مجله اینترنتی موضوعنامک، شماره هفدهم / شنبه ۲۸ اسفند ۱۳۹۵
سخن نخست:
خدا، انسان را آفرید و سرشت او را به زیبایی سرشت، تا بر این پایه و تراز باشکوه، زندگی خود را سَررشتهداری کند.
سَررشتهداری سِرشتاری زندگی، راه را بر افقگشاییهای نو، و چیرگی بر تاریکیها و سپیدهآفرینیهای نوبهنو، هموار میسازد.
سرشت، انسان را بَرمیکَشد و راههای اوجگیری را بر او فرا مینماید و مینمایاند چِسان فراز و فرودهای زندگی را پشت سر بگذارد و به این سوی و آن سوی فرو نیفتد.
انسان، با این افروزه، همهگاه اقلیم وجود خود را روشن نگه میدارد و تاریکیها را از زوایای آن برمیچیند و از لایههای تودرتوی ظلمات و به روی هم انباشته، میگذرد و گام در فراخنای نور میگذارد.
افروزاندن اقلیم وجود، آن هم، همهگاه، با افروزهای که انسان، همیشه با خود دارد و در هیچ حال و مقامی، بیآن، ساحتهای زندگانی را نمیسپرد و راهها و کورهراههای آنرا درنمینوردد، این توان شگفتانگیز را به او میدهد که از هر باتلاق و سنگلاخی خود را برهاند و رو به چشمۀ خورشید، گام در راه بگذارد.
انسان با افروزان نگه داشتن شعلۀ سرشت، حق را رَخشان فراروی دل و دیدگان خود میبیند و چهرۀ باطل، همانگونه که هست، تاریک، کریه و بدنما، بر او نمایانده میشود.
سرشت، آبشخور حیات آدمی است، حیات آدمی به آن بسته است. به فرودآیی دمادَم بر آن.
انسان، با فرودآیی به آبشخور وجودِ خود، در همۀ آنات حیات، جان خویش را از فرو مردن میرهاند و آلودگیها، دَنسها، باطلگراییها و حقگریزیها را در آن بهروشنی میبیند و به پاکیزهسازی آن همت میگمارد.
وجدان، چراغ راه، و راهبر انسان است، گذردهندۀ آدمی از وادیهای ظلمانی و گردنههای دشوارگذر و دیولاخها به وادیهای روشن و ایمن.
فطرت، انسان را بالا میبرد و او را از زیست بهیمی برمیکَشد و ساز و نهاد زندگی و مشی انسان را برای او، پی میریزد.
انسان وقتی برکشیده شد و در این والاجاه قرار گرفت، سرود هستی را مینیوشد. نیوشای حق میگردد. زخمههای حق بر تارهای جاناش، ارتعاشهای بلند و در پی آن، ارتعاشهای کوتاه و پیاپی را پدید میآورد. و این لرزههای بلند و کوتاه و پژواک صلای حق در کوی جاناش، او را میانگیزاند که به کوی جانان، برگردد، به جایی که از آنجا بوده است و خمیره، جِبِلّت، سرشت و آفرینشاش، در آن برینجایگاه شکل گرفته، همان خمیرۀ توحیدی، حقیقتمداری، عدالتخواهی، خیرجویی، رویآوری و گرایش به زیباییها، پاکیها و والاییها و رویگردانی از زشتیها، پلیدیها، گناهها، حرمتشکنیها، نادیدهانگاریها و …
احکام الهی، باید و نبایدها، پرهیزدادنها و وادارکردنها، نمودن راهها و بیراههها، که در برگبرگ کتاب زندگی انسان، خداوند رسم فرموده و نگاریده، بر پایۀ کتاب فطرتِ انسان است. واژه و سطری در کتاب زندگی انسان نمیتوان یافت که با واژه و سطری از کتاب فطرت او، ناسازواری داشته باشد.
آنچه خداوند بر سینۀ رسولان خود فروفرستاده و در آن مهبطهای نور، افروزیده، افرازههای زندگی است که انسان از آغاز تا پایان باید در پرتو آنها بپوید و نقشۀ حرکت خود را برابر آنها رسم کند.
قرآن، کتاب زندگی است که پایههای خود را بر فطرت، استوار گردانیده است. راهی را مینمایاند و به پوییدن آن برمیانگیزاند، که فطرتِ انسان آنرا برگزیده و به انسان صلا میدهد که گام در آن بگذارد. بیراهه را نشان میدهد و به پرهیز از آن، فرا میخواند که فطرت از آن رویگردانیده و به انسان هشدار میدهد که مباد گام در بیراه بگذارد.
شاهرگهای اقتصادی در دست نماینده ملت
با سرمایهای که از منابع عمومی بیتالمال اسلامی، بهدست میآید.
عین این مطلب، به سرمایهگذاریهای بزرگ منتقل میشود…. به آنچیزی که در مکاتب اقتصادی به عنوان یک تز پیشرفتۀ عالیتر شناخته میشود؛ یعنی اقتصادی که صنایع مادرش ملی باشد، یعنی در دست حکومتِ نمایندۀ ملت[۱]. البته یادتان نرود، در دست حکومت نمایندۀ ملت، نه حکومتِ نمایندۀ اجانب.
مالکیت، نسبی و محدود
بر طبق این اصل (مالکیت نسبی و محدود) که مستفاد از نصوص قرآن است، آدمی مالک مطلق و تامالتصرف در زمین و منابع آن و فرآوردههای از آن نیست، تا هر قدر و هر طور که بخواهد در آن تصرف کند؛ مال، مالالله است و انسان، خلیفةالله و بندۀ اوست. به عبارت دیگر، چون این خلافت، برای همه است، فرد، وکیل و نایبِ جمع میباشد و تصرفاتاش باید در حد خیر و مصلحت عموم باشد.