ره‌یافتموضوع‌نامک

اقتصاد رَبَوی در محیط حجاز و جامعهٔ ما*

«الَّذِينَ يَأْكُلُونَ الرِّبَا لَا يَقُومُونَ إِلَّا كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ ذَلِكَ بِأَنَّهُمْ قَالُوا إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا فَمَنْ جَاءَهُ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّهِ فَانْتَهَى فَلَهُ مَا سَلَفَ وَأَمْرُهُ إِلَى اللَّهِ وَمَنْ عَادَ فَأُولَئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ – يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبَا وَيُرْبِي الصَّدَقَاتِ وَاللَّهُ لَا يُحِبُّ كُلَّ كَفَّارٍ أَثِيمٍ – إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ لَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ – يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَذَرُوا مَا بَقِيَ مِنَ الرِّبَا إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ – فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسُولِهِ وَإِنْ تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ – وَإِنْ كَانَ ذُو عُسْرَةٍ فَنَظِرَةٌ إِلَى مَيْسَرَةٍ وَأَنْ تَصَدَّقُوا خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ – وَاتَّقُوا يَوْمًا تُرْجَعُونَ فِيهِ إِلَى اللَّهِ ثُمَّ تُوَفَّى كُلُّ نَفْسٍ مَا كَسَبَتْ وَهُمْ لَا يُظْلَمُونَ»[۱]

آن‌ها که ربا می‌خورند – در رستاخیز – به‌پا نمی‌خیزند، مگر مثل آن‌کس که جن‌زده و شیطان‌زده – کسی که شیطان به او دست زده و او را مُخبّط نموده – شده باشد و در موقع رفتن، تلوتلو بخورد. این، بدان جهت است که آن‌ّها گفتند: «خرید و فروش هم مانند رباست»، در حالی‌که خدا، خرید و فروش را حلال، و ربا را حرام کرده است. آن‌کس که از جانب خداوندگارش، اندرزی به او برسد و از آن پند بگیرد و دست از کار ناپسند بردارد، گذشته‌ّها از آنِ اوست – آن‌چه گذشته، حلال‌اش باد – و کارش به‌دست خدا و به‌سوی خداست؛ امّا آن‌کس که دوباره برگردد، و باز هم به‌همان راه باطلِ خود رود، آن‌ها –دوزخیانی– همدمان آتش هستند که در آتش جاودانه‌اند. خدا ربا را نیست و نابود و بی‌اثر می‌کند و به جای‌اش صدقات را می‌افزاید و باروَر می‌سازد و خدا انسان‌ّهای کافرپیشهٔ تجاوزکارِ گنهکار را دوست ندارد.

کسانی‌که ایمان آورده و کارهای شایسته و پسندیده کردند و نماز به‌پا داشتند و زکات دادند، پاداش‌شان نزد خداوندگارشان است و نه بیمی بر آن‌ّهاست و نه دچار اندوه می‌شوند. ای مردمِ با ایمان، از خدا پروا داشته باشید. و بقیهٔ ربا را که هنوز نگرفته‌اید رها کنید و نگیرید اگر ایمان دارید. اگر (چنین) نکردید و باز هم ربا را مطالبه کردید، اعلام جنگ کنید با خدا و پیامبرش، امّا اگر توبه کردید، اصل وامی را که داده‌اید،‌ «راس‌المال» – اصل مال‌تان – را می‌توانید بگیرید. نه باید ستم کنید و نه بر شما ستم می‌رود. اگر دربارهٔ اصل مال هم، کسی تنگدست و در فشار است، مهلتی بدهید تا گشایشی در کارش پدید آید، اگر از اصل مال هم، در این حالت که بدهکار، دچار تنگدستی است، بگذرید و آن‌را در راه خدا به او ببخشید، برای شما بهتر است، اگر می‌دانستید.

پروا داشته باشید از روزی‌که در آن روز، به‌سوی خدا بازگردانده می‌شوید و به هر انسانی تمام و کمال آن‌چه خود برای خود به‌دست آورده، داده می‌شود و بر انسان‌ها ستمی نمی‌رود.

آیاتی که در این‌جا مورد بحث قرار می‌گیرند، آیات ۲۷۵ تا ۲۸۱ از سورهٔ بقره است. در این آیات، اسلام و قرآن، با یک جَناح از اقتصاد ظالمانه و بی‌عدالتی اقتصادی، مبارزه می‌کند و آن جَناح، «ربا»ست. در محیط نزول قرآن، یعنی سرزمین حجاز، یک‌دسته رباخوار حرفه‌ای آباء و اجدادی وجود داشتند، و آن گروهی از یهود مدینه بودند، که از راه رباخواری، ثروت‌مند شده بودند و کار آن‌ها این بود که ببینند چه کسی نیاز به پول دارد تا با حدّاکثر سود به او وامی بدهند و سپس اصل و فرع را بگیرند. به دنبال اینان، چند تن از مشرکان مکّه و قریش هم رباخوار بودند، از جمله یکی از نزدیکان[۲] پیامبرص هم جزء رباخواران مکّه بود.

