات المتدينة تبحث حول تشريح وتجزئة اصول وفروع وتفرعات هذا الموضوع، والتي تتوسع يوماً بعد يوم وبرهة بعد برهة ويواجه الإنسان المتدين والملكف انواعاً جديدة وفروعاً جديدة تتصل بهذا الأصل وهذا الجذع المتفرع، وتجعل المكلفين في حاجة إلى معرفة تكليفهم الشرعي ونوع تعاملهم مع هذه المستجدات ليتمكنوا من تعديل وتنظيم حياتهم لكيلا يقعوا في وادي الحرام ولا تتلوث روحهم بما لا يحمد عقباه، وهذا لا يتحقق إلا من خلال الأخذ بدقة وتأمل الفقيه العارف بزمانه والعالم بموضوع بحثه، ليظهر رأيه في الأنغام والموسيقى الرائجة في المجتمع الحاضر وما هو حكمها وكيفية التعامل معها ومواجهتها.
وفي هذا الصدد فإن مقالتنا هذه تتعرض لمعرفة موضوع الغناء من خلال رؤية أهل اللغة والفقهاء لهذا الموضوع ووضعه في بوتقة البحث والتدقيق ليتم بحثه في اطارين اثنين: (اللغة والفقه)
سيكون البحث في هذه المقالة على اساس السلسلة الزمنية لهذا الموضوع، وذلك عن طريق البدأ من اقرب المصادر الزمنية إلى عصر المعصوم عليه السلام لتنتهي وصولاً إلى مصادرنا في عصرنا الحاضر.
الفصل الاول: الكليات والمباني الاساسية للتحقيق.
الفصل الثاني: معرفة مصطلح الغناء على رأي أهل اللغة وكذلك البحث في اللغات المتعلقة بالغناء مثل: (الترجيع، الطرب واللهو).
الفصل الثالث: معرفة مفهوم الغناء من خلال رؤية الفقهاء الشيعة وفقهاء أهل السنة.
الفصل الرابع: الوصول إلى النتائج.
عند العديد من الفقهاء يتم تعريف الغناء بأنه الترجيع في الصوت والطربية، وارجعه آخرون إلى العرف وما يطلقه عليه. وهذا الارجاع إما أن يكون في مفهوم الغناء من حيث ما يطلقه العرف على الشيء بأنه غناء فيكون مصداقاً للغناء حتى لو لم يكن فيه ترجيع ولا طربية، أو أن يكون في مصداق الطربية وشأنية الموضوع في الاطراب وكونه مطرباً والطربية من شأنه وتصدق عليه.
وهناك مجموعة اخرى ذكرت مفاهيم اخرى لجعل الصوت غنائياً والتي سوف نقوم بشرحها في خلال مقالتنا هذه ونتعرض لها بالتفصيل.
العبارات الرئيسية
الغناء، الموسيقى، مفهوم الغناء، الترجيع، الطرب، اللهو، العرف، فقهاء الشيعة، فقهاء السنة.

Untitled8

Singing concept

ruhollah haji esmaeeli

Though Singing, from time to time, has been a topic on which scholars and jurisprudence experts have focused on and discussed from different sides, it remains a renewed topic being discussed and researched on by religious communities with all its fundamentals, branches, and sub-branches. It expands day after day, and religious people face new kinds and new branches related to this branching origin, making them in need of knowing their legal duty towards and how to deal with it, in order to manage their life not to fall in sin. And to avoid sin ambiguities in this concern, a well-qualified jurisprudent, who knows well of his time, the world around him, and the details of the topic he deals with, is to give his opinion about singing and music widespread in nowadays communities, and issue rulings on how to face and deal with it.
In this regard, our article discusses the question of singing through the linguists and jurisprudents’ viewpoints on the subject. The subject will be discussed in two frameworks: linguistics and jurisprudence.
In this article, the subject will be discussed chronologically, meaning that it will start with the sources nearest to the age of the Ahlul Bayt (peace be on them), ending up with the sources of the present time.
Chapter one: general basics of the study.
Chapter two: defining the term of singing due to linguists, besides other terms related to singing: (toning, ecstasy, and play).
Chapter three: singing conception from the viewpoint of Shiite and Sunni jurisprudents.
Chapter four: findings.
For some scholars, singing is defined as toning and ecstasy, and some others refer it to (community’s) tradition. This reference is either in the singing conception itself, or in the fact of ecstasy that singing leads to.
There is another group of scholars who have mentioned other conceptions that consider some voicing as singing, which we will explain in details through this article.
Keywords: singing, music, singing conception, toning, ecstasy, play, tradition, Shia jurisprudents, Sunni jurisprudents.

درآمد

از مقوله‌های بَس مهم در عرصۀ فرهنگ و هنر، مقولۀ غناء و موسیقی است. اثر شگفت‌انگیزِ غناء و موسیقی بر روح و روان آدمی، توجه بیش‌تر اقوام را از دیرباز، به سوی خود کشانده است.

گروهی از اهلِ نظر، پیدایش غناء و موسیقی را همزمان با پیدایش انسان دانسته و بهره‌مندی انسانهای وحشی و بی، همچون بومیان آفریقا و استرالیا را از سرود و ساز، گواه بر این مدّعا می‌گیرند.

نوازندگی و خوانندگی در میان  جامعه‌ها و مردمان بدوی، انگیزانندۀ حرکتهای دسته‌جمعی و در نتیجه، پدیدآورندۀ هماهنگی و وحدت عمل در میان افراد قبایل بود؛ از این ‌روی، با استقبالِ این جامعه‌ها، روبه‌رو شده و بخش مهمی از کار‌های عهد باستان را فرا گرفت: پرستش، جشنها و تفریحها، و حتّی شکار که با آواز و موسیقی و رقص همراه شد.

رواجِ ساز و آواز در آیینها و رسوم دوره‌هایِ دور را می‌توان از آثار به ‌جامانده از آن دوران در غارها و بناها و نقش و نگارها، به‌روشنی دید.

اسلام، جامع‌ترین مکتب آسمانی، به زوایای گوناگون زندگی انسان توجه داشته است. دربارۀ این پدیده، درنگ ورزیده و رهنمودهای رهگشا و هماهنگ با سرشت انسان ارائه داده است. و از پدیدۀ گستردۀ آواز و آواز‌خوانی (غناء) و موسیقی، در بین مردمان و قبیله‌ها و چگونگی روبه‌رو شدن انسان مسلمان با آن، خود را برکنار ندانسته، و معارف و احکام بسیاری دربارۀ آن بیان کرده است.

این مقوله، مقوله و گزارۀ فرهنگی ـ هنری است و در کانون توجّه دقیقِ فقیهانِ پیشین و پسین. اینان، بحثهای بس درازدامن و رساله‌های جداگانه‌ای به آن ویژه ساخته‌اند.

آوا و موسیقی، در دائرۀ غناء و از اجزای آن است که به گونۀ جدا، یا همراه آن، می‌توان عنوان غناء بر آن بار کرد.

آوا و موسیقی، از جمله گزاره‌هایی است که به دلیل سروکار داشتن با روان انسان، توانایی دارد فراز و فرودهای زندگی انسان را در پرتو خود بگیرد.

غناء در بین علمای شیعه و سنی، به‌شرح در بوتۀ بحث قرار گرفته؛ ولی به طور کلی و اجمالی می‌توان گفت: دستِ‌کم، گونه‌هایی از آن، پرهیز داده شده و حرام اعلام گردیده است. از این روی، گروهی از علما، در بیان حکم غناء، با عبارت: «هیچ اختلافی در حرام بودن آن نیست» آغازِ سخن کرده و گروهی نیز، به اختلافی نبودنِ ناروایی آن، بسنده کرده‌اند.

امّا در مفهوم لغوی، فقهی و عرفی غناء، دیدگاه‌ها، گوناگون است و اختلافی، و مفهوم غناء، ضرب­المثلِ مفهوم مجمل در نزد اصولیان و ضرب المثلِ ابهام در موضوع، در نزد فقیهان است.

شهید مرتضی مطهری می‌نویسد:

«مسألۀ موسیقی و غناء، مسألۀ مهمی است که البته حدودش نیز چندان روشن نیست. غناء، ضرب المثل مسائلی است که فقها و اصولیین، به عنوان موضوعاتِ مجمل؛ یعنی موضوعی که حدودش، مفهوم و مشخص نیست، به کارمی برند.»[۱]

البته این ابهام، در محدودۀ موضوعِ حکم است؛ مفهوم و تعریف غناء و به دنبال آن، معیار‌های بازشناسی نمونه‌های غناءِ حلال و حرام.

شاید ابهام در مفهوم غناء، تا پیش از انقلاب اسلامی ایران، مشکلی در زندگی شخصی و اجتماعی مردم مسلمان و پای‌بند، نمی‌آفرید؛ چرا که رادیو و تلویزیون، که بیش‌ترین استفاده را از خُنیاگریها دارند، در دسترس خانواده‌های مؤمن نبود و مؤمنان، با توجه به درآمیختگی موسیقی حلال و حرام و چیرگی نمونه‌های حرام، از گوش فرادادنِ به سازها و آوازهای آن خودداری می‌کردند؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی، رادیو و تلویزیون، در دسترس تمامی افراد و خانواده‌ها قرار گرفت؛ از این روی، آن‌چه از ساز و آواز از این رسانه‌ها پخش می‌گردد، می بایست سازوار با حکم شرعی باشد و سازواری با حکم شرع، بستگی به این دارد که نکته‌های نا روشنِ مفهومی و مصداقی غناء، برطرف شود تا در جامعۀ اسلامی غنای حرام، رواج نیابد. از دیگرسوی، در جهان معاصر کندوکاوی نوین و همه‌سویه در اين‌باره انتظار است؛ چراکه گونه‌های فراوانی از هنر موسیقی در عرصه‌‌‌های فرهنگ عمومی جهان ارائه شده که با بررسیهای علمی، ویژگیهای برجستۀ آنها، تا حدود زیادی روشن شده است و همچنین از جهت تجربی، اثرگذاری هر گونه‌ای از آنها، از دیگر گونه‌ها، بازشناسی و روشن شده است. بنا براین، با طرح پرسشهای جديد و فهم تفاوت کاربردهای غناء و موسیقی و روشن شدن بیش‌ترِ زوایای نهان غناء و موسیقی، باید تلاش کرد تا به فهم دقیق‌تری از حکم شرع رسید و از غناء ابهام‌زدایی کرد. از این روست که بررسی دیدگاهِ ارائه شده در طول تاریخ، می‌تواند در روشن‌گری مفهوم اصلی غناء، بَس نقش‌آفرین باشد.

برای رسیدن به این هدف، گام اساسی، بررسی مفهوم غناء، در کلام فقیهان و علمای اهل لغت است که در مقالۀ فراروی، محور و در کانون توجه قرار می‌گیرد.

شایان ذکر است که، با توجه به گسترۀ مقولۀ غناء، در این مجال، به مهم‌ترین مسائل، که راه را به شناخت حقیقت صوت غنایی، به‌روشنی می‌گشایند، پرداخته شده است.

اهداف تحقیق

با توجه به اهمیت و کاربرد بسيار و فراگیر موسیقی و آواز در جامعه کنونی و آثار روانی و اخلاقی آن، روی فرد فرد جامعه، و آموزه ها و دستورهای شرع در این باب، در این پژوهش، تلاش بر آن بوده با      بهره‌‌گیری از آموزه­ها و منابع دینی، مفهومِ غناء، بررسی شود. هدف اصلی این پژوهش، ارائه و بیان روشن از معنای حقیقی، لغوی و اصطلاحی غناء در متون اولیه و در شرایط تاریخی عصر صدورِ روایات است.

روشن است که بدون این شناخت، فهم درست و دقیقِ مراد و مقصودِ شارع، امکان‌پذیر نیست. برای دستیابی به این هدف کلی، دو شناخت زیر ناگزیر است:

۱. شناخت معنی و مفهوم غناء در لغت.

۲. شناخت معنی و مفهوم غناء در فقه .

پرسشهای پژوهش

پرسش اصلی

معنی و مفهوم صوت غنائی در بیان فقیهان و اهل لغت

پرسش‌های فرعی

۱. صوت غنائی، چه ویژگیهایی دارد؟

۲. واژه های پیوسته به غناء کدام است؟

۳. مصادیق غناء در کلام فقها کدام است؟

 روش تحقیق

روش تحقیق، بر مبنای روش کتابخانه‌ای و اسنادی است، بر اساس نزدیک‌ترین دورۀ زمانی منابع به عصر صدور روایات تا دوران معاصر. با استناد به دیدگاه­های اهل فکر، صاحب‌نظران، پژوهش‌گران و دانشمندان رشته­های پیوسته به تحقیق، بخشهایی را که به‌گونه‌ای در چهارچوب این پژوهش قرار می‌گرفته، مورد استفاده قرار داده‌ایم.

شایان ذکر است که در این مقال، تا آن‌جا که ممکن بوده، از منابع دست اول بهره گرفته شده، به این ترتیب:

♦ منابع فقهی

♦ منابع تخصصی غناء و موسیقی

♦ منابع لغوی

پیشینه

دربارۀ غناء، پژوهشهای بسیاری انجام گرفته است. در دوره‌های گوناگون تاریخ، فقیهان شیعه و سنی در این‌‌‌باره کتابها و رساله‌های زیادی نگاشته‌اند، از جمله:

۱. کتاب غناء و موسیقی. این اثر در چهار جلد و چهار هزار صفحه، از سوی مرکز تحقیقات مدرسۀ ولی‌عصر(عج) و زیر نظر آقای صادق لاریجانی، به کوشش رضا مختاری و همکاران ایشان، با عنوانِ میراث فقهی، به چاپ رسیده است.

در این مجموعه، کتاب‌هايی با گزارۀ غناء و موسیقی از علمای شیعه و سنی، آورده شده که در کتاب‌‌‌‌‌شناسی فقهی موسیقی و غناء، منبعی است جامع.

۲. ذريعة الاستغناء في تحقيق مسألة الغناء، نوشتۀ حبيب الله بن علي مدد كاشانى (۱۳۴۰- ۱۲۶۲ق)، تصحیحِ دانشگاه كاشان، چاپ مركز احياء آثار الملا حبيب الله الشريف الكاشانى، قم، تاریخ ۱۴۱۷ق، ۱۳۷۵ ش.

ایشان در این کتاب، کار پژوهشیِ خود را با ده مقدمه شروع می‌کند. در مقدمۀ اول، به مبحث حکم و موضوع در فقه و اهمّیت موضوع‌شناسی می‌پردازد و اختلاف در مسألۀ غناء را، ناشی از ابهام در موضوع‌شناسی آن می‌داند.

۳. موسیقی و غناء از دیدگاه اسلام، نوشتۀ محمد اسماعیل نوری، در ۳۵۳ صفحه، بوستان کتاب، قم.

کتاب دارای نه فصل است. فصل اول مفهوم موسیقی و غناء و واژه‌های پیوسته به آن و در ادامه، طربِ شأنی و فعلی و سخن شماری از فقیهان، بویژه فقهای معاصر، دربارۀ غناء، بیان می‌شود.

در فصل دوم سیر تاریخی غناء و موسیقی از دورۀ جاهلیت تا ظهور اسلام، بنی‌امیه، بنی‌عباس، پادشاهان ایران: صفویه، قاجار و پهلوی، به بوتۀ بررسی قرار می‌گیرد.

۴. غناء و موسیقی (ماهیت، حکم و پیامدها) نوشتۀ سید مصطفی حسینی رودباری، چاپ انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین. این کتاب، دارای پنج بخش است. بخش اول، کلیات و دربردارندۀ مباحث زیر:

۱. فراگیر بودن مفهوم موسیقی نسبت به غناء و تقسیم موسیقی به دو قسم: سازی و آوازی.

۲. معانی گوناگونی که برای غناء، در کتابهای لغت بیان شده، تباین ذاتی با یکدیگر ندارند و بازگشت همۀ آنها به دو چیز است: ترجیع و تطریب صدا.

۳. مراد از غناء در منابعِ دینی، صوتی است، با سه ویژگی: ترجیع، تطریب و سخن باطل و یا لهوِ گمراه‌کننده.

یافته های تحقیق

از راه‌های شناخت معنای واژه‌ها، رجوع به لغت‌شناسان است. گرچه شماری صاحب نظران، بر این نظرند که نمی‌توان به دیدگاه اهل لغت، بسنده کرد؛ چراکه آنان شیوۀ گزارش‌نویسی را در گردآوری معانی، پیشۀ خود ساخته‌اند و به نقل قولهای گوناگون، از کسانی که خبرگی و شایستگی آنان روشن نیست، بسنده کرده‌اند.

به هر حال، اهل لغت، مفهومِ رایج و به عبارتی، معنای عرفی هر لغت را بیان می‌کنند و ما نیز، به دنبالِ همان معنای عرفی رایج هستیم، بویژه که کسانی از اهل لغت، با دقت و دقیق‌اندیشی ویژه‌ای به بازنمودِ معانیِ واژه‌ها پرداخته‌اند؛ از این روی، در این مقال، سعی بر این بوده که از منابع معتبر، بر اساس سلسلۀ تاریخی، تعریفها و معناهای بیان شده برای واژۀ غناء، گردآوری شود و سرانجام معناهای بیرون کشیده شده، جمع‌بندی و قدرِ جامعی، ارائه گردد.

واژه شناسی غناء در لغت

۱. خلیل بن احمد فراهیدی ( ۱۰۰ه.ق) صاحب کتاب العین، غنای مددار و کشیده را از مقولۀ صوت می داند:

«الغِنَى‏، مقصور، في المال . . . تَغَنَّى‏ على معنى استغنى. و الغِنَاءُ، ممدود، في الصوت . . . و الغَانِيَةُ: الشابة المتزوجة. يقال: غَنِيَتْ‏ بزوجها، و يقال: غَنِيَتْ‏ بجمالها عن الزينة.»[۲]

غنایِ مقصور (غنی) در مال است و . . . تغنّی به معنای بی‌نیازی است و غناءِ ممدود در صوت است . . .

غانیه، به معنای دختر جوانی است که ازدواج کرده و گفته شده به معنای زنی است که با برخورداری از زیبایی و جمال، از خودآرایی و آرایش بی‌نیاز است.

۲. ابن فارس، در «غناء» همان دیدگاه فراهیدی را می‌پذیرد و عبارت ایشان را نقل می‌کند؛ امّا در ماده «غن» درآمیختگی صدا را با چیز دیگر، غناء می‌داند:

««غن» الغين و النون أصيل صحيح، و هو يدلُّ على صوتٍ كأنه غير مفهوم، إمَّا لِاختلاطِه، و إما لعلّةٍ تصاحبه . . . و منه‏ الغُنَّة فى الرَّجُل‏ الأغنِ‏، و هو خروجُ كلامِهِ كأنّه بأنفه.»[۳]

«غنّ» دلالت بر صدای غیر درخور فهم می‌کند. این غیر مفهوم بودن، بدان سبب است که آن صدا، با چیز دیگری درآمیخته یا بدان سبب است که علتی، آن صدا را همراهی می‌کند. غُنّه هم، از همان باب است. به این معنی که مرد گویی از داخل بینی حرف می‌زند.

از سخن ایشان، برداشت می‌شود که علّتِ همراه، می‌تواند جزء صدا باشد، یا علتی خارج از آن، که شامل موسیقی و لهویات هم می‌شود.

۳. جوهری، از معانی که برای غناء یاد می‌کند، آوازخوانی است:

«و الْغِنَاءُ بالكسر من السَّماع»[۴]

غناء با کسره از شنیدن و به معنای شنیدن و آواز خوانی است.

البته ایشان به ویژگیهای آواز اشاره‌ای نمی‌کند.

۴. ابن اثیر، بلندی و کشداری را ویژگی صوت غنائی می‌داند:

«و كل من رفع صوته و والاه فصوته عند العرب غِنَاء.»[۵]

هر کسی که صدایش را بلند کند و آن‌را کش دهد، آن صدا نزد عرب غناء خوانده می‌شود.

۵. ابن منظور، برای بازنمودِ معنای غناء، چند نقل می‌آورد و طربناک بودن را ویژگی غناء می‌داند:

«قال أَبو العباس: . . . أَنه على مَعْنَيَيْنِ: على الاستغناء، و على التَّطْرِيبِ؛ قال الأَزهري: فمن ذهَب به إلى الاستغناء فهو من‏ الغِنَى‏، مقصورٌ، و من ذهَب به إلى التَّطْرِيبِ فهو من‏ الغِنَاء الصَّوْتِ ممدودٌ. الأَصمعي في المقصور و الممدود: الغِنَى‏ من المال مقصورٌ، و من السَّماعِ ممدود، و كلُّ مَنْ رَفَع صوتَه و وَالاهُ فصَوْتُه عند العرب‏ غِناء.»[۶]

ابو عباس می‌گوید که تغنی دو معنی دارد: بی‌نیازی و  طربناکی.

ازهری گفته: کسی که می‌گوید به معنای بی‌نیازی است غنای مقصور را (غنی) در نظر دارد و کسی که می‌گوید به معنای طرب‌انگیزی است، غناءِ آوایی، ممدود را .

اصمعی بر این نظر است که غنی در مال، مقصور است و در شنیدنیها کشدار. ایشان غیر از قید اطراب، قید ممدود و کشدار را نیز از ویژگیهای غناء می‌داند.

۶. فخرالدین طریحی:

« الْغِنَاءُ، ككساء: الصوت المشتمل على الترجيع المطرب أو ما يسمى بالعرف‏ غِنَاءً و إن لم يطرب، سواء كان في شعر أو قرآن أو غيرهما»[۷]

غناء، بر وزن کساء، صدایی است که در گلو گردانده شود و طرب‌انگیز باشد، یا آن صدایی که در عرف، به آن غناء گویند، اگرچه طرب انگیز نباشد. و فرقی نمی‌کند در شعر باشد، یا در قرآن، یا در غیر این دو.

ایشان، در ابتدا دو قید ترجیع و اطراب را برای غناء ذکر می‌کند؛ امّا به ناگاه، معنای غناء را به عرف ارجاع می‌دهد و صدایی را که عرف، غناء بداند، حتی اگر طرب‌انگیز نباشد غناء می‌نامد؛ امّا اشاره‌ای ندارد به این‌که کدام عرف را در نظر دارد؛ عرف عام، یا عرف خاص. از سخن ایشان برمی‌آید که محتوا در غنائی شدن یا نشدن آن اثری ندارد.

زبید محمد بر این نظر است:

«و الغِناءُ، ككِساءٍ، من الصوت: ما طُرِّب به . . . و غَنَّى‏ بالمرأَة: تغزّل‏ بها، أَي ذكرها في شعره، . . . و غنى‏ بزيد: مدحه، أو هجاه، كتغنى‏ فيهما، أي في المدح و الهجو»[۸]

غناء، مانند کساء از مقولۀ آواست. آوایی که وجدآور و سرورانگیز باشد. غنی بالمرأه، یعنی با آن زن عشق‌بازی کرد. معنای غناء بالرجل این است که آن مرد را ستود و یا نکوهید.

