فقه، چشمهٔ جوشان و زاینده است و از سازوکارهای نوشدگی برخوردار.
ساز و نهاد آن، بهگونهای است که اگر زمینه بیابد، افقهای نو بهرویاش گشوده شود و در هالهٔ اندیشههای روشن و نو قرار بگیرد، بدون اینکه نیازی باشد بنای کهن و دیرگهان خود را به هم بریزد و از هم فروپاشاند، سر بر آستان نوشدگی میگذارد و از درون، خود را باز میسازد.
برخورداری این دانش از نیروهای درونی بازسازنده و بازآفریننده، آنرا دوره به دوره، بالنده و از خوشیدگی و برکنارماندگی رهانده است.
دانشی که عصرها و روزگاران بسیاری را درنوردیده و پشت سر گذارده و پرتوهای خود را آنبهآن، افشانده و تاریکیها را زدوده و راه سپیده را نموده، گرهها را گشوده و بازدارندههای زندگی سالم و تراز را از سر راه برداشته، بیگمان، از خمیره، مایه و گوهری ناب و رخشان برخوردار بوده و ارکانی استوار، که از گردش آفتاب، باد و باران نیابیده گزند.
این جوشش درون و حیاتزایی پیاپیوسته، در ذات خود از کشش و وازَنِش نیرومندی برخوردار است که اگر در نیرو و توانِ بهسوی خود کشیدنِ سودمندیها، زلالسازیها و نیروبخشیها و یا وازَنِش ناسودمندیها، کدریها و سستکنندهها، آنی آسیب وارد آید، بیگمان به جوشش درونی دانش فقه، تباهی راه مییابد و فقه را از پویه بر مدار بهرهمندسازی و پرتوافشانی باز میدارد.
اینکه از آغاز تاکنون، فانوس آن روشن مانده و ره مینماید و کشتیها را در دریاهای ناپیداساحل و با امواج درهم شکننده، به ساحل ره مینماید و کاروانها را از گمگشتگی در صحراهای بیپایان میرهاند، و در هر دورهای مردمان را از پراکندگی و دورشدگی از مدار تکلیف و قانون، با ارائه و بیان حکمها و قانونهای روشنگر، راهگشا و سعادتآفرین، در امان داشته و زندگی سالم و چگونه برافراشتن پایههای آنرا بر مدار تکلیف و قانون، نمایانده است، از آن کوه نوری است که این فانوس قبسی از آن است.
جوشان و خروشان و زلال ماندن این چشمه، از جویبارهایی سرچشمه میگیرد، که همیشه و همهگاه در آنها جاری بوده، جویبارهای دانش و نوآوریهای روز.
جوشش چشمهٔ دانش، به سریانیابیهای مدام، در جویبار سنّت و بدهبستانهایی است که با دیگر دانشها دارد، بهرهگیری از تواناییها، روشناییها و راههایی که بشر، آنبهآن میگشاید و افقهایی که فرا مینماید.
این نقشآفرینی در لایه بر لایهٔ زندگی و ترازسازی رفتارهای فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی انسان مسلمان، نقش مهم و سرنوشتسازی در زنگار نبستن آن در درازای زمان، با همهٔ آسیبها و فراز و فرودها، داشته است.
توانایی فقه بر مهندسی سَبْکِ زندگی اسلامی، در دورههای گوناگون، خود را بهروشنی نموده است. هر جستوجوگری در لابرلای تاریخ و برگبرگ دورانهای سپریشده، کارسازی این دانش را در ترازسازی سبک زندگی، بهروشنی درمییابد، در آیینها، بَزها، رفتارها، قاعدهها، دستورها، آمیزگاریها، همنشینیها، داوریها، کشورداریها، بست و گشاد کارها، حقگزاریها، داددهیها، دادوستدها، پیوندها و پیوستگیهای برونسرزمینی و… این نمود و جلوههای زیبا را در جایجای تمدن بزرگ اسلامی در درازای زمان، میتوان دید، حتّی در ناخوشایندترین روزگارها، در گاهِ میانداری حکومتهای خودکامه و جداافتادگی اسلامیان از یکدیگر و از هم گسستن و افول تمدن اسلامی. در حکومتهایی که در قلمرو اسلامیان و اقالیم اهل قبله، به نامِ دین پایههای خیمه و خرگاه خود را افراشتهاند، با همهٔ ناسازگاریها، سربرتابیها از باید و نبایدها و احکام دین، شاهد آن رویهٔ سالم و روشن و رویَّههای هنجارمند، هستیم که از دامنهٔ شاداب فقه سرچشمه گرفته است.