«اقتصاد ربوی» یا «اقتصاد همراه با ربا» یعنی چه؟ اقتصاد همراه با ربا، دستگاهی شبیه به دستگاه‌های تصفیهٔ آب زغالی و ماسه‌ای است که در روی این دستگاه، اقتصادی رنگارنگ، شکوفا، پُردامنه، پرتحرّک، ‌پُر زرق و برق، یک گروه به شکل کارگر، یک گروه به شکل کشاورز، یک گروه به شکل کارمند، یک گروه حتّی به شکل مدیران و کارگردانان، همه از یکسو در تلاش، و قشر وسیعی هم مصرف‌کننده، خریدار، فروشنده، تولیدکننده، ‌توزیع‌کننده  و… [وجود دارند]. در این روی جنجالی است، و هر کسی هم خود را صاحب همه‌چیز می‌داند. کشاورز می‌گوید وقتی موقع برداشت محصول از ماه خرداد تا ماه آبان فرارسید، بالاخره، از زمین  و هوا و درخت یک چیزی چنگ‌اش را می‌گیرد و باری دارد. در آن‌جا تلّی از انار، بِهْ و گندم است، [که او] می‌چیند، خرمن‌کوبی می‌کند، بار می‌کند، بار را به میدان می‌برد، می‌فروشد، تلاشی است و پولی در‌می‌آورد. اگر کشاورز پولداری باشد و حساب بانکی هم داشته باشد می‌بیند که ارقام موجودی حساب‌اش بالا می‌رود. کارگر هم می‌بیند که کار می‌کند و اقتصاد هم شکوفا شده است. اضافه‌کار هم هست، و او به جای هشت ساعت کار، می‌تواند دوازده یا سیزده ساعت کار بکند و به خانه و زندگی و به وضع لباس و خوراک خود آب و رنگی بدهد. کارمند و کارگردان و مدیر و تاجر و بازرگان و عوامل دادوستد هم خود را در تحرّک و کسب فایده می‌بینند. این روی این دستگاه این‌طور است. اگر کسی زیر این دستگاه را نبیند، می‌گوید: چه اقتصاد شکوفایی! ولی زیر این دستگاه پرزرق و برق، دستگاه دیگری هست دارای شن‌ها و زغال‌ها و مویرگ‌های آبکش، که تا سطح آن هم آمده و به همه‌جا نفوذ کرده است و این مویرگ‌ها از همهٔ این تلاش‌ها و کوشش‌ها در سطح‌های مختلف، رمق نهایی را می‌مَکند و همه را در این دستگاهِ عبوردهنده می‌آورند و بعد در زیر آن به‌صورت رودخانه‌ای به‌حرکت می‌افتد و همه به‌سمت سدّ نیرومند رباخوار، حرکت می‌کند. این، وضع واقعی «اقتصاد رَبَوی» است.

در «اقتصاد رَبَوی»، نه فقط کارگر و یا کشاورز، ناآگاهانه برای رباخوار کار می‌کنند، بلکه کارمند، کارگردان و حتی صاحب سرمایه هم، هر کدام، به‌نحوی برای او کار می‌کنند.

آن سرمایه‌داری که فکر می‌کند که من صاحب کارخانه هستم و کارخانه‌ای به ارزش ده یا بیست میلیون تومان دارم ـ اگر خوب دقّت بکنیدـ حتّی او هم عبارت است از نوکر بی‌جیره و مواجب رباخوار. اگر کمی در سیستم اقتصادی موجود در جامعهٔ خودمان وارد شوید، به‌راحتی می‌توانید این مسأله را لمس کنید ـ نمی‌گویم درک کنید، بلکه اصلاً بیابید. بیلان کارخانه‌ها را بروید دقیقاً مطالعه کنید [تا] ببینید که چند درصد از سود خالص کارخانه‌های کوچک و بزرگ همین کشور ما به‌صورت «رِبْح» و سود، به بانک‌ها پرداخت شده است. به شکل‌های مختلف: یا سفته‌هایش را نزول کرده، [تبدیل به] پول نقد کرده و به این شکل ربا داده است، یا وام گرفته و با سود مرکّب ربا داده است، یا این‌که جنس فروخته و جنس خریده است و در جنسی که فروخته و یا به‌مدّت خریده است، از هر دو سو، به‌سوی رباخوار، ربا رفته است،‌ آن‌هم رباخواری مدرن و کامپیوتری! رباخواری بانک! آن رباخواری که راه زیان را بر رباخوار و راه فرار را بر ربادهنده تا حد اعلای ممکن ببندد. رباخواری سیستماتیک! منظورم از رباخواری سیستماتیک این است که رباخوار، هر وقت احساس کرد بازار ربا در حال کسادی است، جهتی به اقتصاد جامعهٔ دنیا – زیرا، الآن رباخوار جهانی داریم – ‌می‌دهد که دنیا ناچار شود به رباخوار پناه ببرد. یعنی در حال حاضر رباخواری، تنها به این صورت نیست که ربادهنده پولی آماده داشته باشد، تا اگر فردی نیاز پیدا کرد، از او قرض کند و تنزیل و سود بدهد. الآن رباخواران بزرگ دنیا، سرنخ‌های سیاست اقتصادی دنیا را طوری در دست دارند، که اقتصاد دنیا به سمت «اقتصاد ربایی» سوق داده می‌شود. جالب این است که امروز کشورهای سوسیالیستی، به اصطلاح پیشرو دنیا، به دنیای رباخوار ربا می‌دهند. در اخبار مربوط به وام‌های کلان این کشورها شما می‌بینید که فلان قدرت بزرگ، با قدرت بزرگ دیگر آشتی کرده است، [و این مسأله] را در ظاهر  به‌گونه‌ای تفسیر می‌کنیدـ اگر در همان درصدی که هست، خواه میان امریکا و شوروی و یا آمریکا و چین و یا دیگران ـ این آشتی‌کنان را دنبال کنید خواهید دید از کجا سر در می‌آورد. می‌بینید آن مهره‌های توانانمای سیاست بین‌المللی، عبارت‌اند از: بازیچه‌های هوشیارِ هوشمندِ زیرکِ کاردان و کارای رباخواران بزرگ!