او، معنای مدح  و هجو را نیز در تعریف غناء می‌گنجاند؛ اما ویژگی اصلی غناء را طرب‌انگیزی آن می‌داند. البته معنای دیگری برای غناء می‌آورد که همان مغازله است که شاید با توجه به غنای جاری در رامِش‌گاه‌ها، این معنی ایجاد شده باشد.

۷. خلیل الجر

«الغناء من الصوت: ما طرب به… غنّی، تغنیة: صوّت. ـ الشّعر و بالشّعر: ترنّم به بالغناء. ـ بالمرأة: تغزّل بها. ـ الشاعر بفلان: مدحه أو هجاه»[۹]

غناء از مقولۀ آواست. چیزی که با آن شادی‌افزایی و سرورانگیزی می‌شود…. غنّی، تغنیةً، با آواز شعر سُرایید و با شعر و آهنگین آواز خواند و به زمزمه پرداخت.

۸. جبران مسعود:

«غنّی، تغنیة. (غ‌نی) ۱- صوّت و ترنّم بالغناء. ۲- الشِّعر أو به: ترنّم بالغناء. ۳-بالمرأة: تغزّل بها. ۴- به:مدحه أو هجاه.»[۱۰]

غنّی، نغمه‌سرایی کرد، آواز خواند. غنّی بالشعر، شعر را به آواز خواند. غنّی بالمرأة، با آن زن، نردِ عشق باخت. غنّی به، ستود یا نکوهید.

ایشان نیز، آوازخوانی و نردِ عشق‌باختن با زنان را معنای غناء می‌داند.

۱۰. لوئیس معلوف:

«غنّی . . . الشّعر و بالشّعر: ترنّم به بالغناء . . . الغناء من الصوت: ما طرب به.»[۱۱]

شعر را به گونۀ موسیقیایی زمزمه کرد . . . موسیقیِ آوایی، چیزی است که با آن طرب‌انگیزی می‌شود.

۱۰. اساتید مصری:

«الغناء: التطریب و الترنّم بالکلام الموزون و غیره. یکون مصحوبا بالموسیقی و غیر المصحوب»[۱۲]

غناء، طرب‌انگیزی و زمزمه با کلام آهنگین و غیرآهنگین است، خواه همراه با موسیقی باشد، یا نباشد.

اینان، ویژگیِ غناء را طرب‌انگیزی و زمزمه و ترانه‌سرایی می‌دانند که اگر صدایی این ویژگیها را داشته باشد، غناء به‌شمار می‌آید، هرچند آهنگین نباشد.

۱۱. شرتونی:

«الغناء من الصوت: ما طرب به و قیاسه الضمّ لأنه صوت و قال فی الکلیات: «الغُناء بالضّم و المد التغنی و لا یتحقق الا بکون الألحان من الشعر و انضمام التصفیق لها فهو من انواع اللعب»»[۱۳]

موسیقیِ آوایی، آن چیزی است که با آن طرب‌انگیزی می‌شود. همانند کرده است با آن «غُناء» با ضمّه را؛ زیرا آن نیز صداست. در کلیات گفته است: «الغُناء» به ضمّ و مدّ، ترانه‌سرایی و آوازخوانی است. غُناء به حقیقت نمی‌پیوندد، مگر این‌که آهنگها از شعر تشکیل شده باشد و کف، آن را همراهی کند و این گونه‌ای است از لعب.

جمعبندی

تعریفهای: ۱، ۲، ۳ و ۴ جامع افراد و مانع اغیار نیستند؛ چراکه آواهای گوناگون را دربرمی‌گیرند، حتی نغمه‌سرایی پرندگان، اذان و . . ..

تعریف‌های  ۵ و ۸ مفهوم عشق‌بازی با زنان را می‌رساند که این معنی، با توجه به غنای جاری در رامِش‌گاه‌ها، در ذهنها نشسته است.

تعریف ۱۱، غناء، عبارت است از: شعر با آواز، همراه با کف و طرب‌انگیز.

در این تعریف، بایستی غنای جاری در رامِش‌گاه‌ها و خانه‌های موسیقی، در نظر گرفته شود.

تعریف ۹ و ۱۰، تنها قید طرب را جهت غنایی شدن آوا، در نظر می‌گیرند که این تعریف نیز، مانع اغیار نیست.

تعریف ۶، که بیش‌تر در چشم‌انداز فقیهان قرار گرفته و به آن استناد جسته‌اند، غناء را همانا نغمه و آوایی دانسته با دو ویژگی: بازگردانیدنِ صدا در گلو و طرب‌انگیز. البته در این تعریف، عرف را هم وارد بحث کرده، بدین معنی که هر آن‌چه را عرف غناء بداند، غناء است.

از این گفتارها، این نتیجه به دست می‌آید:

۱. واژۀ غناءِ ممدود و از مقولۀ صوت، در قرآن به کار نرفته است.

۲. در تعریف غناء، معانی گوناگونی آمد که یک تعریف، به معنای کامل و بی‌نیاز بود (غنای مقصور) و تعریف دیگر از مقولۀ صوت است (غنای ممدود). البته در آن اختلافهای فراوانی وجود دارد: یا بسته به لحن و آهنگ است (آوای خوش، آوای خوشِ‌ِ رامِش‌انگیز، آوای کشیده، آوایِ خوشِ کشیده با در گلو گردانیدن، آوای خوشی که با گرداندن آن در گلو، سرورانگیز باشد و…)، یا بسته به درونمایۀ آواست (سخنان عاشقانه بر زبان جاری ساختن، يا مدح و هجو و…)، یا بسته به چیزهایی است که آن‌را همراهی کند، مانند: کف زدن و عشق‌بازی کردن و … .

۳.   اگرچه تعریفهایی که واژه‌شناسان ارائه داده‌اند با هم ناسانیها و اختلافهایی دارند، ولی می‌توان قدر جامعی از آن در نظر گرفت و آن این‌که: غناء صوتی است که در گلو گردانیده و به گونه و چگونگیِ ویژه‌ای ادا شود که شادی‌افزا و سرورانگیز باشد.

حجّت‌بودن آرای اهل لغت

در بابِ حجّت بودن آرای لغویان در فهم گزاره‌های فقهی، دو دیدگاه در بین فقیهان وجود دارد:

۱. دیدگاهی که آرای ایشان را در گزاره‌های شرعی حجت نمی‌داند و بر این نظر است که آرای لغویان، نمی‌تواند مورد استناد قرار گیرد و بر فرض حجت بودن، به عنوان آرای اهل نظر و خبره درخورِ بررسی است.

۲. آرای اهل لغت، به منزلۀ شهادت، یا روایت است و بیان‌گرِ نگاه عرف.[۱۴]

با توجه به دیدگاه دوم و با جرح و تعدیل تعریفهای یاد شده در بیان اهل لغت، می‌توان به یک قدر متیقن در تعریفها دست یابید. البته اگر تعریفها را نمایان‌گر عرف بدانیم كه با توجه به دگرگونیهای زمان و مکان دستخوش دگردیسی می‌شود؛ از این روی، اختلاف در تعریفها را می توان به اختلاف در عرف حمل کرد.

واژه های پیوستۀ به غناء

نکتۀ درخور توجه این‌که برای بازنمودِ مفهوم غناء، لازم است واژه‌هایی که در تعریف غناء به کار رفته اند، به درستی روشن گردند.

غنائی که برای شادابی‌آفرینی و نشاط‌انگیزی و رفع خستگی و سرگرمی به کار می‏رفته، شاید به دلیل فراوانیِ کاربرد آن برای سرگرمی و کارهای تفریحی، واژۀ لهو هم به جای آن استفاده شده، چنان‌که واژۀ «طرب» چه بسا، به دلیل این‌که از شنیدن آوازهای دلنشین بر شنونده عارض می‏شده، به جای «غناء» به کار رفته است. [۱۵]

برای درک مفهوم واقعی غناء، از جمله واژگانی که باید تعریف گردد، واژۀ طرب است. چون از ویژگی‌های آوای غنائی، طرب‌انگیزیِ آن است.

واژه شناسی طرب

خلیل بن احمد:

«الطَّرَبُ‏: الشَّوْق. و الطَّرَبُ‏: ذهاب الحزن، و حلول الفَرَح»[۱۶]

طرب یعنی شوق. برطرف شدن ناراحتی و پدیدار شدن شادی.

امّا ابن فارس طرب را اثر شادی می‌داند:

«إنَ‏ الطَّرَب‏ خِفّة تُصِيب الرَّجلَ من شدةِ سرورٍ أو غيره»[۱۷]

طرب: سَبُکی است که مرد از شدت سرور و شادی یا غیر آن دچارش می‌شود.

ابن اثیر، طرب را به عدول از راه معنی می‌کند:

«المَطْرَبَة: واحدة المَطَارِب‏، و هي طرق صغار تنفذ إلى الطرق الكبار. و قيل هي الطّرق الضّيّقة المتفرّقة. يقال طرّبت عن الطريق:أى عدلت عنه.»[۱۸]

مطربه، مفرد مطارب است که معنای آن راه‌های کوچکی است که به راه‌های بزرگ، رخنه می‌کنند و آن‌که می‌گوید طرّبت عن الطریق، یعنی از راه، عدول کردم.

گویا این مفهوم، در نظر ایشان است که «طرب» انسان را از راهِ اصلی به راهِ فرعی می‌کشاند.

امّا نظر جوهری، با دیگر نظرها اندکی فرق دارد:

طرب، شادی و اندوه است و گفته شده که طرب، سبکی و از خود بی‌خود شدن است که بر اثر بسیاری شادمانی، یا اندوه بر انسان عارض می‌شود. و همچنین گفته شده پدیدار شدن شادی و رفتن ناراحتی است.

معنایی که جوهری از طرب ارائه می‌دهد – همانا سبکی که بر اثر شدت شادی یا اندوه بر انسان عارض می‌شود – بسیاری از فقیهان آن‌را به دیدِ قبول درنگریسته و در موضوع‌شناسیِ «طرب» همین معنی را یادآور ‌شده‌اند.

ابن منظور، مفهوم طرب را در صوت این‌گونه بیان می‌کند:

«و التَّطْريب‏ في الصوت: مَدُّه و تَحْسينُه. و طَرَّبَ‏ في قراءته: مَدَّ و رجَّع.»[۱۹]

طرب‌انگیزی در صوت، کشیدن و نیکو گردانیدن صداست و طرب  در قراءَت کشیدن و چرخاندن صداست.

گویا ایشان، مفهوم غناء را برای طرب ذکرکرده و بر این نظر است که این دو واژه، هم‌معنی هستند.

فیومی در معنای طرب می‌نویسد:

«(طَرَّبَ‏) فِى صَوْتِهِ بِالتَّضْعِيفِ رَجَّعَهُ وَ مَدَّهُ»[۲۰]

طرب، چرخاندن صدا در گلو و کشیدن صداست .

اساتید مصری، معنای به اهتزاز در آمدن و برافراشته شدن را به این معانی می‌افزایند:

«طرب: خفّ و اهتزّ من فرح و سرور او من حزن و غمّ . . . و فی صوته: رجّعه و مدّه و حسّنه»[۲۱]

طرب، سبک شد، به اهتزار درآمد از خوشحالی و شادی و یا از غم و ناراحتی. و در مقولۀ صوت، این‌که صوت را در گلو گردانید و کشید و نیکو ساخت.

لوئیس معلوف هم، به اهتزاز و به حرکت درآمدن را در تعریفهای طرب می‌گنجاند و افزون بر آن، بی‌قراری و پریشانی  در اثر شادی یا حزن را از آثار طرب می‌داند:

«طرب، اهتزّ و اضطرب فرحا او حزنا»[۲۲]

طرباً، به اهتزار و جنبش درآمد و ناآرام شد از شادی یا ناراحتی.

از آن‌چه اهل لغت در بیان مفهومِ طرب، ارائه دادند، به دست می‌آید:

طَرَب، معانی مختلفی دارد: شوق و سبکی که بر اثر خوشحالی، یا اندوه در انسان پدید می‌آید، جنبش و به اهتزاز و جنبش درآمدن، کشیدن و نیکو ساختن صدا و ترجیع و در گلو گردانیدن صدا، عدول از راه و…

قدر جامع آن، سَبُکی است که در اثر خوشحالی، به انسان دست می‌دهد و به اصطلاح او را از خود بی‌خود، یا غافل می‌کند.

واژه شناسی ترجیع

خلیل بن احمد فراهیدی می‌نویسد:

«هو يُرَجِّع‏ في قراءته، و هي قراءة أصحاب الألحان. و القينة و المغنية تُرَجِّعان‏ في غنائهما . . . و كلام‏ رَجِيع‏: مردود إلى صاحبه»[۲۳]

او در گاهِ قراءت قرآن، ترجیع می‌دهد و این خواندنِ اصحاب الحان است و آوازخوان‌ها و مغنیه‌ها در غناءشان ترجیع می‌کنند… کلام رجیع: برگردانده شده به صاحب‌اش است.

و جوهری بر این نظر است که:

«رَجَعَ‏ بنفسه‏ رُجُوعاً، و رَجَعَهُ‏ غيرُه‏ رَجْعا و الرِّجَاعُ‏ أيضا: رُجُوعُ الطير بعد قِطاعِها. و الرَّاجِعُ‏: المرأةُ يموت زوجها فتَرْجِعُ‏ إلى أهلها . . . . و تَرْجِيعُ‏ الصوتِ: ترديدُه فى الحَلْقِ، كقراءة أصحاب الألحان »[۲۴]

معنای اصلی ترجیع، برگرداندن است كه با توجه به کاربردش در جمله معنی می شود. رجاع، برگشت پرنده بعد از قطاعها و راجع: زنی که شوهرش مرده و او نزد خانواده‌اش برمی‌گردد…. ترجیعِ صوت، برگرداندن آن در گلو، بسان آوازخوانی و نغمه‌سرایی آشنایان به فنّ آهنگها .

لوئیس معلوف، تنها معنای آن‌را در صوت و آواز، بیان می‌کند:

«رجّع فی صوته: ردّده فی حلقه»[۲۵]

ترجیع صوت، چرخاندن صدا در حلق است.

ابن اثیر نیز همان معنی را آورده، البته با بیان مصداق :

«التَّرْجِيعُ‏: ترديد القراءة، و منه‏ تَرْجِيعُ‏ الأذان… و قد حكى عبد اللّه ابن مغفّل‏ تَرْجِيعَهُ‏ بمدّ الصّوت فى القراءة نحو: آء آء آء»[۲۶]

ترجیع، گرداندن قراءت است و از باب ترجیع در اذان… و حکایت شده که ترجیع عبدالله بن مغفل، با کشیدن صدا (مدالصوت) بوده در قراءت مثل آء آء آء.

ابن منظور، ترجیع را به معنای تکرار می‌داند:

«تَرجَّع‏: رَدَّدَ صوته في قراءة أَو أَذان أَو غِناء أَو زَمْر أَو غير ذلك مما يترنم به. و الترْجيع‏ في الأَذان: أَن يكرر قوله أَشهد أَن لا إِله إِلَّا الله، أَشهد أَن محمداً رسول الله»[۲۷]

ترجّع: صدایش را در قراءت، یا اذان، یا غناء، یا ترانه، یا غیر آن، از چیزهائی که با آن ترنّم می‌کنند، گرداند و ترجیع در اذان، این است که قول اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمداً رسول الله را تکرار می‌کند.

طریحی، معنایی همانند چهچهه برای ترجیع بیان می کند:

«و أما التَّرْجِيعُ‏ بمعنى تحسين الصوت في القراءة فمأمور به، و منه‏ قَوْلُهُ (ع):

 «رَجِّعْ بِالْقُرْآنِ صَوْتَكَ فَإِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ»… و الاسْتِرْجِاعُ:

ترديد الصوت في البكاء. و التَّرْجِيعُ في الأذان: تكرار الفصول زيادة على الموظف. و قيل هو تكرار التكبير و الشهادتين في أول الأذان‏»[۲۸]

ترجیع، به معنای نیکو کردن صدا در قراءت قرآن است که به آن امر شده و احادیثی در این‌باره آمده:

صدایت را با قرآن ترجیع بده؛ چراکه خدا صدای نیکو را دوست دارد.

استرجاع، برگردانیدنِ صوت در گریه است و ترجیع در اذان، تکرار فصلهای افزون بر وظیفه است و گفته شده ترجیع در اذان، تکرار تکبیر و شهادتین در اول اذان است.

البته زیبائی صوت و تکرار را نیز از معانی ترجیع می‌دانند.

واژهشناسیِ لهو

در معنای لهو، سرگرمی و غافل شدن بیان گردیده است:

خلیل بن احمد فراهیدی:

«اللَّهْوُ: ما شغلك من هوى أو طرب‏»[۲۹]

‌لهو، هر چیزی است از هوس یا طرب، که انسان را سرگرم سازد.

اساتید مصری در معجم الوسیط:

«اللهو، ما لعبتَ به و شغلک، من هویً و طربٍ و نحوهما»[۳۰]

لهو، آن چیزی است که با آن بازی می‌شود و چیزی که انسان را سرگرم، سازد از هوس و طرب.

ابن فارس:

«و هو كلُّ شي‏ءٍ شَغَلَك عن شي‏ء»[۳۱]

سرگرم شدن از چیزی به چیز دیگر.

جبران مسعود:

« با چیزی بازی کرد ـ لهو عن الشیی ـ از آن چیز غفلت کرد.»[۳۲]

راغب اصفهانی:

«اللَّهْوُ: ما يشغل الإنسان عمّا يعنيه و يهمّه‏»[۳۳]

لهو،چیزی است که انسان را از آن‌چه مهم است و به دردش می‌خورد، باز می‌دارد.

جمعبندی معانی لهو:

لهو، به معنای سرگرمی است و هر چيز سرگرم‌کننده و هر آن‌چه که انسان را به خود مشغول سازد. این بی‌خبری می‌تواند از کار دیگر باشد یا چیز مهم‌تر، یا حتی غافل شدنِ انسان از خداوند .

مفهومشناسی غناء در نگاه اهل لغت

اما نتیجۀ کلی را که از بیان واژه‌شناسان در باب تعریف واژۀ غناء و واژه‌هایی که در تعریف آن به کار رفته می‌توان دریافت کرد این است که:

غناء، صوتی است که با نوعی تکرار، که به نیکو شدن آوا می‌انجامد، همراه است و در اثر آن سَبُکی به انسان دست می‌دهد و او را از خود، بی‌خود، یا بی‌خبر می‌سازد.

واژه‌شناسی غناء، در فقه شیعه

نگارش، پژوهش، ترجمه وتصحیح صدها رساله و کتاب خرد و کلان، دربارۀ موسیقی در طول تاریخ فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، نشان‌گر اهمیت و جایگاه این دانش و هنر است. این پدیدۀ هنری، در زندگی اجتماعی بشر، همواره در کانون توجه بوده و از زوایای گوناگون، دانشمندان، ادیبان، مورخان، فیلسوفان، فقیهان و عارفان به آن درنگریسته‌اند.

اما نکتۀ درخور توجه این‌که، تا پیش از زمان محقق سبزواری(م: ۱۰۹۰) رسالۀ مستقلی در باب غناء، تألیف نشده و این نشان می‌دهد که پیش از آن، غناء، مسألۀ روز نبوده است و لزومی نداشته که جداگانه به آن پرداخته شود؛ از این روی، به همان مقدارِ اندکی که در دوره‌های فقهی به آن پرداخته شده بسنده می‌کرده‌اند.

امّا این‌که چرا محقق سبزواری رسالۀ جداگانه‌ای را به غناء ویژه ساخته است، شاید به دو دلیل باشد:

الف. رشد تصوّف در اواخر دوره صفوی و شیوع آداب و رسوم آنان از جمله سَماع و غناء.

ب. نظریه معروف فیض کاشانی، در باب غناء، که آن را در کتابهای وافی، المحجة البیضاء، مفاتیح و مقدمات تفسیر صافی آورده است.

و نظریۀ محقق سبزواری، صاحب کفایه، در این کتاب، و رسالۀ جداگانه‌ای مبنی بر مستحب بودن غناء در قراءت قرآن، که تا آن زمان سابقه نداشته، بازتابها و واکنشهای بسیاری در پی داشته، تا آن‌جا كه بسیاری از رساله‌های غناء در ردّ نظریۀ این دو نوشته شده است. البته پاره‌ای از رساله‌ها هم، به انگیزۀ دفاع از عزاداری سید الشهداء، و پاسخ به شبهه‌های کسانی که آن را آمیخته با غناء می‌دانسته‌اند، نوشته شده است.

در این مقال، بحث، دربارۀ مفهوم‌شناسی غناست، غنایی که موضوع حکم شرعی (نکوهش شده وحرام) قرار گرفته است. و در بازنمودِ این مفهوم، تعریفهای فقیهان از غناء را بر اساس سلسلۀ زمانی می‌آوریم؛ امّا از آن‌جا که شماری از فقیهان، تعریفی از غناء، به دست نداده، و شماری، تنها به ارائۀ نمونه‌های نکوهش شده، یا نمونه‌های استثنا شده، بسنده کرده‌اند، ناگزیریم در پاره‌ای از موارد، برای روشن کردن مفهوم و مصداق، حکمِ بیان شده از سوی اینان را نیز یادآور شویم، بویژه، پاره‌ای از احکام ایشان را در باب استثناهای غناء،  از جهت تعریف به ضد، بیان می‌کنیم.

 

ابن بابویه قمی(م: ۳۸۱):

«و كسب المغنية حرام و لا بأس بكسب النائحة إذا قالت صدقا.»[۳۴]

درآمد زن خُنیاگر، حرام است؛ امّا درآمد زنان نوحه‌‏گر و مرثیه‌‏خوان، در صورتی که کلام‌شان، راست باشد، اشکال ندارد.

از این کلام روشن می‌‏شود: نوحه‏‌گری، گرچه آواز است؛ لیکن برآشوباندن غریزۀ شهوانی در آن وجود ندارد. و قید صدق هم، کلام باطل و دروغ را خارج می‏کند. کسب درآمد زنان آوازه‌خوان، حتی اگر در مراسم عزا باشد، و به دروغ سخنانی را بر زبان جاری سازند، حرام است. امّا این‌که آیا حرام بودن، به خود آوازه‌خوانی و خُنیاگری و شنیدنِ آواز و خُنیا تعلق می‌گیرد، یا خیر؟ اشاره‌ای نمی‌شود و در اصل، تعریفی از غناء به دست نمی‌آید، لکن، با توجه به این‌که نمونه‌هایی از غناء را بیان می‌کند، داخل در بحث ماست.

