مجله اینترنتی موضوع‌نامک، شماره دوازدهم/ شنبه ۲۳ بهمن ۱۳۹۵

سخن نخست:

سعادت بشر، بسته به اندیشه‌های ناب و سازونهادهای بَرکشاننده است.

راه‌های روشن، در پرتو اندیشه‌های روشن، بی‌آمیغ و زلال فراروی انسان، قد می‌کشند.

چشمه‌های جوشان، با سازورسم‌های فراخیزاننده، زیر پای انسان، چشم می‌گشایند.

ماندگاری، پایداری و پیوستاری اندیشه‌های رَخشا، در سعادت‌آفرینی و بهروزی‌گستری آنهاست و سَریرهای سعادتی که در دوره‌به‌دوره، فراخور انسانِ هر دوره می‌افرازند.

سعادت‌آفرینی و بهروزی‌گستری، رمز حیات و ماندگاری اندیشه است.

اندیشه‌های راه‌گشا، گره‌خورده و درآمیخته با سرنوشت جامعۀ بشری، طلایه‌داری مردمان در هنگامه‌های سخت، از بین‌برنده و خشکانندۀ باتلاق‌ها و مرداب‌های مرگ‌خیز و زندگی بر باد ده، و پدیدآورندۀ زمینه‌های زندگی سالم و شاداب، می‌مانند روزبه‌روز، بر گستره و ژرفای آنها افزوده می‌شود.

اندیشه‌ای که برای کرامت انسانی، حقوق او، سازمندی زندگی او با ارزش‌های والای انسانی، پایه‌ها و بنیادهای برافرازندۀ جامعه: عدل، قسط، ستم‌ستیزی، فقرزدایی، سلامت جسم، روح و روان، محیط نشو نما، تربیت، معیشت، امنیت، دانش و آگاهی، احکام، بایدها و نبایدهای ویژه، رهنمود، طرح و برنامه دارد و از کنار هیچ پدیده‌ای که به‌گونه‌ای با زندگی او در پیوند است، نمی‌گذرد، ریشه می‌دواند، استوار می‌گردد و در برابر بادها و توفان‌ها، با هر قدرت از زیروزبرکنندگی و توفندگی، در هم نمی‌شکند و بیش از پیش، قد می‌افرازد و سایه می‌گستراند و «جان»‌ها را در خُنُکای خود فرو می‌برد.

درنگ و دقیق‌نگری روی اندیشه‌هایی که ریشه‌دار، پرشاخ‌وبرگ واستوار مانده‌اند و اندیشه‌هایی که مرگ زودرس، دامن‌گیرشان شده و تاروپودشان را از هم گسسته و با همۀ کَرّ و فَرّ، شکوه و دبدبه، در دلِ تاریک روزگار، گم شده‌اند و در تاریخ نیز نام و نشانی از آنها نیست، به این نتیجۀ روشن، دست می‌یابیم که کارگشایی و بن‌بست‌شکنی اندیشه، رمز ریشه‌داری و ماندگاری اندیشه است و گرایش‌های فوج‌فوج.

اندیشه‌ای که در دوره‌ای افرازنده بوده و انسان‌هایی را از فرودستی، بردگی، ادبار و بخت‌برگشتگی رهانیده و افروزه‌های نیک‌بختی را به‌دست‌شان داده تا در جای‌جای سرزمین خود بیفروزند و راه‌های سعادت و نیک‌بختی را بیابند و از فروافتادن در درّه‌های هراس‌انگیزِ شوم‌بختی، در امان بمانند و امّا در دوره‌ها و زمان‌های دیگر از این کارامدی، طلایه‌داری و رهایی‌بخشی بازمانده و از عهدۀ سبب‌سازی برای فرودستان و در راه‌ماندگان برنمی‌آید، بی‌گمان، گوهر ماندگاری و پویایی خود را از دست داده است و با هیچ اهرمی، هرچند قدرت‌مند، نمی‌توان آن‌را سرپا نگه داشت و بر عمر آن افزود.

گذر زمان، ناکارامدی و پاسخ‌گو نبودن این اندیشه به نیازها، آن را به غبار خود آگنده و به شیب تند کهنگی و از دورخارج‌شدگی، فرو افکنده است.