بعضی از این رباخواران دنیا عجیب هستند. انسان وقتی گاهی اخبار زندگی‌شان را می‌خواند گویی که:

«الّذی یتخبّطه الشّیطان من المسّ…»[۳]

 را می‌بیند که در همین دنیاست، گرچه ظاهر آیه می‌گوید که در رستاخیز است.

اصلاً انسان تعجب می‌کند که این‌ّها برای چه زنده‌ هستند! در اخبار مربوط به این رباخواران، نام کسانی برده می‌شود که این‌ها را تقریباً کسی نمی‌شناسد، امّا در عین حال همیشه باید در محل زندگی‌شان مخفی باشند[۴]، چرا؟ البته علّت دارد، نه این‌که آنان همین‌طور از روی دیوانگی مخفی می‌شوند؛ چون خصلت ذاتی این زندگی رباخوارانه این است که باندهای گانگستری کذایی، برای یک‌جا پول‌گرفتن از این رباخواران، آن‌قدر نقشه‌های خطرناک می‌کشند و آن‌قدر تا درون آن تنگ‌ترین سوراخ‌ها ردّپای‌شان را دنبال می‌کنند، تا گیرشان آورده و باتهدید، یک چک ۵۰ میلیون دلاری از آن‌هابگیرند، و رباخوار هم می‌داند که گرچه دنیا او را نمی‌شناسد، و حتّی اسم او هم در مطبوعات نیست [و اگر] در روزنامه هم اعلام کنند، مردم او را نمی‌شناسند، امّا می‌داند که آن باندها او را خوب می‌شناسند، همه چیزش را هم می‌دانند و به دنبال این هستند که او را جایی گیر بیاورند و راحت، محصول رباخواری چندین ساله‌اش را با یک تهدید بگیرند؛ بنابراین این‌گونه زندگی می‌کنند و زندگی او هم زندگی آدم مجنون و دیوانه است. انسان به شکل خارجیِ زندگی او که نگاه می‌کند می‌گوید: دیوانه است. میلیاردها دلار ثروت دارد و بعد یک شب در این هتل است و یک شب در آن هتل، ده جا باید برایش رزرو کنند تا جایی که دل‌اش خواست برود، یا این هواپیما و آن هواپیما بلیط می‌خرد و تازه با سومی پرواز می‌کند. این زندگی به نظر شما چیست؟ (زندگی چنین فردی را) وقتی نگاه می‌کنید مثل انسان دیوانه است:

«الذی یتخبّطه الشیطان من المس…».

صبح هم که از خواب بیدار می‌شود سرگردان این مسأله و دایماً در نگرانی است. البته این، ‌یک تیپ رباخوار است. تیپ‌های دیگر هم هستند.

بنابراین، بررسی دقیق سیستم اقتصادی حاکم بر جهان و دنیای امروز، به‌راحتی می‌تواند به شما نشان بدهد که یک شاه‌لولهٔ بزرگ، لوله‌ّهای کوچک‌تر، رگ‌ها و رگه‌ها و مویرگ‌ها، آمده به تک‌تک سلول‌های پیکر اقتصاد دنیا نفوذ کرده است و کار این دستگاه این است که از هر چیزی، تا آخرین حدّ ممکن، رَمَق حیاتی را بمکد و به آن لوله اصلی منتقل کند و آن لولهٔ اصلی هم به پشت یک سدّ می‌رسد. معمولاً لوله‌های آبرسانی در طرف دیگر سدّ است، امّا در این‌جا از این طرف است. باید آب را به پشت سدّ برساند و حساب و کتاب این سدّ و سدّداری هم عبارت است از سیاست بانکی امروز دنیا.[۵]

در زمان پیامبرص در محیط حجاز، رباخواری ساده‌ای وجود داشت، خیلی ساده‌تر از امروز، و قرآن با این رباخواری ساده، اعلام مبارزه کرد. رباخواران گفتند که: این پیامبر چه می‌گوید؟ خوب ربا هم یک‌نوع «معامله» است، مثل خرید و فروش، چطور خرید و فروش و سودبردن حلال است، اما ربا حرام است؟

قرآن وارد بیان فلسفهٔ مطلب نمی‌شود، می‌گوید مکتب و مسلک، به تو اعلام می‌کند که خرید و فروش و سودبردن عیب ندارد، امّا ربا حرام است، تو باید اطاعت کنی. انسان مسلک‌دار باید تابع مسلک باشد.

ما می‌خواهیم ببینیم واقعاً فرق بین «بیع» و «ربا» چیست؟ اگر واقعاً «ربا» مثل «بیع» است، چطور خداوند «ربا» را حرام کرده و «بیع» را حلال کرده است؟

مفهوم «بیع» و «ربا» و تفاوت بین این دو

ما معاملات گوناگونی داریم که مربوط به این بحث می‌شود و باید یک‌یک آن‌ها را بررسی کنیم. یکی از آن‌ّها «بیع» است. بیع و خرید و فروش عبارت است از «سیستم توزیع». اساس خرید و فروش، یک‌نوع کار است. در خرید و فروشِ سالم، آن‌چیزی که منشأ سودبردن فروشنده می‌شود، پول و سرمایه نیست، [بلکه] منشأ سودبردن او کاری است که می‌کند. او، کالا را از جایی به جایی می‌برد و از دست کسی می‌گیرد و به دست دیگری می‌دهد.