شیخ مفید (م: ۴۱۳):

«و كسب المغنيات حرام و تعلم ذلك و تعليمه محظور في شرع الإسلام. و كسب النوائح بالباطل حرام و لا بأس بالنوح على أهل الدين بالحق من الكلام و لا بأس بالأجر على ذلك و التنزه عن التكسب به أولى في الدين.»[۳۵]

درآمد زنان خُنیاگر حرام و آموزش دادن و فراگرفتن آن در اسلام ممنوع است. همچنین درآمد زنان نوحه‌‏گری که نوحه‏‌گری‌شان، به باطل است، حرام است، اما نوحه‌‏گری بر مؤمنان، چنانچه به کلام حق باشد، اشکال ندارد و می‏توان برای آن مزد گرفت. پرهیز از کسب درآمد به نوحه‌گری در دین برتر است.

در بیان ایشان نیز، حرمت به درآمدِ زنانِ خُنیاگر تعلق گرفته و تعریفی از غناء ارائه نگردیده است، گرچه شاید بتوان از این بیان برداشت کرد که: آواز، با درونمایۀ باطل و کلام غیر حق و دروغ، حتی اگر نوحه باشد، مصداق غناست، اما دلالت آن بر این مطلب تمام نیست، بویژه که در آخر کلام می‌نویسد: پرهیز از کسب درآمد به نوحه‌گری در دین برتر است. سخن ایشان بیان‌گر این نکته است که درآمد از راه نوحه‌گری، کراهت دارد، بسانِ کفن‌فروشی و از آن حرام بودن خود غناء فهمیده نمی‌شود.

شیخ مفید، دو قید را برای حلال بودن درآمدِ نوحه‌‏گری برشمرده‏است:

۱.به کلام حق باشد.

۲. نوحه‌گری بر مؤمنان باشد.

شیخ طوسی (م: ۳۵۸): پس از نقل دو روایت:

۱.خرید و فروش زنان خُنیاگر حرام.

۲. مزد دادن به زن خُنیاگر در عروسی روا.

پیشنهاد زیر را برای جمع بین دو روایت، ارائه می‏دهد:

«فالوجه في هذه الأخبار الرُّخصة فيمن لا تتكلّم بالأباطيل و لا تلعب بالملاهي من العيدان و أشباهها و لا بالقصب و غيره بل يكون ممّن تَزُفُّ الْعرُوسَ وَ تَتَكَلَّمُ عِنْدَهَا بِإِنْشَادِ الشِّعْرِ وَ الْقَوْلِ الْبَعِيدِ مِنَ الْفُحْشِ وَ الْأَبَاطِيلِ فَأَمَّا مَنْ عَدَا هَؤُلَاءِ مِمَّنْ يَتَغَنَّيْنَ بِسَائِرِ أَنْوَاعِ الْمَلَاهِي فَلَا يَجُوزُ عَلَى حَالٍ سَوَاءٌ كَانَ فِي الْعَرَائِسِ أَوْ غَيْرِهَا.»[۳۶]

وجه جمع میان دو روایت این چنین است: غناء به صورت اولی جایز است و زمانی حرام می‏شود که در آن، سخنِ باطل گفته شود. غناء، بر کسی اجازه داده شده که باطلی بر زبان نیاورد و با ابزار لهو، همچون عودها بازی نکند واین‌چنین است نی و غیر از آن، بلکه باید از کسانی باشند که عروسها را هنگامی که برای زفاف می‌برند، همراهی می‌کنند و نزد او، شعر یا گفتاری می‌گویند که از ناسزا و امور باطل، به دور باشد؛ اما خوانندگان دیگر به هر گونه ای که خوانندگی داشته باشند، کار آنان به هیچ روی، جایز نیست، خواه در عروسی‌ها باشد یا در غیر عروسی‌ها.

درعبارت شیخ طوسی چند نکته وجود دارد:

۱. غناء، آن‌گاه رواست که پیراسته از کلام باطل باشد.

۲. غناء، آن‌گاه رواست که از شعرهای رکیک استفاده نشود.

۳. هرگاه غناء و خوانندگی به گناه آلوده شود، حرام است، خواه در مجلس عروسی باشد یا غیر آن.

۴. هر باطلی حرام نیست؛ بلکه باطلی حرام است که انسان را از یاد خدا باز دارد.

وی، در نهایه می‌نویسد:

«لا بأس بأجر المغنّية في الأعراس، إذا لم يغنّين بالأباطيل و لا يدخلن على الرّجال و لا يدخل الرّجال عليهنّ»[۳۷]

مزدِ زنان خُنیاگر، در عروسی‌ها، اگر به باطل آوازه‌خوانی و خُنیاگری نکنند و آنان به مردان و نیز مردان بر آنان وارد نشوند، اشکال ندارد.

شیخ طوسی قید دیگری را در این‌جا می افزاید:

آوازه‌خوانیِ زن آوازه‌خوان و خُنیاگر، در عروسی، در بین مردان نباشد.

شیخ، بحثی را نیز به شعر ویژه می‌سازد:

«فأما الكلام في الشعر فهو مباح أيضا، ما لم يكن فيه هجو و لا فحش، و لا تشبيب بامرأة لا يعرفها، و لا كثرة الكذب على كراهية رواها أصحابنا في ذلك.»[۳۸]

شعر رواست، اگر در آن، سرزنش، ناسزا، تشبیب و بیانِ زیبایی‌های زنی که او را می‌‏شناسند، نباشد و نیز ناپسند است، اگر دروغ در آن بسیار باشد، بنا بر آن‌چه که اصحاب ما روایت کرده‌اند.

این‌ها را می‌‏توان به محتوای غناء نیز گستراند، از باب معیاری برای غنای حرام، از لحاظ محتوا. از سخن ایشان استفاده می‌شود:

۱. غناء، از مقولۀ صوت است.

۲. شعرهای ناپسند، ناروایند، حتی اگر به آواز و به گونۀ غنایی خوانده نشوند. سرودن، خواندن و شنیدن این‌گونه شعرها، نارواست.

ابن ادریس (م: ۵۹۸) می نویسد:

«الغناء من الصوت ممدود، و من المال مقصور، فإذا ثبت هذا، فالغناء عندنا محرّم، يفسق فاعله، و ترد شهادته، فأمّا ثمن المغنيات، فليس بحرام إجماعا، لأنّها تصلح لغير الغناء.»[۳۹]

غناء، به معنای صوت، ممدود است و به معنای مال، مقصور. آن‌گاه که ثابت شد این نکته، پس غناء، به نظر ما حرام است و اجراکنندۀ آن فاسق و شهادت وی ناپذیرفته. امّا مزد زنان خُنیاگر حرام نیست به اجماع؛ زیرا مصالحه می کند، برای غیر آوازخوانی و ترانه‌سرایی.

 در بخش دیگری از این کتاب می‌نویسد:

«المكاسب على ثلاثة أضرب: محظور على كل حال، و مكروه، و مباح على كل حال، فأمّا المحظور على كلّ حال…  و الرقص، و جميع ما يطرب من الأصوات و الأغاني، و ما جرى مجرى ذلك»[۴۰]

کار برای به دست آوردن هزینۀ زندگی بر سه گونه است: ممنوع در هر حال، مکروه و مباح. امّا ممنوع در هر حال… و رقص و تمام حرکتها و جنبشهایی است که از ترانه‌سرایی و آوازخوانی نشأت می‌گیرد و آن‌چه جاری است بر این مجری

 و می افزاید:

«و كسب المغنيات، و تعلم الغناء، حرام. و كسب النوائح بالأباطيل حرام، على ما قلناه، و لا بأس بذلك على أهل الدين، بالحق من الكلام . . . . . و أجر المغنيات في الأعراس، إذا لم يغنين بالأباطيل، على ما روي و الأظهر أنّ الغناء محرم ممن كان.»[۴۱]

درآمدِ زنان خواننده و آموزشِ غناء حرام است؛ ولی درآمدِ زنان نوحه‏گر بر اهل دین، در صورتی که کلام‌شان حق باشد، رواست. و همچنین مزد زنان خواننده در عروسی‌ها، اگر سخن باطل بر زبان جاری نسازند، رواست. ظاهرتر این است که غناء حرام است، از هر کسی که باشد.

محقق حلی (م: ۶۷۶) در تعریف غنای حرام می نویسد:

«مد الصوت المشتمل على الترجيع المطرب يفسق فاعله و ترد شهادته و كذا مستمعه سواء استعمل في شعر أو قرآن»[۴۲]

کشیدن صوت، که با گرداندن آواز در گلو (ترجیع) همراه باشد، انسان را به شادمانی و رامِش ‏اندازد، خواننده را فاسق می‌‏سازد و شهادت او، پذیرفته نمی‌شود. و این‌چنین است شنوندۀ آن. خواه خواننده، آواز غنائی خود را در شعر به‌کار بندد، یا در قرآن.

در این بیان، این قید آورده شده: کشیدن صدا و گرداندن آن در گلو که شادی‌افزا و سرورانگیز باشد. پس اگر بدون گردانیدن صدا در گلو باشد، یا گردانیدن صدا در گلو، طرب‏انگیز نباشد، این حکم را ندارد. اما اگر در گلو گردانیده شود و سرور‏انگیز و رقص‌آور باشد، حتی در خواندن قرآن، اشکال دارد. پس به عقیدۀ ایشان چگونگیِ صوت در غناء شدن، اثرگذار است.

علامۀ حلّی (م: ۷۲۶) : در تعریف غناء، نظر محققِ حلّی را می‌پذیرد و در حکم آن، از شیخ طوسی پیروی می‌کند.

وی، می‌نویسد:

«و تردّ شهادة… سامع الغناء ـ و هو: مدّ الصوت المشتمل على الترجيع المطلوب، و إن كان في قرآن ـ و فاعله، و الشاعر الكاذب أو الذي يهجو به مؤمناً أو تشبب بامرأة معروفة غير محلّلة»[۴۳]

شهادت شنوندۀ غناء، و خوانندۀ آن رد می‌شود.

غناء کشیدن صداست، با این ویژگی که به گونۀ پسندیده و خوشایند در گلو واگردانده شود، هرچند در خواندنِ قرآن کریم باشد.

نیز شاعر دروغ‌گو، یا کسی که مؤمنی را با شعر، به سخره می‌گیرد، یا زیبایی‌های زنِ شناخته‌شده‌ای را که حلال نیست، به زبان می‌آورد (تشبیب).

همو در تحریر الاحکام می‌نویسد:

«و قد وردت رخصة بإباحة أجر المغنّية في العرائس إذا لم تتكلّم بالباطل، و لا تلعب بالملاهي كالعيدان و القصب، بل تكون ممّن تزفّ العروس، و تتكلّم عندها بإنشاد الشعر و القول البعيد من الفحش و الباطل، و ما عدا ذلك حرام في العرس و غيره.»[۴۴]

مزد زنِ آوازه‌خوان در عروسی‌ها، به شرط این‌که باطل‌سرایی نکند و ناسزاگویی را در پیش نگیرد و با ابزار لهو، نی و فلوت، بازی نکند، رواست. بل از کسانی باشد که عروس را همراهی می‌کند و نزد او به ترانه‌سرایی و انشاد شعر می‌پردازد و از ناسزاگویی و یاوه‌گویی می‌پرهیزد. و اگر غیر از این باشد، آوازه‌خوانی حرام است، چه در عروسی و چه در غیر آن.

همچنین محتوا را ذیل آن یادآور شده است:

دروغ‌گویی، هجو مؤمن، تشبیب و بیان زیبایی‌های زنان شناخته شده نیز سبب حرام شدن غناء می‏‌گردد، ولیکن آن‌را جزء مؤلفه‌های غناء نمی‌داند. به نظر وی، خوانندگی همراه با بازی با ابزار لهو، حتی اگر در عروسی باشد، موجب حرمت دستمزد خواننده می‌داند. از این روی، با توجه به کلام ایشان ، این‌گونه پیوست‌ها و همراه‍ها، سبب می‍گرداند، غناء حرام و نکوهیده گردد، ولی این‌ها فارغ از معنای غناست.

شهید ثانی(م: ۹۶۵) می‌نویسد:

«الغناء ـ بالمد ـ مدّ الصوت المشتمل على الترجيع المطرب، فلا يحرم بدون الوصفين ـ أعني الترجيع مع الإطراب ـ و إن وجد أحدهما. كذا عرّفه جماعة من الأصحاب. و ردّه بعضهم إلى العرف، فما سمّي فيه غناء يحرم و ان لم يطرب و هو حسن. و لا فرق في ذلك بين كونه في شعر و قرآن و غيرهما»[۴۵]

مراد از غناء ـ کشیده ـ صدایی است که در گلو گردانده شود و شادی‌انگیز و رقص‌آور باشد. بدون این دو ویژگی حرام نیست، گرچه یکی از دو ویژگی را صدا داشته باشد. آن‌گونه که گروهی از اصحاب تفسیر کرده‌اند و شماری از اصحاب، تقسیر و شناخت عرف را معیار قرار داده‌اند. بنا بر نظر ایشان، آن‌چه را عرف غناء بداند، حرام است، گرچه شادی‌افزا و طرب‌انگیز نباشد. و این نظر، نظری است، نیک. در آوازِ غنایی، فرقی نیست در این که قرآن با این سبک خوانده شود، یا شعر و . . .

در شرح لمعه می‌نویسد:

«و الغناء بالمد… أو ما سمي في العرف غناء و إن لم يطرب سواء كان في شعر، أم قرآن، أم غيرهما»[۴۶]

و غناءِ کشیده . . . یا چیزی که عرف بدان غناء گوید، هر چند شادی‌انگیز و رقص آور نباشد، در حکم غناست.

ایشان، در وهلۀ نخست، آوایی را غناء می داند و حکمِ غناء حرام را بر آن بار می‌کند که از دو ویژگی، برخوردار باشد:

۱. بازگشت در گلو.

۲. طربناکی و شادی افزایی.

و  در وهلۀ دوم، رجوع به عرف را ملاک بازشناسیِ غناء قرار می‌‏دهد و بر این نظر است: هر صدایی را که عرف، غناء بداند، خواه دو ویژگی یاد شده را داشته باشد، یا نداشته باشد، حرام است.

البته ایشان در ادامۀ این مبحث در روضة البهیه این نکته را یادآور می‌‏شود که شهید اول و دیگر فقیهان، «حُدی» را از دایرۀ غنای حرام، بیرون دانسته‌‏اند. همچنین آواز و خنیاگریِ زنان را در عروسی‌ها، در صورتی که:

۱. باطل‌سرایی نکنند.

۲. به لهو نپردازند، هرچند به زدن دایره‏ای که در آن سنج باشد، نه دایرۀ بدون سنج.

۳. مردان بیگانه نیز آوازِ آنان را نشنوند.

اینان، از این دست آوازخوانیِ زنان را از دایرۀ غنایِ حرام، بیرون دانسته و گفته‌اند: اشکالی بر آن وارد نیست. امّا شهید ثانی، نظر خود را در این‌باره نیاورده ‏است. در بیانی که ایشان از شهید اول و دیگر فقیهان می‌آورد: دو نکته درخور تأمل است: یکی نپرداختن به امور لهوی، دوم نزدن دایره‏ای که در آن سنج باشد، نه بدون سنج. از این بیان نتیجه گرفته می‏شود که زدن دایرۀ بدون سنج، در عروسی با این شرایط اشکال ندارد.

شهید ثانی، آوازی را غناء می‌داند که از دو ویژگی برخوردار باشد: در گلو گردانیده شود و رامِش‌انگیز و رقص‌آور باشد. هرچند با ارجاع دادن آن به عرف، قید طرب را از آن برمی‌دارد ، که به ظاهر این ارجاع، از باب احتیاط است.

محقق کرکی (م:  ۹۴۰):

«قوله: (و الغناء). هو: ممدود، و المراد به على ما في الدروس: مد الصوت المشتمل على الترجيع المطرب. و ليس مطلق مد الصوت محرما و إن مالت القلوب إليه، ما لم ينته إلى حيث يكون مطربا بسبب اشتماله على الترجيع المقتضي لذلك»[۴۷]

مراد او از «غناء»، همان‌‏گونه که در کتاب دروس شهید اول آمده است، آوازی است که در گلو گردانیده شود، شادی‌انگیز و رقص‌آور باشد. تنها کشش صدا، اگرچه دل‌ها به آن مایل شوند و به پای‌ه‍ای نرسد که در اثرِ بازگرداندن آن در گلو، طربناک باشد، حرام نیست.

در نظر ایشان دو قید ترجیع و طرب، با هم، سبب غنائی شدنِ صوت می‌شود. صدایی که تنها از ویژگیِ برگشتِ در گلو برخوردار باشد، بدون رامِش‌انگیزی و طربناکی، غنایِ حرام نیست. همچنین برصدائی که از ویژگیِ سرورانگیزی برخوردار است، ولی در گلو گردانیده نشود، غناء، اطلاق نمی‌شود.

 

محقق اردبیلی در مبحث غناء می‌‏نویسد:

«قيل: هو- بالمد-: «مدّ صوت الإنسان المشتمل على الترجيع المطرب»… ردّه بعض الأصحاب إلى العرف، فكل ما يسمّى به عرفا فهو حرام، و إن لم يكن مشتملا على الترجيع، و لا على الطّرب. دليله: أنّه لفظ ورد في الشّرع تحريم معناه و ليس بظاهر له معنى شرعي مأخوذ من الشّرع، فيحال على العرف. و الظّاهر أنّه يطلق على مدّ الصّوت من غير طرب، فيكون حراما، إذ يصحّ تقسيمه إلى المطرب و عدمه، بل و لا يبعد إطلاقه على غير المرجّع و المكرّر في الحلق، فينبغي الاجتناب.»[۴۸]

در تعریف غناء، گفته شده است: کشیدن صدای انسان است، با دو ویژگی: بازگشت آن در گلو و طربناکی که دارای ترجیعِ طرب‌‏آور باشد… شماری از فقیهان امامیه، آن‌را به عرف برگشت داده‌‏اند؛ از این روی، آن‌چه را که عرف غناء بداند، حرام است هر چند دارای ترجیع نباشد و طرب ایجاد نکند. دلیل این‌که در شناخت غناء، باید به عرف مراجعه کرد این است که در شرع، معنای غناء حرام شده، اما چیستی آن در شریعت، بیان نشده، زیرا که غناء، حقیقت شرعی ندارد، باید در معنای آن به عرف مراجعه کرد از ظاهر برم‍ی‌آید که غناء، آن صدایی را در بر می‌گیرد که از ویژگی کشیدگی برخوردار باشد، بدون طرب، پس در این صورت حرام است؛ زیرا تقسیم آن به مطرب و غیر مطرب، صحیح است. بلکه بعید نیست غناء، بر آوایی که ترجیع نداشته باشد و در گلو چرخیده و تکرار نشود نیز، اطلاق گردد از این روی، سزاوار است از آن نیز دوری شود.

و می‌نویسد:

«و لكن ما رأيت رواية صحيحة صريحة في التّحريم، و لعلّ الشّهرة تكفي، مع الأخبار الكثيرة، بل الإجماع على تحريم الغناء، و التّخصيص يحتاج إلى دليل. و يمكن أن يقال: الأخبار ليست بحجّة، و إنّما الإجماع و الشّهرة مع القيدين، فلا حجّة على غيره، و الأصل دليل قويّ، و الاحتياط واضح.»[۴۹]

و لکن من روایتی که سند صحیح داشته باشد و حرام بودن غناء را به روشنی بیان بکند، ندیده‌‏ام. شاید شهرت با اخبار بسیاری که در باب حرام بودن غناء وجود دارد کافی باشد، بلکه اجماع، دلالت بر حرام بودن غناء می‌کند.بنا بر اجماع و شهرت، غنائی حرام است که صدا در گلو گردانیده شود و شادی‌انگیز باشد و  بنا بر این، مخصوص گردانیدن حکم، برای پاره‌ای از مصداق‌ها نیاز به دلیل دارد. ممکن است گفته شود، اخبار در این باب، حجت نیستند و اجماع و شهرت، دلالت می کنند بر غنائی که از آن دو قید برخوردار باشد: بازگشت صدا در گلو و طربناکی. از این روی، باید به اصل اباحه رجوع کرد واصل اباحه، دلیلی است قوی در این زمینه و درستی احتیاط، روشن.

محقق اردبیلی، سپس بحثِ جداشده‌هایِ از غنایِ حرام را پیش می‌‏کشد و علت حرام بودن آوازه‌خوانی در عروسی‌ها را دروغ‌گویی و لهوپردازی می‏‌داند.

در باب مراثی حضرت اباعبدالله، نکتۀ درخور درنگی را یادآور می‌شود:

«و قد استثني مراثي الحسين، عليه السلام، أيضا، و دليله أيضا غير واضح. و لعلّ دليل الكلّ أنّه ما ثبت بالإجماع إلّا في غيرها، و الأخبار ليست بصحيحة صريحة في التّحريم مطلقا، و الأصل الجواز، فما ثبت تحريمه يحرم، و الباقي يبقى، فتأمّل فيه.»[۵۰]

مرثیه‌‏خوانی بر امام حسین (ع) از دایرۀ غنای حرام بیرون است.  و دلیل آن، روشن نیست. شاید به این دلیل که اجماع بر حرام بودنِ آن ثابت نیست و اجماع، تنها غیر مراثی را می‌رساند و سند روایاتِ حرمتِ غناء، صحیحه نیستند و دلالتی صریح و روشن نیز بر حرام بودن غناء، به طور مطلق ندارند. و با وجود شک، اصلِ جواز و اباحه، در آن جریان می‌‏یابد و تنها چیزی که حرام بودن آن ثابت است، از دایرۀ این اصل خارج است و غیر از آن را در بر می‌‏گیرد، پس در آن بیاندیش.

و یادآور می‌شود:

«و يؤيّده أنّ البكاء و التّفجّع عليه (ع) مطلوب و مرغوب، و فيه ثواب عظيم، و الغناء معين على ذلك، و أنّه متعارف دائما في بلاد المسلمين في زمن المشايخ إلى زماننا هذا من غير نكير، و هو يدلّ على الجواز غالبا. و يؤيّده جواز النّياحة بالغناء، و جواز أخذ الأجرة عليها لصحيحة . . . . »[۵۱]

بر درستی این استثناء گواه است، ثواب بسیار داشتن و پسندیده‌بودن گریه و دردمندانه سوگواری کردن بر آن حضرت (ع) و با غناء مرثیه‌خوانی کردن، کمک است به این گریستن و اشکِ ماتم ریختن. و این مرثیه‌سراییِ غنائی، از زمان استادان بزرگ ما، تا این عصر که ما در آن زندگی می‌کنیم، جاری و ساری بوده است، بدون آن‌که با آن مخالفت بشودو و این دلیل است بر رَوائیِ بسیاری از مرثیه‌سرایی‌هایِ غنایی. و نیز بر درستی این استثناء دلالت می‌کند، نوحه‌گری غنایی که در بین دین‌مداران رایج بوده است و نیز مزدی که برای نوحه‌گری‌های غنائی گرفته می‌شده است.