در هر اقلیم و در هر کجا مردمانی به آبشخور فقه فرود آمدهاند، در سیاست، برافراشتن سازههای اجتماع، ترازمندی درآمد وخرج، تولید و مصرف، گرفتن زکات و مالیات و خراج و هزینهکَرد سازمند و بهسامان آنها، برپاداری عمود خیمهٔ زندگی، کسب و کار و… زندگی بر نَسق درست و بهنجاری پوییده و جانها را جان بخشیده و آثار تمدنی راهگشایی برای پسینیان به جای گذاشته است.
اینکه مسلمانان، تاکنون مانده و حیات فکری و معنوی خود را، با همهٔ دَستانها و دَسیسهها، افشاندن بذر حنظل در مزرعهٔ دلها و غرس نهال زقّوم، در این سوی و آن سوی گذرگاههای زندگیشان، پاس داشته، هشیارانه، شجاعانه و غیرتمندانه، در هنگامههای دشوار، به دفاع از کیان آن برخاسته و با همهٔ تنگناها، تهیدستیها و بیسازوبرگیها، آنرا شاداب و شکوفان نگه داشتهاند، بهروشنی پیداست که در پرتو پرتوگیری از آفتاب فقه بوده است و پوییدن راههای روشنی که فرارویشان نموده و پرهیز از بیراههرویهایی که بازشان داشته است.
این دانش، با توان سازگارسازی خود با حرکتها، دگرگونیها و نوشدگیهای خردمندانه، ترازمند و انسانی انسان، و بهرهگیری دقیق از دانشهای سودمند و کمالآفرین و سپیدهگشا، با سازههای سخت و پایدار، بنیاد و بُنلاد جامعهٔ برین اسلامی است.
اگر گزندی به این سازهٔ استوار، وارد آید، بنای جامعهٔ اسلامی فرو میریزد و بین ارکان آن گسلهای ژرفی پدید میآید که بازسازی آنها کاری است سخت و توانفرسا و بسیار دیربازده و دور از دسترس.
آنچه که به این باروی بلند آسیب میزند و فانوس راهنمای برج آنرا خاموش میکند و این چشمه را از جوشش بازمیایستاند، ترازمند نکردن سبک زندگی فردی و اجتماعی با آن است. آنگاه که این تلاش انجام نگیرد و در فراز و نشیبها، در گاه گمگشتگی در بیابانهای بیپایان و قفر و شبهای دَیجور، فانوس در چیرهگاه حرکتها و پویشها قرار نگیرد و با دست ردّ به خرد و آگاهیگستریهای آن، پشت به فانوس، راهی در پیش گرفته شود و در گاه تشنگی، تفتزدگی و شستوشوی اندیشه و جان از ناپاکیها، دَنَسها، فکرهای بیغولهای، مالیخولیایی و سمج، از این چشمهٔ زلال و همیشه جوشان بهره گرفته نشود و صُراحی در پی صُراحی از آن لبالب نگردد، هم فانوس در ژرفای تاریکی فرو میرود، هم چشمه از جوشش باز میایستد و هم «جان»های بیپرتو از آن فانوس و بیلَبالَبی از آن چشمه، در تاریکی فرو میرود و در بیابان کرانناپیدا، گرفتار.
خداوند، که انسان را آفرید، بدون این فانوس راهنما و پرتوافشان و چشمهٔ جوشانِ جانبخش، رها نکرد. چون نیازهای واقعی آفریدهٔ خود را میدانست، برای برآوردن آن نیازها، حکیمانه و مدبّرانه، تدبیر کرد و از آن تدبیرهای شگفت، گشودن حکیمانهٔ دفتر احکام فردی، اجتماعی و راههای سبک زندگی سالم انسانیـ فطری، فرارویش بود.
زلالسازی همهگاه این چشمهٔ زندگی و روشننگه داشتن شعلهٔ این فانوس راهنما و ساماندهی دقیق جهت آن، کاری است کارستان، بر عهدهٔ چشمهبانان دقیقنگر و زلالی از آلایندگیشناس و فانوسافرازانِ شعلهافروز، همانان که این توانایی را داشته باشند که دمادم چشمهٔ جانشان را جوشان و زلال، نگه دارند و فانوس خرد و فکرشان را شعلهافروز.