توزیع، در همهٔ سیستم‌های اقتصادی، یک‌نوع «کار» است. تصّور کنید که ما در یک جامعهٔ کمونیستی– نمی‌گویم سوسیالیستی– زندگی بکنیم، با آن عالی‌ترین حدّ اشتراکیّت که در کمونیسم است [به‌طوری‌که] هیچ‌کس مالک هیچ‌چیز نباشد. «کار به‌قدر امکان، مصرف به‌قدر نیاز» ، و [به‌جای] حکومت هم اتّحاد شکل‌یافتهٔ مردم زحمت‌کش رنجبری که نه با سیستم حکومت، بلکه با سیستم مدیریتِ صحیح اداره می‌شود.[۶]

حتّی در چنین جامعه‌ای، آیا مصرف‌کننده، خود به تنهایی می‌تواند برود و هر چیزی را که تولید می‌شود از محلّ تولید، برای مصرف بردارد؟ آیا کالای تولیدشده، بلافاصله بدون به‌کار افتادن یک نیروی انسانی دیگر، در دسترس مصرف‌کننده قرار می‌گیرد؟ آیا چنین چیزی ممکن است؟ مثلاً آیا در کارخانه‌ای که کفش تولید می‌کند واین کفش‌ها هم باید مصرف شود، این کفش‌ها را روی هم می‌ریزند و فردی که به کفش نیاز پیدا می‌کند، راه می‌افتد می‌رود به کارخانه و یک جفت از این کفش‌ها را انتخاب و به پایش می‌کند و می‌رود؟ آیا این‌جور است؟ یا این‌که محصولاتی که در این‌جا تولید می‌شود، حساب و کتاب می‌خواهد و باید معلوم شود که ما چقدر تولید کنیم و چقدر مصرف داریم؟ به چه کسی چند جفت کفش بدهیم و چه نوع کفشی به او بدهیم که متناسب با کارش باشد؟ آیا کفش قبلی،‌ کاملاً ساییده و خراب شده باشد، تا به او کفش نو بدهیم، یا با وجود این‌که کفش او هنوز کار می‌کند او کفش نو می‌خواهد؟ از نظر زمان هم بالاخره یک حساب و کتابی می‌خواهد: [هر چند] پول نمی‌گیریم و کفش تولیدشده را بر حسب نیاز به مصرف‌کننده می‌دهیم، ولی آیا رساندن این کالای تولید‌شده به‌دست مصرف‌کننده، به نیروی انسانی نیاز ندارد؟ تازه شخصی که می‌خواهد کفش به پایش کند، مثل ما که وقتی به کفش نیاز داریم به مغازه کفّاشی می‌رویم، نباشد، بلکه خود بیاید و به کارخانه برود کفش را بردارد. [اگر] یک میلیون نفر بخواهند از این کارخانهٔ تولیدکفش، کفش تهیه کنند، چگونه بیایند؟ آن فردی که در ۲۰ کیلومتری زندگی می‌کند، باید سوار ماشین بشود و به کارخانه بیاید تا یک جفت کفش بردارد و برود! اگر صد نفر که در یک‌صدکیلومتری این کارخانه در یک واحد کارگری یا کشاورزی زندگی می‌کنند به کفش نیاز داشته باشند، آیا باید هر کدام یک‌به‌یک سوار اتومبیل بشوند و به کارخانه بیایند تا کفش خودشان را بردارند و بروند؟ در این‌صورت، چقدر نیرو مصرف شده است؟ صد انسان، صد تا دوساعت، یعنی دویست ساعت وقت، صرف این کار نموده‌اند. علاوه بر آن، سوخت ماشین‌ها، رانندگان ماشین‌ها، استهلاک لاستیک‌ها و اتومبیل‌ها، استهلاک جاده،‌ که ناشی از حرکت بیش‌تر ماشین‌ها، و پخش مواد سمّی زیاد در هوا و عملی که بر ضدّ بهداشت محیط زیست صورت گرفته است… [همه این‌ها] برای چه؟ برای این‌که ما برای مصرف و توزیع، نیرو و تشکیلاتی نداشته باشیم و مصرف‌کننده باید مستقیماً جنس مورد نیاز خود را از مرکز تولید بگیرد. آیا این عقلائی است؟

آیا هیچ سیستمی این کار را می‌کند؟ آیا این صحیح‌تر است، یا این‌که یک نفر، آن صد جفت کفش را بگیرد و در یک ماشین کوچک بریزد و در طی یک ساعت به آن‌ّها رسانده و بازگردد؟ کدام‌یک از این‌ها صحیح‌تر است؟ کدام‌یک به سیستم اقتصاد صحیح، نزدیک‌تر است؟ مسلّماً دومی. حال کار این فرد چیست؟ آیا تولیدکننده است؟ نه، کار و حرفه و تخصّص او این است که کالای تولیدی را به‌دست مصرف‌کننده برساند. آیا مجّانی [چنین کاری را انجام دهد؟] نه. این آقا هم مسکن و زن و بچه دارد و باید به اندازهٔ لازم هم حقوق بگیرد. پس بالاخره نیروی انسانی در هر سیستمی در خدمت توزیع قرار می‌گیرد و در ازای توزیع هم حقوق و درآمدی نصیب او می‌شود. بیع سالم و خرید و فروش سالم این است.