وی، دلیلِ حرام بودن غناء، و ملاک و مناط آن‌را طرب‌‏انگیزیِ غناء می‏‌شناسد:

«و يؤيّده أنّ التّحريم للطّرب على الظّاهر، و لهذا قيّد بالمطرب، و ليس في المراثي الطّرب، بل ليس إلّا الحزن، و أكثر هذا يجري في استثناء مطلق المراثي، و كأنّه ترك للظّهور.»[۵۲]

 و نیز دلالت می‌کند بر درستی استثناءِ غناءِ در مراثی از غناءِ حرام، این نکتۀ بس مهم که از ظاهر نیز استفاده می‌شود حرام بودن غناء، برای وجد و طربی است که در شنونده به وجود می‌آورد. از این روی، غناء را قید زده‌اند به مطرب. در حالی که در مراثی طربی وجود ندارد، بلکه اندوه است و سوز و گداز.

و این‌که بیش‌تر قاعدۀ یاد شده را [که در مراثی طربی نیست که حرام باشد؛ از این روی، غناء در مراثی، از غنای حرام استثناء هستند.] بر همۀ مراثی، چه مرثیه‌خوانی غنائی بر امام حسین (ع) و دیگران، جاری ساخته‌اند، گویا ظاهر را ترک گفته‌اند..

تبیین و نقد دیدگاه محقق اردبیلی

اما دلیل این‌که غناء، در روایات معنی نشده، شاید روشنیِ مصداق غناء، در زمان صدور روایات بوده است، در مَثَل، وقتی امام صادق (ع) از غناء نهی می‌فرمود، همگان می‌دانستند که مراد ایشان از غناء چیست و مغنی کیست، اما با گذر زمان، معنای آن ناشناخته مانده است. پس برای دریافت معنای غناء و مصداق غنایِ حرام، باید به پژوهش در منابع تاریخی و به دست آوردن فضای زمان صدور روایات رو آورد.

همچنین بنابر نظر محقق اردبیلی: که غناء را، کشیدن صوت، بدون دخالت قید طَرَب در حقیقت آن، می‏داند، قراءت قرآن با صدای خوش، یا گفتن اذان نیز باید حرام باشد زیرا در آنها صدا کشیده می‏شود و نتیجه چنین بیانی این است که ایجاد و شنیدن بسیاری از صداها حرام است.

اشکال دیگری که به محقق اردبیلی شده، این است که: بر فرض بپذیریم بر حرمت غناء، اجماع وجود دارد و اجماع آن نیز قدمائی و مورد اعتبار است؛ اما از آن‌جایی که معنای آن روشن نیست اجماع، اهمال دارد.

این سخن که: در باب مراثی امام حسین (ع) باید گفت: هرچه تحریم آن ثابت شده، حرام و دیگر موردهای آن حلال است، سخنی درست و منطقی است؛ اما تنها در مورد استثنای یاد شده کاربرد ندارد و اعم از آن است و درخور سریان دادن به تمام گونه‌های غناء.

البته علما و اهل لغت، در معنای طرب، سبکی و خوشایندی را بیان کرده که در اثر شادی یا حزن پدیدار شود و آن‌را تنها به شادی ویژه نساخته‌‏اند، امّا محقق اردبیلی، حزن را جدای از طرب می‌‏داند. حال سؤال این‌جاست که آیا غناء، در غیر مراثی اباعبدالله (ع) اگر حزن‌‏انگیز باشد نیز، مباح است چون بنابر نظر ایشان، دارای طربی که قید حرمت غناست، نمی‌‏باشد؟

به نظر ایشان غناءخوانی زنان، اگر به باطل، یا دروغ، آمیخته باشد یا به ملاهی و یا درحضور مردان بیگانه، حتی در عروسی، ناپسند است. و غنایی که برای عروسی، یا حُدا، یا عزاداری امام حسین (ع) باشد، ناپسند نیست و عرف متشرعه را دلیل بر جواز غناء در مراثی امام حسین (ع) می‌داند .

همچنین از کلام ایشان بر می‌آید دو قید: در گلوگردانیدن و سرورانگیزی، قدر متیقن در صدقِ مفهوم غناء است.

شیخ بهائی (م: ۱۰۳۰ )می‌نویسد:

«علم الموسيقى علم يعرف منه النغم و الإيقاع و أحوالها و كيفية تأليف اللحون و اتخاذ الآلات الموسيقارية. . . . و و لا مانع شرعا من تعلم‏ هذا العلم، و كثير من الفقهاء كان مبرزا فيه. نعم الشريعة المطهرة على الصادع بها أفضل السلام منعت من عمله، و الكتب المصنفة فيه إنما تفيد امورا علمية فقط»[۵۳]

دانش موسیقی، دانشی است که از آن نغمه‌‏ها و ریتم‌ها، ضرب‌آهنگها و ویژگی آن‌ها و چگونگی آهنگ‌ها و ابزار موسیقی شناخته می‌‏شود. . . . شریعت از فراگیری این دانش، باز نداشته است و شمار بسیاری از فقیهان در این فن مهارت داشته‌‏اند. بله، شریعت مطهّر اسلام، از کاربردی نمودن و عمل به آن پرهیز داده وکتاب‌هایی که در این زمینه نوشته شده، تنها امور علمی است.

اما در بیان شیخ بهائی، که فراگیریِ موسیقی را جایز و به کار بردن آن را حرام می‌‏شمارند، به ظاهر، تناقضی وجود دارد؛ چرا که خواننده یا نوازنده، برای یادگیری، باید آن را به کار بَرَد وگرنه نمی‏‌تواند یاد بگیرد .

محقق سبزواری (م: ۱۰۹۰ ) در کتاب کفایة الاحکام، به بررسی موضوع و حکم غناء پرداخته است. ایشان، رساله‌‏ای مستقل هم در باب حلال بودن غناء نوشته است که جامعۀ علمی زمانِ وی، آن‌را نپذیرفت و سیاست‌های حاکم بر آن روزگار، وی را ناگزیر کرد، رساله‌‏ای مستقل در بابِ حرام بودن غناء بنویسد و به ظاهر از فتوای خویش دست بردارد.

از رسالۀ تحلیلیۀ ایشان اثری نیافتیم؛ از این روی، آرای ایشان را در باب غناء، از کفایة الاحکام یادآور می‌شویم.

ایشان اختلاف دیدگاه‌هایی را که تا آن زمان در تعریف غناء بوده است، چنین بیان می‌کند:

«و هو مدّ الصوت المشتمل على الترجيع المطرب على ما قاله بعضهم. و بعضهم اقتصر على الترجيع. و بعضهم على الإطراب من غير ذكر الترجيع. و من العامّة من فسّر بتحسين الصوت. و يظهر ذلك من بعض عبارات أهل اللغة. و الظاهر أنّ الغالب لا ينفكّ التحسين من الوصفين المذكورين. و منهم من فسّر بمدّ الصوت. و منهم من قال: من رفع صوتاً و والاه فهو غناء. و لعلّ الإطراب و الترجيع مجتمعان غالباً. و قيل: ما يسمّى غناء عرفاً و إن لم يشتمل على القيدين»[۵۴]

و آن [غناء] کشیدن صداست، با دو ویژگی که دربردارد: واگردانی صدا در گلو، و وجدآوری و طربناکی، بنا بر آن‌چه شماری از فقیهان گفته‌اند.

و شماری دیگر به بازگشت صدا در گلو، بسنده کرده‌اند.

و شماری دیگر، به طرب‌انگیزی، بدون این‌که از «واگردانی آن در گلو» سخنی به‌میان آورند.

و از علمای اهل سنّت، کسانی غناء را به آوای خوش و زیبا، تفسیر کرده‌اند. این معنی، از پاره‌ای عبارات اهل لغت، به روشنی فهمیده می‌شود.

ظاهر این است که بیش‌تر اهل نظر، نیکویی صدا و خوش صدایی را از دو ویژگی یاد شده: واگردانی صدا در گلو و طربناکی، جدا نمی‌سازند.

و از فقیهان اهل سنّت، کسانی غناء را به کشیدن صدا تفسیر کرده‌اند.

و نظر دیگری که در بین علمای اهل سنّت دیده می‌شود، این که آوای بلند و ادامه‌دار، غناء است.

در آوای غنائی، بیش‌تر بازگشت صدا در گلو و طرب‌انگیزی با هم‌اند. و گروهی کم‌شمار، بر این نظرند، آن آوایی که در عرف غناء نامیده شود، غناست و گرچه دو قید یاد شده را نداشته باشد.

ایشان، در تنبیهات رسالۀ تحریمه، به معنی‌شناسی غناء می‌‏پردازد، در آغاز، دیدگاه شیخ علی عاملی را نقل می‌‏کند:

«و ليس مطلق مد الصوت محرما و إن مالت القلوب إليه، ما لم ينته إلى حيث يكون مطربا بسبب اشتماله على الترجيع المقتضي لذلك»[۵۵]

هر کشیدن صوتی، حرام نیست و گرچه دل‌ها به سوی آن گرایش بیابند، مادامی که به طربناکی برخاسته از آوای ترجیع‌دار، که اقتضای آن طرب‌انگیزی است، نینجامد.

در ادامه دیدگاه‌های اهل لغت را برای بیان طَرَب و ترجیع می‌آورد و می‌افزاید:

«و من العامه من فسر بتغرید الصوت . . . و فی الصحاح: « التغرید: التطریب فی الصوت و الغناء»[۵۶]

شماری از اهل سنت، تغنی را به طربناکی و سرورانگیزی آوا، معنی کرده‌‏اند و در صحاح نیز چنین معنایی برای غناء، آمده است.

و می‌نویسد:

«و بعض اهل اللغة لم یعتبر فی الغناء الاطراب»[۵۷]

شماری از لغویان، وجدآوری و سرورانگیزی را در غناء شرط ندانسته‌‏اند.

سبزواری، در تفسیر حدیث: «من لم یتغن بالقرآن . . . » وجوه دیگری را نقل می‌‏کند و سپس می‌نویسد:

«و ظنی ان التغنی و التطریب و الترجیع و اللحن و التغرید و الترنم الفاظ متقاربة فی المعنی او اجتماع بین معانیها غالبا لهذا تراهم یوردون بعض هذه الالفاظ فی تفسیر بعض الاخر» [۵۸]

به گمان من، تغنی، تطریب، ترجیع، لحن، تغرید، و ترنّم واژه‏‌هایی است که معنای آن به‌ هم نزدیک است و یکی در معنای دیگری ذکر می‌‏شود.

البته باید توجه داشت که طَرَب، با ترجیع فرق دارد. ترجیع، ضرب صوت و صداست، ولی طَرَب اثری است که در روح و روان انسان بر اثر ترجیع پدید می‌آید.

محقق سبزواری می‌نویسد:

«و الظاهر أنّ ما اجتمع فيه الإطراب و الترجيع فهو غناء. و الطرب على ما قاله الجوهري و غيره، خفّة تصيب الإنسان بسبب حزن أو سرور، و الترجيع ترديد الصوت في الحلق. و الظاهر أنّه يحصل بتكرير الألفاظ و الأصوات بالنغمات.»[۵۹]

ظاهر آن است که هر آوازی که در آن جذبه و سرورانگیزی و واگردانی در گلو باشد، غناست و طرب نیز، همان‌گونه که واژه‌شناسانی، چون: جوهری و دیگران، گفته‌‏اند، سَبُکی است که در اثر شادی، یا غم، به انسان دست می‌‏دهد. و ترجیع، چرخاندن صدا در گلوست که با تکرارِ واژگان و صداهای همراه با آهنگ، حاصل می‌‏شود.

علی بن محمد عاملی (م: ۱۱۰۴ ) در تنبیه الغافلین وتذکیر العاقلین، که ردّیه‌‏ای است بر رسالۀ تحلیلیۀ محقق سبزواری، پس از بیان دیدگاه صاحب جامع الاصول، درباره لحن و این‌که لحن همان تطریب است، می‌نویسد:

«الألحان جمع لحن و هو التطريب و يشبه أن يكون هذا الذي يفعله قرّاء زماننا بين أيدي الوعّاظ في المجالس من اللحون الأعجميّة التي يقرءون بها ممّا نهى عنه النبي (ص).»[۶۰]

آهنگ‌ها جمع آهنگ و آهنگ همان وجد و سرورانگیزی است و همانند است با آن‌چه قاریان زمان ما، در پیش واعظان در مجالس، با آهنگهای پارسی می‌خوانند، آن چیزی که رسول خدا (ص) از آن پرهیز داده ‌است.

سپس این نکته را یادآور می‌شود:

«و أمّا الأحاديث الموهمة خلاف ذلك فإنّها دالة على مدح حسن الصوت و تحسينه و القراءة بالحزن و في بعضها الترجيع و الإلحان و النغمة. فحسن الصوت أو تحسينه أيّ دلالة فيه على كون قراءته غناء؟ و يلزم منه أنّ حسن الصوت يكون دائما مغنّيا بصوته و أمّا الحزن و البكاء… فأيّ مشابهة لها بالغناء ليتوهّم فيها ذلك… و أمّا الترجيع فأي دلالة على أنّ كلّ ترجيع غناء؟ …و ترجيع غير الغناء غيره و هو المراد من الحديث… و من الترجيع إعادة الصوت و تكريره أو إعادة الشي‌ء و منه ترجيع الأذان… و لا يكون ذلك ترجيعا مطربا و لا غناء عرفا و مع تقييد الترجيع بالإطراب أو الغناء عرفا لا حرج في ترجيع لا إطراب معه و لا غناء؛ و كيف يتصوّر الترجيع المطرب في القرآن ليكون غناء و الطرب ينافي ما هو المقصود من التلاوة فإنّه يحصل من سماع الصوت و آلات اللهو من غير نظر إلى المعاني غالبا.»[۶۱]

روایاتی که صدایِ خوش و قراءتِ همراهِ با حزن، یا واگردانیدن صدا در گلو و آهنگ‌ها و نغمه را می‌ستایند، چگونه بر غناء بودن قراءت دلالت دارند؛ چرا که از حملِ نیکویی آوا بر غناء، لازم می‏آید كه آوای خوش، همیشه غناء باشد و فردِ خوش‌آوا، همیشه با صدای خود در حال آوازخوانی ناروا باشد . . . حزن و اندوه و حالت گریه داشتن چه همانندی با غناء دارد؟ . . .  ترجیع غیر غنائی غیر از ترجیع غنائی است و روایات بر ترجیع غیر غنائی، سفارش دارند . . . از موارد ترجیع، بازگرداندن صوت و تکرار و دوباره آوردن چیزی است و ترجیع در اذان نیز، از همین معناست . . . چنین چیزی، از آن گونه صدا در گلو گردانیدن‌های طربناک و رقص‌آور و غنای عرفی نیست و با قید زدن ترجیع به اطراب، یا غنای عرفی، حرجی در ترجیع بدون اطراب و غناء نیست. چگونه می‌توان چهچهۀ طرب‌انگیز، را در قرآن، تصوّر کرد در حالی که طَرَب، با مقصود ازتلاوت، ناسازگاری دارد؛ چرا که طرب  بیش‌تر، از گوش فرا دادن به آوا و ابزارهای لهوی، بدون توجه به معانی حاصل می‌شود.

و اظهار می‌دارد:

«أنّ مطلق الغناء حرام و هو ما كان غناء عرفا أو ما كان مطربا مع الترجيع و أنّ ما كان غير ذلك لا ينافيه الترجيع و حسن الصوت و تحسينه و الحزن و . . . »[۶۲]

مطلق غناء، حرام است. و آن آوایی است که عرف، آن را غناء بداند و یا آوایی باشد، با دو ویژگی: وجدآور و هیجان‌انگیز، و دیگر، گردانیدن آن در گلو.

و آوایی که غیر از این باشد، یعنی از جنس خُنیاگری اهل لهو و اوباش و اراذل نباشد که عرف آن را غنا می‌داند و نه وجدآور باشد و در گلو چرخانده شود، غناء نیست. و ناسازگاری ندارد با این‌که انسان با  صدای خوش، آواز در گلو بچرخاند و بکشد و دیگران به او آفرین گویند و یا با آوای او غمگین شوند. چنین خواننده‌ای، خوانندۀ غنایی دانسته نمی‌‏شود.

و یادآور می‌شود:

«فإنّ الغناء إن أريد به ما كان غناء عرفا كما هو التحقيق فليس شي‌ء من قراءة القرآن مع حسن الصوت أو تحسينه و الحزن و البكاء و التباكي بغناء عرفا ما لم يكن بلحون أهل الفسق مع الترجيع المعهود في الغناء و نحوه.»[۶۳]

چنان‌چه مراد از غناء، غنای عرفی باشد، همان‏‌گونه که تحقیق بر آن دلالت دارد، خواندن قرآن با صدای نیکو و حزن‌آور، گریه‌ناک و گریه‌آور، غناء نیست؛ مگر این‌که به آهنگ‌های اهل فسق باشد و به گونه‌ای صدا را در گلو بچرخاند، که در غناء انجام می‌گیرد . . ..

وی، لحن را با تطریب یکی می‌داند، در حالی که لحن با طرب، تفاوت دارد؛ لحن، وصف صوت است و تطریب و اطراب، وصف حالتی است که در دل و قلب، از صوت، که علت فاعلی آن است، پدید می‌آید.

ایشان، کشیدن و در گلو گردانیدن و نیکوساختن صوت را بدون اشکال می‏داند. پس آیا تعریف غناء، این قیدها را بر نمی‌گیرد؟

از بیان ایشان بر می‌آید که:

۱. ترجیع بر دو گونه است: غنایی و غیرغنایی.

۲. ایجاد طرب، حاصل گوش فرا دادن به آواها، سازها و ابزارهای لهوی، بدون توجه به معانی است.

۳. کشیدن صدا و گرداندن آن در گلو، در قراءت قرآن اشکال ندارد و طربِ فَرَحی نیز رواست، همان‌گونه که طربِ حزنی اشکال ندارد.

فیض کاشانی (م: ۱۱۱۵) می‌نویسد:

«الظاهر أن هذا التفسير من كلام الصدوق رحمه اللّٰه و يستفاد منه أن مد الصوت و ترجيعه بأمثال ذلك ليس بغناء أو ليس بمحظور و في الأحاديث التي مضت في باب ترتيل القرآن بالصوت الحسن من كتاب الصلاة دلالة على ذلك و الذي يظهر من مجموع الأخبار الواردة فيه اختصاص حرمة الغناء و ما يتعلق به من الأجر و التعليم و الاستماع و البيع و الشراء كلها بما كان على النحو المعهود المتعارف في زمن بني أمية و بني العباس من دخول الرجال عليهن و تكلمهن بالأباطيل و لعبهن بالملاهي من العيدان و القضيب و غيرها دون ما سوى ذلك‌»[۶۴]

ظاهر این است که این تفسیر از کلام شیخ صدوق است که از آن برمی‌‏آید که کشیدن و در گلو گردانیدن صدا و مانند آن غناء نیست و یا اشکالی ندارد.

در روایات پیش‌گفته، و در کتاب الصلاة، در باب ترتیل قرآن، که بر نیکویی صوت سفارش داشتند، دلایلی بر آن وجود دارد. از مجموع روایاتی که در این باب نقل شده است، به دست می‌‏آید: هر غناء و وابسته‌های به آن، از جمله مزد غناءخوانی، آموزش غناء و شنیدن و خرید و فروش خُنیاگران، همه، بر عرف بنی‌‏امیه و بنی‌عباس ناظر است که در آن زمان مردان بر زنانِ خُنیاگر وارد می‌‏شدند و خود را با سخنان باطل و ابزار موسیقی سرگرم می‏‌ساختند.

در ادامه می‌نویسد:

«و على هذا فلا بأس بسماع التغني بالأشعار المتضمنة ذكر الجنة و النار و التشويق إلى دار القرار و وصف نعم اللّٰه الملك الجبار و ذكر العبادات و الترغيب في الخيرات . . . . . بالجملة‌ لا يخفى على ذوي الحجى بعد سماع هذه الأخبار تمييز حق الغناء من باطله . . . »[۶۵]

بنا بر این، شنیدنِ غناءخوانیِ اشعاری که انسان را به یاد بهشت و جهنم می‌اندازد، و شوق به دارالقرار را در انسان بر می‌انگیزاند و نعمت‌های الهی را وصف می‌‏نماید و انسان را به عبادت و انجام کارهای خیر بر می‌‏انگیزاند اشکالی ندارد….

باری، با توجه به آیات و روایات و تحلیلی که در ذیل آن آوردیم، بر هر خردمندی آشکار می‌شود که غنای حق را چگونه از غنای باطل، بازشناسد.

روشن شد که ایشان، غناء را از آن جهت که غناست، حرام نمی‌‏داند، بلکه آمیخته‌ها، پیوست‌ها و درونمایه را در حکم آن نقش‌آفرین می‌‏داند.

وی، بسیاری از غناءها، از جمله غناءهای جاری در دوران بنی‌‏امیه و بنی‌عباس و در دربار خلیفگان اموی و عباسی، حتی موسیقی صوفیان را حرام می‌‏داند. و بیش‌تر چیزهائی که اهل تصوّف در مجلس‌ها و محفل‌های ویژۀ خود، بدان‌ها تغنّی می‌کنند، از قبیل باطل می‌داند. از نظر ایشان در گلو گردانیدن و کشیدنِ صوت، موجب نکوهیدگیِ غناء نیست.

پس فیض، حرام‌بودنِ مطلق غناء و حلال‌بودنِ مطلق آن‌را نمی‌پذیرد. و این‌که شماری از فقیهان به ایشان نسبت می‌دهند که به حلال‌بودن مطلق غناء، باور دارد، درست نیست.

به نظر ایشان، غنای نکوهیده عبارت است از:

۱. مردان بر زنان خواننده وارد شوند.

۲. گفتار و کلام آوازه‌خوانان باطل باشد.

۳. خوانندگان یا شنوندگان، با ابزارهای لهو بازی کنند.

در نگاه وی، درونمایۀ خوب، مانند یادآوری بهشت و جهنم و کارهای نیک، حتّی به غناء هم خوانده شود، نکوهیده نیست. پس برابر نظر ایشان دو گونه غناء، وجود دارد: غنای حق و غنای باطل.

دارابی، محمد بن محمد (م: ۱۱۳۰):

«و اين بهترين طريق جمعى است كه: هر صوت حَسنى كه با آلات لهو، يا صوت زنى كه مرد بشنود يا شهوت‌انگيز باشد و نَفْسِ بهيمى را به حركت در آورد، يا كلام كذب و لاطائلى باشد؛ مسمّا به غناست و حرام است.

