علم، گردانندۀ زندگی است، افرازندۀ پایهها و افروزندۀ شبستانهای آن.
علم، ارّابههای زندگی را به حرکت درمیآورد، از نقطهای به نقطهای و از نشیب به فراز.
سِیردادن زندگی و بازداری آن از ایستایی، خمودی، خوابرفتگی، ماندگی و سرانجام، گندیدگی، کاری است به عهدۀ علم.
علم، در دورهدوره، از دیرینهترین روزگار، تاکنون، چراغِ راهِ انسان بوده و او را از تاریکی به روشنایی آورده و در پرتو روشنانِ خود، سرای زندگی او را افراشته و افروخته.
زندگی، فراچنگ نمیآید، نه پایههای آن افراشته و نه رواقرواق آن افروخته، جز در پرتو مشعل دانش.
این جایگاه حیاتی و حیاتآفرین علم است که امام علی (ع) میفرماید:
«اکتسبوا العلم یَکسبهم الحیاة»[۱]
دانش کسب کنید، تا زندگی را برای شما کسب کند.
انسان، ناگزیر است پایههای زندگی خود را در هر زمان و در هر کجا، با علم برافرازد؛ چه اینکه گزندها و آسیبها، به او امان نمیدهند که آنی از آناتِ حیات را بسپرد، طومار زندگیاش را در هم میپیچند.
چه بسیار ملتها و امتهایی که با نردبان علم، به فَرازای جهان گام نهادند و رایَتِ حیات عزتمندانۀ خود را افراشتند، امّا دیری نپایید خودِ آن چکادجایگان، یا نسلهای پَسین، با سهلگرفتن کار و غُنودن در کُنام غفلت و فرورفتن در غبار زندگی، تخت و دیهیمشان فرو ریخت و نردبان اوجگیری و از حضیض بهدرآمدگی، درهم شکست، به نشیب، گرفتار آمدند و خوارمایگی.
طلوع اسلام، طلوع علم بود.
با فراتابی اسلام و خورِ عالَمتابِ وَحی، و بردَمیدن آن از مشرق «جان»ها، علم برآمد و در چهار سوی زمین، خیمه افراشت، مشعل افروخت و پرتو افشاند.
هیچ جای زمین، از این بارش، بیبهره نماند. همهکس، در همهجا، این بارش را به جان، احساس کردند. مردمان در بند و به بند کشیده شده، در بیغولهها و در خانه و کاشانه و سرزمین خود، در سُکر این بوی خوش و هوای تازه، فرورفتند، جانی تازه یافتند و برقی از امید، در دیدگانشان بدرخشید.
اسلام، با بال علم به حرکت درآمد و مردمان را بهحرکت درآورد و با روشنایی که از روشنانِ علم خود میافشاند، فوجفوج مردمان را از چاهِ شب، بهدرآورد و رو به سپیده میایستاند و به آنان میآموزاند، بهدرآمدن از ویل شب و سپاردن راهِ سپیده، بی پرتوگیری آنبهآن، از دانش و یاریگیری از بالهای پرواز آن، ناممکن است. و به آنان هشدار میداد، شب، گردامون شماست، اگر نمیخواهید بر شما چیره شود و تاروپود زندگیتان را درنوردد و در ویل آن، تا دنیا دنیاست بمانید، به دانش، چشم بدوزید، به دامن آن آویزید و چراغ آنرا همهگاه، برافرازید و برافروزید.
به بیرونکشیدهشدگانِ از وادی هراسانگیز شب، با بُراق علم، ندا در میداد:
هان ای بُراقسواران شبشکن و روبهسپیدهایستادگان، جهان از آنِ شماست، قدافرازید، به اینسوی و آنسوی آن توسن تازید، چراغِ دانش را بیفروزید، تا هیچ ظلمتی فرارویتان قد نیفرازد و کین ندوزد.
بپاخیزید، هنگامه آفرینید، دل لشکر ظلمت را با تیغ بُرّای دانش بشکافید که راهی جز این ندارید، اگر سربلندی و سریرنشینی میجویید و از خواری و پستی و دریوزگی و بردگی میپرهیزید.
مسلمانی، به درک و فهم و اندریافتِ دقیق دقیقهها، آموزهها و پایبندی به آنهاست.
پیوند علم و دین و جداییناپذیری آنها، از دقیقهها و آموزههای وَحیانی است. و مسلمانی بیدرک و اندریافت این دقیقههای دقیق و پایبندی به آنها، به حقیقت نمیپیوندد.
چگونه میتوان مسلمان بود و مشعلدارِ علم نبود و در جهان به طلایهداری عالمانه و هنگامهآفرینی و میانداری دانشمدارانه نپرداخت و به زیر پوستین انزوا خزید و نابخردانه به دامن اوراد آویخت و این تیغ برّا و شبشکافنده را به دست زنگیان مست و بادهپیما و شبآفرین و نابودگرِ حَرث و نسل سپرد، تا بهجای آبادانی، ویرانی بهبار آورند و بهجای زندگانی، شرنگِ مرگ نوشانند.
چِسان میتوان در جرگه اسلامیان درآمد و در جهل و ناآگاهی و به دور از دانشهای عزتآفرین و اعتلابخش، زندگی را سپرد.
از آموزههای حیاتبخش اسلام، جامعهسازی انسانی_وَحیانی است، جامعهای با باروهای بلند و سر به آسمان سوده و رخنهناپذیر که به هیچروی، لشکریان جهل و آگاهی و اوباش خرافهگستر را به آن راهی نباشد و مردمان آن از بلندای دانش و عزت و اعتلا، با جهانیان دادوستد و در آوردگاههای گوناگون هماوردی کنند.
پیوند علم و دین، ناگسستنی است. هرگونه گسست و خدشهای به این باروی درهمپیوسته و درهم کلافشده، وارد کردن، خدشه و گسست به باروی راستین آموزههای حیاتبخش وَحیانی است.
دین از راه روشنِ علم، نسیم دلاویز خود را میوزاند، میگذرد و از منزلی حرکت و به منزلی فرود میآید و پیروان خود را به پاکیزهمنزلی که ساخته و پرداخته و بیرقهای عزتمندی آنرا افراشته، ره مینماید.
دین، در روشنایی دانش، معنی مییابد، جلوهگری میکند، زیباییهای خود را مینمایاند و در تاریکی جهل، مجالی برای جلوهگری و نمایاندن زیباییهای خود ندارد.
هر زمان و در هر کجا، دین رخشیده، پایههای خود را افراخته و هنگامه آفریده، دانش بر سریر عزت بوده است.
امروزه و در این گاهِ وزش نفحههای ربانی، میسزد پس از دورههای طولانی گسست پیوند علم و دین، طلایهداران روشنایی بپاخیزند و این پیوند از هم گسسته را در پرتو خرد، استوار سازند و عزت اسلامیان را پایندان شوند.
فقه، به عرصۀ زندگی گام نمیگذارد و روشنایی خود را نمیگستراند و در جامعهسازی انسانی ــ وَحیانی نقش نمیآفریند، مگر اینکه پیوند آن با دانشهای روشناییآفرین روز، استوار و گسستناپذیر باشد.
حیات، شکوفایی و شادابی احکام فقه، به روشنان دانشهاست. دانشهایی که آنبهآن، موضوعهای جدید را بشناسانند و برای پاسخ عرضه بدارند. و این برایند، سامان نمییابد، چهره نمیگشاید، مگر دانشهای گوناگون، در صحن و سرای فقاهتی مدرسۀ فقاهت، خیمه افرازند.
[۱] . آمدی، غررالحکم و دررالکلم/۱۵۰