پس، فروشنده و کاسب‌کارِ جامعه‌ای که اقتصادش سالم باشد، یک چیزی به نام پول در دست دارد که می‌رود و آن‌را به تولید‌کننده و فروشندهٔ اصلی می‌دهد و جنس را از او [تحویل] گرفته ، حمل و نقل می‌کند و به مرکز توزیع می‌آورد، وقت صرف می‌کند، کالا را به‌دست مصرف‌کننده می‌رساند، پول‌ها را می‌گیرد و جمع می‌کند و دوباره صبح از نو… مثل سبزی‌فروش‌ّهای محلّه‌ها، صبح اوّل وقت در میدان است، و تا شام ، دویست یا سیصد تومان تره‌بار می‌فروشد و بیست یا سی‌تومان هم گیرش می‌آید و زندگی می‌کند.[۷]

کار این آقا چیست؟ همین است.[۸] حال، بنده می‌خواهم سبزی تهیه کنم. آیا صحیح‌تر این است که از این‌جا بلند شوم و به میدان بروم تا سبزی بخرم و برگردم، یا این‌که یک انسانی، صبح زود به میدان برود و برای من و امثال من سبزی تهیه کند و بیاورد و با این «کار» زندگی هم بکند؟

این می‌شود «بیع». آیا این مثل «ربا» است؟ آیا در این مورد، اصلاً سرمایه دخالتی دارد؟ سرمایه در این مورد دخالتی ندارد، به این کاسب‌کار می‌گویند که: تو به ازای تلاش و کاری که می‌کنی، پنج‌درصد یا پانزده‌درصد یا بیست‌درصد روی جنسی که می‌گیری استفاده کن. او می‌گوید: تا جنس را تحویل مصرف‌کننده بدهم ضایعات هم دارد. می‌گویند: حساب می‌کنیم. سه‌درصد هم برای ضایعات[۹]. چون در سیستم مبادلهٔ آزاد، سوخت‌وسوز هم دارد[۱۰]، سه‌درصد هم مربوط به سوخت‌وسوزها. خرج تو هم از صبح تا شام – عادلانه، ‌این است که در این رده‌ای که از لحاظ کارامدی هستی– سی یا چهل یا پنجاه تومان می‌شود. این هم برحسب حجم معاملات می‌شود ده‌درصد، و لذا جنسی (جنسی را که می‌خری) جمعاً با دوازده‌درصد، یا پانزده‌درصد یا بیست‌درصد سود، بفروش.

در یک بیع – اقتصاد خرید و فروشی هدایت‌شده – اگر فروشنده، کار و کسب نماید، اصلاً «ربا» در کار نیست. سرمایهٔ او سودی به او نداده است، بلکه آن‌چه به او سود داده، «کار» اوست. بنابر این، قرآن با صراحت می‌گوید:

«احلّ الله البیع و حرّم الربوا…»

حالا اگر فردی در مورد بیع  گفت: این حرف‌ها چیست؟‌من رفته‌ام جنسی را خریده‌ام و در حال حاضر ملک من و مال من است. معامله هم باید با رضایت طرفین باشد. مگر نمی‌گویی که این جنس را می‌خواهم با رضایت تو بخرم؟ من هم می‌خواهم با رضایت خودم بفروشم. من، این کالا را با صددرصد سود می‌فروشم. اصلاً به تو نمی‌گویم که اصل مال‌اش (قیمت خرید) چقدر بوده است. می‌گویم من این جنس را دویست تومان می‌فروشم، می‌خواهی بخر و نمی‌خواهی برو!

البته این هم یک نوع بیع است. در یک سیستم و جامعهٔ بدون حکومت، بدون قیمومت و بدون اداره، ممکن است این مسأله پیش بیاید و شاید هم خریدار متدیّن و باایمانی چون نمی‌خواهد برخلاف رضایت، از کسی چیزی بخرد، بگوید: بالاخره باید او را راضی کرد! و آن وقت آن جنسی را که آن شخص کاسب‌کار و فروشنده، از تولیدکننده اصلی پنجاه تومان خریده و باید با تمام محاسبه‌ها شصت تومان بفروشد، برای این‌که می‌گوید من کم‌تر از صد تومان نمی‌دهم، از او صد تومان می‌خرد.

و در این‌جاست که «سرمایه»، «سود» داده است. یعنی آن آقای فروشنده با دادن آن پول، مالک این کالا شده و حال به عنوان مالک این کالا، می‌خواهد سود بیش‌تری بگیرد، نه به عنوان واسطهٔ مبادله، بلکه واسطهٔ مبادله، پوششی است برای سودگیری سرمایه.

آیا این «احل الله البیع و حرم الربوا…» در قرآن این نوع «بیع» را هم شامل می‌شود؟

در یک فقه زندهٔ متحرّک، این جای سؤال است، و قدر مسلّم این است که این مسأله به مسأله نرخ‌گذاری در یک سیستم اقتصادی پولی و مبادله‌ای بر‌می‌گردد. آیا در جامعه‌ای که اقتصاد به اصطلاح آزاد دارد، معنی آزادی اقتصادی این است که هر کاسب‌کاری، هرچه می‌خواد بگیرد، یا به این معنی است که حکومت آن جامعه، حق نرخ‌گذاری عادلانه را دارد و بعد هم خریدار می‌تواند فروشنده را ناچار کند، جنس را با نرخ تعیین‌شده به او بفروشد؟ این، یک سؤال است.

عدّه‌ای، احتیاط فقهی می‌کنند و می‌گویند: چون نرخ‌گذاری، دلیل فقهی اساسی ندارد، بنابراین انسانِ مؤمنِ مقدّسِ محتاط، باید فروشنده را راضی کند ولو این‌که ده‌برابر نرخ اعلام‌شده هم باشد.

