مجله اینترنتی موضوع‌نامک، شماره بیست‌وپنج، شنبه،‌۶ خرداد ۱۳۹۶

سخن نخست:

اسلام، از عامیانه‌گری به دور است. نه آموزه‌هایی که فراراه کاروان پرشتاب انسان‌ها فرادست می‌گیرد، عامیانه است و نه در تلاش است که انسان‌ها را عامی بار آورد و از این راه بر پیروان کر و کور خود بیفزاید و عِدّه فراهم آورد.

فهم عامیانه از کتاب و سنّت را ناکافی و آن‌را رهزن می‌داند و نه راهبر و ره‌گشا. دَمادَم فرودآمدگان به آبشخور زلال خود را بر می‌انگیزاند، تا ژرف و همه‌سویه، ژرفاها و سوی‌ها را بنگرند و لابرلای آموزه‌های وَحیانی را بکاوند و برای حیات و زیستی وَحیانی، صُراحی جان خود را لبالب سازند.

به پیروان خود می‌آموزاند که به هیچ راه ناشناخته‌ای گام نگذارند، زیر هر عَلَمی گرد نیایند و با هر آن‌که جامهٔ راه‌بلدی درپوشیده همراه نگردند، راه‌بلد و راه را بشناسند، آن‌گاه گام در آن بگذارند. بینادلانه و هوشیارانه، عَلَم‌ها را برگزینند و بر گرد آن‌ها گرد آیند، راه‌بلد و راه‌بلدنما را از هم بازشناسند، آن‌گاه همراه گردند.

فرودآمدگان تیزنگر بر آبشخور دین اسلام، از آغاز که کتاب این دین را فرارویِ خود گشودند، دریافتند، ساده‌اندیشانه، بی‌ساز و برگ ویژه، نمی‌توانند روح و ژرفای آن‌را دریابند و بنای سعادت خود را بر آن استوار سازند و شالودهٔ فردا و فرداها را بریزند. از این روی، به تلاش برخاستند، تا برابر آموزه‌ها و رهنمودهای وَحیانی، پایه‌های دانشی را برافرازند، تا زمینهٔ دستیابی آنان را به ژرفای آموزه‌های دینی فراهم آورد و از گزندهای عامیانه‌گری و فروافتادن در باتلاق جهل، در امان بدارد و برهاند.

ره‌آورد ناب این جست‌وجوگری، دانش «فقه» بود که از مشرق «جان»‌های شیفته بردمید و پایه‌ها و استوانه‌های تمدّن اسلامی را برافراشت.

از آن‌جا که ایمان‌آورندگان به این آیین، برآوردن نیازهای زندگی فردی و اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، جنگ و صلح، پیوند با دیگر ملّت‌ها و یا بریدن از آن‌ها را بسته به این دانش می‌دانستند، آن‌به‌آن به آستان آن فرود می‌آمدند و از دانندگان آن به پرس‌وجو می‌پرداختند، تا راه را از بی‌راه بازشناسند و دریابند خداوند چه حکم‌هایی را برعهده‌شان گذارده و آنان عهده‌دار انجام چه کارهایی هستند و چِسان باید سعادت خود را در پرتو این حکم‌های نورانی، رقم بزنند.

متن سخن نخست

Untitled6

باب تزاحم، حلال بسیاری از مشکلات

…در جایی تزاحم پیدا می‌شود، نه تعارض و نه تناقض. چطور؟

مثل این‌که گاهی یک شی‌ء، در آنِ واحد، هم واجب می‌شود هم حرام، و این تناقض هم نیست، تزاحم است؛ یعنی از نظر واضعِ قانون، تناقض نیست، از نظر آن کسی که می‌خواهد عمل کند تزاحم است، یعنی امکان عمل، از او گرفته می‌شود. تکلیفِ عمل، باید روشن شود. مثل این‌که می‌گوید: تصرّف در مال غیر، بدون اذن و رضای او حرام است و می‌گوید: نجات یک انسان که مشرف به هلاکت است واجب است. این دو حکم را به صورت کلی بیان می‌کند. یک‌جا شما در مقابل این دو قرار می‌گیرید:

از یک‌طرف، در مقابل‌تان تصرّف در مال غیر، بدون رضایت و اذن او واقع شده، که حرام است، و از طرف دیگر، نجات دادن کسی، که نجات دادن‌اش واجب است، قرار گرفته که واجب است و این واجب را فقط وقتی می‌توانید انجام دهید که آن حرام را مرتکب بشوید، مثلًا وارد زمین غصبی شوید تا غریق را نجات بدهید….

متن ره‌یافت

تلاش اشراقی

… می‌توان این زمینه روحی را که ما با آن زندگی کرده‌ایم و هنوز هم در ایجاد مشکلات در مسیر ما و پدید آمدن بلایا در سر راه ما نقش دارد، به دو عامل روحی اساسی بازگرداند که علی‌رغم این‌که واقعاً دو عامل از هم جدا هستند، به‌شدّت با یکدیگر پیوند و ارتباط دارند. این دو عامل عبارت‌اند از:

یکی این‌که احساس تفصیلی ارتباط با خداوند متعال، در ما وجود ندارد و دیگری این‌که اخلاقی که ما با آن زندگی می‌کنیم، اخلاق یک انسان عامل نیست، بلکه اخلاق انسانی است که به درد کار حقیقی نمی‌خورد.

… باید به این دو عامل اساسی رجوع کنیم تا بتوانیم فرصت جبران آن‌چه را در مورد این دو عامل گذشته است، برای خودمان فراهم سازیم؛ عامل «نبود احساس ارتباط با خداوند به اندازه کافی» و عامل «اخلاق انسان غیرعامل».

متن انگاره‌ها

نقش پول، در همین حد متوقف نمی‌شود. پول که وضع اولی آن، نشان دادن ارزش و قاضی میان اشیاء بوده و باید مانند خون، آسان در شریان اقتصادی اجتماع بگردد، همین‌که هدف و مطلوب بالذات شد، محبت آن بر دل‌هایی که نقش ایمان و حق‌پرستی و خیرخواهی بر آنها ثابت نیست، می‌نشیند؛ از این جهت، آزمندان، راه‌های دیگری بیش از آن‌چه معمول بوده، برای جلب و ذخیرۀ آن، پیش می‌آورند که زیان‌آورتر و ریشه‌دارتر از همۀ آن‌ها رباخواری است….

متن دریچه

Untitled6
دکمه بازگشت به بالا