و هر صوت حَسَنى كه مقابل اين باشد، در اكثر احاديث مسمّا به صوت حسن است، نه [مسما] به غنا، و مباح است؛ بلكه در قرآن و ذكر مستحب است و هر كس تأمّل در احاديث و آيات كند و انصاف از نفس خود دهد و از عناد و تعصّب بگذرد، تصديق به حقيقت اين معنی خواهد نمود، چه كريمۀ لهو الحديث؛ و قول الزور؛ و قول اللغو و امثال اين، كه معصوم تفسير آن‌ها به غناء كرده، و همچنين حديثى كه پرسيدند كه غناء در عيد فطر و عيد قربان و در عيش‌ها جايز است، معصوم فرمودند جايز است هرگاه معصيتى با آن نباشد. چنان‌چه حديث خواهد آمد، شاهد؛ بلكه برهان است كه غناء امثال اين‌هاست و حرام است و مخالف آن، كه متضمّن آن نباشد آن را غناء نمى‌گويند و اگر گويند، حرام نخواهد بود.»[۶۶]

محمد حسن نجفی (م:۱۲۶۶):

«ففي جملة من كتب الأصحاب أنه مد الصوت المشتمل على الترجيع المطرب، . . . كما لا يخفى على من له أدنى معرفة و إنصاف، فيعلم كون المراد كيفية خاصة منها موكولة إلى العرف، كما هي العادة في بيان أمثال ذلك، نعم لا عبرة بعرف عامة سواد الناس»[۶۷]

غناء کشیدن صداست، صدایی که در گلو گردانیده شود و فرحناک باشد. . . . همان‌سان که بر کسی که از کم‌تر ‌شناخت و انصاف بهره‌مند باشد، پوشیده نیست؛ پس به‌روشنی درمی‌یابد که شناخت چگونگی و ویژگی‌های آن، بستگی به عرف دارد، همان‌گونه که در بیان مانندهای آن، عادت جاری است. بله به عرف عامّه که همانا توده‌های مردم باشد، اعتباری نیست .

ایشان، غناء را به طور مطلق حرام می‌‏داند، حتی در سوگواری‌ها و سوگ‌نامه‌خوانی‌ها و غناءِ در روایت «من لم یتغن بالقرآن. . .» را بر بی‏نیازی از قرآن، حمل می‌کند.

و می‌نویسد:

«و التحقيق الرجوع في موضوعه إلى العرف الصحيح الذي لا ريب في شموله للمقامات المعلومة، و شعبها المعروفة عند أهل فنها، بل لا ريب في تناوله لغير ذلك مما يستعمله سواد الناس من الكيفيات المخصوصة، بل الورع يقتضي اجتناب جميع الافراد المشكوك في اندراجها في موضوعه»[۶۸]

در موضوع غناء، بایستی به عرف درست و دقیق‌اندیش، رجوع کرد که بی‌گمان همۀ نواها و آهنگ‌های شناخته‌شده و ریزه‌کاری‌ها و جزءجزءِ آن‌ها که پیش اهل فن آن، روشن است، در نظر عرف غناست، بلکه آهنگ‌های دیگری که مردم عادی به کار می‌‏برند، در نظر عرف دقیق و درست‌اندیش، غناست. احتیاط حکم می‏‌کند که از همۀ موارد شک‌برانگیز نیز پرهیز شود.

ایشان دو معیار برای غناء ذکر می‌کنند:

۱. کشیدن صدا که در گلو گردانیده شود و جذبه و حالِ ویژه‌ای پدید آورد.

۲. صدایی را که عرف دقیق‌اندیش و درست (نه عرف عام) غناء بداند.

شهرستانی (م: ۱۲۶۰) می‌نویسد:

«و الحاصل أنّ القدرَ المتيقَّن من النصوص و الفتاوى الدالّين على حُرمة الغناء على ما سَيَظهر لك هو حرمة الصوت الممدود المشتمل على الترجيع و التَطَرُّبِ المسمّى في العرف غناءً حقيقةً و إن لم يُطرِب السامع»[۶۹]

آن‌چه بی‌گمان و به طور یقینی از آیات و روایات و فتاوای فقیهان، بر حرام‌بودن غناء دلالت دارد این است که هر صدای کشدار، با این ویژگی‌ها که در گلو رفت و برگشت داشته و شادی‌افزا باشد و عرف آن را به طور حقیقی، غناء بنامد، حرام است، اگر چه شنونده را، سرخوش و شادمان نسازد.

همچنین ایشان، اِطراب شأنی را ملاک می‌داند. ظاهر کلام این است که چهار ملاک: کشداری و به گردش در آمدن صدا در گلو، طرب‌انگیزی و شهره بودن به غناء در نزد عرف، با هم اگر در آوایی و صدایی بود، آن صدا و آوا، غناست و با نبود یکی از چهار ملاک، غنایِ حرام بروز نمی‌کند.

شیخ انصاری (م: ۱۲۶۰) در مکاسب محرمه، در ابتدا می‌نویسد:

«و قد يخدش في الاستدلال بهذه الروايات: بظهور الطائفة الاولى بل الثانية في أن الغناء من مقولة الكلام»[۷۰]

در استدلال به این روایات، به این‌که دستۀ نخست و بل دستۀ دوم، ظهور دارند در این که غناء از مقولۀ کلام است، خدشه وارد است.

پس بنا بر نظر شیخ دلیلی بر حرام‌بودن ذات غناء، از آن جهت که غناست، وجود ندارد.

در پایان، صوت و کلام لهوی را حرام می‏‌شمرد و می‌نویسد:

«فكل صوت يكون لهواً بكيفيته و معدوداً من ألحان أهل الفسوق و المعاصي فهو حرام، و إن فرض أنّه ليس بغناء. و كل ما لا يُعدّ لهواً فليس بحرام، و إن فرض صدق الغناء عليه، فرضاً غير محقق؛ لعدم الدليل على حرمة الغناء إلّا من حيث كونه باطلًا و لهواً و لغواً و زوراً.»[۷۱]

هر صدایی که کیفیت آن لهوی باشد و عنوان لهو بر آن صدق کند و از آهنگ‌های اهل فسق و گناه شمرده شود، حرام خواهد بود، اگرچه تعریف غناء آن‌را در برنگیرد و هر صدایی که لهو شمرده نشود، حرام نخواهد بود، اگرچه به فرض غیر محقق تعریف غناء بر آن صادق باشد، چون دلیلی بر حرام‌بودن غناء، جز از جهت: لهو، لغو، زور و باطل بودن آن وجود ندارد.

بنا بر نظر ایشان:

«و بالجملة، فكل صوت يُعدّ في نفسه مع قطع النظر عن الكلام المتصوّت به لهواً و باطلًا فهو حرام»[۷۳]

باری، تمام صداهایی که لهو و باطل شمرده شوند ـ با قطع نظر از کلامی که صدادار به آن شده ـ حرام است.

و می‌افزاید:

«و بالجملة، فالمحرّم هو ما كان من لحون أهل الفسوق و المعاصي»[۷۴]

باری، غنائی که از آهنگ‌های اهل فسق و گناه باشد، حرام است.

در معنای طرب می‌‏نویسد:

«و الطرب على ما في الصحاح خفة تعتري الانسان لشدة حزن أو سرور. و عن الأساس للزمخشري خفة لسرور، أو هم.»[۷۵]

و طَرَب بنا بر آن‌چه در صحاح آمده، سَبُکی است که در اثر شدّت شادی، یا حُزن در انسان پدید می‏آید. و از «اساس»، نوشتۀ زمخشری، برمی‌آید، طَرَب، سَبُکی است که از سرور و شادی پدید می آید.

و حکم شادی‌افزاییِ صدا را سبب داخل‌شدن آن در دایرۀ لهو می‏‌داند، آن‌جا که می‌نویسد:

«و هذا القيد هو المدخل للصوت في أفراد اللهو.»[۷۶]

گویا ایشان سر‌خوشیِ نفس از کارها و رفتارهای لهوی را حرام می‌‏شمرد.

و دربارۀ صدا می‏‌نویسد:

«فالمحصَّل من الأدلّة المتقدمة حرمة الصوت المُرَجَّع فيه على سبيل اللهو»[۷۷]

نتیجۀ دلیل‌های پیش‌گفته این شد: صدایی که در گلو واگردانیده شود، آن‌گاه حرام است که لهو باشد.

و در باب جداشده‌هایِ از غناء می‌‏نویسد:

«و على تقدير كونه من الأصوات اللّهوية كما يشهد به استثناؤهم إيّاه عن الغناء بعد أخذهم الإطراب في تعريفه فلم أجد ما يصلح لاستثنائه مع تواتر الأخبار بالتحريم»[۷۸]

و بنا بر فرضی که حُداء از آواهای لهوی بوده باشد همان‌گونه که گواه است بر این، استثناءِ ایشان حداء را از غناء، پس از آن‌که در تعریف آن وجد و هیجان‌انگیزی را آورده‌اند. با توجه به اخبار متواتری که بر حرام‌بودن آن دلالت می‌کنند، به دلیلی که شایستگی استثناء آن از غناء را داشته باشد، دست نیابیدیم..

در باب غنای زنان آوازه‌‏خوان در عروسی می‌نویسد:

«غناء المغنّية في الأعراس إذا لم يكتنف بها محرّم آخر من التكلّم بالأباطيل، و اللعب بآلات الملاهي المحرّمة، و دخول‌ الرجال على النساء و المشهور استثناؤه»[۷۹]

آوازخوانی زنان خُنیاگر در عروسی‌ها در صورتی‌که با هیچ گناهی نیالاید و از ابزار لهو در آن استفاده نگردد، کلام باطلی بر زبان رانده نشود، مردان بر زنان وارد نشوند جایز است.

از کلام شیخ، به دست می‌آید: غناء، حرام نیست، لهو حرام است و در پیِ آن غنای لهوی و طرب‌انگیزی لهوزاست.

علامه مامقانی در مناهج المتقین در تعریف غناء می‌نویسد:

«غناء از بازگردانی صداست، به گونه‌ای که با آهنگ‌های فاسقان و انجام‌دهندگان گناهان صغیره، سازگار باشد. پس غناء، چگونگی است در صدا، نه خود آن. و در حرام بودن آن، فرقی نمی‌کند شعر، یا نثر را با آهنگ بخواند و یا قرآن و دعا و مرثیه را.»

وی، ترانه‌سرایی لهوی، هماهنگ با آهنگ‌های اهل فسق را مصداق غنای نکوهیده می‌داند. برابر نظر ایشان غناء از مقولهٔ صوت است، و محتوا، در غنائی شدن یا نشدن صوت نقشی ندارد.

میرزای قمی: (م: ۱۲۳۰):

«اظهر در غناء، رجوع به عرف است؛ يعنى آن چه را در متعارف‌ «خوانندگى» مى‌گويند، حرام است. هر جا كه يقين حاصل شد كه آن‌را خوانندگى مى‌گويند، حرام است خواندن و شنيدن آن. و هر جا كه يقين است كه خوانندگى نمى‌گويند حلال است. و در صورتى كه مشكوک فيه، باشد، اظهر حليت است و احوط اجتناب است. و مجرد لرزيدن صدا معنى غناء نيست. و فرقى ما بين قرآن و مراثى و غير آن نيست.»[۸۰]

طباطبائی (ف: ۱۲۳۱) در ریاض می‌نویسد:

«و الغناء و هو مدّ الصوت المشتمل علىٰ الترجيح المطرب، أو ما يسمّىٰ في العُرف غناء و إن لم يطرب، سواء كان في شعر أو قرآن أو غيرهما، علىٰ الأصح الأقوىٰ، بل عليه إجماع العلماء»[۸۱]

غناء، صدای کشیده‌ای است که در گلو واگردانیده می‌شود و شنونده را سرخوش می‌سازد و به هیجان می‌آورد. یا صدایی است که عرف آن‌را غناء می‌نامد، اگرچه شادی‌افزا نباشد، چه در شعر باشد، چه در قرآن و یا غیر این دو. این تعریف، درست‌‏تر و قوی‌‏تر از دیگر گفتارهاست، بلکه فقیهان، همگی بر آن اتفاق دارند.

اجماعی را که وی ادعا می‌کند، اگر راجع به بخش اول، پیش از ارجاع به عرف، باشد صحیح است وگرنه اجماع، مورد خدشه است.

ملارسول کاشانی (م: ۱۲۵۸):

«والاظهر، وفاقا للاکثر، انه لغة و عرفا مدّ الانسان صوته مع الترجیع و التطریب . . . و المعتبر فی کون الصوت مطربا بقول مطلق حال اغلب الناس . . . و ان لم یطرب به نادر لبعد طبیعته او حالته عنه . . . و لا فرق بین التطریب الشدید او الضعیف و لا بین السّار و المُحزِن کما هو الظاهر، و لا بین ان یکون المقروء . . . حقا او باطلا»[۸۲]

ظاهر و موافق با بیش‌تر این است که غناء، در لغت و عرف، کشیدن صداست که با واگردانی در گلو و شادی‌افزایی در شنونده همراه باشد… معیار در شادی‌آور بودن صدا، حال بیش‌تر مردم است؛ یعنی صدایی که برای بیش‌تر مردم، شادی‌آور باشد، اگرچه برای شماری، این‌سان نباشد غناست… و بین شادی و هیجان‌انگیزی بسیار و کم فرقی نیست، همان‌سان که بین غنایِ شادی آور و غنایِ حزن‌‏آور، فرقی نیست و نیز فرقی نیست که مطالب آن حق باشد، یا باطل.

وی تعریف دقیقی را ارائه می‌کند و قیدهای غناء را همانا: کشیدگی صدا، در گلو گردانیدن آن و طربناکی می‌داند. ملاک را طربِ شأنیِ عام و مطلقِ طرب می‌داند و محتوا را در حلال و حرام بودن آن دخیل نمی‌داند.

نراقی (ف: ۱۲۹۷) می‌نویسد:

«فالتحقيق في المقام أنّه لا شكّ و لا خلاف ظاهرا في مدخلية الترجيع المطرب في حقيقة الغناء و دخوله فيها، كما سمعت، بل لا ينفكّ حسن الصوت عنهما غالبا، كما ذكره في الكفاية، و كذا الظاهر، بل لا ينبغي الشك فيه، أنّ كلّ ترجيع حسن ليس غناء، كما أشرنا إليه أيضا، بل هو كما نبّه عليه بعض المحقّقين: كيفية خاصّة من التراجيع و الألحان، مثيرة لسرور و وجد و انشراح أو حزن و انقباض، و هي غالبا متداولة بين أهل الطرب في العصيان، يستعملونها في الملاهي و العيدان»[۸۳]

نتیجۀ تحقیق من در این‌باره این است: بی‌گمان، گردانیدن صدا در گلو، به گونه‌ای که شادی و سرور خیزد، در به حقیقت پیوستن ماهیت غناء اثرگذار است. آوای خوش، از این ترجیع مطرب، جدا نیست، همان‌گونه در کفایة ذکر شده و از ظاهر بر می‌آید و می‌‏دانیم که هر آوای خوش، همراه با ترجیع، غناء نیست، بلکه غناء، گونه‌ای ویژه از واگردانیِ صدا در گلو و آهنگ‌های برانگیزانندۀ وجد و سرور و شادی و یا گرفتگی، غم و اندوه است. و آن آهنگ‌ها، در میان أهل فسق و فجور رایج است و بیش‌تر آن‌را با ابزار موسیقی و مانند آن اجرا می‌‏کنند.

آیت الله بروجردی در نماز مسافر در بحث لهو، چنین می‌نویسد:

 «و حرمة بعض أقسام اللهو و إن كانت قطعية، لكن لا يمكن الالتزام بحرمة جميع أقسامه، إذ المحرّم من اللهو هو ما أوجب خروج الإنسان من حالته الطبيعيّة بحيث يوجد له حالة سكر لا يبقى معها للعقل حكومة و سلطنة، كالألحان الموسيقيّة التي تخرج من استمعها من الموازين العقليّة و تجعله مسلوب الاختيار في حركاته و سكناته، فيتحرك و يترنّم على طبق نغماتها و إن كان من أعقل الناس و أمتنهم. و بالجملة: المحرّم منه ما يوجب خروج الإنسان من المتانة و الوقار قهرا، و يوجد له سكرا روحيّا يزول معه حكومة العقل بالكليّة، و من الواضحات أنّ التصيّد و إن كان بقصد التنزّه ليس من هذا القبيل.»[۸۴]

حرام‌بودن پاره‌ای از بخش‌های لهو، گرچه حتمی است، لکن، پای‌بندی به حرام‌بودن همۀ بخش‌های آن، ممکن نیست، زیرا لهو حرام، آن لهوی است که سبب خارج شدن انسان از حالت طبیعی می‌شود، به گونه‌ای در او حالت مستی و بی‌خویشتنی پدید می‌آید که برای عقل، حکومت، چیرگی و فرمانروایی بر بدن، روح و روان باقی نمی‌ماند. مانند آهنگ‌های موسیقیایی که فرد، با شنیدن آنها، از دایرۀ معیارهای عقلی در رفتار و شیوۀ رفتاری با دیگران، خارج و بی‌اختیار می‌گردد، پس برابر نغمه‌های موسیقیایی به جنبش در می‌آید و به زمزمۀ آن اشعار می‌پردازد و نغمه‌سرایی می‌کند، گرچه از خردورزترین مردمان باشد.

خلاصۀ سخن، آن آهنگ‌هایی از موسیقی حرام است که ناگزیر به بیرون شدن انسان از چهارچوب و دایرۀ متانت و وقار بینجامد و در او مستیِ روحی پدید آورد و به کلی، حکومت و فرمانروایی عقل از آن رخت بر بندد.

شیخ محمدرضا اصفهانی (۱۳۵۰ق ) می‌نویسد:

«الغناء صوت الإنسان الذي من شأنه إيجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس، و الطرب هو الخفّة التي تعتري الإنسان فتكاد أن تذهب بالعقل و تفعل فعل المسكر لمتعارف الناس أيضا».[۸۵]

غناء عبارت است از: صدای انسان که به خاطر موزونی، هماهنگی و  تناسب اجزای آن، خوشایند با ذوق مردم و درخوریِ پدیدآوریِ طَرَب را داشته باشد.

طَرَب، عبارت است از: سبکی که به انسان عارض می‏‌شود به‌گونه‌‏ای که نزدیک است همانند شراب و مانند آن، عقل انسان متعارف را از بین ببرد.

به نظر ایشان ویژگی‌های صوت غنایی بدین شرح است:

۱. انسانی.

۲. برخورداری از هماهنگی و موزونی اجزاء.

۳. سازوار با ذوق مردم.

۴. شایستگی پدیدآوریِ طرب را دارد (البته وی با تعریف کم و بیش دقیقی که از طرب ارائه می‌دهد، میزان طرب را نیز روشن می‌کند: طرب مورد نظر در غناء، طرب شأنی است.)

امام خمینی، در مکاسب محرمه می‌نویسد:

«ثمّ تصدّى لتشييده بذكر مقدّمة حاصلها . . . . تقييد الصوت بصوت الإنسان لمتابعة العرف، فإنّ أصوات البلابل و إن تناسبت و أطربت لا يسمّى غناء، و بقيد التناسب يخرج ما أوجب الطرب بغيره من حسن الصوت اللغوي ذاتا أو لحسن صاحبه، أو لحسن ألفاظه و معانيه و نحو ذلك، و بقيد المتعارف يخرج الخارج عنه، فلا اعتبار بمن هو كالجماد كما لا اعتبار بمن يطرب بأدنى سبب كما أنّ الحال كذلك في حدّ المسكر»[۸۶]

مرحوم اصفهانی، در شرح واژه‌ها و قیدهای آن در مقام مانع اغیار بودن آن‌ها می‏‌نویسد: با قید صوت آدمی، صوت بلبل از دایرۀ غناء، خارج می‏‌شود، اگر چه  تناسب و طرب داشته باشد. با قید تناسب، صوت ناموزونِ طرب‏‌انگیز را خارج می‌کند، مانند: خوش‌آهنگی صدای لغوی، زیبایی صاحب صدا و خوش‌آهنگی واژگان، یا زیبایی معانی. واژهٔ متعارف انسانی، غیرمعمول را که در جانب افراط یا تفریط است، خارج می‌‏سازد.

پس اعتباری نیست به کسی بسان جماد، در او هیچ هیجان، سرور و انگیزشی پدید نمی‌آید و نیز اعتباری نیست به کسی که به اندک نغمه‌سرایی، آواز و سرایشی به شادمانی، پایکوبی می‌پردازد. همان‌گونه که این قاعده جاری است در تعریف مسکر.

در ادامه می‏‌نویسد:

«و يرد عليه أيضا أنّ الظاهر منه في مقدّمته و تحديده أنّ السبب الوحيد للحسن في المركّبات هو التناسب و أنّ الصوت بتناسبه موجب للطرب أو له شأنيّته. مع أنّه- . . . .- إنّ كون السبب الوحيد في المركّبات هو التناسب، ممنوع. ففي المقام لو لم يكن للصوت رقّة و رخامة و لطف و صفاء و لو في الجملة‌ لا يصير بالتناسب حسنا»[۸۷]

مرحوم اصفهانی، تنها علت طَرَب، در غناء را تناسب آن می‏‌داند، و به این بیان اشکال وارد است؛ چراکه صرف تناسب و چیدن درست، باعث زیبا شدن صوت نمی‌‏گردد، بلکه اگر صدا نازک و نرم و خوش‌آهنگ و هموار و ناب، نباشد، تناسب و موزونی آن شکل نمی‌‏گیرد.

امام خمینی در تعریف غناء می‌نویسد:

«فالأولى تعريف الغناء بأنّه صوت الإنسان الذي له رقّة و حسن ذاتي و لو في‌ الجملة، و له شأنيّة إيجاد الطرب بتناسبه لمتعارف الناس»[۸۸]

بهتر است غناء را چنین تعریف کنیم: غناء عبارت است از صدای انسان، صدائی که تا اندازه‌‏ای نازکی و زیبائیِ ذاتی داشته باشد. و در اثر تناسب با طرب، شأنیت و شایستگی پدیدآوریِ طرب در افراد معمولی را داشته باشد.

آن‌گاه یادآور می‌شود:

«أنّه من كيفيّة الصوت أو الصوت نفسه، و ليست مادّة الكلام دخيلة فيه»[۸۹]

غناء از مقولۀ صوت، یا کیفیت صوت است و مادۀ کلام در آن هیچ نقش و دخالتی ندارد.