اینان کسانیاند که هم از فقه بهره دارند و از زوایا و توان هماوردیهای آن در برآیشها و فرویشها، سختیها و آسانیها، آگاهاند و به کارایی و نقشآفرینی آن در گیر و دارها و هنگامهها، آشناند و هم به ساز و برگهای دانشهای کارامدِ روز، آراسته و بسیجیده برای میانداری در میدانهای بزرگ زندگی و رایتافرازی و جلوهگرسازی فقه ناب، و درآمیخته با دانشهای بنیادین، در جلوهگاهها و نازتابگاههای نور و آیینه.
شاداب و جوشان ماندنِ چشمهسارِ فقه، بسته به بهرهبرداری عالمانه، سنجیده، مهندسیشده و آنبهآن از ساز و برگ روز است.
هر چه این بهرهبرداری و برآوردهسازی نیازها، برابر سنجهها، ترازها و معیارهای فقه، سامان یافتهتر باشد و همهسونگرانهتر و سازوارتر با دانشهای روز و نیازهای فطری و واقعی انسان، نابتر و زلالتر و باکشش بیشتر، جلوهگر میشود.
شناخت انسان، نیازهای فطری و واقعی او، و ترازمندسازی رفتار او با فقه، کاری نیست که از فرد برآید و یا گروه و سازمانی.
کار فردی روی این آبشار بلند، آنگاه نتیجهبخش است و آبادگر مزرعهٔ زندگی و دارای دستاورهای شگفت، که گروههای گوناگون به کار افتند و هر گروهی بخشی از کار را بر عهده بگیرد و پس از آنکه ثمرهٔ کارها از بوتهٔ عیارسنجی و آزمون، تمام عیار و رخشا بهدر آمد، برای اجرا و ترازسازی رفتارها و سبکها، کاردانان چیرهدست و راهبلدان هشیاری باید باشند که دست به کار شوند و بنای جامعه بزرگ اسلامی را بر این پایه بریزند.
سهلانگاریها، رفتارها و نگاههای سادهلوحانه و عوامانه به فقه، انسان، جامعه و نیازهای انسان و جامعه، فقه را از تکاپو، جوشش، شاخ و برگگستری و نوشدگی آنبهآن، باز میدارد.
اینکه مسلمانان، تاکنون مانده و حیات فکری و معنوی خود را، با همهٔ دَستانها و دَسیسهها، افشاندن بذر حنظل در مزرعهٔ دلها و غرس نهال زقّوم، در این سوی و آن سوی گذرگاههای زندگیشان، پاس داشته، هشیارانه، شجاعانه و غیرتمندانه، در هنگامههای دشوار، به دفاع از کیان آن برخاسته و با همهٔ تنگناها، تهیدستیها و بیسازوبرگیها، آنرا شاداب و شکوفان نگه داشتهاند، بهروشنی پیداست که در پرتو پرتوگیری از آفتاب فقه بوده است و پوییدن راههای روشنی که فرارویشان نموده و پرهیز از بیراههرویهایی که بازشان داشته است.
این دانش، با توان سازگارسازی خود با حرکتها، دگرگونیها و نوشدگیهای خردمندانه، ترازمند و انسانی انسان، و بهرهگیری دقیق از دانشهای سودمند و کمالآفرین و سپیدهگشا، با سازههای سخت و پایدار، بنیاد و بُنلاد جامعهٔ برین اسلامی است.
اگر گزندی به این سازهٔ استوار، وارد آید، بنای جامعهٔ اسلامی فرو میریزد و بین ارکان آن گسلهای ژرفی پدید میآید که بازسازی آنها کاری است سخت و توانفرسا و بسیار دیربازده و دور از دسترس.