راه بِرون‌شد از تارهای تنیده‌شدۀ این اندیشه بر گرداگرد فکر و ذهن انسان‌های پای‌بند و امیددوختۀ به آن، سخت‌دشوار و چه‌بسا ناممکن است.

اندیشۀ کهنه، زنگارگرفته، غبارآگنده، و بی‌دسترس به نیروی شاداب‌ساز، جلادهنده، نوکننده و به چرخۀ حیات برگرداننده، پای‌بندان به خود را به خاک سیاه می‌نشاند، به دریوزگی وامی‌دارد و به قعر ناپیدای تاریخ، فرو می‌افکند.

از این روی، انسان هشیارِ خردورز، با تجربت، آگاه و آشنای به تاریخ اندیشه‌ها، به این اندیشه‌های کهنه، ناکارامد و برکنارمانده از جاری زمان، دگردیسی‌های آن‌به‌آن، پشت به خورگاه رو به تاریکی، بی‌افقی دلگشا فراروی و در چشم‌انداز، نزدیک نمی‌شوند؛ زیرا به‌روشنی می‌بینند فرجام کار خود را که دیری نمی‌پاید به تاریخ می‌پیوندند، آن‌هم به آن برگی که ادبارها و نکبت‌ها نگاشته می‌شود، شوم‌بختان، عبرت‌های تاریخ.

با این سنگِ زرآزمای دقیق، می‌توان عیار اندیشه‌ها را سنجید که هرچه خالصی آنها بیش‌تر، رونق‌افزاتر و در دادوستدها، کارامدتر.

متن سخن نخست

Untitled6

اقتصاد اسلامی، نظام یا علم

… تفاوت علم اقتصاد و نظام اقتصادی از اختلاف‌شان در وظیفه، سرچشمه می‌گیرد…. این تفاوت در وظیفۀ اساسی آنها، در ابزار و وسایل هرکدام برای تحقیق و بررسی نیز وجود دارد. به این معنی، علم اقتصاد به این عنوان که علم است، وسایل علمی از قبیل مشاهده و تجربه را برای تحقیق در پدیده‌هایی که حیات اقتصادی آکنده از آنهاست، به‌کار می‌گیرد تا در پرتو آن، روابط بین آنها و قوانین کلی آن‌را کشف و استباط کند و هرگاه مسأله‌ای مورد شک و تردید باشد و اقتصاددان میزان درستی و واقعیت آن‌را نداند، می‌تواند به معیارهای علمی و مشاهدات مستمرش از پدیده‌ای که پی‌درپی رخ می‌دهد، مراجعه کند تا بدین وسیله، میزان درستی آن مسأله و واقع‌نمایی آن‌را به‌دست آورد. اقتصاددان، از این جهت مانند فیزیکدان است.

متن ره‌یافت

فقیه بینادل

عالِم، ممکن است با این‌که ظواهر شرع را رعایت نماید، و به احکامی که فقها در کتب فقهی نوشته‌اند عمل کند ـ یعنی نماز بگزارد، روزه بگیرد، دعا بخواند، قرآن تلاوت کند و … ـ باز از بابت‌های دیگر مرتکب تقصیر گردد. چون اعمالی که بر او واجب است ـ غیر از وظایف غیرواجب ـ منحصر به عباداتی که ذکر شده نیست. بلکه عالِم، غیر از آن‌چه فقها در کتب فقه گفته‌اند، وظیفه‌ای دارد که مهم‌تر است و دانستن آن از نماز و روزه و تلاوتِ قرآن و … واجب‌تر است، و مؤاخذۀ خدایی دربارۀ آن سخت‌تر است، و مقامی که از عمل به آن وظیفه، حاصل می‌شود بالاتر است. 

متن انگاره‌ها

ما از شما، فقیهی را فقیه نمی‌شماریم، مگر این‌که محدَّث باشد.

از امام پرسیده شد: آیا مؤمن می‌تواند، «محدَّث» باشد. [محدَّث، شأن پیامبر و امام است]

امام فرمود: مطلب به او فهمانده می‌شود.مُلهَم.

متن دریچه

دکمه بازگشت به بالا