در باب نغمه‌سرایی و آوازخوانی در مجلس‌هایی که آراسته شده برای سرور و شادمانی، بسان عید فطر و قربان و . . . می‌نویسد:

«و يمكن أن يقال باستثناء أيّام الفرح منه كعيد الفطر و الأضحى و سائر الأعياد المذهبيّة و الملّية . . . . الظاهر المتفاهم منها أنّ الغناء في الأعياد و أيّام الفرح لا بأس به بذاته ما لم يقترن بمعصية و هو بوجه نظير ما ورد في بعض الروايات . . . . لكن يشكل العمل بها، لعدم قائل ظاهرا باستثنائه فيها بل عدم نقل احتماله من أحد، مع بعد تجويزه في العيدين الشريفين المعدّين لطاعة اللّه تعالى.»[۹۰]

ممکن است گفته شود: روزهای شادی و فرح‌انگیزی، بسان عید فطر و عید قربان و دیگر عیدهای مذهبی و ملی، از دائرۀ غنای حرام، بیرون است . . . . آن‌چه از ظاهر آن فهمیده می‌شود، این‌که غناء در روزهای عید و روزهای فرح‌انگیزی و شادی، به خودی خود حرام نیست، مگر این‌که با گناه بیالاید مانند آن‌‌چه در پاره‌ای از روایات وارد شده است. . . . لکن عمل به آنها با مشکل روبه‌روست، زیرا کسی به این استثناء قائل نشده است، بلکه از هیچ‌کس احتمال آن نیز نقل نشده است. در حالی که بسی بعید است روا بودن آن در دو عید شریف که بستر و زمینه‌سازند برای پیروی خداوند متعال.

 و می‌نویسد:

«نعم، لا شبهة في استثناء زفّ العرائس منه في الجملة . . .» [۹۱]

بله،بی‌شبهه، غناء در عروسی‌ها، در گاهِ زفاف، از غنای حرام، استثناء شده است.

در تحریر الوسیله می‌نویسد:

«الغناء حرام فعله و سماعه و التكسب به. و ليس هو مجرد تحسين الصوت، بل هو مدّه و ترجيعه بكيفية خاصة مطربة تناسب مجالس اللهو و محافل الطرب و آلات اللهو و الملاهي، و لا فرق بين استعماله في كلام حق من قراءة القرآن و الدعاء و المرثية و غيره من شعر أو نثر، بل يتضاعف عقابه لو استعمله فيما يطاع به اللّٰه تعالى»[۹۲]

غناء، انجام آن، شنیدن آن و کسب و درآمد با آن، حرام است. غناء،  تنها زیبا کردن صدا، نیست، بلکه غناء کشیدن صداست و در گلو گردانیدن آن به گونه‌‏ای که سرخوشی پدید آورد و سازوار با مجلس‌های لهو و سرور و شادی و هماهنگ با ابزار لهو و موسیقی باشد. و فرقی ندارد که در کلام حق، مانند قراءت قرآن، دعا و مرثیه باشد، یا در غیر آن مانند شعر و نثر، بلکه غناء در چیزهائی که وسیلۀ پیروی خداست، موجب افزایش عذاب خواهد بود.

آقای سید ابوالقاسم خوئی (ف: ۱۴۱۳هـ ق) می‌نویسد:

«أن الغناء المحرم عبارة عن الصوت المرجع فيه على سبيل اللهو و الباطل و الإضلال عن الحق»[۹۳]

هر صدائی که صدای لهوی باشد و در میان مردم، از آهنگ‌های اهل فسق و گناه به شمار آید، غنای حرام است.

آقا سید محمد رضا گلپایگانی (ف: ۱۴۱۴) در کتاب الشهادات می‌نویسد:

«و أما موضوعه فان المرجع في تشخيصه هو العرف كسائر المفاهيم و الموضوعات في أدلة الأحكام الشرعية، فكل ما كان «غناء» عرفا فهو محرم، بغض النظر عن صدق عنوان «اللهو» و نحوه عليه و عدم صدقه، و سواء كان في كلام حق أو باطل، و سواء اقترن بشي‌ء من المحرمات كاستعمال آلات اللهو و الرقص و نحوهما أو لم يقترن»[۹۴]

و امّا موضوع غناء، مرجع بازشناسی آن عرف است، همان‌گونه که بازشناسی موضوعات احکام شرعی دیگر نیز، بر عهدۀ عرف است. پس هر آوازی که در نظر عرف، غناء باشد، حرام است، با قطع نظر از این‌که عنوان لهو و مانند آن بر آن صدا صدق بکند، یا نکند، چه در کلام حق باشد، یا باطل، خواه با چیزی از محرمات دیگر، همراه باشد [مانند به کار بردن ابزار لهو، رقص و . . . ) یا نباشد.

و می‌افزاید:

«أقول: و هناك طائفة من الاخبار تدل على حرمة الغناء بعنوانه . . . فإن النهي عن التغني بالقرآن يدل على حرمة «الغناء» من حيث نفسه، . . . و على الجملة فكلما صدق عليه «الغناء» فهو حرام و انطباق عنوان آخر عليه من «اللهو» و «الباطل» و «قول الزور» أمر آخر»[۹۵]

می‌گویم: و در این‌جا پاره‌ای از روایات، دلالت می‌کنند بر حرام بودن غناء، به عنوان غناء. به درستی‌که بازداشتن آوازخوانی و نغمه‌سرایی به قرآن، دلالت می‌کند بر حرام بودن غناء از جهت خود غناء…. پس هر صدایی که عنوان غناء بر آن صادق باشد، حرام است، و برابر بودن با عنوان‌های دیگری، مانند: لهو، باطل و قول زور، امر دیگری است.

ایشان تعریفی از غناء ارائه نمی‌دهد، بلکه شناخت آن را به عرف ارجاع می‌دهد. هرچه را عرف غناء بداند، فارغ از محتوا و عنوان‌هایی چون لهو، غناست؛ اما این‌که کدام عرف مد نظر ایشان است، عرف عام، عرف خاص، اهل لغت، فقیهان که غناء را تعریف کرده‌اند، اهل موسیقی و . . . در این بیان نیامده است.

جمع‌بندی دیدگاه فقیهان شیعه

معانی که در کلام فقیهان، دربارۀ مفهوم ومصادیق غناء (غنای موضوع حکم شرعی و ناپسند) بیان گردیده، به چند دسته درخورِ دسته‌بندی است:

۱. عرف، مرجع و معیارِ شناخت غناء.

۲. عرف، ترازِ بازشناسیِ غنای طربناک از غیر طربناک.

۳. غناء، همانا صدایی است که در گلو واگردانیده و شادی و سرخوشی انگیزاند.

۴. افزون بر واگردانی در گلو و شادی‌افزایی، صدا، صدای انسان باشد و برخوردار از کشیدگی، زیبایی و نازکی.

۵. غنای حرام، با یک شرط به حقیقت می‌پیوندد: واگردانیدن صدا در گلو، یا سرورآفرینی و شادی‌انگیزی.

۶. غنای حرام، با دو شرط به وقوع می‌پیوندد: واگردانی صدا در گلو و شادی‌افزایی.

۷. غناء به خودی خود و به طور ذاتی حرام نیست، بلکه آن‌چه از حرام با آن آمیخته می‌شود، سبب حرام شدن و نکوهیدگی آن می‌گردد.

۸. محتوا، بی‌نقش در پدیداریِ غنای حرام.

۹. محتوا، نقش‌آفرین در پدیداریِ غنای حرام.

۱۰. غنای نکوهیده، غنای جاری و ساری عصر صدور.

۱۱. غناء، تنها چگونگیِ صداست، بدون نقش‌آفرینیِ محتوا در آن.

مصادیق غنای نکوهیده

۱. درآمیخته با سخن باطل.

۲. بهره‌گیری از ابزار لهو.

۳. به‌کارگیری شعر، یا گفتارِ درآمیخته به ناسزا، فحش و…

۴. استفاده از ملاهی .

۵. آوازخوانیِ زن برای مردان، در جشن عروسی یا برای زنان، در صورت شنیده شدن آن از سوی نامحرمان.

۶. نوحه‌گری زنان، به سخن دروغ و باطل.

۷. نوحه‌‏گری زنان بر غیر مؤمنان.

۸. آواز، تشبیب و بیان زیبایی‌های زنِ شناخته شده.

۹. همراه با رقص و هر چیزی که انسان را سرخوش کند.

۱۰. هجو مؤمن و به سخره‌گیریِ او.

۱۱. استفاده از شعرهای رکیک.

۱۲. آوازِ همراه با گناه

۱۳. آوازِ شهوت‌انگيز و انگیزانندۀ نَفْسِ حیوانی.

۱۴. آوازی که عرف آن‌را غناء بداند.

۱۵. هر صدایِ لهوی، و صدقِ عنوان لهو بر آن.

۱۶. آوازی که از آهنگ‌های اهل فسق و گناه شمرده شود.

۱۷. آوازِ سازگار با آهنگ‌های فاسقان و انجام‌دهندگان گناهان صغیره.

مفهوم غناء، از نگاه مذاهب و فقیهان اهل سنت

  در این بخش نیز، حکم مسأله در آیینۀ نظر قرار داده می‌شود، تا مفهوم غنائی که موضوع حرمت قرار گرفته، به درستی روشن شود. در باب ِ غناء، در بین علمای اهل سنّت، دیدگاه‌های گوناگونی وجود دارد که این دیدگاه‌ها  را برابر گزارش ابن حجر هیتیمی، فراروی فقه پژوهان می‌نهیم و آن‌گاه، نظر و فتوای علمای بزرگ اهل سنّت: ابوحنیفه(۸۰ – ۱۵۰ه‌ق)، مالک بن انس (۹۳ – ۱۷۹ه‌ق)، ابن ادریس شافعی (۱۵۰ – ۲۴۰ ه ق) و احمد بن محمد بن حنبل (۱۶۴ – ۲۴۱ه ق) را می‌آوریم، به امید این‌که روشن‌گر باشد و اهل تحقیق را به مفهوم غنائی که در بین علمای اهل سنّت، موضوع حرمت قرار گرفته است، رهنمون:

« اقسام الغناء: . . . الغناء ـ بالمد و الکسر ـ هو : رفع الصوت بالشعر، و . . . علی قسمین: . . . القسم الثانی: الغناء المحترفین: ما ینتحله المغنون العارفون بصنعة الغناء المختارون المدن من غزل الشعر مع تلحینه بالتلحینات الانیقة و تقطیعه لها علی النغمات الرقیقة التی تهیج النفوس و تطربها کحمیّا الکؤوس. فهذا هو الغناء المختلف علی اقوال العلماء: احدها: انه حرام . . . ثانیها: انه مکروه . . . ثالثها: الاباحة . . . رابعها: یحرم کثیره دون قلیله . . . خامسها: یحرم فعله و سماعه، الا اذا کان فی بیت خال. . . . سادسها: یحرم فعله ان کان من امرأة لرجل أو لرجال . . . سابعها: ان صحت النیة فیه لم یکره، و الا کره . . . ثامنها: یجوز الغناء و سماعه ان سلم من تضییع فرض . . . تاسعها: یحرم ان کان بجعل . . . عاشرها: هو طاعة ان نوی به ترویح القلب علی طاعة و معصیة ان نوی به التقویة علی المعصیة . . . حادی عاشرها: ان کان ما استعمل یحتمل وجهین جائزا و حراما فسماعه جائز و ان لم یحتمل الا واحدا و هو وجه الفساد فحرام . . . »[۹۶]

گونه‌های غناء: . . . غناءِ ـ کشیده و به کسرِ «عین» ـ بالا بردن صداست، به شعر. . . . بر دو گونه است: . . . گونۀ دوم: غناء اهل فن و حرفه‌ایها: آن‌چه نغمه‌سرایان و آوازخوانان، آشنایان به صنعت غناء، برگزیدگان شهری، از شعر عاشقانه، تقلید می‌کنند، با آهنگین ساختن آنها با آهنگ‌های زیبا و بخش‌بخش کردن بر نغمه‌های سبک، نرم و نازک، آن‌گونه که برانگیزانندۀ نفوس باشد و آنان را به طرب‌انگیزی و شادمانی وا دارد، همانند نواختن طبل جنگ که در سپاه شور می‌انگیزد.

و این، آن غنایی است که در حکم آن علماء، راه‌های گوناگونی را پیموده و دیدگاه‌های ناسانی ارائه داده‌اند. اولی، آن‌را حرام دانسته . . . دومی، مکروه . . . سومی، مباح . . . چهارمی، بسیارِ آن‌را حرام و کمِ آن‌را خیر . . . پنجمی، حرام دانسته خواندن و شنیدن آن را، مگر در خانه‌ای این پدیده روی دهد که خالی باشد. . . . ششمی، نغمه‌سرایی حرام، اگر نغمه را زن برای مرد، یا مردان بسراید. . . . هفتمی، غناء مکروه نیست اگر با هدف و نیّتی صحیح انجام بگیرد و مکروه است اگر غیر از این باشد . . .  هشتمی، رواست غناء‌خوانی و نغمه‌سرایی و گوش فرا دادن به آن، اگر واجبی تباه نگردد. . . . نهمی: حرام است اگرنغمه‌سرایی شود برای دریافت مزد . . .  دهمی، غناء و نغمه‌سرایی پیروی از خداست، اگر شخص آهنگِ آن داشته باشد که با آن، قلب و روح خویش را جان بخشد بر پیروی از خداوند، و گناه است اگر بر آن باشد، به قلب و جان خویش توانایی بخشد بر نافرمانی خدا . . . یازدهمی، اگر آن‌چه از نغمه‌سرایی و آوازخوانی انجام می‌گیرد، در آن دو وجه احتمال داشته باشد: روا و ناروا، پس شنیدن آن رواست و اگر به جزء وجه فسادِ آن، احتمال دیگری در آن نباشد، پس در این صورت، حرام خواهد بود. 

در وهلۀ نخست به دیدگاه ابوحنیفه می‌پردازیم و دسته‌بندی‌هایی که بین پیروان وی، پدید آمده است:

قاضی طاهر طبری (م: ۴۵۰ه ق) در «الرد علی من یحب السماع» نظر ابوحنیفه و دسته‌بندی که دربارۀ دیدگاه وی، پدید آمده،  این‌سان بیان می‌کند:

«و اما الامام ابوحنیفة، رحمه الله، فانه یکره ذلک . . . و یجعل سماع الغناء من الذنوب.

و کذلک مذهب سائر اهل الکوفة، و سفیان الثوری، وحماد . . . و لا یعرف ایضا بین اهل البصرة خلاف . . . .

و اذا ثبت هذا فقد اجمع علماء الامصار علی کراهیته، و المنع منه، و انما فارق الجماعة هذان الرجلان: ابراهیم [بن سعد الزهري] و عبید الله [بن الحسن العنبري] و . . . »[۹۷]

از نظر امام ابوحنیفه، غناء، مکروه بود. . . . و گوش فرادادن به غناء را از گناهان بر می‌شمرد. و این‌سان بود دیدگاه و مشی دیگر فقیهان اهل کوفه و سفیان ثوری و حمّاد . . .

در بین فقیهان اهل بصره، نظر خلافی شناخته نشد.

هنگامی که این مطلب ثابت شد، می‌توان گفت: به‌درستی همۀ عالمان و فقیهان شهرها و سرزمینها، بر مکروه بودن غناء، و پرهیز دادن از آن، هماهنگی دارند و هم‌رأی‌اند، جز این‌که خلاف این جریان و جماعت، دو تن از فقیهان: ابراهیم و عبید الله حرکت کرده‌اند.  

از حنفیان نقل شده که:

«التغني المحرم ما كان مشتملا على ألفاظ لا تحل كوصف الغلمان، و المرأة المعينة التي على قيد الحياة، و وصف الخمر المهيج لها، و وصف الحانات، و هجاء المسلم أو الذمي إذا كان غرض المتكلم الهجاء »[۹۸]

غنای حرام، آن آوایی است که درآمیخته و دربردارندۀ واژگانِ ناروا باشد، مانند: وصف پسربچگان و زنانِ شناخته شدۀ زنده و وصف شراب، به گونه‌ای که انگیزاننده باشد و وصف آهنگ‌ها و هجو و بدگویی مسلمان، یا اهل ذمه. البته، هنگامی که هجاء و به سخره گرفتن هدف نغمه‌سرا باشد.

وی، جدا شده‌های از غنای حرام را نیز این‌سان بر می‌شمارد:

«أما إذا كان غرضه الاستشهاد أو معرفة ما فيه من الفصاحة و البلاغة فإنه ليس بحرام، و كذا إذا اشتمل على وصف الزهريات المتضمنة وصف الرياحين و الأزهار، أو اشتمل على وصف المياه و الخيال و السحاب و نحو ذلك فإنه لا وجه لمنعه.»[۹۹]

اما هنگامی که هدف، گواهی‌آوردن، یا شناخت چیزی باشد که در آن از فصاحت و بلاغت، سخن در میان است، در دایرۀ غنای حرام قرار نمی‌گیرد. و این‌گونه است آن‌گاه که نغمه‌سرایی و آوازخوانی در وصف گل‌ها، آب‌ها، ابرها و اسب‌ها و سوارکاران و مانند آن باشد. و دلیلی برای بازداشتن افراد از خواندن و گوش فرا دادن به این‌گونه نغمه‌سرایی و آوازخوانی، وجود ندارد.

مالک، هم‌روزگار و شاگرد ابوحنیفه، بر همین نظر بود.

قرطبی، عالم مالکی می‌نویسد:

«الثانية و هو الغناء المعتاد عند المشتهرين به، الذي يحرك النفوس و يبعثها على الهوى و الغزل، و المجون الذي يحرك الساكن و يبعث الكامن فهذا النوع إذا كان في شعر يشبب فيه بذكر النساء و وصف محاسنهن و ذكر الخمور و المحرمات لا يختلف في تحريمه، لأنه اللهو و الغناء المذموم بالاتفاق»[۱۰۰]

قسم دوم، آن غنائی است که نزد نامورانِ این فن، عادت گردیده و به آن خو گرفته‌اند؛ آن غنائی که نفوس را می‌شوراند و برمی‌انگیزاند بر هوسرانی و عشق‌بازی و لودگی. گونه‌ای از نغمه‌سرایی است که ساکن را به حرکت در می‌آورد و نیروی نهفته و انرژی پنهان و در نهان را بیدار و آشکار می‌سازد این‌گونه از غناء، اگر به شعری درآمیزد که در آن از عشق و علاقه و شیدایی و شیفتگی به زنان، سخن به میان آمده و یا جمال و زیباییهای آنان را به رشتۀ وصف کشیده و یا باده و خمر و دیگر نارواها و حرامها را زیبا و پرکشش جلوه داده باشد، در حرام بودن آن، اختلافی نیست؛ زیرا که این‌گونه نغمه‌سرایی، لهو، و غناءِ نکوهیده است، برابر نظر و رأی همۀ فقیهان.

و می‌افزاید:

«الاشتغال بالغناء على الدوام سفه ترد به الشهادة، فإن لم يدم لم ترد. و ذكر إسحاق بن عيسى الطباع قال: سألت مالك بن أنس عما يرخص فيه أهل المدينة من الغناء فقال: إنما يفعله عندنا الفساق. و ذكر أبو الطيب طاهر بن عبد الله الطبري قال: أما مالك بن أنس فإنه نهى عن الغناء و عن استماعه‏»[۱۰۱]

پرداختن به نغمه سرایی و آواز خوانی، َدمادَم و بر دوام، نابخردی است و شهادت چنین کسی ناپذیرفته.

پس اگر بردوام نباشد، شهادت او پذیرفته است.

اسحاق بن عیسی می‌گوید: از مالک پرسیدم از غنائی که فقیهان اهل مدینه اجازه داده‌اند. مالک گفت: در نزد ما سرکشان و سرپیچندگان از امر خدا، به غناء، می‌پردازند.

ابوطیب می‌گوید: مالک از نغمه‌سرایی و گوش دادن به آن پرهیز داده است.

شیخ طوسی در خلاف، در باب غناء، پس از بیان دیدگاه خود، با آ گاهی دقیقی که از فتوای فقیهان بزرگ اهل سنت دارد می‌نویسد:

«الغناء محرم، يفسق فاعله، و ترد شهادته. و قال أبو حنيفة و مالك و الشافعي: هو مكروه. و حكي عن مالك أنه قال: هو مباح. و الأول هو الأظهر.»[۱۰۲]

غناء، حرام است، پردازنده را به نافرمانی و سرکشی می‌کشاند و شهادت او در محاکم قضائی ناپذیرفته است.

ابوحنیفه و مالک، آن را مکروه می دانند و گزارش شده از مالک، که وی آن را مباح می‌داند؛ امّا به نظر ما، آشکارتر، همان نخستین است: مکروه.

‏‎شافعی، در باب غناء بر این نظر است:

« قال الشافعي رحمه الله تعالى: في الرجل يغني فيتخذ الغناء صناعته يؤتى عليه ويأتي له ، ويكون منسوبا إليه مشهورا به معروفا ، والمرأة ، لا تجوز شهادة واحد منهما ; وذلك أنه من اللهو المكروه الذي يشبه الباطل ، وأن من صنع هذا كان منسوبا إلى السفه وسقاطة المروءة ، ومن رضي بهذا لنفسه كان مستخفا ، وإن لم يكن محرما بين التحريم ، ولو كان لا ينسب نفسه إليه ، وكان إنما يعرف بأنه يطرب في الحال فيترنم فيها ، ولا يأتي لذلك ، ولا يؤتى عليه ، ولا يرضى به لم يسقط هذا شهادته ، وكذلك المرأة.»[۱۰۳]

شافعی دربارۀ مردی که ترانه می‌سراید و سرایندگی را حرفه و پیشۀ خود قرار داده، بر او وارد می‌شوند و مزدش می‌دهند و به آن حرفه مشهور و معروف است و بدان نسبت داده می‌شود و نیز زنی که این‌سان است، بر این نظر است که: شهادت اینان در محاکم قضایی روا نیست. و این، از آن دستۀ لهوهای مکروه و همانند باطل است. و به درستی، کسی که این پیشه را پیش بگیرد، سفیه و نابِخرَدَش خوانند و فروافتاده از مردانگی و بلند همتی. کسی که به این ویژگیها برای نفس خود رضایت بدهد، انسانی است خوار و پست. این کار، گرچه حرام نیست، لکن منع از آن آشکار است. اگر نغمه‌سرایی، در این فن، در پایه‌ای نباشد که به آن نسبت داده شود و تنها در این حد است که با آهنگ‌ها، سرورانگیزی می‌کند و به زمزمۀ آنها می‌پردازد و کسی برای شنیدن و لذت بردن بر او وارد نمی‌شود و مزدی نیز از این بابت، به وی پرداخت نمی‌شود و به این هم راضی نیست، شهادت او در محاکم قضائی منعی ندارد و این قاعده جاری است دربارۀ زنی که این ویژگی‌ها را دارد.

