اجتهاد دَری است به روشنایی، سازونهادی برای حرکتِ کاروانِ انسانی و رَحیل آن از منزلی به منزلی دیگر.
اجتهاد، راه را هموار میسازد و با اَهرُمهایی که دارد نمیگذارد انسان مسلمان در سنگلاخهای زندگی فروماند و راهی به رهایی، فراروی خود نیابد.
او را توانمند میسازد که در هر بُرهه، دوره و سرزمینی، به زلال وَحی دسترسی بیابد و به آبشخور ناب و حیاتبخشِ آن، فرود آید.
اجتهاد، تراوش اندیشه است، اندیشهای آزاد، جستوجوگر، سره از ناسرهشناس، بینا، دقیقنگر، که نقشۀ راه را با مٌشکی که از خود، فراپیش انسان جویای کمال و رفتار ترازمند، میتراواند، رسم میکند، مینگارد، نقشهای که انسان سالمشامه، بینادل، در هر وادی از وادیهای زندگی باشد، و در هر دقیقهای از شبوروز، و در هر فراز و یا نشیبی، به بوی خوش آن که از هرسوی میبیزد، میتواند راه را بیابد و به سوی مقصد، بی هیچ واهمهای، گام زند.
اجتهاد، تراوشگاه برنامۀ زندگی است، برنامهای که با پیچوخمها، فراز و فرودهای زندگی، در هر دوره و اقلیمی، سازواری دارد، نقشهای که همگان را ره مینماید.
هم آن که در شب، ره میپیماید، هم آن که در روز، هم آن که در دریا و هم آن که در خشکی و هم آن که در جامعۀ بَدَوی و هم آن که در جامعۀ متمدن، زندگی را میسپرد.
اجتهاد، پیوند مردمان را، در هر اقلیم و سرزمین، با هر فرهنگ و آداب و رسوم، با بِرکهها و آبشخورهایی که در جایجای مسیر حرکت، پدید میآورد، جویها و چشمههایی که ساری میسازد، با دین و آیین وَحیانی، استوار میسازد و راه را بر گسلها و گسستها میبندد، بر تفتی و داغمهزدگی.
رسول خدا، خود، با پرتوگیری از وحی، این راه روشن را فراروی انسان مسلمان، نُمود، تا در هر کجای گیتی میزید، از این نور، بیبهره نماند، در باتلاق شب، فرو نیفتد، تا ناچار، به پندارهای واهی بیاویزد و بر هر حَشیشی، چنگ یازد.
شهرستانی، محمد بن عبدالکریم بن احمد، در کتاب ملل و نحلِ خود مینویسد:
«خبری به طور استفاضه، از پیغمبر(ص) رسیده که چون خواست معاذ را به یمن بفرستد، فرمود:
بِمَ تَحکُم؟
قال: بکتابِ الله.
قال رسولالله (ص): فاِن لَم تَجِد؟
قال: بسنةِ رسولِالله.
قال رسولالله (ص): فاِن لَم تَجِد؟
قال: أجتَهِدُ رَأیی.
قال رسولالله (ص): الحمدالله الذی وَفَّقَ رسولَ رسولِ الله لما یَرضَی الله.»
در روزگار رسول خدا، نیاز به اجتهاد، کم روی میداد، و پس از رحلت آن بزرگوار، رویآوری به اجتهاد، بویژه در بین اهل سنت، که هیچ مرجعی را معتبر نمیشمردند، فزونی گرفت. آنان بر این نظر بودند که:
«لیسَ أحَدٌ مِن خَلقِ الله عَز و جَل، إلّا یُؤخَذُ من قوله و یترک الا نبی(ص)»
اما شیعه در روزگار پس از رسول خدا، کمتر به اجتهاد روی آورد؛ زیرا در گاه حادثهها و رویدادها و پدیداری موضوعهای نو، از جویبارهایی خود را لباب میساخت که از همان آبشار بلند نبوی سرچشمه میگرفتند، باهمان صافی و زلالی.
اینان به گفتههای گوهرین امامان، با همان دید مینگریستند که به گفتههای ارزشمند و روشناییبخش رسول خدا(ص).
در هر پیشامد، رویداد و حادثهای به این آبشخورِ وَحیانی فرود میآمدند، بینایی و حیات جدید مییافتند و رهتوشهای گرانبها، برای ادامۀ راه و گذر از گذرگاههای دشوارگذر.
از اینروی، در این دوران، کمتر خود را به تدبیر و چارهگری دیگری برای دستیابی به حکم شرعی، نیازمند میدیدند، ولی با پایانیابیدن این دوران، با توجه به اختلاف اخبار رسیده و در دسترس، از امامان ـ همانسان که «الاستبصار فیما اختلف من الاخبار» شیخ طوسی بازتاب یافته، و گوناگونی فتواهای فقیهان امامیه، _همانسان که در کتاب «مختلف الشیعة فی احکام الشریعة» علامۀ حلی نمود پیدا کرده است ـ فقیهان، برای روشنکردن تکلیف خود و پیروان مکتب اهلبیت و جامعۀ شیعی، در گاه پیشامدها و حادثهها، چاره در این دیدند که به میانداری اجتهاد، تَن در دهند و دانش اصول را به سبکی دقیق و نو و پاسخگوی به نیازهای روزآمد و نوبهنوی فردی و اجتماعی، پی بریزند، بُنلادی استوار برای سازمندسازی چِسانی بهرهگیری از کتاب سنت، عقل و عرف.
راه، روشن شد، اخبار، نظم و نَسَق یافت و فتواها به هم نزدیک شد و حوزۀ فقهی شیعه در برابر توفانهای توفنده و تندبادهای ویرانگر، افراشته و استوار ماند و بالید و شکوفان شد و سایهگستر و بُنبستگشا.
اما این باروی شگفت که برای در برگیری حکومت گسترده و جهانی، طرحریزی شده بود، چون مجال جولانگری و درنوردیدن عرصههای گوناگون را در پرتو حکومتی مقتدر نیافت، بیشتر در حوزة فردی به چارهگری پرداخت و از بَست و گشادِ کارها در حوزة اجتماعی بازماند و این بازماندگی، پیامدهای ناگواری برای فقه شیعه درپی داشت که امید میرود، امروزه، با فراتابی نظام مقدس اسلامی، اجتهاد و دانش رهگشای اصول، جایگاه والای خود را به شایستگی بیابند، پرتو افشانند و جامعۀ اسلامی را در تمامی عرصهها، از فروافتادن در کلافهای سَردرگم، برهانند.