آنچه که به این باروی بلند آسیب میزند و فانوس راهنمای برج آنرا خاموش میکند و این چشمه را از جوشش بازمیایستاند، ترازمند نکردن سبک زندگی فردی و اجتماعی با آن است. آنگاه که این تلاش انجام نگیرد و در فراز و نشیبها، در گاه گمگشتگی در بیابانهای بیپایان و قفر و شبهای دَیجور، فانوس در چیرهگاه حرکتها و پویشها قرار نگیرد و با دست ردّ به خرد و آگاهیگستریهای آن، پشت به فانوس، راهی در پیش گرفته شود و در گاه تشنگی، تفتزدگی و شستوشوی اندیشه و جان از ناپاکیها، دَنَسها، فکرهای بیغولهای، مالیخولیایی و سمج، از این چشمهٔ زلال و همیشه جوشان بهره گرفته نشود و صُراحی در پی صُراحی از آن لبالب نگردد، هم فانوس در ژرفای تاریکی فرو میرود، هم چشمه از جوشش باز میایستد و هم «جان»های بیپرتو از آن فانوس و بیلَبالَبی از آن چشمه، در تاریکی فرو میرود و در بیابان کرانناپیدا، گرفتار.
خداوند، که انسان را آفرید، بدون این فانوس راهنما و پرتوافشان و چشمهٔ جوشانِ جانبخش، رها نکرد. چون نیازهای واقعی آفریدهٔ خود را میدانست، برای برآوردن آن نیازها، حکیمانه و مدبّرانه، تدبیر کرد و از آن تدبیرهای شگفت، گشودن حکیمانهٔ دفتر احکام فردی، اجتماعی و راههای سبک زندگی سالم انسانیـ فطری، فرارویش بود.
زلالسازی همهگاه این چشمهٔ زندگی و روشننگه داشتن شعلهٔ این فانوس راهنما و ساماندهی دقیق جهت آن، کاری است کارستان، بر عهدهٔ چشمهبانان دقیقنگر و زلالی از آلایندگیشناس و فانوسافرازانِ شعلهافروز، همانان که این توانایی را داشته باشند که دمادم چشمهٔ جانشان را جوشان و زلال، نگه دارند و فانوس خرد و فکرشان را شعلهافروز.
اینان کسانیاند که هم از فقه بهره دارند و از زوایا و توان هماوردیهای آن در برآیشها و فرویشها، سختیها و آسانیها، آگاهاند و به کارایی و نقشآفرینی آن در گیر و دارها و هنگامهها، آشناند و هم به ساز و برگهای دانشهای کارامدِ روز، آراسته و بسیجیده برای میانداری در میدانهای بزرگ زندگی و رایتافرازی و جلوهگرسازی فقه ناب، و درآمیخته با دانشهای بنیادین، در جلوهگاهها و نازتابگاههای نور و آیینه.
شاداب و جوشان ماندنِ چشمهسارِ فقه، بسته به بهرهبرداری عالمانه، سنجیده، مهندسیشده و آنبهآن از ساز و برگ روز است.
هر چه این بهرهبرداری و برآوردهسازی نیازها، برابر سنجهها، ترازها و معیارهای فقه، سامان یافتهتر باشد و همهسونگرانهتر و سازوارتر با دانشهای روز و نیازهای فطری و واقعی انسان، نابتر و زلالتر و باکشش بیشتر، جلوهگر میشود.
شناخت انسان، نیازهای فطری و واقعی او، و ترازمندسازی رفتار او با فقه، کاری نیست که از فرد برآید و یا گروه و سازمانی.
کار فردی روی این آبشار بلند، آنگاه نتیجهبخش است و آبادگر مزرعهٔ زندگی و دارای دستاورهای شگفت، که گروههای گوناگون به کار افتند و هر گروهی بخشی از کار را بر عهده بگیرد و پس از آنکه ثمرهٔ کارها از بوتهٔ عیارسنجی و آزمون، تمام عیار و رخشا بهدر آمد، برای اجرا و ترازسازی رفتارها و سبکها، کاردانان چیرهدست و راهبلدان هشیاری باید باشند که دست به کار شوند و بنای جامعه بزرگ اسلامی را بر این پایه بریزند.
سهلانگاریها، رفتارها و نگاههای سادهلوحانه و عوامانه به فقه، انسان، جامعه و نیازهای انسان و جامعه، فقه را از تکاپو، جوشش، شاخ و برگگستری و نوشدگی آنبهآن، باز میدارد.
تا وقتی در نگاهها به فقه دگردیسی ژرفی رخ ندهد و شناخت انسان، جامعه و نیازهای آنها، در کانون بررسیهای همهسویه و کارشناسانه قرار نگیرد، نمیتوان برای برآوردن نیازها، به آبشخور فقه فرود آمد و از فقه پاسخگو، انسانساز و جامعهبرافراز برخوردار شد.