ابن هجر، عالم شافعی، بر این باور است که شافعی غناء را مکروه می‌داند:

«و هو [ان الغناء مکروه]  الاظهر عند الشافعیة و احمد، و اکثر اصحابهما . . . »[۱۰۴]

غناء، مکروه است. [از بین همۀ فتواهای نقل شده] آشکارتر این است که شافعی و احمد بن حنبل و بیش‌تر پیروان آنان، بر این نظرند.

و ماوردی، دیگر عالم شافعی، این فتوا را چنین نقل می‌کند:

«حرم الغناء قوم و اباحه آخرون و کرهه مالک و الشافعی و ابوحنیفة فی اصح ما قیل عنه . . . »[۱۰۵]

غناء را قومی حرام، قومی مباح و قومی مکروه دانسته‌اند و مالک و شافعی و ابوحنیفه، فتوا بر کراهت داده‌اند، بنا بر صحیح ‌ترین قولی که از آنان گزارش شده است.

 و همان‌گونه که پیش از این آمد، شیخ طوسی در خلاف این نسبت را به شافعی می‌پذیرد.

اما غزالی دیدگاه دیگری دارد و بر اساس برداشتی که وی از فتوای شافعی دارد، بر این نظر است که در مذهب شافعی حرام بودن غناء جایی ندارد:

«و أما الشافعي، رضي اللّه عنه، فليس تحريم الغناء من مذهبه أصلا، و فنص الشافعي و قال في الرجل يتخذه صناعة: لا تجوز شهادته . . . و قال يونس بن عبد الأعلى: سألت الشافعي، رحمه اللّه، عن إباحة أهل المدينة للسماع، فقال الشافعي: لا أعلم‏ أحدا من‏ علماء الحجاز كره السماع إلا ما كان منه في الأوصاف‏ . . . »[۱۰۶]

حرام بودن غناء، در مذهب شافعی جایی ندارد. و سخنِ روشن شافعی در این باب، دربارۀ شخصی است که غناء، نوازندگی، نغمه سرایی و آوازخوانی و مطربی را حرفه و صنعت خود قرار داده باشد، با این عبارت: شهادت او در محاکم قضایی روا نیست….

یونس بن عبد الله می‌گوید: از شافعی دربارۀ ترانه‌سرایی پرسیدم که فقیهان مدینه آن‌را مباح می‌دانند؟

شافعی پاسخ داد: هیچ‌یک از فقیهان مدینه را سراغ ندارم که ترانه‌سرایی را مکروه دانسته باشند، جز آن دسته از ترانه‌هایی که در آنها به بیان ویژگی هایی پرداخته می‌شود که روا نیست.

از نگاه غزالی،  غناء، چند دسته است که پاره‌ای حلال و پاره‌ای حرام‌اند.

در احیاء العلوم می‌نویسد:

«فأقول: إنه يحرم بخمسة عوارض: عارض في المسمع، و عارض في آلة الإسماع، و عارض في نظم الصوت، و عارض في نفس المستمع أو في مواظبته، و عارض في كون الشخص من عوام الخلق، لأن أركان السماع هي المسمع، و المستمع، و آلة الإسماع‏. العارض الأول: أن يكون المسمع امرأة لا يحل النظر إليها، و تخشى الفتنة من سماعها و في معناها الصبي الأمرد الذي تخشى فتنته . . . العارض الثاني: في الآلة: بأن تكون من شعار أهل الشرب، أو المخنثين، و هي المزامير و الأوتار و طبل الكوبة . . . العارض الثالث: في نظم الصوت‏ و هو الشعر، فإن كان فيه شي‏ء من الخنا و الفحش و الهجو أو ما هو كذب على اللّه تعالى و على رسوله (ص) . . . العارض الرابع في المستمع‏: و هو أن تكون الشهوة غالبة عليه، و كان في غرة الشباب و كانت هذه الصفة أغلب عليه من غيرها . . . العارض الخامس: أن يكون الشخص من عوام الخلق‏ و لم يغلب عليه حب اللّه تعالى فيكون السماع له محبوبا، و لا غلبت عليه شهوة فيكون في حقه محظورا، و لكنه أبيح في حقه كسائر أنواع اللذات المباحة، إلا أنه إذا اتخذه ديدنه و هجيراه و قصر عليه أكثر أوقاته فهذا هو السفيه الذي ترد شهادته، فإن المواظبة على اللهو جناية، و كما أن الصغيرة بالإصرار و المداومة تصير كبيرة، فكذلك بعض المباحات بالمداومة يصير صغيرة . . . »[۱۰۷]

«پنج عارض است كه سماع، بدان حرام شود: عارضى در شنواننده، و عارضى در آلت استماع، و عارضى در نظم صوت، و عارضى در نفس شنونده، يا در مواظبت بر آن، و عارضى در آن كه شخص از عوام خلق باشد. چه اركان سماع: شنواننده است، و نفس شنونده، و آلت استماع.

عارض اول آن كه: سماع كننده، زنى باشد كه ديدن او روا نباشد، و از سماع او بيم فتنه باشد، و كودكى كه از او بيم فتنه بود همين حكم دارد. و اين حرام است، براى آن كه در او بيم فتنه است. . . .

عارض دوم، در آلت سماع. بدان‌چه از شعار شراب‌خواران يا مخنثان است، چون نای‌ها و رودها و دُهُلَک‌ها، و اين سه نوع حرام است. . . .

عارض سوم در نظم آواز، و آن شعر است. پس اگر در او چيزى از فحش و هجو بود، يا دروغ باشد بر خداى، عزوجل، يا بر پيغامبر، صلّى اللّه عليه و سلم، يا بر صحابه . . .

عارض چهارم، در شنونده. و آن چنان است كه شهوت بر او غالب بود، و او در غفلت و نادانى جوانى باشد، و اين صفت بر وى غالب‏تر باشد از غير آن…

عارض پنجم آن است كه: شخص از عوام خلق باشد. و دوستى خداى تعالى بر او غالب نبود، تا سماع در حق وى محبوب شود، و شهوت بر وى نيز مستولى نبود تا در حق وى محظور گردد، و ليكن در حق او مباح باشد چون ديگر لذتهاى مباح. الا آن كه اگر آن را عادت و سيرت خود سازد و بيش‌تر اوقات خود را بر آن مقصور كند، اين همان سفيه باشد كه گواهى او بدان رد شود، چه بر بازى مواظبت‏  نمودن جنايت است. و چنان‌كه گناه صغيره به مواظبت كبيره شود، بعضى مباحات نيز به مواظبت صغيره گردد. . . . »[۱۰۸]

پس، ازسخن غزالی به دست می‌آیدکه: غنای حلال، به پنج سبب حرام می‌شود :

۱. غنای زن یا کودکِ انگیزانندۀ غریزۀ حیوانی.

۲. غناءِ همراه با رُباب و چنگ و بَربَط.

۳. غناء با سروده‌های آکنده از سخره و ناسزاگویی اهل دین.

۴. غنای شهوت‌انگیز و چیره‌ساز شهوت و شیطان بر جوان.

۵. غناءِ سرخوشانه و فروبرندۀ تودۀ مردم به عشرت، خوش‌گذرانی و بازی.

در نگاه غزالی، چگونگی آواز نیست که سبب حرام بودن می شود، بلکه به سبب چیزهایی است که با آن همخوانی و هماهنگی می‌کنند و با آن درمی‌آمیزند.

ابوالفرج عبدالرحمن بن علی، معروف ابن‌جوزی (۵۱۰- ۵۹۲ه‌ق) عالم حنبلی مذهب بغدادی می‏‌نویسد :

«أما مذهب أحمد، رحمه اللَّه، فإنه كان الغناء فِي زمانه إنشاد قصائد الزهد إلا أنهم لما كانوا يلحنونها اختلفت الرواية عنه . . . فهذه الروايات كلها دليل عَلَى كراهية الغناء. . . وَقَدْ روينا أن أَحْمَد سمع قوالا عند ابنه صالح فلم ينكر عَلَيْهِ ، فَقَالَ لَهُ صالح : يا أبت أليس كنت تنكر هَذَا ، فَقَالَ : إنما قيل لي : انهم يستعملون المنكر فكرهته ، فأما هَذَا ، فأني لا أكرهه. . . . قلت وَقَدْ ذكر أصحابنا . . . إباحة الغناء ، وإنما أشار إِلَى مَا كان فِي زمانهما من القصائد الزهديات ، وعلى هَذَا يحمل مَا لم يكرهه أَحْمَد . . . »[۱۰۹]

اما مذهب احمد. غناء در زمان وی، عبارت بود از خواندن قصیده‌های زاهدانه که نغمه‌سرایان آنها را با آهنگ‌های خوش در می‌آمیختند و آهنگین می‌ساختند. در باب این که نظر وی دربارۀ غناء، چیست، روایتهای گوناگونی نقل شده است . . . این روایات، همگی، دلیل است بر این که وی، غناء را مکروه می‌دانسته است. . . . برای ما روایت شده: احمد نغمه‌های نغمه‌سرا و آوازخوانی که برای پسرش صالح، نغمه می‌سراییده، شنیده، امّا بر او خرده نگرفته و وی را باز‌نداشته است. تا جایی که برای فرزندش، این پرسش پیش می‌آید و می‌پرسد: ای پدر! آیا شما این‌گونه نغمه‌سراییها را منکر نمی‌دانستید و باز نمی‌داشتید؟

احمد می‌گوید: به من گزارش شده بود که این نغمه‌سرایان، در گاه نغمه‌سرایی، منکر و ناروا، به کار می‌برند؛ از این روی، آن را مکروه اعلام کرده بودم؛ امّا اکنون، آن‌چه را شنیدم، آن‌سان نبودکه به من گزارش شده بود، از این روی آن را مکروه نمی‌دانم . . . .

به نظرمن آن‌چه اصحاب، یادآور شده‌اند از مباح بودن غناء، اشاره دارد به قصیده‌های زاهدانه‌ای که در زمان‌شان جاری و ساری بوده و در این مجلس و آن مجلس با آنها به گونۀ آهنگین، نغمه‌سرایی می‌کرده‌اند.

و بر همین نَسَق و قاعده است آن چه از احمد در باب اباحۀ غناء، روایت شده است.

از قضا این داستان نیز، تأییدکنندۀ این نظریه است که غناء در بزمگاه‌ها و محفل‌های لهو و لعب، از نظر فقیهان سنی، حرام بوده و درآمد زنان و مردان آوازخوان که در آن جاها حضور می‌یافتند و آوازخوانی می‌کردند، حرام دانسته می‏‌شد.

ابن قدامه می‌نویسد:

«وروي عن أحمد ، أنه سمع عند ابنه صالح قوالا ، فلم ينكر عليه ، وقال له صالح : يا أبت ، أليس كنت تكره هذا ؟ فقال : إنه قيل لي : إنهم يستعملون المنكر .»[۱۱۰]

از احمد حنبل روایت شده که نغمه‌های نغمه‌سرایی را شنید و پسرش صالح آن‌جا بود. ابن حنبل وی را از خوانندگی باز نداشت.

پسرش بدو گفت: مگر شما این عمل را مکروه نمی دانید.

او پاسخ داد: به من گفته بودند که اینان، کارهای ناروا انجام می‌دهند [حال آن‌که می‌بینی چنین نیست]

به نظر نمی‌‏رسد غناء نکوهیده از نگاه فقیهان مذاهب اربعه، چیزی غیر از همان غناء رایج در بزمکده‌ها و عشرت‌خانه‌های دوران امویان و عباسیان باشد که فقیهان دوره‌های بعدی، به دلیل ناشناخته ماندن موضوع در عصر امامان خود، در بررسی دیدگاه‌های آنان دچار پراکنده‏‌گویی شده‏‌اند.

گذری بر دیدگاههای فقیهان اهل سنت

روی هم رفته از دیدگاه‌ها و سخنان فقیهان بزرگ اهل سنت روشن می‌شود: با توجه به اختلاف فراوانی که در حکم دارند، غنای ناپسند و نکوهیده را غنائی می‌دانند که نه به خودی خود و در ذات، بلکه به خاطر پیامدهای آن، ناپسند گردیده است؛ در مَثَل، شهوت‌انگیزی، وهن و به سخره‌گیری دیگران، بیان زیبایی‌های زنان نامحرم و. . . همچنین زیاده‌روی در غناء را نیز ناپسند می‌دانستند.

در نتیجه، در نگاه فقیهان اهل سنت، صدای خوش، هر چند از دو ویژگی: واگردانی در گلو، و وجدآوری و سرورانگیزی برخوردار باشد، غنای ناپسند به شمار نمی‌آید، بلکه درون‌مایه، یا آن‌چه به همراه آن می‌آید، اگر زشت باشد، سبب نکوهیدگی آن می‌گردد.

نمونه هایی از غناء ناپسند، در نگاه فقیهان اهل سنت

۱. غناءِ لهوی.

۲. غناءِ جاری در بین حکومت‌گران اموی.

۳. آوای دربردارندۀ واژگان ناشایست.

۴. بیان زیباییهای پسربچگان.

۵. بیان زیباییهای زنانِ شناخته شدۀ زنده.

۶. نغمه‌سرایی دربارۀ لذت‌بخشی، گوارایی و نشاط‌انگیزیِ شراب، به گونه‌ای که افراد را برانگیزاند که لب به آن بیالایند.

۷. زیبا جلوه دادن میخانه‌ها.

۸. هجو و بدگویی مسلمان، یا اهل ذمه.

۹. نغمه‌سرایی و آوازخوانی مرد برای زن و یا زن برای مرد، با باده‌‏گساری و فسق.

۱۰. پیشۀ خود گرداندنِ آوازخوانی، نغمه‌سرایی و خُنیاگری.

۱۱. همانندی با امور باطل.

۱۲. نغمه‌سرایی و آوازخوانی در مجالس فسق و فجور.

۱۳. آوازخوانی برای سفیهان، گمراهان و فتنه‌‏گران.

۱۴. آوازخوانی زن، یا کودک برانگیزانندۀ شهوت.

۱۵. غناء با ابزار موسیقی: رُباب، چنگ و بَربَط.

۱۶. نغمۀ آمیخته به هجو، سرزنش و ناسزاگوییِ اهل دین.

۱۷. نغمۀ برانگیزانندۀ شنوندۀ جوان به کارهای شهوانی.

۱۸. پیشه‌سازیِ نغمه‌سرایی و آوازخوانیِ شادخوارانه.

۱۹. چیرگی شهوت بر شنونده با شنیدن نغمه‌های نغمه‌سُرا.

نتیجه

در باب حجت‌بودن قول لغوی، به شرح، سخن گفتیم و این نکته را یادآور شدیم که مبنای اصلی كار لغویان عرف است. اختلاف در سخنان لغویان، هم از اختلاف فهم عرف، یا اختلاف در عرف‌های مختلف (مکان‌ها و زمان‌های گوناگون) سرچشمه می‌گیرد و یا آن‌كه قاعده‌ها و ترازهایی كه هر یک، برای گردآوری معانی برگزیده‌اند، با هم ناسانی دارند.

با توجه به این‌که غناء، لفظی كلی است و مصداق‌ها و نمونه‌های آن، گونه‌گون، نمونه‌های آن در دوره‌های دور و نزدیک، دگرگونی یافته و پاره‌ای از آنها از چرخهٔ گفت‌وگوها خارج شده و یا نوپدیدند، از این روی، بر پوشیدگی و ابهام‌ معنای غناء، افزوده شده است.

شماری از اهل لغت، مفهوم لغوی غناء را  بی‌نیازی و کامل بودن ، معنی کرده‌اند، در مَثَل، فلان زن، زیبایی‌اش به اندازه‌ای کامل است که نیازی به آرایش و خودآرایی ندارد و یا صدای فلانی چنان سحرآمیز و زیبا و لذت‌بخش است که کامل است و برای زیباسازی آن، به چیز دیگری نیاز ندارد.

شماری از لغت‌شناسان، مفهومِ عرفی صوت را غناء ناميده‌اند: غناء همانا آوایی است که در گلو واگردانیده شود و در انسان خوشی و لذت پدید آورد. و گروهی نيز کشیدن صدا را به آن افزوده‌اند

به‌ نظر می‌رسد، جمع بین این دو دیدگاه، بدین‌سان باشد که بگوییم: غناء، آوایی است با زیبائی کامل، برخوردار از کشیدگی، واگردانی در گلو، شادی‌افزا، وجدآور و هیجان‌انگیز.

جمعبندی دیدگاه فقیهان

در بین فقیهان، در باب غناء، سه ديدگاه وجود دارد:

الف. غناء، به طور مطلق، حرام. در بین صاحبان اين ديدگاه، غناء مفهوم یکسانى ندارد.

ب. غناء، به طور مطلق، حرام نيست، بلکه حرام، گناهان و حركت‌هاى فسادانگيز و شهوانى است كه پيرامون آن انجام می‌گیرد.

در اين ديدگاه، حرام ، مِی‌گسارى، درآمیختگی زن و مرد ، شهوترانى و… است كه با غناء، درآميخته‌اند، بازداری از اين امور، به طور مجاز، به غناء بستگی پیدا کرده است.(محدث كاشانى و محقق سبزوارى، بر اين نظرند).

ج. در ديدگاه سوم، بين غناى شهوانى و پست و بی‌ارزش و غناى غير شهوانى، فرق گذارده شده است.

صاحبان اين ديدگاه، گرچه حرام‌بودن را بسته به ذات غناء مى‌دانند (بر خلاف محدث كاشانى و محقق سبزوارى) امّا همۀ مصداق‌ها و نمونه‌های غناء را موضوع حرمت نمى‌دانند (بر خلاف نظريۀ نخست) بلكه موضوع غناى حرام را تنها غناى شهوانى و بی‌ارزش مى‌دانند.

اين نظر را شمارى از پسینیان و هم‌روزگاران پذيرفته‌اند.

اما در دیدگاه نخست، که غناء را به طور مطلق حرام می‌‏داند، به نظر می‌‏رسد تعريف آنان از غناء، آوایی است با دو ویژگی: واگردانی در گلو و وجدآور و شادی‌افزا. آنان که بین غنای حلال و حرام فرق می‌نهند، مفهوم لغوی غناء را در نظر دارند كه در اين صورت، گفت‌وگو ميان مشهور فقيهان، گفت‌وگوی لفظى خواهد بود.

شماری از فقیهان، مواردی را به عنوان جداشده‌های از غناء از دائرۀ غنای حرام خارج کرده و شماری هم وجود موارد جداشده را نپذيرفته‌اند. در مورد جداشده‌های از غنای حرام، اينان بر یک نظر نیستند.

گروهی، تنها غناء را در خواندن قرآن و هر ذکر و دعاء و مناجاتی، مجاز دانسته‌اند.

و گروهی مراثی امام حسين (ع) را هم از جملۀ موارد جداشدۀ از غنای حرام برشمرده‌اند.

گروهی شنیدن و استفادۀ از غناء را تنها در عروسی جايز می‌دانند.

و گروهی آن را به عيدها هم گسترش داده‌اند.

و شماری حُدا را که برای راندن شتر به‌کار می‌رود، بر آن افزوده‌اند.

بسیاری از فقیهان، غناء را همان واگردانی و برگشت‌دادن صدا در گلو و هیجان‌انگیزی آن می‌دانند.

شماری، شناخت غناء را به عرف ارجاع می‌دهند؛ يعنی هر چیز را كه عرف غناء، بداند مصداق غناء خواهد بود، گرچه دو ویژگی: به چرخش در آوردن صدا در گلو و شادی‌افزایی و سرورانگیزی را نداشته باشد.

شماری، غناء را همان صدای بازگردانیده شده در گلو و سرورانگیز می‌دانند، ولی مصداق طرب را به عرف ارجاع می‌دهند و اطراب شأنی را در صدق مطرب‌بودن شرط می‌دانند.

امّا با همۀ این تعریف‌ها، قدر متیقن از غنای نکوهیده صدای انسانی است که این دو ویژگی را داشته باشد: در گلو گردانیده  و سرورافزا و هیجان.

سازواری با بزمگاه‌ها، که در پاره ای از تعریف‌های فقیهان پسین آمده، معیاری است برای بازشناسی مصداق که با توجه به عرف بزمگاه‌ها و عشرت‌کده‌ها می‌توان مصداق را بر آن برابرسازی کرد.

با توجه به این‌که در شماری از تعریف‌ها آمده: همراهی غناء با محتوای زشت و قبیح، کذب، توهین‌آمیز، یا شهوت‌انگیز، نیز موجب حرمت صدای خوش می‌گردد، این نکته نباید نادیده انگاشته شود که کلام با این ویژگیها، به خودی خود ناپسند است. پس همراه بودن کارهای حرام، کارهای لهو و گناه‌آلودگیِ مجلس، سبب  حرام بودن غناء می‌گردد؛ لکن، حرام عارض بر این نوع غناء، برابر قاعده، باید به خاطر حرام بودن آن‌چه غناء را همراهی می‌کند، باشد، نه به جهت حرام بودن ذاتی غناء؛ از این روی، می‌توان گفت: غنائی که با این‌گونه کارها و رفتارهای حرام، همراه باشد از نمونه‌های بارز غنای حرام و ناپسند است.

نتیجه

در مقالی که فرادید اهل پژوهش و نظر گذارده شد، در نگاه نخست، پرده‌ای از چرایی سخن و بحث از غناء، در این روزگار، به نمایش در آمد و به اثرگذاری شگفت این کهن‌سرگرم‌ساز و شادی‌انگیز و دگرگون کنندۀ انسان از حالی به حالی، اشاره شد و این‌که چسان روح و روان آدمی را در چنگ می‌گیرد و از او هویتی دیگر می‌سازد.
و در جای‌جای مقال، مدار بحث بر این قرار گرفته که پرتوهایی به روی موضوع غناء، افکنده شود ابهام‌زدا، روشن‌گر و هموارکنندۀ راهِ دریافت و شناختِ بهتر از مقولۀ پیچیده و مجمل غناء که از دیرین روزگار تاکنون، فقیهان و اصولیان، آن‌را در ردیفِ مسائل آکنده از اجمال و گزاره‌هایی که حدود ناروشنی دارند، قرار داده‌اند.
به گمان ما، این اجمال و ابهام، که سخت باید برای زدودن آن تلاش گردد، در محدودۀ موضوع حکم است، مفهوم و تعریف غناء و در پی آن، معیارهای بازشناسی نمونه‌های غناء حلال از حرام.
برای زدودن این ابهام و اجمال، در درازای پرفراز و نشیب فقه و فقاهت، و در گاهِ کشاکش‌های جبهۀ اندیشه‌ورزانه و دقیق‌اندیشانۀ فقاهت، در هر دوره و برهه‌ای، با غناء و موسیقی و آواهای بیماری‌زا و خردپریش، تلاش‌های راه‌گشا، سترگ و دامنه‌داری انجام گرفته است که ما در این نبشتار، برای رسیدن به موسیقی معیار و هنجار و نمایاندن چهرۀ کریه غناءِ خردپریش و تباه‌گر، یک‌یک دیدگاه‌های برجسته و درخور درنگ و دقت و اجمال‌زدا را به رشتۀ سخن کشیدیم و درهای لغت‌نامه‌ها را به روی این پژوهش از آن روی گشودیم که باور داریم تا سخن لغت‌شناسان و زبان‌شناسان، شنیده نشود و نقبی به زوایای زبان عرف، که اهل لغت، آن‌را دقیق می‌شناسند، زده نشود، پرده از چهرۀ غناء برداشته نمی‌شود.