ولی ما چنین جامعه‌ای را نمی‌توانیم اسلامی بدانیم، این جامعه، جامعه‌ای است که میدان به ظلم می‌دهد. جامعهٔ اسلامی که نباید تا این حد میدان به ظلم بدهد. در جامعهٔ اسلامی، امکان ظلم به اشخاص داده می‌شود، امّا نه در آن حدّی که «ستم‌کاری شود بر گوسفندان»! یک حساب و کنترل کلّی هم هست. [بعضی] می‌گویند بالاخره کار را به انصاف فروشنده واگذار کنید. حرفی نیست، من قبول دارم که بهترین راه این است که کاسب‌کارها را مردمی باانصاف تربیت کنیم تا بدون این‌که احتیاج به نرخ‌گذاری باشد، اصلاً خودشان قرار بگذارند و بگویند که برکتِ سودِ سه‌درصد و پنج‌درصد، از سود یک‌به‌یک بهتر است، ولی اگر [چنین] نکردند چه کنیم؟ دست روی دست بگذاریم و بگوییم: بی‌انصافی است دیگر؟! آیا در جامعهٔ اسلامی، نظام زندگی به انصاف دلخواه اشخاص واگذار شده است؟ این را قطعاً می‌دانیم که چنین نیست؛ چون جامعهٔ اسلامی، جامعه‌ای است دارای قانون و حکومت، و جامعه‌ای که دارای قانون و حکومت است، یعنی همه‌چیز را به انصاف اشخاص واگذار نکرده است. فقط سؤال این است که آیا نرخ‌گذاری هم جزو حقوق حکومت هست یا نه؟ این هم سؤالی است در فقه ما. آن چیزی که برای بنده قطعی است، این است که: خود این مطلبرا، که نرخ‌گذاری دلیل روشنی ندارد و بنابراین، فتوای به نرخ‌گذاری‌دادن خلاف احتیاط است، من خلاف احتیاط فقهی می‌دانم. این را قطعاً می‌دانم که خلاف احتیاط است.

برای این‌که چنین فقهی، سر از یک جای بدی در‌می‌آورد؛ زیرا جامعه را سوق می‌دهد به این‌که نه تنها دیگر به سراغ فقه و فقیه نیاید، بلکه حتّی به سراغ «خدای فقه‌فرست» هم نیاید. قطعاً باید این را فتوای مطابق احتیاط تلقی نکرد. بنابراین، این‌که گرایش احتیاطی عدّه‌ای از فقهای ما – حتّی در عصر حاضر – سبب می‌شود در مورد نرخ‌گذاری خیلی مته بر خشخاش بگذارند، از دید من این گرایش، گرایش احتیاطی فقهی، تلقّی نمی‌شود. اگر واقعاً دلایل در حدّ متعارف در مورد نرخ‌گذاری، تمام و کمال شد، در این صورت ما به حکومت صحیح، حکومتی که نرخ‌گذاری‌اش روی حساب و مصلحت عموم باشد[۱۱]، باید اجازه بدهیم نرخ‌گذاری کند و امکان این را بدهیم که دقیق هم اجرا کند، البته «اگر» دلایل ما در فقه در این مطلب تمام باشد.[۱۲]

این در مورد «بیع». پس فرق اوّل میان «بیع» و «ربا» این است که در خرید و فروش نرخ‌گذاری‌شدهٔ صحیح، سودی که برای فروشنده و عامل توزیع در نظر گرفته می‌شود در حدّ کاری است که انجام داده و برای سرمایه‌ای که داده و خریده و آورده است، اگر اصلاً سهمی در نظر نگیریم، اشکالی ندارد. به این ترتیب در این‌جا سرمایه، اصلاً سودی ندارد.

دومین تفاوت میان بیع و ربا

فرق دوم این است که در همان اقتصاد اجحافی همراه با تعدّی، که یک نفر کاسب در پرتو داشتن سرمایه و خرید ارزان و فروش گران، سودی کلان؛ یعنی بیش از حدّ زحمتی که برای توزیع می‌کند و نامتناسب با اجرت و مزد توزیع، می‌برد، هم بالاخره سودبردن این فرد سبب شده است که خودش تلاش و حرکتی کند، فکری به‌کار بیندازد، ببندد، ببُرد، بدوزد، بیاورد و ببرد، هم خودش، هم سرمایه‌اش را به‌خطر بیندازد، [چون ممکن است قیمت‌ها] نوسان پیدا کند، بالا برود، پایین بیاید[۱۳]، امّا در «ربا» مسأله این‌طور نیست. در «ربا» مسأله این است که رباخوار، پول را قرض می‌دهد و این پول خود را، چه اسکناس، چه طلا و نقره یا نیکل و مس، که چیزی قابل بردن و سوختن است و ممکن است دزد آن‌را بزند و یا با قرض دادن دچار آفت شود، حتّی این آفت را هم از سرمایه خود دور می‌کند، برای این‌که این کارها به‌دست او بود؛ [امّا] حالا دیگر او مالک در ذمّه است؛ یعنی مالک این پولی است که در ذمّه فرد [وام‌گیرنده] است. اگر پول بسوزد، از کیسه اوست و اگر دزد ببرد از او خسارت می‌خواهد، این پولی که اگر در خانه بود، لااقل ممکن بود آفت دزدی برای آن یک آفت محسوب شود و او این‌قدر باید به خود زحمت می‌داد که از این پول نگهداری کند [اکنون] زحمت نگهبانی را هم از گردن خودش بر می‌دارد و به دیگری می‌دهد و می‌گوید که در آخر ماه، صد تومان را باید به او صدوبیست تومان بدهد.