فقه آنگاه بالنده میشود و زمین و زمان را شکوفان میسازد که فقهشناسان دانشمند، آشنایان با انسان و نیازهای واقعی او، و معماران جامعهٔ انسانی، درصدد برآیند، با رصدگریهای پیاپی نیازها، فقه، قانونها و دستورهای آنرا سرلوحهٔ کار قرار بدهند و چراغ راه، و با باور و ایمان به اینکه اگر انسان، جامعه و نیازهای آنها را به آن عرضه بدارند، پاسخ میگیرند و هیچ بنبستی فراروی نمی ماند، مگر اینکه با سرپنجهٔ این دانش گشوده میشود و جامعهٔ خردسالار فرامیتابد.
چشمهسار فقه، میخوشد اگر ناشیانه و نابَلدانه و بدون نگهداشت قاعدهها، روشها و قانونهای بیانگر و راهنمای چِسان بهرهگیری از این دانش رهگشا و زندگیساز، این ساحَت در کانون نگاه و در بوتهٔ درنگ بهرهگیران قرار نگیرد.
بهرهگیری درست و قاعدهمند از این دانش، آنگاه به حقیقت میپیوندد که قاعدهها و قانونهای بهرهگیری، بهدرستی شناخته و پاس داشته شوند.
فقیه ترازاندیش، با نازککاریها و باریکاندیشیها، در کارگاه فقهپژوهی خود، در گاه برآوردن فرع از اصل و بررسی یکایک مسألهها و پرسشهایی که به آنها نیاز افتاده و یا پیاپی میافتد و مردمان تکلیفمدار در پی چارهاند، تا گرهی از کار بستهٔ خود، برابر شرع بگشایند، با تلاش ترازمند، با نگهداشت همهٔ اصلها و قاعدههای فرودآیی به آبشخور سرچشمههای فقه و حرکت بر مدار اصول لفظی و عقلی که در اصول فقه به آنها اهتمام ویژه شده است، دیدگاه راهگشای خود را اعلام میدارد.
اینسان ترازسازی پژوهشهای فقهی، بازکردن روزَنهای فکری به ساحت قرآن، سنّت و عقل و کمکگیری از اندیشهها، نوآوریها و دیدگاههای روشن و راهگشا، بویژه دیدگاههایی که پس از صیقلخوردگی به هماهنگی و همخوانی رسیدهاند، هرگونه خوشیدگی را از ساحَت چشمهسار فقه دور میکنند و زمینه را برای جوشش بیشتر و درونزایی افزونتر و سازگاری و پیوند عالمانه، خردورزانه و ترازمند فقه و رشحههای ناب و روحانگیز آنرا با زندگی انسان و نیازهای فردی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی، فراهم میآورند و هم جامعه را از بیغولگی و فروافتادگی در نشیب سرگردانی و بیهویتی میرهاند و هم فقه از ویل روزمرّهگی و زندگی تنگ و بیروزَن خشکهمغزان گرفتار دور باطل، رهایی مییابد و به جایگاه رخشان و تمدّنساز و اعتلابخش خود فرا میرود.
اگر پژوهش فقهی و تلاش برآوَردن و برکشیدن فرع از اصل، شاخه از ساقه، روی این خط نگاه قرار بگیرد، بیکوچکترین کژی و زاویهای، به دستاوردهای بزرگی دست پیدا خواهد شد و راه را به روشنی برای فقه شاداب، رخشان و جامعهساز باز خواهد کرد و آنرا از درون مدرسه، به عرصههای گوناگون اجتماع و زندگیها سریان خواهد داد. امّا این تمام قضیه نیست. فقیه و بهرهگیران و فرودآمدگان به چشمهٔ ناب فقه، همیشه و همهگاه افزون بر نگهداشت این قاعدهها و بهکارگیری آنها در مسألهمسأله، این چند نکته را نیز که نَمی است از یَم، باید سرلوحهٔ کار خود قرار دهند و آنی از آنها در بررسیها و کندوکاوها، چشم نپوشند.