منابع

منابع

۱. قرآن کریم

۲. ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، مؤسسۀ مطبوعاتي اسماعيليان، قم، ۱۳۶۷ه ش.

۳. ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمد بن علی قمّی، الهداية في الأصول و الفروع، مؤسسۀ امام هادى (ع)، قم، ۱۴۱۸ه‍ ق.

۴. ابن جوزی، ابوالفرج، تلبیس الابلیس، دار الفكر للطباعة والنشر، بیروت، ۱۴۲۱ه ق.

۵. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، مكتب الاعلام الاسلامي، قم، ۱۴۰۴ه ق.

۶. ابن قدامة، عبد الله بن احمد، المغنی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ۱۴۰۵ه ق.

۷.  ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، دار صادر، بيروت، ۱۴۱۴ه ق.

۸.  اردبيلى، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۱۴۰۳ه‍ ق.

۹.  ایرانی اکبر، حال دوران، نگرشی جامعه‌شناختی به موسیقی از جاهلیت تا دوران عباسیان، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد، تهران، ۱۳۸۶.

۱۰.  جبران مسعود، الرائد، دارالعلم للملایین، بیروت، ۱۹۹۲م.

۱۱.  الجر، خلیل، فرهنگ لاروس (عربی، فارسی)، ترجمه سید حمید طیبیان، تهران، انتشارات امیرکبیر،۱۳۸۲.

۱۲.  جزيرى، عبد الرحمن غروى، سيد محمد، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت (ع)، دار الثقلين، بيروت، ۱۴۱۹ه‍ ق.

۱۳.  جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، دار العلم للملايين، بيروت، ۱۳۷۶ه ق.

۱۴.  حائرى، سيد على بن محمد طباطبايى، رياض المسائل، مؤسسۀ آل البيت (ع)، قم، ۱۴۱۸ه‍ ق.

۱۵.  حلّى، ابن ادريس، محمد بن منصور بن احمد، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۱۴۱۰ه‍ ق .

۱۶. حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۱۴۱۰ه‍  ق.

۱۷. حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية، مؤسسه امام صادق عليه السلام، قم، ۱۴۲۰ه‍ ق.

۱۸. حلّى، محقق، نجم الدين، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، مؤسسه اسماعيليان، قم، ۱۴۰۸ه‍

۱۹.  خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول،

۲۰. دارابى، محمد بن محمد، مقامات السالكين، نشر مرصاد، قم، ۱۴۱۸ه‍ ق.

۲۱. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن، دار القلم، بيروت، ۱۴۱۲ه ق.

۲۲. زبيدى، مرتضی، (محمد بن عبدالرزاق حسینی)، تاج العروس من جواهر القاموس، دارالفكر، بيروت، ۱۴۱۴ه ق.

۲۳. سبزوارى، محقق محمد باقر بن محمد مؤمن ۱۰۹۰ه ق / رسالة في تحريم الغناء (للمحقق السبزواري)

۲۴. سبزوارى، محقق، محمد باقر بن محمد مؤمن، كفاية الأحكام، دفتر انتشارات اسلامى، قم، ۱۴۲۳ه‍ ق.

۲۵. شافعی،ابن ادریس، الأم، تحقیق و تخریج، رفعت فوزی، دارالوفاء للطباعة، المنصوره (مصر)، ۱۴۲۲ه ق.

۲۶. الشرتوني اللبنانى، سعيد الخوري، اقرب الموارد، منشورات مكتبة المرعشي النجفى، قم، ۱۴۰۳ه ق.

۲۷. شهرستانى، ميرزا محمد جعفر، رسالة وجيزة في الغناء (للشهرستاني)، نشر مرصاد، قم، ۱۴۱۸ه‍ ق.

۲۸. شیخ انصاری، مرتضى بن محمد، كتاب المكاسب، كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى، قم، ۱۴۱۵ه‍ ق .

۲۹. شيخ بهائي، بهاء الدين محمد العاملي، كشكول، بيروت،‏۱۴۰۳ه ق.

۳۰. طباطبایی بروجردى،حسين، البدر الزاهر في صلاة الجمعة و المسافر، دفتر حضرت آية الله، قم، ۱۴۱۶ه‍ ق.

۳۱. طبری، طاهر بن عبد الله الشافعی، الرد علی من یحب السماع، دار الصحابة للتراث، طنطا (مصر)، ۱۴۱۰ه ق.

۳۲. طريحى، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، مرتضوي، تهران، ۱۳۷۵ه ش.

۳۳. طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، دار الكتب الإسلامية، تهران،۱۳۹۰ه‍ .

۳۴. طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الخلاف، دفتر انتشارات اسلامى، قم،۱۴۰۷ه‍ ق.

۳۵. طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، المكتبة المرتضوية، تهران، ۱۳۸۷ه‌‍ ش .

۳۶. طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى، دار الكتاب العربي، بيروت،۱۴۰۰ه‍ ق.

۳۷. عاملى، شهيد ثانى، زين الدين بن على، الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية (المحشّٰى – كلانتر)، كتابفروشى داورى، قم،۱۴۱۰ه‍  ق.

۳۸. عاملى، شهيد ثانى، زين الدين بن على، مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، مؤسسة المعارف الإسلامية، قم، ۱۴۱۳ه‍  ق.

۳۹. عاملى، على بن محمد بن حسن جبعى، تنبيه الغافلين و تذكير العاقلين، نشر مرصاد، قم، ۱۴۱۸ه‍ ق.

۴۰. عاملى، كركى، محقق ثانى، على بن حسين، جامع المقاصد في شرح القواعد، مؤسسه آل البيت (ع)، قم، ۱۴۱۴ه‍ ق.

۴۱. غزالى، ابو حامد، محمد بن محمد، احياء علوم الدين، (ترجمۀ خوارزمی، مؤید الدین محمد) به کوشش خدیو جم، حسین،  شركت انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، ۱۳۸۶ه.ش.

۴۲. غزالى، ابو حامد، محمد بن محمد، إحياء علوم الدين، دار الكتاب العربي، بیروت، بی تا.

۴۳. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، هجرت، قم، ۱۴۰۹ه ق.

۴۴. فيومى، احمد بن محمد، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، موسسه دار الهجرة، قم، ۱۴۱۴ه.ق.

۴۵. قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، ناصر خسرو، تهران، ۱۳۶۴ه.ش.

۴۶. كاشانى، فيض، محمد محسن، الوافي، كتابخانه امام امير المؤمنين علي (ع)، اصفهان، ۱۴۰۶ه‍ ق.

۴۷. مجمع اللغة العربیة، معجم الوسیط، مکتبة الشروق الدولیة، قاهره، ۱۴۲۵هـ ق.

۴۸. مختاری رضا، صادقی محسن، موسیقی و غنا، قم، نشر مرصاد، ۱۳۷۶هـ ش.

۴۹. مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام، صدرا، قم، ۱۳۸۹ه ش.

۵۰. معلوف، لوئیس، المنجد فی اللغة و الاعلام، ، المطبعة الکاثولیکیة، چاپ نوزدهم، بیروت، بی تا.

۵۱. مفيد، محمّد بن محمد بن نعمان عكبرى، المقنعة، كنگره جهانى هزاره شيخ مفيد، (ره)، قم، ۱۴۱۳ه ق .

۵۲. موسوی خمينى، سيد روح اللّٰه، المكاسب المحرمة، مؤسسۀ تنظيم و نشر آثار امام خمينى (ره)، قم،۱۴۱۵ه‍ ق.

۵۳. موسوی خويى، سيد ابو القاسم، مصباح الفقاهة (المكاسب)، بی تا

۵۴. موسوی خوئی سید ابوالقاسم/ مصباح الفقاهه/ نجف/ مطبعة الحیدریه/ چاپ اول

۵۵. موسوی گلپايگانى، سيد محمد رضا، كتاب الشهادات، قم، ۱۴۰۵ه‍ ق.

۵۶. ميرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات في أجوبة السؤالات، مؤسسۀ كيهان، تهران، ۱۴۱۳ه‍  ق.

۵۷. نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، دار إحياء التراث العربي، بيروت، ۱۴۰۴ه‍ ق.

۵۸. نراقى، مولى احمد بن محمد مهدى ۱۲۴۵ ه ق /رسائل و مسائل (للنراقي)

۵۹. نراقى، مولى احمد بن محمد مهدى ۱۲۴۵ ه / مستند الشيعة في أحكام الشريعة

۶۰. نراقى، مولى محمد بن احمد، مشارق الأحكام، كنگره نراقيين ملا مهدى و ملا احمد، قم، دوم، ۱۴۲۲ه‍ ق.

۶۱. نراقى، مولى محمد مهدى بن ابى‌ذر ۱۲۰۹ ه ق/ معتمد الشيعة في أحكام الشريعة

۶۲. نرم افزار جامع الاحادیث / قم/مرکز تحقیقات علوم اسلامی قم /۱۳۸۲

۶۳. نرم افزار جامع التفاسیر نور/ دائره المعارف چند رسانه ای قرآن کریم/ مرکز تحقیقات علوم اسلامی قم ۱۳۸۳

۶۴. نرم افزار جامع فقه اهل بیت ۱/۲ / مرکز تحقیقات علوم اسلامی قم /۱۳۸۲

۶۵. نرم‌افزار المنجد ۲ با عنوان فرهنگ لغت عربى، مؤسسه تولید نرم‌افزار اسلامى “متنا” ۱۳۸۴قم

۶۶. الهیتیمی، ابن الحجر، کف الرعاع عن محرمات اللهو و السماع، مکتیة القرآن، قاهره، بی‌تا.

پی نوشت

  1.  

[۱] . مطهری، مرتضی، تعلیم و تربیت در اسلام/۴۴.

[۲] . فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج ۴ / ۴۵۰.

[۳]. ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج ۴ / ۳۷۸.

[۴] . جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح، ج ۶ / ۲۴۴۹.

[۵] . ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج ۳ / ۳۹۰.

[۶] .  ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج ۱۵ / ۱۳۶.

[۷] . طريحى، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، ج ۱ / ۳۲۱.

[۸] .  مرتضى زبيدى، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج ۲۰ / ۲۹ – ۳۰.

[۹] . الجُرّ، خلیل، لاروس/ ۸۸۶ – ۸۸۷.

[۱۰] . جبران مسعود، الرائد/۵۸۵.

[۱۱] . معلوف، لوییس، المنجد/۵۶۱.

[۱۲] . مجمع اللغة العربیة، المعجم الوسیط/۶۶۵، در گاهِ بازنمودِ واژۀ غنّی.

[۱۳] . الشرتونی، سعید الخوری، اقرب الموارد/۸۹۰.

[۱۴] . خراسانی، محمد کاظم، کفایة الاصول، ج ۱ / ۲۸۶ و ۲۸۷.

[۱۵] . ایرانی، اکبر، حال دوران، نگرشی جامعه شناختی به موسیقی از جاهلیت تا دوران عباسییان/ ۱۸۷.

[۱۶] .  فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج ۷ / ۴۲۰.

[۱۷] . ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج ۳ / ۴۵۴.

[۱۸] . ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج ۳ / ۱۱۷.

[۱۹] . ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج ۱ / ۵۵۷.

[۲۰] . فيومى، احمد بن محمد، المصباح المنير فى غريب الشرح الكبير للرافعى، ج ۲ / ۳۷۰.

[۲۱] . مجمع اللغة العربیة، المعجم الوسیط/۵۵۲، در گاهِ بازنمودِ واژۀ طرب.

[۲۲] . لوئیس معلوف، المنجد /۴۶۲، در گاهِ بازنمودِ واژۀ طرب.

[۲۳] . فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج ۱ / ۲۲۵.

[۲۴] . جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربية، ج ۳ / ۱۲۱۶ و ۱۲۱۷، در گاهِ بازنمودِ واژۀ رجع.

[۲۵] . لوئیس معلوف، المنجد /۲۵۰، در گاهِ بازنمود واژۀ رجع.

[۲۶] .  ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، ج ۲ / ۲۰۲، در گاهِ بازنمود واژۀ رجع.

[۲۷] .  ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج ۸ / ۱۱۵.

[۲۸] . طريحى، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، ج ۴ / ۳۳۴.

[۲۹] .  فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج ۴ / ۸۷.

[۳۰] . مجمع اللغة العربیة، المعجم الوسیط/۸۴۳، در گاهِ بازنمود واژۀ لهو.

[۳۱] . ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقاييس اللغة، ج ۵ / ۲۱۳.

[۳۲] . جبران مسعود، الرائد، در گاهِ بازنمود واژۀ لهو.

[۳۳] . راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات ألفاظ القرآن/۷۴۸.

[۳۴] . ابن بابویه (شیخ صدوق)، محمّد بن على قمّی، الهداية في الأصول و الفروع/۳۱۴.

[۳۵] . مفيد، محمّد بن محمد بن نعمان عكبرى، المقنعة/۵۸۸.

[۳۶] . طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الاستبصار فيما اختلف من الأخبار، ج ۳ / ۶۲.

[۳۷] . طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، النهاية في مجرد الفقه و الفتاوى/۳۶۷.

[۳۸] . طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، المبسوط في فقه الإمامية، ج ۸ / ۲۲۵.

[۳۹] . حلّى، ابن ادريس، محمد بن منصور بن احمد، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى، ج ۲ / ۱۲۰.

[۴۰] . پیشین، ج ۲ / ۲۱۴.

[۴۱] . پیشین، ج ۲ / ۲۲۲ و ۲۲۴.

[۴۲] . حلّى، محقق، نجم الدين، جعفر بن حسن، شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام، ج ۴ / ۱۱۷.

[۴۳] . حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، إرشاد الأذهان إلى أحكام الإيمان، ج ۲ / ۱۵۶.

[۴۴] .  حلّى، علامه، حسن بن يوسف بن مطهر اسدى، تحرير الأحكام الشرعية على مذهب الإمامية، ج ۲ / ۲۵۹.

[۴۵] . عاملى، شهيد ثانى، زين الدين بن على، مسالك الأفهام إلى تنقيح شرائع الإسلام، ج ۳ / ۱۲۶.

[۴۶] . عاملى، شهيد ثانى، زين الدين بن على، الروضة البهية في شرح اللمعة الدمشقية، ج ۳ / ۲۱۲.

[۴۷] . عاملى، كركى، محقق ثانى، على بن حسين، جامع المقاصد في شرح القواعد، ج ۴ / ۲۳.

[۴۸] . اردبيلى، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان، ج ۸ / ۵۷.

[۴۹] . پیشین، ج ۸ / ۵۹.

[۵۰] . پیشین، ج ۸ / ۶۱.

[۵۱] . پیشین.

[۵۲] . پیشین، ج ۸ / ۶۳.

[۵۳] . شیخ بهائی، بهاء الدين محمد، العاملي شيخ بهائي، كشكول، ج ۲ / ۲۰۰.

[۵۴] . سبزوارى، محقق، محمد باقر بن محمد مؤمن، كفاية الأحكام، ج ۱ / ۴۲۸.

[۵۵] . عاملى، كركى، محقق ثانى، على بن حسين، جامع المقاصد في شرح القواعد، ج ۴ / ۲۳.

[۵۶] . مختاری، رضا، غنا و موسیقی، ج ۱ / ۳۹.

[۵۷] . پیشین.

[۵۸] . مختاری، رضا، غنا و موسیقی، ج ۱ / ۴۰.

[۵۹] . سبزوارى، محقق، محمد باقر بن محمد مؤمن، كفاية الأحكام، ج ۲ / ۷۵۰.

[۶۰] . عاملى، على بن محمد بن حسن جبعى، تنبيه الغافلين و تذكير العاقلين/۵

[۶۱] . پیشین/۱۲.

[۶۲] . پیشین /۳۱.

[۶۳] . پیشین /۱۵.

[۶۴] . كاشانى، فيض، محمد محسن ابن شاه مرتضى، الوافي، ج ۱۷ / ۲۱۸.

[۶۵] . پیشین، ج ۱۷ / ۲۲۱- ۲۲۳.

[۶۶] . دارابى، محمد بن محمد، مقامات السالكين/۱۳.

[۶۷] . نجفى، صاحب الجواهر، محمد حسن، جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، ج ۲۲ / ۴۵.

[۶۸] . پیشین، ج ۲۲ / ۴۷.

[۶۹] . شهرستانى، ميرزا محمد جعفر، رسالة وجيزة في الغناء/۴.

[۷۰] . شیخ انصاری، مرتضى بن محمد، كتاب المكاسب، ج ۱ / ۲۸۶.

[م.ج: حاشیه کلانتر: فالمقصود من هذه الخدشة: الاشكال في دلالة الأحاديث المذكورة على حرمة مطلق الغناء(م.ج: از آن جهت که غناست)، بل هي تدل على حرمة الغناء المشتمل على الكلام اللهوي الباطل، أو لا ينهض مطلقا كما في موارد اخرى]

[۷۱] . پیشین، ج ۱ / ۲۹۶.

[۷۲] . پیشین، ج ۱ / ۲۹۰.

[م.ج: ) هذا تصريح من الشيخ في أن الغناء من مقولة الكيفية و عدول منه عما أفاده: من أن الغناء من مقولة الكلام في ص ۱۷۰في قوله:

(فيختص الغناء بما كان مشتملا على الكلام الباطل)، و هنا أفاد أن الغناء من مقولة الكيفية للاصوات اذا وجد في ألحان مخصوصة، أو كيفية مطربة

كألحان أهل الفسوق و العصيان: بمقتضى ما ذكر في الروايات التي يذكرها الشيخ.]

[۷۳] . پیشین، ج ۱ / ۲۸۸.

[۷۴] . پیشین، ج ۱ / ۲۹۰.

[۷۵] . پیشین، ج ۱ / ۲۹۱.

[۷۶] . پیشین، ج ۱ / ۲۹۲.

[۷۷] . پیشین، ج ۱ / ۲۹۶.

[۷۸] . پیشین، ج ۱ / ۳۱۳.

[۷۹] . پیشین.

[۸۰] . گيلانى، ميرزاى قمّى، ابو القاسم بن محمد حسن، جامع الشتات في أجوبة السؤالات (للميرزا القمي)، ج ۲ / ۶۹.

[۸۱] . حائرى، سيد على بن محمد طباطبايى، رياض المسائل ، ج ۸ / ۱۵۵.

[۸۲] . مختاری، رضا، غنا و موسیقی، ج ۱ / ۷۲۶ – ۷۲۷.

[۸۳] . نراقى، مولى محمد بن احمد، مشارق الأحكام/۲۱۳.

[۸۴] . بروجردى، آقا حسين طباطبايى، البدر الزاهر في صلاة الجمعة و المسافر/۲۹۷ – ۲۹۸.

[۸۵] . مختاری، رضا، غنا و موسیقی، ج ۲ / ۱۵۰۸، موسوی خمينى، سيد روح اللّٰه، المكاسب المحرمة، ج ۱ / ۳۰۰.

[۸۶] . موسوی خمينى، سيد روح اللّٰه، المكاسب المحرمة، ج ۱ / ۳۰۱.

[۸۷] . پیشین، ج ۱ / ۳۰۴ – ۳۰۵.

[۸۸] . پیشین ، ج ۱ / ۳۰۵ – ۳۰۶.

[۸۹] . پیشین ، ج ۱ / ۳۰۷.

[۹۰] . پیشین ، ج ۱ / ۳۲۸- ۳۳۰.

[۹۱] . پیشین ، ج ۱ / ۳۵۰.

[۹۲] . پیشین ، ج ۱ / ۴۹۷.

[۹۳] . موسوی خويى، سيد ابو القاسم، مصباح الفقاهة، ج ۱ / ۳۱۱.

[۹۴] . موسوی گلپايگانى، سيد محمد رضا، كتاب الشهادات/۹۵.

[۹۵] . پیشین /۹۸.

[۹۶] . الهیتمی، ابن الحجر، كف الرعاع عن محرمات اللهو/۳۳ – ۳۵.

[۹۷] . طبری، قاضی طاهر، الرد علی من یحب السماع/۳۳.

[۹۸] . جزيرى، عبد الرحمن، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت (ع)، ج ۲ / ۸۷.

[۹۹] . پیشین، ج ۲ / ۷۸.

[۱۰۰] .  قرطبى، محمد بن احمد، الجامع لأحكام القرآن، ج ۱۴ / ۵۴.

[۱۰۱] .  پیشین، ج ۱۴ / ۵۵.

[۱۰۲] . طوسى، ابو جعفر، محمد بن حسن، الخلاف، ج ۶ / ۳۰۵،

الهیتمی، ابن الحجر، كف الرعاع عن محرمات اللهو /۳۳ – ۳۴:

♦ «أحدها( من الاقوال فی الغناء المحترفین) أنه الحرام: قال القرطبی: و هو مذهب مالک. قال ابو اسحاق: سألت مالکا عما یرخص فیه أهل المدینه من الغناء؟ فقال: انما یفعله عندنا الفساق، فهو مذهب سائر اهل المدینه الا ابراهیم بن سعد وحده فإنه لم یر به بأسا.»

♦ «وقد حکی جمع من الشافعیه کالقشیری عن مالک رضی الله عنه الاباحه و لا یصح عنه بوجه و لا عن أحد من أصحابه.»

♦ «و قال الماوردی: حرم الغناء قوم و أباحه آخرون و کرهه مالک و الشافعی و أبوحنیفة فی أصح ما قیل عنه.»

[۱۰۳] . شافعی، محمد بن ادریس، الأم، ج ۷ / ۵۱۸ – ۵۱۹.

[۱۰۴] . الهیتمی، ابن الحجر، كف الرعاع عن محرمات اللهو/۳۴.

[۱۰۵] . پیشین.

[۱۰۶] . غزالى، ابو حامد، محمد بن محمد، إحياء علوم الدين، ج ۶ / ۱۶۳.

[۱۰۷] . پیشین، ج ۶ / ۱۵۸- ۱۶۲ .

[۱۰۸] . غزالى، ابوحامد، محمد بن محمد، احياء علوم الدين (ترجمه )، ج ۲ / ۶۰۷.

[۱۰۹] . جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي، تلبیس الابلیس/۲۰۲.

[۱۱۰] . ابن قدامة، عبد الله بن احمد، المغنی، ج ۱۰ / ۱۷۵.

دکمه بازگشت به بالا