یعنی [رباخوار] با کم‌کردن زحمت خود، از شما مطالبه پول می‌کند. در بیع این‌گونه نیست. در بیع و معامله، حتّی شکل اجحافی‌اش، بالاخره یک تحرّکی، کاری، به‌زحمت‌افتادنی، خطر و تن‌به‌خطر‌دادنی و نگرانی هست. [قیمت‌ها در‌] بازار بالا یا پایین رفت؟ جنسی که در راه بود چطور شد؟ کامیون از بین رفت یا نه؟‌ واژگون شد یا نشد؟ سقوط کرد یا نکرد؟ چیزی در انبار پوسید یا نپوسید؟ و… امّا آن [رباخوار]، به‌راحتی با یک تلفن، یا با یک عمل عادی سردستی، پول را تحویل شما می‌هد، شصت‌جور سند هم از شما می‌گیرد که هر نوع خطر از بین‌رفتن مال یا ورشکست‌شدن و… را هم از بین ببرد و بعد هم آخر ماه، یا آخر سال این پول را با اضافه‌اش پس می‌گیرد.

بنابراین، ملاحظه می‌کنید که حتی «بیع اجحافی» هم در مقایسه با ربا، از این دید با هم فرق دارد. کاسب‌کار بی‌انصاف – همین کاسب‌کار بی‌انصاف که بی‌انصافی‌اش بسی‌نکوهیده و ناپسند است – [در این‌جا] یک فرد متحرّک است، آدمی است که باید خودش و سرمایه‌اش را به تب و تاب بیندازد، اما رباخوار این‌گونه نیست.

تفاوت دیگر

فرق دیگری که بین «بیع» و «ربا» وجود دارد – و افرادی که در خط مسائل تجارت هستند، به‌راحتی درک می‌کنند- این است که بیع و خرید و فروش کالا، تا یک حدّی می‌تواند اوج بگیرد. سودبردن از طریق تجارت، به معنای خرید کالا از تولید‌کننده و رساندن کالا به دست مصرف‌کننده، ولو با شبکه‌های دنیایی وسیع، در آن حد که برای مصرف یک کالا در تمام دنیا نماینده فروش داشته باشد، باز هم حساب سوددهی‌اش محدود است و به یک جایی که برسد، متوقّف می‌شود و درصد سود تمام این‌ها محدود است. تنها چیزی که در دنیا از نظر سوددادن تقریباً حد ندارد ،رباست.[۱۴]

همان‌طور که عرض شد، در اقتصاد ربایی امروز دنیا، آن سرِ گشاد و قطورترین لوله‌های آب‌رسانی، در بانک‌های بزرگ دنیاست؛ لذا شما میزان بانک‌ها و میزان سود آن‌ها را با میزان سود مؤسّسات دیگر مقایسه کنید، حجم کار، تعداد کسانی که در بانک کار می‌کنند، حجم سرمایه و… همهٔ این‌ها  را روی کاغذ بیاورید و با هر کاری دیگری که تصوّر می‌کنید بسیار پرسود است، مقایسه کنید و ببینید که، خصوصاً از نظر سرعت توسعه، چقدر با هم تفاوت دارد.

رباخواری فنّی، بانکداری فنّی رباخوارانه، از نظر سرعت توسعه، یعنی سال‌هایی که یک بانک، که ابتدا یک شعبه دارد تا آن‌جا برسد که، در هر کوره‌دهی یک شعبه داشته باشد، کم‌نظیر است.

ببینید که [وضع] این‌ها در سال چگونه است و با رشته‌های دیگر امور اقتصادی همان جامعه مقایسه کنید، خواهید دید که چقدر با هم تفاوت دارند. رشد این‌ها سرطانی است. سرعت انتشار زیرکانه بانک‌ها مثل سرعت انتشار بیماری‌های مهلک خطرناکی، چون: سرطان، وبا، طاعون و یا آنفلوانزاست و حال آن‌که رشته‌های اقتصادی دیگر، هر قدر مدبّرانه گسترش داده شوند، سرعت‌شان نسبت به این‌ها بسیار کم است. بنابراین، گسترش، از نظر زمان و مکان، سرعت و میدان گسترش، در مورد رباخواری با بیع بسیار تفاوت دارد، حتی آن بیع مکارانهٔ زیرکانهٔ همراه با بی‌انصافی و سوء استفاده.

بنابراین، اجمالاً این فرق‌های اساسی بین «بیع» و «ربا» وجود دارد:

۱. اساس بیع بر سودبردن از سرمایه نیست، بلکه بر گرفتن دستمزد و حق‌العملی است، در ازای کار توزیع، و کار توزیع، مثل کار تولید، کاری است که برای هر نوع جامعه‌ای ارزنده،‌ لازم و ضروری است.