نخست آنکه، بهدرستی و روشنی به این باور برسند و آنرا فراراه خود قرار دهند که: فقه، تنها وظیفه و تکلیف فرد مسلمان را، بدون پیوند او با جامعه و نقش بنیادین او در جامعهسازی، بیان نمیکند، بلکه فرد مسلمان را از زاویهنشینی به میان جمع میآورد و پرهیز میدهد از اینکه به زندگی حلزونی خو کند و بِسان کرم ابریشم به دور خود پیله بتند.
دو دیگر، به این درک و اندریافت برسند که همهٔ اجزای فقه بههم پیوسته است. با بخشی از فقه را گرفتن و بخشهایی را رها کردن، نمیتوان به فقه ناب، فقه انسانساز، اعتلابخش و بنیادگذار زندگی وَحیانی دست یافت و بارو ساخت و از گزندها در امان ماند.
سهدیگر، همیشه و همهگاه، با این چشمانداز به ساحَت برآوَرد فرع از اصل، در دانش فقه، وارد شوند که فقه در چهارچوب حکومت دینی، حکومت برآمده از فقه ناب و بر پایهٔ آن استوار گردیده، دفائن و گنجینهها، نقشهای بیمانند خود را مینمایاند و دروازههای بهروزی را به روی انسان میگشاید.
چهاردیگر، بهروشنی بدانند، کار فقه، جامعهسازی است، افراشتن پایههای اجتماع؛ یعنی ساختن انسانهای توانا، هوشمند، تیزنگر که فراتر از پیلهتنی به دور خود میاندیشند، در اندیشهٔ ساختن فردا و فرداها هستند و جامعهای که انسان رشدیافته و بالیده در فردا و فرداها را بتواند در حصار باروی خود به بهروزی و زندگی سرشار از شکوه و عزّت و میانداری در عرصههای گوناگون، برساند و به روشنی پایندان باشد.
پنجدیگر، با این علم و باور سر بر آستان فقه ناب محمدی فرود آورند که در جویبار و دانشی از دین و آیینی کار میکنند و جستوجوگرانه لابهلای آنرا در بوتهٔ بررسی مینهند که جهانی است و جاودانه، برای تمامی دورههای زندگی بشر، تا آنگاه که این جهان به سر آید. از این روی، باید در بررسیها، فراتر از زمان خود را ببیند، آینده را در رصدگاه خود به تماشا بنشیند، دقیق و باریکاندیشانه، تا بتواند راهی فراخور و سازوار با زمان از دل آن به در آورند و به انسانِ رهرو، بنمایانند.
ششدیگر، بدانند و ایمان بیاورند و این آگاهی و ایمان را در آنبهآن پژوهش بهکار بندند که فهم دقیقههای فقه، بدون چیرگی بر دانشهای روز، شناخت انسان، جامعه و آنچه در اندیشه، رفتار و سبک زندگی انسان، اعتلا و افول جامعه اثرگذار است و انسان را به لجنزار بویناک بَزَه میکشاند و یا به سَرابُستان زیباییها، شکوهها و شکوفانیها، ناممکن است و نشاید.
هفتدیگر، به این درک بالا برسند که اندیشههای فقهی خود را آنبهآن با سنگ مِحَک و سنگ زرآزمای روح و روان انسان، جامعه، دانشهای نوپیدا، دگرگونیهای روزآمد، مِحَک بزنند، بیازمایند و بر این پندار، که بر اساس مبانی، نظری داده شده، نیازی به محکها و آزمودنها نیست خط بطلان بکشند که چهبسا، در جایی، در نقطهای، آن باریکاندیشیهای بایسته و نازککاریهای چیرهدستانه و عالمانه، انجام نگرفته و نادیده انگاشته شده که مِحَک و سنگ زرآزمای خرد جمعی آنرا نمیپذیرد، پس میزند و با آن چِفت نمیشود.
هشتدیگر، کارهای علمی فقیهان پیشین را و همروزگاران خود را، با هر مذهب و مشرب و حقوقدانها را با هر دین و آیین، همهگاه سرلوحهٔ کار و نظریهپردازی و در بوتهٔ جستوجوگری و بررسی فقهپژوهی خود قرار بدهند، و در نگاهها و دلیلهای آنان بهدرستی و روشنی بنگرند و با آگاهی کامل، دیدگاههای خود را ارائه بدهند که بیگمان، به صواب نزدیکتر است.
به امید هر چه شکوفانتر شدن فقه ناب محمدی