۲. در همان بیعی که خارج از میزان، برای سرمایه سود در نظر گرفته شده باشد و غیرمنصفانه، تجاوزکارانه و مکّارانه باشد نیز، باز، به تحرّک و فعّالیتی هم‌چون به‌خطر انداختن خود و سرمایه نیاز دارد، در حالی که ربا عکس این است. در آن‌جا تقریباً سرمایه به جایی که غالباً امن‌تر است فرستاده می‌شود و زحمت‌کم‌کن است نه زحمت‌زیاد‌کن و خطرکم‌کن است نه خطرزیادکن![۱۵]

۳. بیع زیرکانهٔ غیرمنصفانه‌ای که حتّی بتواند شبکه‌ای دنیایی به‌وجود آورد، سرعت و میدان گسترش‌اش با گسترش «ربا» تفاوتی اساسی دارد، و نمی‌توان این دو را با هم مقایسه نمود، به‌طوری که اگر ربا را از دنیای سرمایه‌داری امروز، حذف کنیم و تمام تجاوزات دیگر اقتصادی‌اش را بر سر جایش بگذاریم، شاید بیش از پنجاه‌درصد از نابسامانی‌ها، فقط با حذف ربا از بین برود.

 

[۱] . سوره بقره، آیه ۲۷۵ تا ۲۸۱

[۲] . عباس عموی پیامبرص

[۳] . سوره بقره، آیه ۲۷۵

[۴] . اشاره به زندگی هوارد هیوز، سرمایه‌دار معروف است (ش.)

[۵] . در این جا وارد بحث اقتصادی‌اش نمی‌شوم؛ چون وقتی من برای شما مطلبی نقل کنم قطعاً به‌صورت یک متخصّص فن نقل نمی‌کنم، بلکه به‌صورت مطالعاتی نقل می‌کنم که در این زمینه هست.

[۶] . در این‌که مدیریت صحیح، چیزی غیر از «حکومت» است، یا همان حکومت، این‌جا بحث نمی‌کنیم.

[۷] . رقم قیمت‌ها مربوط به سالی است که بحث ایراد شده است. (ش.)

[۸] البته اگر این فرد، باانصاف بوده و کارش از روی حساب باشد و هدایت صحیح اجتماعی هم بشود، او «کار» انجام می‌دهد.

[۹] . چون تره‌بار ضایعات‌اش بیش‌تر است، ده‌درصد. اگر لبنیات بود، هفت‌درصد.

[۱۰] . مشتری، نسیه می‌خرد، چهار نفر نسیه را نمی‌دهند، یا از محله می‌روند، یا امکان پرداخت ندارند و…

[۱۱] . نه حکومتی که به یک صنف به دلیل این‌که فلان‌جا فلان خرج را کرده، اجازه می‌دهد تا پنجاه درصد سود را بالا ببرد و به یک صنف که آن کار را نکرده، پنج‌درصد هم اجازه نمی‌دهد.

[۱۲] . این که من به شما «اگر» می‌گویم برای این است که این بحث‌ها از دید تحقیقی، بحث‌های [جمع‌بندی‌نشده] و باز است که هنوز در سرحد تحقیقی که در رشته‌های دیگر فقه شده، رویش کار انجام نگرفته است، به همین دلیل است که ما فعلاً با «اگر» درباره‌اش صحبت می‌کنیم و امیدواریم دیری نپاید که این اگر را هم از جلو جمله‌های‌مان برداریم و ان‌شاء الله با قاطعیت نظر بدهیم.

من نمی‌خواهم در این زمینه بر اجتماع، نظری سطحی عرضه کنم و با این کار هم مخالف هستم. نظر اگر پخته و متّکی و مستند  و ریشه‌دار باشد، طبعاً در جامعه هم بهتر ریشه می‌کند و نظردادنی می‌شود که ان‌شاءالله به ثمر عملی منتهی باشد.

نظر، اگر سطحی و به استناد فلان جمله از نهج البلاغه که در [نامه به] مالک اشتر و امثال این‌هاست، شد، خود‌به‌خود در محافل علمی، نمی‌تواند موج فکری اصیلی ایجاد کند و سرانجام باز هم وقتی که کتاب‌های علمی فقهی به‌دست مردم می‌رسد، دوباره مردم با همان حرف‌ها سر و کار دارند و آن وقت گیج می‌شوند که حرف این آقا را بشنود یا حرف آن مرجع را. باید در این مسائل، در حدّی کار کرد که واقعاً در سطح کسانی که شما لااقل آن‌ها را به اصالت و قدرت علمی و فقهی می‌شناسید، مسأله حل بشود تا بتوانیم با آن‌کاری انجام دهیم.

[۱۳] . مثلاً قالی را به قیمت ۸۰۰ تومان بخرد به امید این‌که متری ۱۵۰۰ تومان بفروشد، ولی بعد بازار به شکلی تنزّل کند که همین ۸۰۰ تومان را هم نتواند بفروشد، بلکه ۶۰۰ تومان بفروشد، بالاخره اقتصاد ناسالم در معرض این‌ حرف‌ها هم هست.

[۱۴] . این‌که می‌گوییم «حد ندارد» منظور این نیست که اصلاً حد ندارد، مقصودمان نامحدود فلسفی نیست بلکه نامحدود را در ریاضی می‌گوییم «نامتناهی»، یعنی «نامحدود نسبی»، و منظور این است که نسبت به تمام رشته‌های اقتصادی دیگر از تولید و توزیع، سطح سوددهی‌اش بالاتر است.

[۱۵] . بنابراین، اگر می‌بینید که گاهی رباخوارها می‌گویند: ما چطور پول بی‌زبان را به دست آدم زبان‌دار بدهیم، این برای گول‌زدن ربادهندهٔ بیچاره است تا او را برای گرفتن این پول بی‌زبان حریص‌تر کنند و پول بی‌ثمر را به پول باثمر تبدیل کنند والّا اگر این‌ها واقعاً طرفدار این حرف بودند، هرگز رباخواری نمی‌کردند!

 

*شهید سید محمد حسینی بهشتی، ربا در اسلام

دکمه بازگشت به بالا